(روزنامه جوان –1396/10/02– شماره 5266 – صفحه 6)
* در حال حاضر فلسطين درگير چند موضوع همزمان است: 1- آشتي ملي بين فتح و حماس و تلاش براي خلع سلاح حماس، 2- طرح سازش غربي كه كوشنر به پيش ميبرد و موسوم به معامله قرن است، 3- تصميم ترامپ براي انتقال پايتخت امريكا به قدس و به رسميت شناختن آن به عنوان پايتخت رژيم صهيونيستي. به نظرتان، آيا بين اين سه تحول رابطهاي وجود دارد؟
** در فعاليتهاي تبليغاتي رياست جمهوري، از همان ابتدا نزديكان ترامپ همچون مشاور امنيت ملي و ديگران كه از اسلام تنفر دارند و كساني كه طرفداران صهيونيسم هستند، به تحريك (ترامپ) براي انتقال سفارت پرداختند. موضوع انتقال سفارت حتي در تبليغات انتخاباتي رؤساي جمهوري قبلي امريكا وجود داشت اما به محض اينكه ترامپ به رياست جمهوري رسيد، در انديشه اين بود كه چگونه چنين تصميمي را عملي كند ولي با مخالفت داخلي قدرتمند برخي نهادها در امريكا همچون سيا، پنتاگون و وزارت خارجه و غيره روبهرو شد، كه ميگفتند ممكن است امور منطقه را پيچيده كند يا اينكه امريكا به عنوان بازيگر حقيقي در ارتباط با روند صلح باشد. حتي در داخل اسرائيل، برخي با آن مخالفت كردند و از آن استقبال نميكردند و فقط ميخواستند يك گام نمادين باشد اما اجرايي شدن آن را نميخواستند.
يعني مؤسسات امنيتي واقعي و مراكز پژوهشي اسرائيل نميخواستند اين مسئله از حد نمادين فراتر رود، بنابراين از عملي شدن آن استقبال نميكردند. در اصل مسئله، نژادپرستي امريكا در قدس عملي شده و اين كشور در قدس دفتر و همه چيز دارد. در تلآويو هم سفارت دارند. اين تصميم از نظر نمادين شايد تأثير داشته باشد ولي از نظر عملي گفته ميشد كه ممكن است اوضاع متشنج شود و همچنين جايگاه امريكا به عنوان ميانجي مخدوش شود. با اين حال، برخي سياستمداران معتقد بودند به رسميت شناختن قدس به عنوان پايتخت يك دستاورد است. نتانياهو آن را در سايه نبود تحرك واقعي، دستاورد توصيف ميكرد. هيچ راه حلي وجود ندارد ولي در سايه راه حلهايي بهتر از آن، ممكن است به راه حلي بهتر از انتقال سفارت امريكا بينديشد.
* از صحبتهاي شما اينطور به نظر ميرسد كه حتي برای نتانياهو هم مسئله انتقال سفارت اولويت نخست نبوده است، دوم اينكه به نظر ميرسد ممكن است نتانياهو به اين نتيجه برسد كه ميتوان طرحهاي عاديسازي را از طريق عربستان پيش برد.
** بله نتانياهو ترجيح ميدهد جزئي از معامله باشد و آن را بهتر از آن ميداند كه يك اقدام يكجانبه از سوي امريكا تحميل شود كه ممكن است اوضاع تغيير كند و مقاومتي بر ضد اين گام در داخل و خارج فلسطين ايجاد شود. نتانياهو ترجيح ميداد انتقال پايتخت به قدس در چارچوب يك معامله بزرگتر باشد كه بتواند و ترجيح ميداد كه موضوعات ديگري مانند عاديسازي مطرح شود.
* منظورتان اين است كه طرح انتقال پايتخت به قدس را مطرح كردند تا امتيازي بزرگ بگيرند؟
** اسرائيل طرحهاي واضحي در منطقه دارد و طرحهايي براي حل مسئله فلسطين دارد كه متفاوت از تمام طرحهاي گذشته همچون راه حل دو دولت يا رها كردن امور به صورت كنوني آن است، اسرائيل به راه حلهاي ديگري فكر ميكند. نتانياهو از مدتها پيش و حتي قبل از زمان شامير معتقد بود روابط با اعراب، ربطي به موضوع فلسطين ندارد و روابط عربي و اسلامي با اسرائيل مستقل از مسئله فلسطين بايد عادي شود و اين مسئله هيچ ربطي به مسئله فلسطين ندارد. به همين سبب طرح دو دولت، حتي از سوي شارون رد شد، موضع وي در قبال ابتكار عربي (طرح سازش عربي ارائه شده از سوي وليعهد وقت سعودي) با وجودي كه اين ابتكار بر عاديسازي فراگير روابط در برابر حل مشكل فلسطين يعني از طريق ايجاد دو دولت در منطقه تصريح ميكرد، باز هم اسرائيل قاطعانه اين طرح را رد كرد، شارون اين طرح را نپذيرفت و بر اين مسئله اصرار كرد كه عاديسازي روابط بايد از مسئله فلسطين جدا باشد.
در ارتباط با موضوع فلسطين، طرح نتانياهو اين بود كه صلح، سازشي اقتصادي باشد نه صلحي كه از طريق راه حل دو دولت به دست ميآيد. اينكه وضع اقتصادي فلسطينيها بدون داشتن حق حاكميت بر سرزمين و آب و هوا و مرزها توسعه پيدا كند و همه اينها تحت سيطره اسرائيل باشد. دليل اين هم كه شهركسازي تقويت شد، همين بود. اوضاع اقتصادي فلسطينيان ممكن است در چارچوب طرحي از سوي يهوديان مطرح شود يا اينكه طرحهاي مشتركي در كشورهاي عربي اجرا شود. تمام اين صلح، اقتصادي است، سلام فياض از طرف فلسطينيها مأموريت يافت، ولي در خصوص چنين موضوعي هم شكست خورد.
اكنون (از نظر صهيونيستها و امريكاييها) يك فرصت طلايي به وجود آمده براي تحقق اين طرح بههم پيوسته و كامل. طرح امريكاييها، بر عاديسازي روابط اعراب با اسرائيل و صلح اقتصادي بدون راه حل دو دولت تأكيد ميكند، بدون اينكه اسرائيل از يك وجب خاك سرزمين فلسطين دست بردارد. اين طرح همان طرح معروف به معامله قرن است كه نزد امريكا وجود دارد و حتي در ذهن سعوديها مطرح است.
* موضع گروههاي فلسطيني از جمله فتح در مورد اين طرح چيست؟ آيا كسي با اين طرح كه صرفاً جنبه اقتصادي دارد و به قيمت آن از خاك و مسائل امنيتي صرف نظر ميكند، موافق خواهد بود؟
** به نظرم كسي كه با اين طرح مقابله ميكند، ملت فلسطين است. حتي جنبش فتح هم با آن مقابله ميكند، زيرا اين جنبش به طرح دو دولت معتقد است و از قدس و مرزها و سرزمين، حاكميت و حق بازگشت چشمپوشي نميكند. نهايت آن چيزي كه طرف فلسطيني ممكن است قبول كند، در چارچوب مرزهاي 1967 است اما طرف ديگر (صهيونيستها) به طور كلي هر طرحي را رد ميكنند. البته در نظر داشته باشيد كه طرح مقاومت، اين است كه صد در صد خاك فلسطين بازپس گرفته شود.
دولتهاي عربي مثل مصر، عربستان سعودي، اردن و امارات تقريباً در طول پنج سال اخير همگي طرفدار طرح جديد (معامله قرن) هستند. نگراني كه اين دولتها (مثلاً اردن) دارند، اوضاع داخلي (افكارعمومي) است نه خود اين طرح. حذف و از بين رفتن مسئله فلسطين برايشان اهميتي ندارد؛ آنچه براي دولت اردن مهم است اوضاع داخلي است كه ممكن است عليه اين طرح برانگيخته شود. مصر در سايه حكومت السيسي، يك دولت ديكتاتوري است و تلاش ميكند هر طرحي را (بر فلسطينيها) تحميل كند. عربستان سعودي هم هيچ ارزش و اهميتي براي مسئله فلسطين قائل نيست و تنها چيزي كه برايش مهم است قدرت، حكومت و روابط با امريكا و اسرائيل براي حمايت از خودشان است. معني اين مسئله آن است كه در امريكا، سيا و پنتاگون روي محمد بن نايف حساب باز ميكردند، اين ترامپ بود كه از محمد بن سلمان دفاع كرد؛ دليل حمايت ترامپ هم، ميلياردها دلاري بود كه از سعوديها به دست آورد.
* ظاهراً روي كار آمدن بن سلمان (در برابر بن نايف) منوط به پذيرش اين طرح (معامله قرن) بوده است. يعني بن نايف اين طرح را قبول نداشت؟
** نه، بن نايف آن را نميپذيرفت. وي فردي تأثيرگذار بود، ولي بن سلمان به اين فكر ميكرد كه مسير رسيدنش به كاخ پادشاهي از اسرائيل ميگذرد در نتيجه اسرائيل مدخل و گذرگاه است و بايد رضايت اسرائيل را به دست آورد. اين را كه آيا روابط ديگري هم بين آنها برقرار بوده يا نه و اينكه اين روابط عميق بوده، رسمي يا غيره، نميدانم...
* موضع مصر چيست، با توجه به اينكه معمولاً روند به اصطلاح صلح به طور سنتي از مسير مصر به پيش ميرفته حالا عربستان فعال شده، موضع مصر چيست؟
** مصر همچنان در اين روند فعال است.
* ولي رهبري آن را برعهده ندارد.
** رهبر و ليدر اين روند، در حال حاضر محمد بن زايد (وليعهد ابوظبي) است، نه مصر و السيسي و حتي محمد بن سلمان، بلكه اين محمد بن زايد است كه تمام اين بازي و پروژه را از طريق مشاوران و ابزارها و روابطش با امريكا و اسرائيل و ديگران مديريت ميكند، مسئله مهم از نظر آنها، چگونگي از بين بردن مخالفان اين طرح است. اين طرح جديد نيست، بلكه از سه سال پيش يا بيشتر از آن آماده كرده بودند. يعني روند بالا بردن پرچم سفيد از سال 2008 آغاز شده بود. جنگ 2008 عليه غزه در مسير همين طرح به راه افتاد، جنگي كه در سال 2012 رخ داد، جنگي كه سال 2014 به راه انداختند و ترورهايي كه در بين اين جنگها انجام شد و محاصره نوار غزه كه از سال 2007 تاكنون همچنان ادامه دارد، هدف از اين جنگها و محاصرهها پيشبرد اين طرح بود، اين بود كه ملت فلسطين تسليم شود و پرچم سفيد را بالا ببرد.
اينهايي كه گفتم مربوط است به روند مقاومت كه در داخل، فلسطين را در اختيار دارد. اما يك روند ديگر هم وجود دارد كه جنبش فتح و تشكيلات خودگردان آن را در اختيار دارند. اينها، امكانات را در اختيار دارند. بخشي از امكانات مردم فلسطين هم از طريق انتفاضه كه ابوعمار (ياسر عرفات) در سال 2000 رهبري كرد هدايت ميشود كه تا سال 2005 ادامه يافت و هزينههاي زيادي را هم بر اسرائيل تحميل كرد به طوري كه اسرائيل بيش از هزار و 200 كشته و حدود 5هزار زخمي داد و تمام ارتش اسرائيل را به انتفاضه مشغول كرد. در مجموع ميخواهم بگويم ملت فلسطين قادر به مقاومت است و قدرت و توان مقابله با چنين طرحهايي را دارد. تا پيش از تحولات اخير، شرايط منطقهاي و درگيري داخلي مقاومت، مردم فلسطين و مسئله فلسطين را تا حدي ضعيف كرده بود و تقريباً نزد همگان از جمله همپيمانان به فراموشي سپرده شده بود.
* آيا طرح جديد به مسئله آشتي و نقش مصر و محاصره غزه ارتباطي دارد؟
** محاصره مردم فلسطين سبب شده كه آنها تحت فشار قرار گيرند و حتي براي كسب قوت روزانهشان دچار مشكل شوند. نوار غزه از سال 2007 در معرض محاصره شديد قرار دارد و آخرين مورد محاصره هم از سوي تشكيلات خودگردان بوده است. جنگ سال 2014، 51 روز طول كشيد، اسرائيليها تا حالا اين قدر طولاني نجنگيدهاند. اين جنگ به خاطر اين طول كشيد چون اعراب ميخواستند مقاومت و ملت فلسطين در نوار غزه تسليم شود، تعداد شهدا حدود 2300 نفر و تعداد مجروحان حدود 5هزار نفر بود، حدود 22 هزار منزل تخريب شد. همزمان با محاصره، مانع بازسازي آن شدند و همچنان بازسازي اين منطقه كامل نشده است يعني پس از گذشت حدود سه سال از اين جنگ هنوز به طور كامل بازسازي نشده است.
محاصره تحميل شده و تمام تونلها از سوي مصر تخريب شد، تردد شهروندان مختل شد يعني در مدت 90 روز، فقط به مدت سه روز گذرگاه (بين نوار غزه و مصر) گشوده شد. مردم نوار غزه در يك زندان كامل زندگي ميكنند. بازسازي نوار غزه مشروط شده به تسليم سلاح مقاومت؛ سلاحت را تحويل بده در مقابل خانهات و بندر و فرودگاه بازسازي شود. حماس تحت فشارهاي گسترده قرار گرفت به ويژه پس از آنكه محمد مرسي در مصر روي كار آمد، دشمني شديد خود با حماس را آشكار كرد. مصر به دشمني شديد با حماس پرداخت. دشمني دولتهاي عربي ديگر همچون امارات، عربستان سعودي با حماس و اخوانالمسلمين هم كمتر از مصر نبود. در نتيجه قدرت جنبش اخوانالمسلمين و جنبش حماس ضعيف شد. اگر حمايتهاي قطر و تركيه نبود، حماس نميتوانست در سايه اين شرايط در نوار غزه مقاومت كند. اينها بخشي از عمليات مقدماتي براي تسليم ملت فلسطين در برابر راه حلهاي تحميلي بود. البته يكي از كساني كه اين طرحها با او در ميان گذاشته ميشود، محمد دحلان بود، نه ابومازن.
ابومازن سن زيادي دارد و حساب زيادي روي وي به خاطر سن زيادش نميكنند، سن وي حدود 84سال است. محمد دحلان گزينه جايگزين وي از سوي امارات و عربستان سعودي و السيسي و حتي اردن است. ابومازن هر چه باشد، نميتواند طرحي با اين ويژگيها را بپذيرد. بلكه طرح وي متفاوت از اين طرح است. وي فقط از حمايت مالي نامحدود امارات برخوردار است يعني در آخرين مذاكرات با حماس، به وي گفته شد مسئوليت پرداخت حقوق كارمندان غزه را برعهده ميگيري، پاسخ داده بود بله برعهده ميگيرم. از سوي طرفهاي غربي، فشارهاي سنگيني بر تشكيلات خودگردان فلسطين اعمال ميشد. تمام اموالي كه در نهايت دريافت ميكند، كمكهاي خارجي است، امريكا هر سال 400ميليون دلار پرداخت ميكند، كشورهاي ديگر هم كمك ميكنند. امريكا تهديد به بستن دفتر سازمان آزاديبخش فلسطين در واشنگتن كرد، در نهايت، اين حمايتهاي اروپايي، امريكايي و سعودي است كه تشكيلات خودگردان را به حركت واداشته و سرپا نگه داشته است و بدون اين حمايتها، تشكيلات هم به پايان ميرسد.
وابستگي مالي تشكيلات خودگردان به خارج، به منبعي براي تهديد براي اين تشكيلات و پذيرش اين طرحها تبديل شده است. گفته ميشود در سفر اخير ابومازن به عربستان، رسانههاي عبري و امريكايي از قول او نوشتند بن سلمان به ابومازن گفته تو در مقابل دو گزينه قرار داري: «يا طرح امريكا را بپذيري يا كنارهگيري كني». درباره آشتي ملي هم به ابومازن گفتهاند فشار بياور تا حماس از مقاومت دست بردارد تا ما تمام حقوق كاركنان را پرداخت كنيم. در چنين حالتي، عربستان سعودي پرداخت حقوق كاركنان حماس را برعهده ميگيرد. ابومازن به سعوديها گفته كه نميتوانم (حماس را براي دست برداشتن از مقاومت متقاعد كنم). به ابومازن گفتند حداقل حماس را به موافقت با آتشبس طولانيمدت متقاعد كن. اين مسئلهاي بود كه به موضوع آشتي ملي مربوط شده بود. از نظر امريكا، عربستان سعودي، مصر و امارات و اردن آشتي ملي جزئي از اين طرح بود و اين موضوع، آماده كردن زمينه براي اين طرح امريكايي (معامله قرن) بود.
* گفته ميشود داعش در مناطق فلسطيني هم فعال است. اين گزارشها چقدر ممكن است صحت داشته باشد؟
** هر چيزي ممكن است، آنها ممكن است دست به هر اقدامي براي ضربه زدن به توانمندي ملت فلسطين بزنند، آنها هر كاري را انجام ميدهند، موضوع مهم از سال 1917 ميلادي يعني از يك قرن گذشته اين بود كه اراده ملت فلسطين درهم شكسته شود، در حالي كه هيچ قدرتي قادر نيست اراده ملت فلسطين را درهم بشكند. الان براي آنها فرصتي به وجود آمده است چراكه اعراب هيچ وقت در وضعيت بدي همانند مرحلهاي كه هستيم، نبودند. يعني در تمام مراحل گذشته به اين وضع بدي كه اكنون هستند، نرسيده بودند. اكنون هر چيزي براي ضربه زدن به توانمنديهاي ملت فلسطين امكان دارد. موضوع آشتي به اعتقاد من بخشي از اين طرح (ضد مقاومت) است.
مسئله دوم (كه ميتواند به شكلگيري گروهايي مثل داعش كمك كند) روند تخريب از داخل است. ملت فلسطين در معرض فشار غيرعادي قرار دارد، شاهد گراني هستيم، قيمت كالاها و خدمات ارزان نيست، پولي در نوار غزه وجود ندارد، در نتيجه به سبب نيازهاي مادي و فشارهاي اقتصادي، ممكن است گروههايي در داخل ملت فلسطين شكل گيرد. ممكن است هستههايي در داخل خود سازمانهاي اسلامي به وجود آيد، همه ميدانند كه داعش در نهايت يك طرح صهيونيستي عربي سعودي براي متلاشي كردن بافت اجتماعي اسلامي و ضربه زدن به جهان اسلام و درگير كردن آنها با يكديگر است، اما چگونه اين گروه (داعش) تشكيل شد، قطعاً با پول. ممكن است بسياري از بيكاران در اين گروهها يا سازمانها يا خارج از آن براي ايجاد جرياني با هدف برهم زدن اوضاع فلسطين جذب شوند.
اسرائيل از طريق مزدورانش در اين راستا تلاش و فعاليت ميكند. اسرائيل همچنين به جاسوسي در گروهها دست ميزند، افرادي هستند كه با اشغالگران ارتباط دارند تا به گروهها ضربه بزنند كه اين يك طرح قديمي است و اسرائيل از زمان اشغال در اين راستا عمل ميكند ولي اكنون اين اقدامات توسعه بيشتري يافته است و از طريق شبكه جاسوسها فعاليت ميكند. در كشورهاي عربي فعاليت كرده و ميلياردها دلار براي تشكيل داعش و النصره و امثال آنها در داخل كشورهاي عربي هزينه كردند. شخص شيخ حمد (از مقامات قطري) 147ميليون دلار در سوريه هزينه كرد و اين پولها را براي جهاد اسلامي و حماس هزينه نكرد بلكه براي داعش و النصره و گروههاي مشابه آنها ارسال كرد. البته اين پولها ممكن بود براي از بين بردن جامعه فلسطين در داخل هم هزينه شود ولي جبهه داخلي فلسطين بسيار مستحكم است، ملت فلسطين ملتي ايدئولوژيك هستند و رخنه كردن به داخل اين ميدان مستحكم آسان نيست.
خرابكاري ممكن است ولي امكان وارد كردن ضربات بزرگ وجود ندارد. با اين حال، رخنه و نفوذ به آن به خاطر نيازهاي مالي شديد امكان دارد. بعد از اين محاصره شديدي كه نوار غزه حتي كرانه باختري در معرض آن قرار دارد، (كرانه باختري هم مستثني نيست) و اقدامات زيادي عليه آن صورت ميگيرد، ملت فلسطين در حال حاضر به شدت نيازمند است و در نهايت به اتكاي كمكها زندگي ميكند و زيرساختهاي فلسطيني يكي پس از ديگري ويران شده است، يعني امكانات ملت فلسطين حتي در داخل اندك است.
البته فلسطينيهايي در خارج، دست فلسطينيهاي داخل را ميگيرند و كمك ميكنند، اما اين موضوع در سايه موانع و محاصره و محدوديتهاي فراوان حتي در برابر رسيدن پول فلسطيني كافي نيست، فلسطينيهاي مقيم امريكاي جنوبي و اروپا، امريكا و مناطق ديگر، پروژههايي را در فلسطين اجرا كردند، اما اين پروژهها به شكست منجر شد زيرا اشغالگري و مانعشكني در برابر همه چيز وجود دارد، اشغالگران همه چيز را خراب كردند در نتيجه ملت فلسطين را براي پذيرش چنين طرحهايي تحت فشار قرار ميدهند.
اين سؤال وجود دارد كه چرا تاكنون اين طرح (امريكايي معامله قرن) مطرح نشده بود؟ پاسخ من اين است كه اين طرح با توجه به آنچه از سوي سعودي و امريكا به بيرون درز كرده مبتني بر باقي ماندن وضعيت (اسفبار) موجود است. همانطور كه قبلاً ذكر كردم، مبتني بر صلح اقتصادي است، مبتني بر جمعآوري مبالغ مالي فراوان براي ملت فلسطين است تا اوضاع اقتصادي خود را توسعه دهد. از نظر آنها، ملت فلسطين پلي است كه ميتواند اسرائيل و اعراب را بههم پيوند دهد ولي بقيه مسائل همچون موضوع قدس، موضوع آوارگان، موضوع شهركها و موضوع مرزها به مراحل بعدي موكول ميشود. به همين سبب نگراني زيادي حتي در تيم محمود عباس وجود دارد، اينكه درباره آنچه به تعويق ميافتد حرفي زده نميشود و اينكه اين راه حل نهايي است كه براي مسئله فلسطين تدارك ديدهاند.
ش.د9603977