بیشک تعدادی از جوانان اهل سُنت کشور، به داعش پیوستهاند و هویت، جوانی و زندگیشان را به پای وعدههای تباه داعش به تاراج دادهاند. جوانان به عضویت داعش پیوسته را نه باید موافق، که از قربانیان این دستگاه جنایت و ارعاب دانست، که بیاطلاع و بعضاً به منظور رفع نیازهای مالی، دلباخته وعده های فریبنده این گروهک شرور می شوند.
اگرچه وجه غالب قرن بیستم روایتهای خشنی چون فاشیسم و نازیسم بود لیکن رویکرد غالب قرن بیست و یکم خرده روایتهایی است که از حاشیه به متن هجوم آورده و سعی در مخدوش نمودن متن دارند. قرن بیست و یکم را باید قرن ماتادورهای خانهبهدوش تحصیلکرده دانست، که از شهر و کاشانۀ خود دست شُسته و از تمدن چیزی جز تهدید، ارعاب و وحشت نمیدانند. تروریستها به عنوان حاملان اصلی خشونت در عصر ما، در همهجا هستند، از آمریکا تا لندن و بروکسل و پاریس، فیلیپین تا بغداد و کابل و چند ماه پیش پایشان به تهران نیز رسید! آنها چون ویروس در حال انتشارند، و چون سرطان به هر شیوهای که میتوانند جان میستانند. برای آنها تفاوتی ندارد که با ماشین شهروندان عادی را زیر بگیرند یا به مدرسهای کودکانه حمله کنند و یا مجلس و حرم مطهر را مورد هجوم قرار دهند. برای تروریستها مهم نیست قربانی ترور، کودکی معصوم است یا آدمی معروف یا یک شهروند عادی؛ مهم، جمعیتی است که حادثه با آنها مخابره میشود. در نظر تروریستها مهم، جلبتوجه افکار عمومی است و هراسی که این ترور ایجاد میکند؛ هویت قربانی از اهمیت چندانی برخوردار نیست. هدف ترورهای کورشان نیز یک چیز است، از بین بُردن امنیت و نابود کردن جهانی که مطابق با میلشان نیست. آنان مشتاقانه شیفتۀ این عمل ابلهانه و احمقانه هستند!
حادثۀتروریستی 17خرداد ماه سال جاری در تهران و خنثیسازی آن توطئه و ضربۀ مقتدرانۀ رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در قرارگاه منطقهای نجف اشرف در غرب کشور را با سایر عملیاتهای خنثیشده در سالهای اخیر متفاوت است. نکتۀ مهم پیرامون این حادثه این است که بیشک تعدادی از جوانان اهل سُنت کشور، به داعش پیوستهاند و هویت، جوانی و زندگیشان را به پای وعدههای تباه داعش به تاراج دادهاند. جوانان به عضویت داعش پیوسته را نه باید موافق، که از قربانیان این دستگاه جنایت و ارعاب دانست، که بیاطلاع و بعضاً به منظور رفع نیازهای مالی، دلباخته وعده های فریبنده این گروهک شرور می شوند.
نگاه انسان گرایانه و از روی فطرت بشری - به دور از هر مذهب و ملیتی- نه تنها مجموعۀ اقدامات چنین گروهکهای تکفیری را نمیپذیرد، بلکه همواره تلاش خود را در جهت محکومیت آن به کار میگیرد. پُر واضح است که صرفاً منابع مذهبی اهل سُنت نیست که مستند و پشتوانۀ نظری برای افراطیگری فراهم میکند و برادران سُنی، نه در بستر مذهبی و نه در ساختار فرهنگی خود، چنین دستمایههای ستیزهجویی را به هیچ وجهی قبول ندارند. با این همه، سؤالی که پیش میآید اینکه چه عواملی موجب میشود، جوانان فریب خورده از بین برادران اهل سُنت، زندگی خود و دیگران را چنین به تاراج، جهل و نفرت سپارند؟ بنا به اطلاعات مشهود از محیط درونی و پیرامونی اهل سُنت در غرب کشور موارد ذیل حائظ اهمیت و در خور توجه است:
1. عدم برقراری ارتباط علمای دینی اهل سُنت با لایههای جوانان و پُرشور و غالباً بیکار جامعه
جریان معتدل اهل سُنت غالباً توجه خود را به قشر سنتی جامعه معطوف نموده که علیالاصول این قشر دارای کهولت سنی بالایی است.
2. حضور مستمر و مدام این جریان در بین جوانان جامعۀ اهل سنت غرب کشور پُر رنگ نیست. این مهم مقدمات رخنۀ تفکرات رادیکال تکفیری را در بین جوانان افزایش میدهد. غفلت از قشر جوان جامعه بیشک زمینه را برای سودجویان مهیا نموده تا با تمرکز بر روی این بخش از جامعۀ اهل سُنت بتوانند برای دستگاه خشونت و ارعاب خود نیروی انسانی جوان جذب نمایند.
3. محتوای مباحث مطرح شده از سوی خطبای اهل سُنت آنگونه که باید، مقولاتی نظیر عقلانیت، تکریم حقوق انسانی و طرح بستر مقابله با افکار انحرافی را ندارد و چنین امری عدم درک صحیح جامعۀ اهل سُنت از مقولاتی مانند جهاد و شهادت و جانفشانی را در پی دارد و ضرورت ولاء و براء در بین جوانان اهل سُنت سبب ایجاد زمینههای شکلگیری و رُشد بدعت در بین این قشر شده است.
با توجه به مباحث مطرحشده، ضرورت بازنگری جدی در روشهای تعلیم و تربیت دینی بسیار مهم است؛ از یکسو، با ورود به مباحث جدید در چارچوب دینی و محدود به اقتضای زمانه و از دیگر سو، نقد مستمر خشونت و افراطگرایی با تأکید بر مبانی دینی و اعتقادی، که سبب پیشگیری از رشد و تقویت سلفی گری در این بخش از کشور خواهد گرفت.
4. وجود محرومیت های اقتصادی در این مناطق نیز، در گرایش بخشی از جوانان آن به افراطیگری بی تأثیر نمی تواند باشد. از بین بُردن سوءتفاهم و بداندیشیها نسبت به محرومیت ها و مهیا نمودن بستری برای خروج از انحصارگرایی در این بخش از کشور، بیشک زمینههای رشد افراطیگری را در این بخش از کشور کاهش خواهد داد.
بدون تعارف، بخشهای سُنی نشین کشور از جمله کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی از محرومیتهای بسیاری در زمینههای اقتصادی و فرهنگی در رنجاند؛ تداوم این محرومیتها در طی سالیان متمادی، باعث ظهور و بروز برخی از ناهنجاریهای اجتماعی بوده است. این ظهور و بروز را میتوان در اقداماتی نظیر: قاچاق کالا، قاچاق انسان، کوله بری و... مشاهده نمود. رفع محرومیت سرزمینی جز دغدغههای سیاستمداران آن سرزمین است که با عقدههای سرکوب شده در ابعاد روانشناختی، بر فرد تأثیرگذار خواهد بود. این تأثیرات مخرب، سبب نوعی گرایش به خشونت و ستیزهگری و انزجار از وضع موجود می شود، گرایش به گروههای سلفی، تکفیری با زمینههای بالای خشونت و انزجاری که نسبت به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران دارند، میتواند یکی از راه ها برای تخلیۀ بُعد روانی این نوع افراد نیز محسوب شود.
پایان سخن این که، تنها محکوم کردن کافی نیست و باید به پیشگیری و ریشهیابی اندیشید.