(روزنامه آفتاب يزد – 1396/06/07 – شماره 4979 – صفحه 15)
پیرمرد آخرین سکانس زندگی هشتاد و شش ساله سیاسیاش را بازی کرد؛ سکانسی که پایانش خوش نبود اما ... ماندگار شد برای همیشه.
و این پایان برای خیلی از ما، غم داشت، درد داشت ... شهریور امسال خاکستری و گرفته شد، وقتی گفتند؛ وقتی شنیدیم ابراهیم یزدی با کوله باری از حرف های نگفته و تاریخ حبس شده در سینه، با همه تصویرهایی که سیاه و سفید یا رنگی، از او به یادگار داریم، با همه رازهایی که از سرنوشت خیلیها میدانست ... رفت برای همیشه ... نیمههای شب. در ازمیر ترکیه .
غربت، او را برای مرگ در آغوش کشید.
میگفتند این اواخر بیمار بوده، از کهولت سن باشد یا از زندان رفتن های متعدد، از سرطان پانکراس بوده یا یک عالمه بیماری دیگر، هرچه باشد به عنوان آخرین حلقه از بزرگان منسوب به نهضت آزادی ... دیگر نیست . بعد از بازرگان، طالقانی و دکتر سحابی نوبت به یزدی رسید.
و پایان دهههای خاموشی اش ششم شهریورماه 96 بر تار و پود سیاست ایران رج زده شد تا خاموشی های مصلحتی او در این دههها به خاموشی ابدی برای پایان عمر، تبدیل شود. میگویند این اواخر قصد داشت برای انجام عمل جراحی به آمریکا سفر کند که با مخالفت سفارت آمریکا برای صدور روادید مواجه شد و ترکیه مقصد آخر او بود برای درمان و البته مرگ .
چهره ای با محاسن فراموش نشدنی
در روزهای پر آشوب 57 ، چهره ای با موهای سیاه و محاسنی که نماد انقلابی گری بود ، در تک تک فریم فیلم و عکس هایی که روزهای انقلاب را به تصویر میکشید، ثبت و ضبط شد. چهره ای که از نوفل لوشاتو تا روزی که رادیو ایران ندا داد:" این صدای انقلاب مردم ایران است " به عنوان یار امام و در نقش مترجم ایشان، در اذهان نقش بسته بود . از ایران تا آمریکا، از فرانسه تا ایران، دنبالهرو راه امام و انقلاب بود. چرا که یزدی فقط یک مترجم انگلیسی دان نبود، بلکه یک مشاور و کمی بعدتر عضو شورای انقلاب اسلامی نام گرفت.
چه کسی فکرش را می کرد دانشجوی دانشکده داروسازی دانشگاه تهران که سالها قبل از انقلاب جزو کسانی بود که با امکانات دولتی آن زمان، به خارج و آمریکا رفته و تحصیل و تحقیق می کرد ، در آینده راه مخالفت با شاه را در پیش گیرد و بشود یکی از کسانی که در شکلگیری "جمهوری اسلامی" نقش ایفا کرد؟
میگویند یزدی همان کسی است که فرانسه را به دلیل آزادی رسانههای آنجا و استراتژیک بودنش به امام (ره) در دوره تبعید پیشنهاد داد. "پیام محرمانه امام خمینی به کارتر" و برعکس را هدایت کرد و یکی از کسانی بود که همراه با بازرگان با موضوع مذاکره بختیار با امام خمینی مخالفت ورزید. البته او بود که در گفتگویی با مهرنامه شماره 33، اعلام کرد قبل از انقلاب جلوی حکم علیه رانندگی زنان را گرفت و چون میدانست با این حکم، زنان به جای خیابانها به خانه بازمیگردند و انقلاب 57 در نطفه خفه میشود.
نهضت آزادی
یزدی بعد از مصدق شیفته راه و روش او شده بود، به خاطر همین عشق، به نهضت ملی شدن صنعت نفت پیوست و جبهه ملی جبهه ملی از زبانش نمیافتاد. بعدها اما هسته مرکزی نهضت آزادی را در خارج از کشور با همراهی چهره هایی مثل مهدی چمران و بازرگان تشکیل داد و همین نهضت آزادی تا آخر او را و او نهضت آزادی را رها نکرد.
کمی بعدتر یزدی و بازرگان یک روح شدند در دو بدن، بخصوص از وقتی که دولت موقت تشکیل شد.. دولتی که قوام و دوامش هشت ماه بیشتر نبود. هرچه بود او شد وزیر امور خارجه همین دولت کم دوام.
یزدی با توجه به اتفاقاتی که اوایل انقلاب برایش رخ داد از عرصه سیاست کنار نرفت و در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی یعنی همان زمانی که در درون پارلمان فریاد میزدند:" مرگ بر بازرگان خائن!" با رای مردم به مجلس راه یافت اما همان راهیابی، اولین و آخرین بار حضور او در قوه مقننه ایران بود، چرا که بعد از آن هرگز صلاحیتش تایید نشد. یزدی از زمان مورد انتقاد شدید قرار گرفتنش تا نیمه شب ازمیر ترکیه که جان باخت، در عرصه سیاست هم بود و هم نبود . سایه او با نام دبیر کل نهضت آزادی بر بالای سر این تشکیلات قرار داشت، اما تنها در مواقع انتخابات بود که در تصویر تلویزیونی ظاهر میشد و آن وقتها مردم می فهمیدند هنوز ابراهیم یزدی نفس می کشد! و نمرده .
چند روایت از شخصیت و کارهای یزدی
از یزدی در این دهههای خاموشی تصاویر مختلفی نمایش داده شده ، گاه از او یک اسطوره قدیس ساختهاند که جز خدمت به این مردم چیزی در اندیشه نداشت، گاه یک سیاستمدار خاکستری با ترکیبی از خوبیها و بدیها که هرچه در ذهنش رشته بود پنبه شد.
گروهی او را ضد انقلاب مینامیدند و گروهی هم او را دلسوز آن. پشت این چهره راز آلود و مرموز از ابراهیم یزدی اما، حرفهایی زده میشود که هم جای حسرت دارد و هم جای سوال .
تاریخ را به خاک سپرد
روزی که ابراهیم یزدی پیش از هرجنگ و پیش از هر استعفایی دیداری با صدام داشت، هیچ کس نفهمید آن روز بین صدام و یزدی دقیقا چه گذشت تا اینکه 35 سال بعد ابراهیم یزدی متن گفتگو و مذاکرات صریح خودش با صدام را منتشر کرد. تازه خیلی ها فهمیدند یزدی اگر همه دانستههایش را بگوید چه تاریخی در دل دارد و چه چیزهایی که میتواند بگوید. اما روال صحبتهای یزدی پیرامون دانستنیهایش خیلی کند بود. جان میگرفت تا بگوید .... شاید چند سالی یکبار در مصاحبه ای با یکی از نشریات، بخش هایی از اسرار مگو را میگفت و بعد ... حالا که ابراهیم یزدی خاموش از دنیا رفته گویی بخشی از تاریخ را نیز با خود به زیر خاک برده است. بخشی از تاریخ دهههای انقلاب، بازرگان، طالقانی... و خیلی چیزهای دیگر .
نقش یزدی در اعدامها؟
ابراهیم یزدی اما از دید خیلیها متفاوت با مهدی بازرگان و یا سایر اعضای نهضت بود . یکی از دلایلی که گفته میشود او به طور کلی از بدنه سیاست ایران حذف نشد همین تفاوت با آنهاست. میگویند او همکاریهایی با مسئولین بعد از انقلاب از جمله صادق خلخالی در بازجویی های آن زمان هم داشته است. این در حالی است که عدهای برخلاف این نظر معتقدند ابراهیم یزدی با دخالت و یا ورود به بازجوییها تلاش داشت جلوی برخی محاکمات را بگیرد. در کتاب خاطرات آیتالله خلخالی اولین حاکم شرع دادگاههای انقلاب با نام از «ایام طلبگی تا دوران حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی»، در اینباره آمده است:"از جمله کسانی که در همه کارها دخالت میکرد و بازپرس شده بود؛ ابراهیم یزدی بود که در دولت موقت، اول معاون نخست وزیر و سپس وزیر امور خارجه شد..... ابراهیم یزدی در طبقه سوم مدرسه رفاه که من هم آنجا بودم، نصیری و رحیمی را به محاکمه کشید. آنها با وجود اینکه میدانستند که من از طرف امام خمینی به عنوان قاضی و حاکم شرع معرفی شدهام به این امر توجه نمیکردند، خودشان میبریدند و میدوختند و در باغ سبز نشان میدادند.
تلویزیون هم جریان را ضبط میکرد و ما هم نظاره میکردیم. سرانجام کاسه صبرم لبریز شد و مستقیماً به خدمت امام خمینی رفتم و عرض کردم: ابراهیم یزدی میگوید که جزو شورای انقلاب است و نمیگذارد من به کارها رسیدگی کنم. او در همه کارها مداخله میکند و مانع کار ما میشود. امام فرمودند: او جزو شورای انقلاب نیست و زورش هم به تو نمیرسد. اگر آمد آنجا یقه او را بگیر! پس از بیانات امام، من با قدرت تمام به مدرسه رفاه برگشتم. ابراهیم یزدی در کارها مداخله میکرد … من میخواستم در آن شب (چند) نفر را اعدام کنم. چشم همه آنها را بسته بودیم؛ اما این آقایان دائماً این پا و آن پا میکردند، میرفتند و میآمدند و من هم خون دل میخوردم."
بعدها در مصاحبهای، یزدی حتی نقش داشتنش در اعدام کسانی مثل تیمسار رحیمی و خسروداد را نیز نفی میکند و میگوید وقتی درباره اعدام سرلشکر ناجی ، تیمسار رحیمی و منوچهر خسروداد به او میگویند، وی اعلام میدارد آنها گناهکار هستند اما باید محاکمهها با دلیل و سند و مدرک و با حضور شاکیان صورت گیرد.
پایبندی به صندوق رای درهر شرایطی
ابراهیم یزدی چه سفید باشد چه سیاه، چه خاکستری، چه گناهکار و چه معصوم، اما در همه این سالها ، او تلاش داشت تا به دید خود از دموکراسی نهایت استفاده را ببرند و این مشی را هم در دهه 60 و هم در دهههای بعد از آن ادامه داد. آن طور که خود وی در گفتگویی با مجله مهرنامه در اینباره اظهار کرده:" آخرین دیدار من با امام خمینی نوروز ۶۴ بود. حاج احمد آقا زنگ زد و گفت آقا میگویند چرا نمیآیی ما را ببینی؟ گفتم شما راه را باز کنید، من حرفی ندارم. من که قهر نیستم. قرار شد فردای آن روز بروم نزد آقا."
او در ادامه گفته: قبل از پیروزی انقلاب، ایشان [امام خمینی] نسبت به همکاری با روشنفکران بسیار جدی بودند. امام خمینی در یک موردی به من گفتند تو نمیدانی من گرفتار چه مرتجعینی هستم. در پاریس که بودیم، امام خمینی دو نفر را اسم بردند [...] که به ایشان یادداشت داده و نوشته بودند که شما حکم دهید رانندگی برای زنان مکروه است؛ آنها را منع کنید، من به امام خمینی گفتم اگر شما این حرف را بزنید، انقلاب همین جا تمام میشود. زنان به خانه برمیگردند و دیگر نخواهند آمد. امام خمینی خواسته آنها را عملی نکرد؛ درست هم بود.
یزدی اگرچه می دانست که همیشه رد صلاحیت خواهد شد اما حتی در انتخابات 84 برای ریاست جمهوری نیز نامنویسی کرد اگرچه او در مصاحبه با حسین دهباشی در برنامه «خشت خام» این موضوع را نفی میکند اما اخبار از نام نویسی او در آن انتخابات خبر میدادند و برای این ثبت نام هم او از التزام به قانون موجود میگوید.
یزدی هیچ گاه از صندوق های رای دل نکند، هیچ گاه از تحریم انتخابات هم نگفت او با آدم های مختلف سیاسی میساخت. در سال 92 از روحانی حمایت کرد و در ایام انتخابات جلوی تلویزیون از حق رای مردم سخن میگفت. اینها نشان میداد که او صبور است و تنها راه را همین انتخابات ها در هر اشلی میداند. یا شاید به قول خودش و آن کتاب سه جلدیای که نوشته، حق دارد که بگوید شصت سال صبوری و شکوری در راه سیاست در پیش گرفته است .
اصلاحطلبان و نهضت آزادی
همیشه نهضت آزادی وضعیتی به مراتب متفاوتتر از اصلاح طلبان داشت. در حالیکه اصلاح طلبان در طول تاریخ پس از انقلاب هیچ گاه به طور رسمی حذف نشدند و علیرغم رد صلاحیتهایشان نمایندههایی به عنوان اصلاح طلب در طول انتخابات داشتند و هر از گاهی نیز به عنوان پیروز میدان مبارزه در مجلس و یا ریاست جمهوری عرض اندام کردند، اما نهضت آزادی جز همان مجلس اول شورای اسلامی هرگز بروز و ظهور پیدا نکرد و همین عدم ظهور و بروز در کنار اصرار ابراهیم یزدی به حضور در انتخابات نکته مثبتی تلقی میشود که بیانگر راه و روشی بود که او برگزید و آن را تنها چاره میدانست، آن هم علیرغم تمام بیملایمتیها .
جالب آنکه اصلاح طلبان امروز همانهایی هستند که در تسخیر سفارت آمریکا باعث جدایی یزدی از خود شدند و حالا همان چهرهها امروز بیش از همیشه خود را به یزدی نزدیک میدانند و در سوگش نشستهاند.
مردم بر سر مزارش میروند؟
زندگینامه ابراهیم یزدی پر است از گفتنیها، مملو از ناملایمتها، آکنده از رازها، هرچه هست اینکه یزدی دیگر نیست. ششم شهریور درگذشت. قرار است به بهشت زهرا آورده تا در خاک ایران دفن شود و مطمئنا خیلیها از موافقین و مخالفان امروز او یا موافقین و مخالفان دیروزش می خواهند تا آخرین وداع را بر سر مزارش و در تشییع جنازه او داشته باشند.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=82761
ش.د9604137