(روزنامه كيهان – 1396/06/02 – شماره 21705 – صفحه 8)
تمامی رؤسای جمهور اخیر امریکا در حالی به قدرت رسیدهاند که به یک دید استراتژیک پایبند و متعهد بودهاند، یا این که یک دید استراتژیک را با گذشت زمان توسعه دادهاند.
جورج بوش و بیل کلینتون اینترناسیونالیستهای لیبرال بودند (همانند هیلاری کلینتون). آنها معتقد بودند که هدف نهایی امریکا باید حفظ نظم بینالملل لیبرال باشد. این نظم بینالمللی با قانون تجارت آزاد، مرزهای بینالملل امن و برنامهای هدفمند برای جوامعی که)البته از نگاه کاخ سفید) با نسل کشی روبه رو میشدند، مشخص میشد. به هرحال آنها بر این باور بودند که منافع امریکا در صورتی تأمین میشود که متحدانی ثابت و موقت داشته باشد، سازمانهای بینالمللی مثل سازمان ملل را حمایت و از قانون تحریمهای بینالمللی استفاده کند.
از این رو جرج بوش (پدر) توانست ائتلافی از 35 کشور دنیا درست کند و نزدیک به یک میلیون سرباز را به کار گیرد تا در سال 1991 عراق را از کویت بیرون براند. بیل کلینتون نیز توانست ناتو را متقاعد کند که اجماع برای بمباران صربستان ایجاد کند و صربستان را از کوزوو بیرون برآند. هیلاری کلینتون گروه دوستان سوریه را شکل داد تا بتواند به مخالفان بشار اسد کمک کند. وی همچنین بحث دخالت مستقیم امریکا در سوریه و ایجاد مناطق امن و پرواز ممنوع در سوریه را پیش کشید.
دولت جرجبوش (پسر) در دوره اول ریأست جمهوری تحت تسلط نو محافظهکاران امریکا بود. نومحافظهکاران عقایدی شبیه به اینترناسیونالیستهای لیبرال دارند، اما بر این باورند که امریکا نباید اجازه موسسات بینالمللی و قانون بینالملل را کسب کند تا به اهداف خود برسد. از این رو در سال 2003 عراق را اشغال کردند.
وقتی که باراک اوباما در امریکا به قدرت رسید، احساس کرد که امریکا در عراق سرمایه زیادی را از دست داده و دچار تلفات فراوان شده است. اوباما خواست که امریکامحوری به سمت شرق آسیا باشد. او بر این باور بود که شرق آسیا محور تحولات قرن بیستم است. در نظر او مشکلات و مسائل غرب آسیا آن قدر پیچیده و رام نشدنی بودند که دخالت گسترده آمریکا در آن تنها منابع و قدرت این کشور را تهی می کرد.
بنابراین اوباما سعی کرد از مساله عراق و افغانستان، مناقشه فلسطین و رژیم صهیونیستی عقب نشینی کند و مساله دفاع از عربستان و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را به خود آنها واگذار کند. در موضوع ایران وی ایران را به سمت مجامع بینالمللی سوق داد. اوباما موضوع برجام و کشورهای 1+5 را در مساله ایران پیش کشید و با شرکت ایران در دور سوم مذاکرات ژنو در مورد سوریه موافقت کرد و به عربستان سعودی اخطار داد که باید قوانین همسایگی با ایران را رعایت کند.
به طور کلی برآیند دولت اوباما چند وجهی شد. تلاش وی برای خروج امریکا از منطقه، مناقشات عربی، ظهور داعش، مناقشه در عراق و وضعیت تاسف بار اقتصاد و حکمرانی در منطقه را به دنبال داشت.
دونالد ترامپ اولین رئیسجمهوری است که بدون تجربه سیاسی و نظامی وارد کاخ سفید شده است. وی مناسب این منصب نیست و ذهنی تحلیلگر در مورد وضعیت جهان ندارد. وی تصوری نسبت به پیچیدگیهای سیاست و سیاست ورزی ندارد .این چیزی است که خودش هم اخیرا در مصاحبه با رویترز اظهار داشت. ترامپ گفت: من زندگی قبلی خودم را دوست دارم. من در گذشته کارهای بیشتری میتوانستم انجام دهم. من فکر میکنم زندگی گذشته من آسان تر بود.
به طور کل، پیش بینی عکس العمل های ترامپ نسبت به مسائل دشوار است، زیرا وی بدون بینش سیاسی است و رفتاری لحظه ای دارد. ترامپ در حال حاضر از بسیاری از سیاستهای انتخاباتی خود عدول کرده است؛ سیاستهایی که او را در نظر رای دهندگان در مرحله اول جذاب ساخته بود.
در حالی که بیان این نکته اغراقآمیز به نظر میرسد که ترامپ یک دید استراتژیک و سیاست منسجم در مورد سیاست خارجی داشته باشد، به نظر میرسد که وی نقشه راهی برای سیاستهایش دارد. به عنوان مثال، او در زمینه سیاست خارجی دقیقا برعکس اوباما عمل کرده و در جهت مخالف وی حرکت میکند.
در اولین ملاقات ترامپ و اوباما، اوباما به وی اخطار کرده بود که مک فلین که در طول کمپین انتخاباتی از ترامپ حمایت کرده ، با روسها سازش و تبانی کرده است و نباید به منصبی عالی دست پیدا کند. برخلاف گفتههای اوباما، ترامپ، مک فلین را به ریاست شورای عالی امنیت ملی امریکا منصوب کرد.
وقتی که سیستم اطلاعاتی امریکا به اوباما گزارش استفاده از سلاح شیمیایی در سوریه را داد، وی اقدامی نکرد. ولی وقتی که گزارش مشابه ای برای ترامپ ارسال شد وی به سوریه حمله موشکی کرد و شعار کمپین انتخاباتی خود یعنی «اول امریکا» را نقض کرد.
حرکتهای بعدی ترامپ (در تضاد با اوباما) چه خواهد بود؟ اگرچه ترامپ در طول کمپین انتخاباتی خود برجام را محکوم کرده و اظهار داشته بود که آن را در اولین روز کاری خود پاره میکند، ولی وی چنین کاری نکرد. برجام پیچیدگیهای بسیار زیادی دارد و چون جامعه تجاری امریکا و اروپا به دنبال حمایت از برداشته شدن تحریم ها هستند، شاید وی در این زمینه موفقیتی کسب نکند.
ترامپ در طول دوران تبلیغات تعهد داده بود که بزرگترین توافق سازش در زمان ریاستجمهوری خود را بین رژیم صهیونیستی و فلسطین برقرار کند؛ توافقی که اوباما نیز بهدنبال دستیابی به آن بود، ولی موفق نشد. تندروها در رژیم صهیونیستی در مقابل این توافق مقاومت میکنند. ترامپ بیش از هر رئیس جمهوری در تاریخ امریکا یه سمت رژیم صهیونیستی تمایل پیدا میکند. به بیان دیگر، ترامپ در زمان ریاستجمهوری خود به این چنین توافقی دست پیدا نخواهد کرد.
باید به این حقیقت توجه کرد که رکس تیلرسون وزیر خارجه امریکا، یک تاجر نفت است. دولت ترامپ بدون شک نسبت به امیال عربستان تعهد بیشتری خواهد داشت. این احتمال وجود دارد که امریکا برای حفظ امنیت عربستان و حضور بیشتر خود در خلیج فارس جدیت بیشتری به خرج دهد و همان اشتباهی را تکرار کند که دولتهای قبل امریکا به استثنای اوباما مرتکب شده اند. دولت امریکا به همدستی خود با عربستان در جنایات جنگی در یمن ادامه خواهد داد و حتی شاید همکاری امریکا با عربستان در یمن افزایش پیدا کند.
حمله موشکی ترامپ به سوریه حاکی از آن نیست که امریکا بهدنبال درگیری و دخالت بیشتر در سوریه است، حمله موشکی فوق با این ضربالمثل امریکایی سنخیت دارد که «یکبار برای همیشه». با به قدرت رسیدن ترامپ، امریکا به یک بازیگر حاشیهای در سوریه تبدیل شده بود. دیپلماتهای امریکا بهسختی توانستند در مذاکرات صلح سوریه در «آستانه» حضور داشته باشند. علاوه بر این دولت سوریه با کمک خارجی توانسته تا حدی مخالفان را به عقب براند واکنون تنها چیزی باقی مانده ، مذاکره برای چگونگی تسلیم شدن مخالفان است.
منبع: خبرگزاری فارس
http://kayhan.ir/fa/news/112157
ش.د9604171