(روزنامه آسمان آبي - 1396/11/18 - شماره 568 - صفحه 13)
* با توجه به استراتژیهای چین در قبال اتحادیه اروپا، تحلیل شما از افزایش نفوذ چین در این قاره چیست؟
** برای شفافسازی موضوع حضور چین در مرزهای اروپا باید نظریههای نئورئالیسم را که میتواند روابط قدرتهای بزرگ جهانی را تشریح کند، در نظر داشت. در این رابطه جان مرشایمر، رئالیسم تهاجمی را مطرح کرده است و تئوری «بری بوزان» خط مشی مشخصی میان گرایش تهاجمی و تدافعی ندارد و بهطور کلی به نحله فکری رئالیسم تعلق دارد. در این باره مرشایمر مطرح میکند جهان در آینده بهطور اجتنابناپذیر و دائم با رقابت قدرتهای جهانی روبهرو است و هریک از قدرتهای بزرگ تلاش میکنند به موقعیت هژمون دست یابند. از سوی دیگر بوزان معتقد است ساختار قدرت (نحوه توزیع قدرت و نفوذ که به آن قطبیت نیز گفته میشود) در رفتار بازیگران، نقش کلیدی را ایفا میکند.
بهعنوان نمونه در حال حاضر در ساختار قدرت با کشورهای ۱+ ۴ مواجه هستیم، این به آن معناست که آمریکا همراه با روسیه، چین، اروپا و ژاپن ساختار کشورهای قدرتمند را تشکیل میدهند. او همچنین معتقد است وضعیت ساختار قدرت جهانی قابل تغییر و ممکن است هندوستان نیز به چهار کشور اولیه اضافه شده و ساختار کنونی به ۱+ ۵ تبدیل شود؛ بنابراین از دید بوزان الگوی تعامل و تقابل میان قدرتهای بزرگ بسیار اهمیت دارد زیرا آنچه باعث قدرت قطببندی در عرصه بینالمللی خواهد شد و در نهایت آنچه باعث شکلگیری رفتار میان واحدهای سیاسی کوچک و بزرگ میشود محصول این قطببندیهاست که در عرصه بینالملل شکل گرفته است.
* اتحادیه اروپا در راستای برنامههای ظاهرا اقتصادی چین چه رویکردی را اتخاذ خواهد کرد؟
** چنان که بری بوزان میگوید چین امروزه «قطب قدرت» در عرصه بینالمللی است و از سوی دیگر چنان که مرشایمر میگوید، چین مهمترین رقیب ایالات متحده برای تبدیل شدن به هژمون محسوب میشود. این به آن معناست که کشوری که ممکن است در آینده جانشین آمریکا شود جمهوری خلق چین خواهد بود. درواقع قدرتهای بزرگ در فرایندهای پیش رو که با هم در رقابت به سر میبرند استراتژیهایی را اتخاذ میکنند، گاهی این استراتژیها ممکن است استراتژیهای پنهانسازی باشد، یعنی برخی از کشورها تلاششان در راه تبدیل شدن به قدرت جهانی را پنهان کرده و سعی میکنند بهعنوان قدرت موجه و بدون انگیزههای جاهطلبانه مطرح شوند.
در این راستا این کشورها گاهی استراتژیهای همراهی را تعقیب میکنند. این استراتژی زمانیکه رقابت میان قدرتهای بزرگ جهانی شکل گرفته است صورت میگیرد؛ بنابراین یکی از این قدرتها برای جلوگیری از درگیری و در عین حال استفاده از عواید قدرت هژمون، با قدرت برتر همراهی میکند. در همین راستا چینیها تلاش میکنند استراتژی پنهانکاری را پیش بگیرند و مطلقا خودشان را بهعنوان قدرت بزرگی که بهدنبال جاهطلبی و دست یافتن به قدرت هژمون است، قلمداد نمیکنند و برعکس چین خود را کشوری صلحطلب و بیضرر معرفی میکند، اما اروپا در همین راستا درک کرده چین در حال قدرتیابی است و میداند اگر چین به قدرت هژمون تبدیل شود، حتما به زیان اروپا خواهد بود.
* اروپا در تقابل میان چین و آمریکا به کدام طرف تمایل دارد؟
** اروپا در قیاس با آمریکا به لحاظ فرهنگی و جمیع شرایط با چین تفاوت اساسی دارد. به هر حال ایالات متحده، کشوری غربی است به همین دلیل اروپا برای جلوگیری از قدرتیابی چین، استراتژی همراهی با واشنگتن را پیش گرفته و اروپاییها کنار این کشور قرار گرفتهاند. اگر واکنشهای منفی نسبت به رابطه با چین در اروپا دیده میشود به دلیل استراتژی همراهی است که با آمریکا در پیش گرفتهاند و چنان که اشاره شد آمریکا و چین رقبای جدی آینده یکدیگر محسوب میشوند، البته اروپا نیز یکی از قطبهای جهانی است و بهدنبال تبدیل شدن به هژمون است. اروپا در حال حاضر از سیاست چندجانبهگرایی حمایت میکند، ولی اگر بنا باشد در جهان تنها یک قدرت هژمون وجود داشته باشد اروپا به سوی آمریکا گرایش دارد زیرا به لحاظ هویتی به این کشور نزدیکتر است.
* تضاد رفتار میان کشورهای کوچک از جمله یونان و مجارستان با قدرتهای اصلی در اتحادیه اروپا را چگونه ارزیابی میکنید؟
** مبنای اصلی کشورها منافع ملیشان است، یعنی کشورهای کوچک چون یونان منطقی است که از حضور چین در اروپا حمایت کنند؛ بنابراین چین استراتژی دو اروپا (اروپا با محوریت کشورهای بزرگ و اروپا با محوریت کشورهای کوچک) را در پیش گرفته است. با وجود اینکه در اتحادیه اروپا در میان کشورهای کوچک تمایل نسبت به توسعه روابط و مناسبات با چین فراوان است، ولی واقعیت این است که سرنوشت اروپا به صورت کلی از سوی قدرتهای اصلی چون آلمان، فرانسه، ایتالیا و بریتانیا (درصورت رخ ندادن برگزیت) تعیین میشود.
در بحث اتحادیه اروپا، محور بن – پاریس و مثلث پاریس، برلین و رم تعیینکننده خواهد بود. ناهماهنگی کشورهای کوچک با سیاستهای قدرتهای بزرگ در اتحادیه اروپا عمدتا جنبه تاکتیکی دارد. وگرنه به لحاظ استراتژیک عمدتا قدرتها در سیاستهای کلان اتحادیه تعیینکننده هستند و سایر کشورها در نقش پذیرنده عمل میکنند. در حال حاضر میان کشورهای کوچک و بزرگ اتحادیه اروپا نوعی اعتماد وجود دارد و این اعتماد باعث شده است کشورهای کوچک احساس کنند آنچه کشورهای بزرگ انجام میدهند سیری عمومی است که مصلحت تمامی کشورها در آن لحاظ شده است؛ بنابراین گرچه نوعی رفتارها در برخی از کشورهای اتحادیه اروپا بروز میکند که در ظاهر با سیاستهای کلی این اتحادیه در تناقض است، ولی این امور موقت و با تأثیرگذاری کم هستند.
ضمن اینکه ممکن است اروپا نسبت به قدرتطلبی چین در آینده نگران باشد، ولی در حال حاضر نیز مایل است با چین حجم گستردهای از روابط و تجارت را ایجاد کند و اساسا اروپا از چندقطبی شدن و چندجانبهگرایی قدرت در عرصه بینالملل حمایت میکند و با یکجانبهگرایی یا هژمونگرایی مخالف است، ولی اگر بنا باشد میان دو هژمون چین و ایالات متحده یکی را برگزیند قطعا در کنار آمریکا قرار خواهد گرفت.
https://asemandaily.ir/post/13438
ش.د9604997