(روزنامه شرق ـ 1396/10/28 ـ شماره 3064 ـ صفحه 7)
دفاع از مسلماني
دوره اول مجلس شوراي ملي كه بعدها نامش مجلس شوراي اسلامي شد، بسيار پرتنش بود، حتي بين نمايندگان همسو نیز بحث، اختلاف و دعوا بالاست. بازرگان و يارانش در نهضت آزادي از سوي انقلابيون جوان به مليگرايي و ضديت با اسلام متهم بودند، يکي از موارد بحثبرانگيز، مناقشه بر سر تغيير نام مجلس بود. شوراي ملي يا اسلامي؟ بازرگان و يارانش هم متهم به مليگرايي و ضديت با اسلام بودند و مناقشه بر سر يك نام كافي بود تا اين زخم سرباز كند.
آخرين روز تيرماه سال ٥٩ يدالله سحابي در مقام پاسخ به منتقدان برميآيد و پشت تريبون مجلس ميگويد: «مگر مهندس بازرگان و يا من مسلمان نيستيم؟» در همين حين است که صداي همهمه از ميان نمايندگان بلند ميشود. سحابي ادامه ميدهد: «اسلاميت است که ما را به مليت و به علاقه وطن واداشته است». باز صداي همهمه بلند ميشود. سحابي گويا موفق به ادامه سخنانش نميشود که ادامه ميدهد: «چون آقايان روي مسئله مليت خيلي تکيه دارند، همانطورکه جنابعالي هم فرموديد، اين مسئله راجع به مليت را ميگذارم براي بحث بيشتري که انشاءالله راجع به همين موضوع مطالب ديگري را عرض خواهم کرد».
بازرگان نماينده، در مجلس هم بايد پاسخگوي عملکردش بهعنوان نخستوزير پيشين ميبود. نمايندگان به هر بهانهاي گريزي به آن دوران ميزدند و برگي رو ميکردند؛ برای مثال يازدهم شهريور طاهري با کنايه خطاب به بازرگان در مجلس ميگويد: «بعضي از افراد کابينه گذشته تمايلات مليگرايي و تمايلات چپ و راست داشتند» که مهندس بازرگان سؤال ميکند: «چه کسي تمايل به چپ داشته است؟ تمام وزرا با تصويب شوراي انقلاب و تأييد امام بوده است».
ماجراي مدني
در همان تابستان سال ٥٩ هنگام بحث درباره اعتبارنامههاي نمايندگان، اعتبارنامه دريادار مدني که در زمان دولت موقت استاندار خوزستان با سابقه عضويت در جبهه ملي بوده بهشدت مورد اعتراض نمايندگان قرار ميگيرد. حسن آيت که بهعنوان مخالف سخن ميگويد، نام مدني را با القاب کامل بر زبان ميآورد: «تيمسار ژنرال دريادار دکتر احمد مدني»؛[که با خنده نمايندگان همراه ميشود]. آيت لازم ميبيند توضيح بدهد:«حيفم ميآيد که اين کلمه را بگويم، بههرحال، وزير دفاع و در آن واحد فرمانده نيروي دريایي در دولت موقت و سپس استاندار خوزستان و باز فرمانده نيروي دريایي در دولت موقت و عضو شوراي جبهه ملي بودهاند». همين باعث ميشود که باز پاي بازرگان به ميان کشيده شود و رشيديان مخالف بعدي درخصوص اعتبارنامه مدني بگويد: «ما در همان موقع که در مجلس خبرگان بوديم بهاتفاق آقاي کياوش (نماينده ديگر) و دو نفر از نمايندگان خوزستان و بوشهر وقت گرفتيم و خواستيم اين مدارک (مدني) را به دولت موقت عرضه کنيم که متأسفانه آقاي بازرگان يکساعتونيم ما را پشت در متوقف ساخت و بعد هم که تحويل گرفتند با عصبانيت البته به ايشان تلفن زده بود که ما از طريق افاف شنيديم که به ايشان گفتند که نمايندگان خوزستان در ارتباط با مدني ميآيند ايشان تلفني صحبت کردند و بعد تلفن را که گذاشتند زمين، با عصبانيت به ما گفتند صد رحمت به چريک فدايي صد رحمت به کارتر صد رحمت به فلان، امان از دست انقلاب، گفتم بگو امان از دست امام و تمامش کن، اين را من گفتم. گفتم چي شده؟ گفت آقا شما ديديد به سر دوستان ما چه آورديد».
رئيس مجلس به رشيديان متذکر ميشود که آقاي بازرگان حق دارد جواب بدهد که باز رشيديان ادامه ميدهد: «ايشان اجازه ندادند مدارک آقاي مدني را که در حال جنايت در خوزستان بودند و ٥٠٠ ميليون تومان بودجه خوزستان را و حتي واقعا جنايتهايي داشتند مرتکب ميشدند ارائه بدهيم».
بازرگان ميگويد: «من فقط اين چيزهايي را که ايشان گفتند تکذيب ميکنم»، تکذيب بازرگان با خنده نمايندگان همراه ميشود. مهندس بازرگان در مقام دفاع ميگويد: «من تا آن اندازهاي که يادم ميآيد يک جلسهاي که جناب آقاي کياوش هم مثل اينکه درخواست کرده بودند، ايشان بودند و آن آقاي موسويجزايري يا آن آقايي که بعدا فرماندار شدند از من خواستند که وقت ملاقات بدهم يک وقتي هم معين کردم، آقايان هم مطالبي فرمودند گفتم خيلي خب اينها را به من بدهيد و بعد هم آقاي مدني را ميخواهيم حضوراً ببينيم اينها چيست؟ والا نه دعوا کردم که صد رحمت به فدايي يا نميدانم فلاني... اين حرفها خيلي واقعا عجيب است که ايشان ميگويند». همان لحظه رشيديان ميگويد: «کياوش نبوده؟ کياوش جواب ميدهد: من شهادت ميدهم که بوده».
بازرگان باز ادامه ميدهد: «يعني اينطور من گفته بودم که صد رحمت به فدایي... البته آقاي مدني هم عليه اين آقايان توطئههايي که ميکنند مشکلاتي که فراهم ميکنند.
او هم قبل از اينکه با آن مواجه بشود يا آقايان بيايند. اينها چيزهايي بود که گفته بود. گفتم ميگذاريم رسيدگي بشود. حتي يادم ميآيد که مثل اينکه قرار شد آقاي مهندس چمران بنشيند و اين مطالب را بگويد؛ درهرحال آن وضع چنان نبوده».
دفاع بازرگان که تمام ميشود، «باباصفري» در حمايت از رشيديان ميگويد: «آقاي مدني از چه موقع مشهور شد و مدني شد و آيا اين درست مثل جرياني که براي پينوشه در شيلي به وجود آوردند نبود؟ ما زماني که در خوزستان بوديم، انفجاراتي را که اتفاق افتاد، ميديديم که در روزنامهها بدون اينکه کوچکترين ربطي با قضيه داشته باشد، عکس آقاي مدني را پاي عکس مربوط به انفجار چاپ ميکردند و مينوشتند مدني اميد آينده ايران. در همان موقعي که دعوتي از جناب آقاي مهندس بازرگان شده بود که تشريف بياورند آنجا، درحاليکه توده مستضعف خوزستان در فقر و تهيدستي و فلاکت وبا ميسوخت، ايشان در آن ميدان ورزشي که تشريف آوردند، گفتند که «بلي من هم ميگويم درود بر مدني، درود بر مدني، درود بر مدني». من اينجا ميخواهم سؤال کنم ببينم چه نکته مثبتي در حکومت ايشان در خوزستان ديده بودند که چنين چيزي را ابراز کردند». حملات به بازرگان به شكلي است كه گويا در حال بررسي اعتبارنامه او هستند نه مدني؛ نکتهاي که رئيس مجلس هم روي آن انگشت ميگذارد: «باز شما هم از مطلب خارج شديد، آخر اين چه ارتباطي با مسئله آقاي مدني داشت؟ شما که در اينجا پرونده آقاي مهندس بازرگان را رسيدگي نميکنيد؟».
واكنش بازرگان به رويدادهاي سال ٦٠
سال ٦٠ با همه مختصاتش آغاز شده است؛ اوج ترورها و برخوردها. بازرگان هم از اين اعتراضات مصون نيست. انتخابات هيئترئيسه انجام شده و هاشميرفسنجاني رئيس مجلس است. بازرگان يک روز مهرماهي را براي پاسخدادن به همه شبهات انتخاب ميکند و ميگويد با صبر و سربلندي، تهمتها و تهديدها را که پاداش انقلابي خدمت و صراحت يا اغواي مغرضان است، تحمل ميکند: «... اگر انگيزهام در ٣٠، ٤٠ سال مبارزه گذشته مال و مقام و ريا بوده، اين عرايض را هم به همان حساب بپذيريد و با استماع و سکوت کوتاهي که خواهيد داشت، بر من منت بگذاريد. با کمال تأتر و با توسل به درگاه ذوالجلال بايد اقرار کنيم که آتشي هولناک در کشور عزيزمان شعلهور گشته است. خرمن امت و دولت و دين را مورد تهديد قرار داده. کمتر کسي است که درصدد خاموشکردن آن برآيد و بعضي ميکوشند آتش را افروختهتر ساخته و بر خرمن طرف مقابل بيندازند. همه بلعيده ميشوند. درحاليکه هر طرف گروه مقابل را منافق يا مرتجع و ضد اسلام و عامل امپرياليسم ميخواند، نه روحانيون ارجمند و مکتبيهاي غيرتمندمان از آمريکا وارد شدهاند و نه جوانان جانباز در خانوادههاي آمريکايي زاييده و بزرگ گشتهاند که بتوان مزدورشان خواند. پس چرا اينسان ريختن خون يکديگر را مباح و بلکه واجب ميشمارند...».
شنوندهاي براي اين سخنان نيست. يکي از نمايندگان فرياد ميزند: «چرت نگو» توکلي: «نشستن در اين جلسه خلاف شرع است، بياييد بيرون». يکي از نمايندگان: «راست ميگويند. تمام کن». در اين هنگام عدهاي از نمايندگان جلسه را ترک ميکنند. اسدينيا: «مرگ بر بازرگان که شعار مردم است، مرگ بر بازرگان، مرگ بر بازرگان. اين شعار ملت است». نمايندگان همهمه ميکنند. رئيس مجلس ميگويد آقاي اسدينيا شلوغ نکنيد. يکي از نمايندگان: «ايشان از مرگ انورسادات ناراحت است. برو گمشو». صادق خلخالي: «آقاي بازرگان بايد محاکمه بشود. اين آقا جزء ملت ايران نيست، آمريکايي است». اعتراض نمايندگان به بازرگان ادامه پيدا ميکند. در اين هنگام صادق خلخالي به تريبون نزديک ميشود و درحاليکه ميکروفن را از جلوي بازرگان ميکشد، ميگويد: «آقاي هاشمي چرا ميگذاريد ايشان صحبت کند. اين بلندگو مال مردم است، نه کسي که در مقابل ملت ايران ايستادگي کند. بيا برو کنار».
عابدينزاده خطاب به بازرگان ميگويد: «مردني، قالتاق، آمريکايي». محمد مجتهدشبستري هم خطاب به هاشمي ميگويد: «جلسه را تعطيل کنيد». توکلي اينگونه اعتراضش را ادامه ميدهد: «زبير هم خيلي به اسلام خدمت کرده بود، اما جلوي امام برحق ايستاده و به سزايش رسيد». هاشمي احتمالا با همان لحن هميشگي و درحاليکه سعي دارد در ميانه بايستد، خطاب به بازرگان ميگويد: «آقاي مهندس نميشود صحبت کرد. مجلس موافقت ندارد». بازرگان: «خب، بقيهاش براي بعد» و رئيس باز ميگويد: «الان جاي اين حرفها نيست». بازرگان آخرين تلاشهايش را ميکند شايد نمايندگان مجاب شوند به نطقش گوش دهند: «تا آخرش گوش بدهند که من چه ميخواهم بگويم» و هاشمي انگار باز دارد به نوعي ميانداري ميکند تا غائله ختم به خير شود: «الان جاي اين حرفها نيست، زمانش يکطوري است که...». خلخالي خطاب به هاشمي ميگويد: «اگر شما اجازه بدهيد ملت اجازه نميدهد. ملت همان است که جلوي مجلس ريخته بودند و از اينها انتقام ميخواستند. ملت اجازه نميدهد که اينها از اين تريبون استفاده کنند». همينجاست که زنگ رئيس جلسه به صدا درميآيد. توکلي: «قرآن ميگويد در قصاص حيات است، آقاي بازرگان ميگويد نه. قرآن ميگويد بايد منافق را کشت، آقاي بازرگان ميگويند نه». صادق خلخالي: «آقاي بازرگان ميگويند اين بچهها آمريکايي نيستند و از خارج نيامدهاند. اينها همان بچههاي ساواکيها هستند که تو بر ما مسلط کردي». باز هم همهمه نمايندگان و زنگ رئيس. نماينده ديگري از آن سو: «تو تمام احکام دادگاههاي انقلاب را باطل شمردي». توکلي: «مگر مردم نميگفتند مرگ بر بازرگان؟ چرا نشستهايد. ان الذين يکتمون ما انزلنا من البينات... يلعنهم الله و يلعنهم الاعن» و باز زنگ رئيس جلسه. نماينده ديگري: «آقاي بازرگان مرگ بر تو، ننگ بر تو، نفرين بر تو». آخرين زنگ رئيس جلسه بهعنوان تنفس و مجلس تعطيل ميشود. مهرماه سال ٦١ گويا نهضت آزادي بيانيهاي ميدهد که با واکنش نمايندگان در مجلس روبهرو ميشود. موحدي ساوجي در مجلس ميگويد: «اگر گاهي نمايندگان يا ساير نيروهاي حزبالله و نهادهاي انقلابي يا انجمنهاي اسلامي از دولت و وزرا يا ساير مجريان و مسئولان انتقاد ميکنند و تذکر ميدهند و گله دارند، بههيچوجه قصد تخريب و تضعيف در کارشان نيست، بلکه هدفشان انتقاد سازنده و ارشاد و دلسوزي نسبت به نظام جمهوري اسلامي و علاقه به اصلاح امور و توانمندي دولت است. ضدانقلاب و گروههاي ورشکستهاي مثل تودهايها و آن چند نفري که به اسم نهضت آزادي دور يکديگر جمع شدهاند، باد به پرچمشان نخورد و تصور نکنند که مردم از دولت ناراضياند و در قواي مملکت و ميان مسئولان اختلاف افتاده است و لابد دومرتبه سراغ دولت موقت را ميگيرند يا به آقاي بازرگان يا امير انتظام يا قطبزاده يا يزدي يا بنيصدر و رجوي به چشم منجي مينگرند و از آنها درخواست خواهند کرد که ما ديگر از اسلام و انقلاب و خط امام و آقاي رفسنجاني و ديگر ياران او خسته شدهايم.».
در دفاع از انتخابات آزاد
کشمکشها کماکان ادامه دارد. دوسال بعد، بيستم مردادماه بازرگان دوباره پشت تريبون ميرود و اينبار در نقد نبود آزادي بيان سخن ميگويد: «... بنابراين از پشت اين تريبون اعلام مينمايم که انتخابات خالي از آزادي و نظارت ملي و مجلس حاصل از آن فاقد کمترين اثر براي اهداف فوق و عادي از اعتبار و ارزش از نظر شرعي و قانوني و حقوقي بوده، هر اکثريتي که آورده شود و هر ادعائي که از استقبال و تأييد مردم بنمايند مردود و باطل است... همه افراد ملت در اظهار عقيده و انتقاد و اعتراض و در انتخاب نمايندگان خود آزاد باشند».
بازرگان ادامه ميدهد: «... اگر انتخابات آزاد بلافاصله اعلام و شرايط آن تأمين نکرد نه فرصت لازم براي آگاهي و اطمينان مردم و آشنائي با نامزدها و نظريات فراهم خواهد شد و نه افراد و گروهها از عهده تدارکات لازم بر خواهند آمد...». نمايندگان باز همهمه ميکنند و رئيس مجلس هشدار ميدهد که وقتتان تمام است. بازرگان اما ادامه ميدهد: «... بازشدن سوپاپهاي اطمينان و تبديل محيط مسدود فعلي به محيط باز و برداري داروي شفابخش بسياري از ناراحتيها و نارضائيها و بيتابيهاي دائم- التزايد عمومي خواهد شد». رشيديان وسط نطق ميپرد و ميگويد: «خبیثي، واقعا خبيثي مرگ بر پدر منافقين». رئيس: آقاي مهندس وقتتان تمام است. يکي از نمايندگان: «مرگ بر بازرگان». رئيس مجلس: «اجازه بدهيد».
مهندس بازرگان يکدقيقه وقت اضافه ميگيرد و ادامه ميدهد: «... هنوز بنده ميتوانم با احتمال قوي اطمينان بدهم که بسياري از نمايندگان محترم فعلي با انتخابات آزاد عام مجددا به مجلس راه خواهند يافت و ملت پشتيبان و همکارشان خواهد بود. در خاتمه عرايضم حضرت مسئولين و متوليان را در دولت و مجلس و نهادها خطاب کرده ميگويم شما مختاريد آزادي واقعي انتخابات را به شرحي که عرض شده بپذيريد و اين امانت شرعي و مردمي يعني حق مالکيت ملي را که در اختيارتان قرار دارد و به حکم «انالله يامرکم ان تودوا و الامانات الي اهلها» به ملت ايران برگردانده فرمان و پند الهي را اطاعت کنيد يا آزادي را خلاف مصلحت دانسته تحمل و تأمين ننماييد. در صورت اول رضاي خدا و رستگاري خودتان و پيروزي انقلاب و ملت را خواهيد خريد و در صورت دوم خشم و خصومت مردم را زياد کرده و همگي خسرالدنيا والاخره خواهيم شد. والسلام علي الذين يستمعون القول و يتعبون احسنه». با تمامشدن سخنراني بازرگان، عدهاي از نمايندگان شعار مرگ بر آمريکا، مرگ بر آمريکا را آغاز کردهاند. مجيد انصاري با بيان اينکه «شنيدن مزخرفات او اشکال شرعي دارد» خطاب به بازرگان ميگويد: «اگر جرئت داري در نماز جمعه شرکت کن». در اين هنگام موحديساوجي، فروغي نماينده ديگر را تشويق به شعاردادن ميکند: «آقاي فروغي بگو مرگ بر آمريکا!» و چهار سال مجلس نخست در چنين فضایي به پايان ميرسد.
http://www.sharghdaily.ir/News/150640
ش.د9604662