(روزنامه ايران –
1396/10/26 – شماره 6694 – صفحه 2)
اسحاق
جهانگیری هم به منادیان «گفتوگو» پیوست. معاون اول رئیس جمهوری دیروز با احصای
مشکلات، چالشها و به تعبیر دقیقتر ابرچالشهایی که بر کشور سایه انداخته، راه
چاره را «وحدت»، «انسجام» و به راه افتادن
«گفتوگوی ملی» دانست و با تأکید بر اینکه «هیچ جریانی قادر نیست جریان دیگر را
حذف کند»، گفت: «عقل حکم میکند که همه دست به دست هم دهیم؛ چرا که وقت برای
پرداختن به گلهها، مشکلات و نقدها زیاد است؛ اما در حال حاضر نیازمند نمایش وحدت
و انسجام بزرگ در داخل کشور هستیم.»
سخنان
صریح و غیراستعاری معاون اول رئیس جمهوری، اگرچه نیازمند رمزگشایی نیست، اما حاوی
کلیدواژههایی قابل تأمل از جمله «راهاندازی گفتوگوی ملی» برای ایجاد اتحادی
اصیل بین بازیگران سیاسی است؛ موضوعی که از یک دهه پیش تاکنون، از سوی چهرههایی
چون حجتالاسلام ناطق نوری، غلامحسین کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، رسول
منتجبنیا دبیرکل حزب اعتماد ملی و این اواخر از سوی شماری از اعضای فراکسیون
«امید» مجلس شورای اسلامی مطرح شده است.در آستانه انتخابات سال 88 ناطق نوری، پیش
از آن که رنجور و پریشان از درشت گوییهای احمدینژاد، کنجنشینی کند، با تأکید بر
اینکه «یک گروه به تنهایی نمیتواند کشور و جامعه را اداره کند» پیشنهاد داد
نیروهایی که چهار اصل «اسلام»،
«انقلاب»،
«امام» و «رهبری» را قبول دارند، دور هم جمع شوند و «دولت وحدت ملی» تشکیل داده و
کشور را اداره کنند. ایدهای که به مذاق احمدینژادیهایی که میخواستند زنجیره
ریاست جمهوری او را هشت ساله کنند، خوش نیامد و تا توانستند بر شیخ نور تاختند.
همین بی مهریها، نامهربانیها و عدم پشتیبانی جدی از سوی جریانهای سیاسی بود که
به گفته ناطق نوری باعث شد این تئوری در نطفه خفه شود. اما انتخابات پرحاشیه سال
88 و رویدادهای پس از آن، سبب شد بارها و بارها این پیشنهاد واگویه شود. هر چند که
فضای سیاسی چهار سال دولت دوم احمدینژاد، چنان سنگین و به تعبیری «چراغهای
رابطه» آنچنان تاریک بود که چنین پیشنهاداتی به «شوخی» بیشتر میمانست؛ و شاید اگر
نامههای سرگشاده مرحوم حبیبالله عسگراولادی با چهرههای اصلاحطلب نبود، تعاملها
روی ساعت صفر میماند. چه جریان پیروز در انتخابات و همپیمانان سیاسی آنها، چنان
پهنای میدان را تسخیر کرده بودند که جریان مغلوب، جز در مراسم ختم یا عروسی مجالی
برای همنشینی با یکدیگر نیز نداشتند.
پیروزان
انتخابات که رقیب خود را مترادف با دشمنی خطرناک میدانستند و معرفی میکردند، هدف
از موضوعاتی چون «وحدت ملی» یا «گفتوگوی ملی» را ترفند سیاسی اصلاحطلبان برای
بازگشت به قدرت توصیف می کردند و به محض
طرح آن، بر طراح و حامیاش میتاختند.انتخابات ریاست جمهوری سال 92 اما ورق را
برگرداند؛ پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، نقطه عزیمت نیروهای
حذف شده به دستگاههای حکومتی شد. انتخابات مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان رهبری
و شوراهای اسلامی شهر و روستا، موازنه قدرت را به سود اصلاحطلبان تغییر داد و این
جریان سیاسی که در نهادهای انتخاباتی قدرت، دست بالا را داشتند، فضا را برای
بازطرح ایده «وحدت ملی» یا «گفتوگوی ملی» مهیا دیدند.
چنان
که رئیس دولت اصلاحات بعد از پیروزی اصلاحطلبان و اعتدالگرایان در انتخابات مجلس
شورای اسلامی، زمان را برای «آشتی ملی» مناسب دانست. اگرچه تغییر معادله قدرت،
اصلاحطلبان و اعتدالگرایان را از «مغضوب»، به «مسئول» بدل کرده، اما ابتر ماندن
پیشنهادهایی که تاکنون در این زمینه مطرح شده، نشان میدهد موانع بر سر این راه،
از اراده بخش قابل توجهی از مسئولان و جریانهای سیاسی، بزرگتر است؛ موانعی
سیاسی، فرهنگی، جناحی و گاه شبه ایدئولوژیکی.
به
اعتقاد ناظران انگیزه مخالفان «گفتوگوی ملی»، یکی نیست؛ برای نمونه بخشی از این
جریان به تعبیری «کاتولیک تر از پاپ» هستند و باوجود حضور رقبای خود در صحنه آن هم از مسیر
سختگیرانه تأیید صلاحیت، معتقدند پای میز مذاکره نشستن، مشروعیت بخشیدن به جریانی
است که آنها تا زمان اعلام برائتشان از برخی موضوعات، به رسمیت نمیشناسندشان.
ادبیات بخشی از احزاب و گروههای سیاسی حامی رقیب حسن روحانی در انتخابات، که حتی
رأی مردم را به «حلال» و «حرام» تقسیم میکردند،
نشانههای
واضحی از تفکر حاکم بر این گروه را به جامعه نشان میداد. طیفی که حتی نوگرایی و
تعامل داخلی بین همه نحلههای درونی خود را برنمیتابد و علی لاریجانی و ناطق نوری
را به همان چوبی میراند که اصـــــــلاحطلبان دوآتشه را و با «نواصولگرایی» به
همان میزان مخالفند که با «گفتوگوی ملی». زنجیره رسانهها، تریبونهای پرشمار و
دستگاه عریض و طویل تبلیغی این طیف با آمیختن منافع و مصالح جناحی خود به مفاهیم
ارزشی و اعتقادی، بیشترین سهم را در سنگاندازی در مسیر «گفتوگوی ملی» داشتند.با
اندکی تساهل و تسامح میتوان این گروه را طرفداران «مونولوگ» یا تکگویی دانست؛
طیفی که یا به مصلحت یا به اعتقاد، منجر به خلق گفتمانی شده که اصلیترین شاخصهاش
خود را برتر دانستن و به دنبال صدور خود بودن است. طبیعتاً در این گفتمان، دیگری
یا حرفی برای گفتن ندارد و یا حرفهایش ارزش شنیدن ندارد و تنها میتواند تابع و
مصرف کننده تفکر و ذهنیتی باشد که به او تزریق میشود. گفتمانی استوار بر سلطه
جویی، نادیده گرفتن فهم دیگری و برداشت دلخواهانه از واقعیتها که تاکنون جز به
خلق مشکلات تازه منجر نشده است.
نقطه
مقابل این گروه، طرفداران «گفتوگو» هستند؛ این گروه معتقدند هیچ کدام از جریانهای
فکری و سیاسی، برتری تعریف شدهای بر دیگری ندارد و حل موضوعات قبل از هر چیز به
فهم واقعی از مسائل نیاز دارد؛ فهمی که نتیجه مستقیم دیالوگ است و هیچ وقت در یک
رابطه یکسویه حاصل نمیشود.تاکنون این چهرههای سیاسی و حزبی بودند که میخواستند
«گفتوگوی ملی» را از ساحت حرف به عرصه عمل بیاورند و با آن گرههای کشور را با
دست باز کنند، اما به گفته همین افراد توان اجرایی کردن چنین ایدهای، جز از عهده
دولت برنمیآید. این گروه با اشاره به بضاعت اندک و دامنه محدود نفوذ و تأثیرگذاری
احزاب و جریانهای سیاسی، معتقدند محافلی چون «خانه احزاب» یا دانشگاهها، در
خوشبینانهترین حالت میتواند مکانی برای تمرین
گفتوگو باشد نه دیالوگی جدی که از آن فهم مشترک از موضوعات و تفاهم بر راه
حل حاصل شود.
حال
یکی از اعضای بلندپایه دولت، منادی «گفتوگو» شده است؛ معاون اول رئیس جمهوری که
در ماههای اخیر زمزمههای بسیاری از میانداریهای او میان یک جریان سیاسی و
مسئولان ارشد نظام شنیده شد. او دیروز در جشنواره علوم پزشکی رازی، شرایط بین المللی،
وضعیت منطقه و مشکلات کشور در حوزههای مختلف را برشمرد و راه حل را انسجام و گفتوگوی
ملی دانست. اظهارات او هفتهای پس از آن مطرح شد که برخی از شهرستانها و مراکز
استانهای کشور، در جریان اعتراضهایی که خیلی زود به اغتشاش کشیده شد، شاهد طرح
مطالبات و خواستههای مردم در موضوعات مختلف بودند. آن گونه که مسئولان اطلاعاتی و
امنیتی، انتظامی، قضایی به کرات گفتهاند، در ناآرامیهای اخیر هم آشوبگران حضور
داشتند و هم مردمی که از برخی فشارهای اقتصادی، اجتماعی و... به تنگ آمده بودند.
در
این اثنا رئیس جمهوری بارها و بارها ضمن تأکید بر حق مردم برای اعتراض و مطالبه،
خواستار شنیده شدن صدای مردم از سوی همه مسئولان اعم از دستگاه اجرایی شده
است؛ صدایی خسته از مشکلات، دعواهای جناحی
و معطل ماندن برنامهها در اصطکاک میان نهادهای تصمیم گیر.«گفتو گوی ملی» بعد از
10 سال هنوز یک ایده بر زمین مانده است؛ اما به اعتقاد ناظران میتوان این دیالوگ
را از موضوعاتی که حساسیت کمتری بر روی آن وجود دارد، میان بخشهایی که کمتر از
گفتوگو گریزان و رویگردان هستند آغاز کرد و سپس به سطوح عمیقتر و گستردهتری
تسری داد؛ چرا که «سرچشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل».آنگونه
که ناظران میگویند، در این میان صدا و سیما که اتفاقاً به پسوند «ملی» متصف است،
میتواند بازیگر مؤثری در «گفتوگوی ملی» باشد.
در
جریان ناآرامیهای اخیر، این رسانه از سوی چهرههای ارشد سیاسی از جمله رؤسای دو
قوه مجریه و مقننه، به پمپاژ یأس و نارضایتی در جامعه متهم شد؛ حال باید منتظر
ماند و دید آیا «رسانه ملی» به وظیفه «ملی» خود در این برهه عمل خواهد کرد و میشود
از قاب تلویزیون، شاهد گفتوگو میان تفکرها و سلیقههای سیاسی مختلف شد؟
ش.د9604539