(روزنامه آفتاب يزد ـ 1396/09/20 ـ شماره 5060 ـ صفحه 11)
از این رو کسی که دانشگاه میرفت از طبقات مرفه بود و استبداد رضا شاه نیز مانع این میشد که اتفاقی در سطح دانشگاهها بیفتد. ولی بعد از سقوط وی و اشغال ایران از سوی شوروی و انگلیس، فضای بازتری ایجاد شد. حزب توده در آن زمان به عنوان مهم ترین گروه سیاسی محسوب میشد که میتوانست فعالیت و در عین حال جذابیت داشته باشد وقتی هم که حرف از این حزب زده میشود نباید فورا کمونیست بودن به ذهن متبادر شود چرا که افراد مذهبی نیز در این حزب حضور داشتند.
باید گفت که دوره شروع جنبش دانشجویی با حضور نیروهای چپ، تودهای و به تعبیری میهن پرست همراه است. ولی نیروهای مذهبی به شدت ضعیف هستند اساسا گرایشهای مذهبی آن موقع خیلی معنایی نمی دهند و تعداد نمازخوانان دانشگاهها بسیار کم شمار بودند البته این بدان معنا نبود که دانشجویان ضد مذهب هستند.
وی با بیان اینکه «تقویت گرایش مذهبی در کشور بیشتر از اواخر دهه 40 شروع شد» افزود: البته واقعه 15 خرداد سال 42 نیز اثری جدی بر هویت یابی نهضت اسلامی داشت نیروهای مذهبی در آن مقطع انجمن اسلامی بسیار کوچکی داشتند که بعد از سالها حتی نتوانسته بودند اتاقی کوچک یا یک نمازخانه را برای خود بگیرند. بنابراین جنبش دانشجویی در این برهه با غلبه جریان چپ یا چپ ملی گرا توام بود. یعنی اگر بخواهیم بخشهایی از جبهه ملی را نیز در جنبش دانشجویی سهیم بدانیم آن بخشهایی در این جنبش حضور داشتند که وابسته به چپ بودند.
این پژوهشگر اجتماعی با اشاره به اینکه بخشهایی از جنبش دانشجویی گرایشهای چپ ملی داشتند و بخشهایی نیز بعدها با تندترشدن مواضع به عضویت چریکهای فدایی خلق درآمدند گفت: آن بخشهایی که مذهبی بودند گرایشهای رادیکال و تند در روشنفکری داشتند و نیروهای مذهبی بدان شکل که طرفدار جناح سنتی مذهب در دانشگاهها باشند بسیار معدود و محدود بودند از این رو اگر نیروهایی وجود داشتند، از حامیان تفکر شریعتی بودند.
اتفاقی که در جنبش دانشجویی افتاد یکی در سال 48 و دیگری در سال 53 بود. در سال 48، پس از اتفاقات 15 خرداد 42 و تشکیل «حزب ملل اسلامی» که در سال 44 طرح ترور شاه را ریخته بودند و اعضایش بازداشت شدند در مجموعه دانشگاهها جریان اسلامی قوی شکل گرفت که به لحاظ کمیت زیاد نبودند اما به لحاظ کیفیت بسیار قدرتمند بودند که گرایشهای مذهبی خود را در بیرون از دانشگاه و در شهرهایشان کسب کرده بودند.
وی با اشاره به اینکه رایگان شدن دانشگاهها، موجب ورود طبقات محروم به دانشگاه شد اظهار کرد: وقتی طبقات محروم توانستند وارد دانشگاه شوند آن نیروهای مذهبی که در سال 48 توانسته بودند حرکتی مذهبی را در دانشگاهها آغاز کنند به یکباره با تعداد زیادی دانشجو مواجه شدند که به آنها پیوستند و از سال 53، جریان مذهبی به راحتی در تمام دانشگاهها شکل میگیرد و حتی مستقل میشود. یکی از نشانههای مستقل شدن این جریان در دانشگاهها، برنامه کوه نوردی بود که از طریق آن دانشجویان ترمهای بالاتر میتوانستند دانشجویان ترمهای پایین تر را جذب کنند و اقدام به عضوگیری کنند این برنامه تا قبل از آن سال، در انحصار نیروهای چپ بود البته آنها در «اتاق کوه» که اقدام به ثبتنام دانشجویان میکردند اشارهای به چپ بودن خود نمی کردند و همین امر موجب میشد که نیروهای مذهبی نیز در چنین برنامههایی ثبت نام کنند. اما از سال 53، مذهبیها توانستند اتاق کوهی مستقل آنهم در مسجد ایجاد کنند بدین ترتیب، امکانات نیروهای مذهبی در آن سالها چندبرابر شد و یکی از آن امکانات، مسجدی بود که آنها توانستند با حمایتهای بیرون دانشگاه ایجاد کنند.
وی افزود: خود آن مسجد تبدیل به پایگاهی قدرتمند شد و توانست نقش همان کوهی را ایفا کند که نیروهای چپ، طرح آن را ریخته بودند. از این رو، دانشجویانی که ظهرها برای خواندن نماز به آنجا میآمدند با نیروهای مذهبی آشنا میشدند و حتی برای کوهنوردی ثبت نام میکردند به همین دلیل تعداد نفرات شرکت کننده در برنامه کوه مذهبیها دوبرابر نیروهای چپ بود. بنابراین ریشه بخشی از این اتفاقات در بیرون از دانشگاه بود.
ما عملا از سال 53 به بعد با یک جنبش دانشجویی مذهبی قوی مواجه هستیم که قادر به تصمیم گیری و عمل کردن است حتی در برخی حوزهها بطور مستقیم وارد عمل میشود. زیرا تا قبل از آن، در بحث اعتصابات و اعتراضات مربوط به شانزده آذر، عموما دانشجویان چپ بودند که تصمیم گیری میکردند اما از سال 53، نیروهای مذهبی با مشورت چپها تصمیم میگرفتند و از سال 55 به بعد، در تصمیمگیری مستقل عمل میکردند و نیاز به مشورت و هماهنگی نداشتند
این روزنامه نگار اصلاح طلب در ادامه گفت: مشابه این اتفاق در سطح کلی جامعه نیز دیده میشود و در آن مقطع سه گرایش فکری که ظرفیت خود را داشتند شکست خوردند بهترین نمونه آن نیز «جلال آل احمد» بود که در ابتدای جوانی، گرایش لیبرالی و راست داشت بعد از آن تودهای شد و پس از مدتی ملیگرا و پس از همه آنها گرایشی مذهبی پیدا کرد.
هر سه گرایش لیبرالی، چپ و ملی گرایی عملا نتوانستند مسئله ایران را پیش ببرند و در واقع عبارت گنگ «بازگشت به خویشتن» که تا قبل از آن در دنیا مطرح بود و در ایران نیز دکتر شریعتی درباره اش حرف میزد و فانون نیز بازگشت به خویشتن را در آفریقا مطرح میکرد تفسیر خاص خود را پیدا کرد و در ایران به معنای بازگشت به اسلام تفسیر شد.
وی اظهار داشت: با این اتفاق در سطح عمومی، طی سالهای 42 تا 52 تعداد کتابهای مذهبی به شدت افزایش پیدا کردند بنابراین جریان اسلامی، در دانشگاهها نیز بازتاب خود را نشان داد. اما آنچه اهمیت پیدا میکند نگاه دانشجویانی بود که هر قدر زمان پیش میرفت انقلابی تر و رادیکال تر میشدند این اتفاق هم از حیث نگاهشان به دنیا و هم از حیث نگاهشان به رژیم شاه، رخ میداد.
برای نمونه معیارهایی که برای زیبایی شناسی، آرایش خانمها و کراوات بستن برای آقایان و... در دانشگاهها حاکم بود در آن مقطع اهمیت خود را از دست داده بود و دانشجویان دیگر اهمیتی به آن معیارها نمیدادند زیرا نگاهشان به خود، طبیعت و مادیات تغییر کرده بود و در بسیاری از دانشگاههای آن موقع روابط دوجنس مخالف باوجود همه آزادیها و تشویقهایی که صورت میگرفت محدود شده بود.
عبدی افزود: در سال 38 تا 42، عملا دانشگاهها از یک نوع مبارزه آشکار حمایت میکردند به نحوی که وقتی «جبهه ملی» برنامه خود را در سال 39 اعلام کرد دانشجویان، اصلی ترین نیروهای پیگیر آنها بودند اما پس از 15 خرداد 42 و بسته شدن فضا، دانشجویان به تدریج در اعتراضات خویش سکوت کردند و از سال 44 به بعد، اعتراضهای خود را اندکی بروز دادند که اولین آثار آن در سال 48 و 49 دیده میشود. وی ادامه داد: بیشتر دانشجویانی که در این مقطع بودند پس از دانشگاه، وارد فعالیتهای چریکی در جامعه شدند و بخش عمدهای از رهبران «سازمان مجاهدین خلق(منافقین)» و «چریکهای فدایی خلق» ورودیهای سالهای 38، 39 و 40 بودند حتی یکسری از افرادی که «گروه فلسطین» را تشکیل دادند نیز ورودی همین سالها هستند.
عبدی بیان کرد: تعداد زیادی از دانشجویان این مقطع، وارد فضاهای براندازانه و تند در جامعه شدند البته فضای جهانی نیز، به شدت از چنین رویکردی حمایت میکرد و این گونه نبود که تنها در ایران این اتفاق بیفتد بلکه در سطح جهانی، با پیروزی انقلاب کوبا، الجزایر و اتفاقاتی که در آمریکای لاتین افتاد و از سوی دیگر با هجومی که ایالات متحده به ویتنام و جاهای دیگر آورده بود فضای دوقطبی جهانی شکل گرفت. در آن مقطع، اتحاد جماهیر شوروی برخلاف سالهای دیگر خوشنام بود. بنابراین مجموعه این فضا موجب شد تا این گرایش به وجود آید که اکثر دانشجویان به سمت فعالیتهای براندازانه، رادیکال و عملیاتهای مسلحانه حرکت کنند.
وی افزود: در سال 49، چریکهای فدایی خلق در سیاهکل دست به اقدامی مسلحانه زدند. از آن به بعد فضای دانشگاهها دچار تغییر شد. برای نمونه پیش از آن اگر تظاهراتی در دانشگاهها اتفاق میافتاد ممکن بود عدهای را بازداشت کنند و نهایتا پس از سه ماه زندان، آزاد میشدند. اما از سال 49 به بعد، رفتارها عوض شد چرا که اگر یک نفر را بازداشت میکردند تکلیفش مشخص نبود و شاید یکسال طول میکشید تا به وضعش رسیدگی کنند و تنها بازداشت درکار نبود بلکه فرد را پس از بازداشت شکنجه میکردند این شکنجه نیز برای آن بود که ماموران شاه فکر میکردند که آن فرد جزو چریکهای فدایی یا سازمان مجاهدین خلق است. بدون شک وقتی آنها را شکنجه میکردند معترضان رادیکال تر میشدند و در عین حال دست به اقداماتی تندتر میزدند
به گزارش جماران، وی در پایان گفت: شاه تمام نهادهای مدنی را زد و دیگر حزبی به معنای واقعی در کشور وجود نداشت. نهادهای کارگری، انجمنهای روشنفکری و نویسندگان وجود نداشتند اما تنها نهادی را که موفق به تخریبش نشد نهاد مذهب، آنهم به دلیل گستردگی و وسعت بسیار زیاد آن بود. بخش عمدهای از کشتارهایی که پس از انقلاب صورت گرفت نیز مربوط به اختلافهایی بود که افراد در زندانهای پیش از انقلاب با یکدیگر داشتند زیرا معترضان که قصد مقابله با شاه را داشتند در فضای کوچک زندان تبدیل به مخالفان یکدیگر میشدند و باهم اختلاف پیدا میکردند زمانی هم که انقلاب شد تمامی دعواهای درون زندان خود را به بیرون کشاندند.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=92252
ش.د9604176