تاریخ انتشار : ۲۳ دی ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۴  ، 
کد خبر : ۳۰۸۵۰۰
نشست تخصصی «چشم‌انداز و وضعیت علم سیاست در ایران»

علوم سیاسی، همچنان مسئله قدرت

(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/09/29 ـ شماره 138 ـ صفحه 7)

اندیشه‌ورزی سیاسی، در تعلیق

سخنراني حاتم قادري در نشست «چشم‌انداز و وضعيت علم سياست در ايران»

مقدمه: انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه تهران با همکاری انجمن علمی دانشگاه تربیت مدرس، نشست تخصصی «چشم‌انداز و وضعیت علم سیاست در ایران» را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار کردند. این نشست به‌مناسبت صدوهجدمین سالروز تشکیل مدرسه عالی علوم سیاسی و در روز سه‌شنبه 28 آذر برگزار شد. در این نشست، حاتم قادری، عضو هیئت‌علمی دانشگاه تربیت مدرس و جهانگیر معینی‌علمداری، عضو هیئت‌علمی دانشگاه تهران، سخنرانی کردند. در ادامه، مشروح این سخنرانی‌ها را از نظر می‌گذرانید.

قصد من این است که مواردی را درباره اندیشه سیاسی طرح کنم که در ارتباط با مهم‌ترین معضلات و مشکلاتی است که بر سر راه اندیشه و اندیشه‌ورزی قرار دارد. فرض را بر این می‌گیرم که باوجود تولیدات در این حوزه و ترجمه‌هایی که منتشر شده است، اندیشه‌ورزی سیاسی در حال حاضر در وضعیت خوبی قرار ندارد.

نخستین نکته درباره اندیشه‌ورزی سیاسی و مخاطراتی که علیه آن وجود دارد، شرایط موجود سیاسی و راهبردهای مشخص فرهنگی و فکری است که تبعا اندیشه‌ورزی سیاسی در این شرایط، امکان و فرصت ظهور و بروز نمی‌یابد. اندیشه‌ورزی نیازمند فضایی بازتر است تا بتواند درباره آن مسائلی که مدنظر دارد به تفحص بپردازد.

متوجه هستم که اندیشه‌ورزی خود زاییده بحران است، ولی این امر به معنای آن نیست که اندیشه‌ورزی به فضای بهتر نیازی ندارد. گاهی برخی افراد مسائلی را در کلاس‌ها یا نوشته‌هایشان مطرح می‌کنند، اما بیشتر یک اقدام فردی بوده و نظام‌های سیاسی عمدتا از شما اندیشه‌ورزی موافق و تاییدگرانه می‌خواهند و سویه انتقادی مجال طرح ندارند.

مؤلفه بعدی این است که در بخش آموزشی وزارت علوم یا سازمان‌های نزدیک به آن سازوکار مناسبی برای درک و فهم اندیشه‌ورزی و ایجاد وضعیتی که از اندیشه‌ورزی حمایت کند، وجود ندارد. یکی از بحران‌های جدی جامعه ما این است که آیا جایی اندیشه‌ورزی صورت می‌گیرد، یا نه؟ و اگر صورت می‌گیرد، قابل دریافت و فهم هست؟ آیا می‌توان آن را معیارمند کرد یا نه؟ آیا می‌توانیم برای اندیشه‌ورزی به آن‌ها بودجه‌ها و فضاهایی را اختصاص بدهیم یا نه؟ عموما در وزارت علوم و دانشگاه‌های ما چنین سازوکارهایی وجود ندارد. گسترش در وزارت علوم ما، گسترشی کمی، شکلی و صوری است. هیچ نوع نظارتی هم در این‌جا وجود ندارد که بتوانیم از فضای اندیشه‌ورزی یک استاد یا اندیشمند دفاع کنیم. گاه نمی‌دانیم یک اندیشه کجا تولید شده است، و چه فضایی را دربرمی‌گیرد.

مؤلفه سوم این است که ما پارادایم سنتی‌مان را از دست داده‌ایم. کمتر محفلی را می‌توان پیدا کرد که به فلسفه سنتی و کلاسیک خودمان علاقه و در دانشگاه‌ها هم حضور داشته باشند. می‌دانم در علوم سیاسی و فلسفه واحدهایی را به فلسفه قدمای ما اختصاص می‌دهند، ولی واقعیت این است که وضعیت مهجوری بر این‌ها حاکم است. ما با گذشت حدود 40سال از انقلاب هنوز نتوانسته‌ایم مجموعه‌ای مدون، شکیل و ترجمه‌شده از اندیشمندان خودمان مثل ملاصدرا، ابن‌سینا یا فارابی را در اختیار علاقه‌مندان آن‌ها در دنیا بگذاریم.

قبل از انقلاب، نگاه به شرق جدی و گسترده بود. تولیدات فکری یا ترجمه‌ها با توجه به شرق در ایران انجام می‌شد؛ البته ترجمه‌هایی هم که از غرب صورت می‌گرفت، یا خوانش آرایی که از غرب در این‌جا وجود دارد، کاملا دلخواه و متکی به علایق اشخاص است. ما هیچ‌گاه نتوانستیم نهادهایی جدی در این زمینه داشته باشیم؛ البته منظورم نهاد دولتی نیست. گاهی به‌جای این‌که در یک وضعیت دیالکتیک‌گونه بتوانند به تولید اندیشه بپردازند، خودشان به نفی یکدیگر می‌پردازند که آن‌ها را به جبهه‌های دور از هم بدل می‌کند. بدون اشراف به حوزه‌های سنتی و کلاسیک خودمان، امکان اندیشه‌ورزی سیاسی وجود ندارد.

بسیاری از واژگانی که قدمای ما به‌کار می‌بردند، امروز نیازمند بازنگری و گفت‌وگو هستند تا بعدا بتوانیم با عالم غرب ارتباط برقرار کنیم.

پس وقتی بین دو دنیا یعنی وضعیت کلاسیک خودمان و وضعیت غرب هستیم، وضعیتی نامناسب خواهیم داشت. ما در میان وضعیت کلاسیک خودمان و وضعیت امروز غرب و شرق دست و پا می‌زنیم و نمی‌توانیم با حلقه‌ها و محافل مناسب خودش ارتباط برقرار کنیم.

مؤلفه دیگر این است که ما فاقد سنت‌های فلسفه‌ورزی و دانشگاهی هستیم. اگر نتوانیم سنت یا سنت‌هایی را در اندیشه‌ورزی شکل دهیم، هیچ‌گاه نمی‌توانیم تبحر لازم یا حلقه‌های مناسب را بازیابیم. اگر به قدما نگاه کنید، آن‌ها سنت‌ها و حلقه‌های خاص خود را داشته‌اند؛ مثلا حلقه‌های افلاطونی یا ارسطویی یا کسانی که تلاش می‌کردند بین این‌ها اتفاقی ایجاد کنند. در عالم اسلام نیز همین وضعیت بوده و نشست‌های بلندمدت فلسفی بوده و گزاره‌هایی را به‌شکل مرتب مورد بحث و گفت‌وگو قرار می‌دادند و نوعی تربیت رسمی و غیررسمی بین کسانی که زودتر وارد آن حیطه شدند و دیگرانی که بعدها وارد شدند، در حلقه‌های گذشته وجود داشته است. شما در غرب نیز این حلقه‌ها را می‌بینید.

دلیل جدی دیگر به فضای مجازی برمی‌گردد که برای حلقه‌ها و شکل‌گیری سنت فلسفی بسیار ویرانگر است؛ چون شما را مرتب با داده‌ها، خلاصه‌ها و گزیده‌هایی مواجه می‌کند که اجازه تأمل در آن‌ها را نمی‌دهد. فلسفه‌ورزی کاری سخت، بلندمدت و پردردی است چون صبوری زیادی می‌طلبد و با حوصله آدم‌هایی که از این سایت به آن سایت و از این کانال به این کانال می‌روند، اتفاقاتی رقم می‌زنند و انبانی از گزیده‌ها، جملات و تفاخر هستند صورت نمی‌گیرد. این تنها ویترینی از اندیشه است تا این‌که کار جدی روی آن صورت گرفته باشد. میل به شهرت و پرسه‌زنی در فضای مجازی اجازه تأمل نمی‌دهد.

دلیل دیگری هم هست که چه بسا غیرمستقیم به دانشجویان بربخورد. برخی از دوستان دانشجو اندیشه را از دیگری می‌گیرند و از آن خود می‌کنند و حاضر نیستند این گزاره‌ها و تعابیر را به منبع و مرجع خود برگردانند. در این صورت، قطعا فلسفه‌ورزی شکل نمی‌گیرد. بحث این است که مفاهیم و گزاره‌ها مالکیت معنوی دارند و در چارچوب و فضایی خلق شده‌اند و شما نمی‌توانید این مفاهیم را از بستر خود جدا و خلع‌ید کنید. حقیقت این است که شما نمی‌توانید اندیشه‌ورزی کرده، درحالی‌که در حدی از پایه‌ها و امکان‌های اخلاقی به سر نبرید. این به این معنا نیست که هرکس اخلاقی بوده قادر به اندیشه‌ورزی است و هر که اندیشه‌ورز است هم الزاما اخلاقی نیست. می‌خواهم بگویم اندیشه و اخلاق در جاهایی با هم تعامل برقرار می‌کنند که اگر نخواهیم آن را ببینیم با مشکل مواجه می‌شویم.

قدما می‌گفتند اگر کسی منزه نباشد، چشمه‌های حکمت در دلش نمی‌جوشد، ولی امروز عکس آن را می‌گویند که اگر در اندیشه‌ورزی خشونت را نتوانیم اعمال کنیم و همچون سلحشور در صحنه حاضر نباشیم، گویی اصلا اندیشه‌ورزی نکردیم. امروزه اندیشه‌ورزی به طرد، نهی و دفع دیگری منجر می‌شود. بحث این است که چگونه می‌توانیم جویای اندیشه‌ورزی و حقیقت باشیم وقتی که بخشی از وجود ما درگیر وضعیت بدی با رقیب یا همتای دانشگاهی‌مان است.

گاهی نگاه‌نکردن به اخلاق مزایایی دارد؛ مثلا حسادت به دیگری شاید بتواند اندیشه را فربه‌تر کند یا نقادی دقیق‌تر دیگری را منجر شود، ولی درکنار این مزایای اندک، بی‌اخلاقی در ساحت اندیشه مخاطرات بسیاری دارد. ما اگر اندیشه را به این معنا بگیریم که مقادیری تئوری، واژه و گزاره در اختیار داریم اشتباه است؛ این سواد ماست، نه اندیشه. اندیشه جایی است که می‌خواهیم بدانیم چه گفته شده و ما چه می‌گوییم و کجا ارتباط برقرار می‌شود. این‌جاست که ناگزیر باید بر نفس خود تسلط نسبی داشته باشید تا بتوانید این ارتباط را برقرار کنید. اگر فکر می‌کنید ما می‌توانیم پژوهشگری باشیم که همه این پایه‌ها را زیرپا بگذاریم، من بعید می‌دانم. ممکن است شهرت پیدا کنیم، ولی اندیشه‌ورزی نکرده‌ایم. اندیشه‌ورزی تواضع خودش را می‌خواهد؛ البته دنبال این نیستم که بگویم اندیشه یعنی اطاعت. می‌خواهم بگویم اندیشه‌ورزی بدون اخلاق ممکن نیست. نمی‌توانید اندیشه‌ورزی کنید، ‌بدون این‌که در حق حریف‌تان انصاف به خرج بدهید. باید بنا را بر این بگذارید که می‌توانید گزاره اصلی سخن حریف را که با آن مخالف هستید، ببینید و تقویت کنید؛ برای مثال، مارکس حرفی را گفته که شما با آن موافق نیستید، ولی می‌توانید اندیشه او را تقویت کنید؛ به این معنا که بگویید اگر این‌گونه تعریف کنیم، می‌تواند در وضعیتی مهم‌تر ارتقا یابد. این خود کفّ نفس می‌خواهد. در غیر این صورت، به آدم‌هایی تبدیل می‌شویم که باید انواع ‌و اقسام بادیگاردها را داشته باشد تا بتواند همواره آماده زدوخورد باشد. حتی اگر به‌درستی فکر کنیم که فضای غالب غرب این بوده است، اتفاق میمونی نیست.

در آن‌جا ناگزیر هنگام مشاهده بسیاری از آدم‌ها، شما اگر نتوانید بفهمید که طرف مقابل راست می‌گوید یا دروغ،‌ دیگر نمی‌توانید اصلا اندیشه‌ورزی کنید. شما می‌توانید بفهمید دیگری می‌تواند نادرست بگوید، ولی اگر دیگری به شما دروغ بگوید، یا عمدا تظاهر به دانستن چیزی کند، درحالی‌که درواقع آن را نمی‌داند، معلوم است که در جاهایی بنیادهای گفت‌وگو و اطمینان‌هایی که ممکن است میان اندیشه‌ورزان وجود داشته باشد، ‌صدمه می‌بیند. متاسفانه جامعه کنونی و وضعیت فعلی نظام ما به‌طورکلی در آستانه اضمحلال همه این مبادی درست اخلاقی قرار دارد؛ به عبارت دیگر، وقتی شما می‌بینید در جامعه ما خشونت رواج دارد و کاملا رقابتی است و آدم‌ها می‌خواهند از یکدیگر جلو بزنند و حتی در بسیاری از مقالات به جعل بپردازند، وقتی شما در جایی می‌بینید یک دانشجوی دکتری نام کسی را اضافه می‌کند که طرف مقابل اصلا روحش هم از آن خبر ندارد، در این‌جا چه می‌توانید بگویید. وقتی در جایی گفت‌وگویی انجام می‌شود و همان گفت‌وگو در فضای دیگری معکوس جلوه می‌کند، به این چه می‌توانید بگویید؟ بنابراین شما نمی‌توانید اندیشه‌ورزی کنید.

اندیشه‌ورزی زمانی امکان‌پذیر است که شما شایستگی انسان‌بودن را داشته باشید. زمانی که بتوانیم انصاف را به خصم و رقیبمان بدهیم و بپذیریم طرف مقابل استدلالش از استدلال ما قوی‌تر است، در این‌جا اندیشه‌ورزی با اخلاق ارتباط وثیق دارد. درصورتی‌که نتوانیم اندیشه‌ورزی را با اخلاق ارتباط بدهیم، همواره با یک روح ناآرام و روان رنجور مواجه خواهیم بود. همواره مواظب خواهیم بود که چه کسی به ما حمله می‌کند یا حمله نمی‌کند؛ بنابراین آن صفا، آرامش و تأمل از میان می‌رود و غور اندیشه از شما ستانده می‌شود. در این شرایط، معلوم است که دیگر فضا، فضای درستی نیست. من متاسفانه این را می‌بینم و در حال گسترش است و به‌تدریج به یک بیماری در جامعه ما تبدیل شده است.

شما زمانی می‌توانید اندیشه‌ورزی کنید که بتوانید غرورتان را در اختیار خودتان داشته باشید. جاهایی مغرور باشید که واقعا به بیان اندیشه‌های خود می‌پردازید. جاهایی مغرور باشید که واقعا استدلال شما قوی است و توانسته‌اید استدلالی قوی را برای حل یک مسئله و چالش مهمی حل کنید. در غیر این صورت، غرور ما غرور کوچک و دم‌دستی خواهد بود؛ اگر بخواهیم نیچه‌ای نگاه کنیم، درواقع غرورهایی هستند که بیشتر برای کاسب‌کارها می‌تواند مناسب باشد.

به‌طور خلاصه، فضای اندیشه‌ورزی اصلا مناسب نیست و ما آمادگی آن را نداریم که ارتباط مناسبی را با کانون‌های اصلی اندیشه‌سازی و اندیشه‌زایی در جهان برقرار کنیم. ما در ایران و منطقه نقطه ثقل اندیشه، تمدن و فرهنگ در میان ما نیست و به بیرون از ما منتقل شده است. بعید می‌دانم در زمان‌های حتی دور ما بتوانیم به‌شکل یک ملت و جامعه حضور فکری، فرهنگی و اندیشگی داشته باشیم؛ چه در شکل ایرانی و چه در شکل اسلامی آن. این را مفروض گرفتم و تاکید می‌کنم ما توانایی قدردانی از اندیشه دیگران نداریم و به آن اضافه کردم که ما سنت دانشگاهی نداریم.

این را گفتم که ما در فطرت بین فرهنگ و فلسفه کلاسیک روز خودمان، به‌سر می‌بریم و تا موقعی که این شکاف وجود داشته باشد، اصلا نمی‌توانیم اندیشه‌ورزی مناسب را انجام بدهیم. بالاخره به این هم اشاره کردم که بین اندیشه‌ورزی و اخلاق باید ربط وثیق ایجاد کنیم؛ به این معنا که بتوانیم بگوییم اندیشه جلوتر از ماست.

https://asemandaily.ir/post/10057

ش.د9604320

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات