(روزنامه ايران - 1394/11/26 - شماره 6151 - صفحه 18)
* از ورود شما به دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، 45سال میگذرد. برای ما بسیار جالب است که ابتدا از نحوه ورودتان به دانشگاه و مقدمات آشنایی تان با رشته علوم سیاسی و روابط بینالملل بگویید؟
** رشته تحصیلی من زبان و ادبیات انگلیسی بود. اما علاقه ام به امور سیاسی و علاوه بر این، رویدادهای خاص زندگیام، باعث شد در مسیر تحصیل و مطالعه در حوزه علوم سیاسی و روابط بینالملل قرار گیرم. من سال 1337 وارد دانشکده زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه مشهد شدم و همزمان با تحصیل، پست معاونت کتابخانه دانشکده پزشکی این دانشگاه را هم بهعهده گرفتم. در همین ایام بود که از سوی چند نهاد امریکایی یک بورس مطالعاتی کتابداری به دانشگاه مشهد داده شد. من بهعنوان یکی از افراد واجد شرایط معرفی شدم و بعداز موفقیت در مسابقه مربوطه به امریکا اعزام شدم.
در حین تحصیل در دوره کارشناسی ارشدکتابداری دردانشگاه کاتولیک امریکا در واشنگتن، دوره کارشناسی ارشد زبان انگلیسی را نیز در همین دانشگاه طی کردم. این دانشگاه که بهنوعی خواهر خوانده دانشگاه معروف هاروارد است، دوره دکترای کتابداری نداشت. پس با راهنمایی یکی از استادان دانشگاه محل تحصیل، تصمیم گرفتم دوره بعدی تحصیلم را روابط بینالملل انتخاب کنم. به این ترتیب بود که وارد مؤسسه مطالعات روابط بینالملل دانشگاه کاتولیک امریکا در شهر واشنگتن دی سی شدم.
این دانشگاه خصوصی همانطور که اشاره کردم، ارتباط بسیار تنگاتنگی با دانشگاه مطرح هاروارد دارد و بنیانگذار هر دو کاتولیکها بودهاند. از آنجا که دوره بورس کتابداریام تمام شده بود، برای نام نویسی در دوره روابط بینالملل نیازمند دریافت بورسی دیگر بودم. برای این منظور از دولت ایران تقاضای بورس کردم که موافقت شد. بعد از دریافت بورس دولت ایران، باید برای نام نویسی در نیمسال بعدی وام دریافتی را پرداخت میکردم، در نتیجه مسئول آموزش دانشگاه نام نویسی مرا منوط به تسویه وام دریافتی کرد من بلافاصله به اداره سرپرستی دانشجویان ایران در شهر واشنگتن رفتم و آنها هم گفتند، ابتدا باید ثبت نام کنی و گواهی نام نویسی برای نیمسال جاری از دانشگاه بیاوری تا بتوانیم پول بورس حواله شده را پرداخت کنیم. مراجعات مکرر به اداره آموزش دانشگاه و اداره سرپرستی نتیجهای نبخشید و روز آخر نام نویسی هم فرا رسید. در همان روز بعد از یک بگو مگوی مفصل و بینتیجه با مسئول آموزش تصمیم گرفتم از ادامه تحصیل در دوره دکترای روابط بینالملل منصرف شوم وبا همان مدارک کارشناسی ارشد کتابداری و زبان و ادبیات انگلیسی به ایران برگردم.
درست هنگام خروج از اداره آموزش با کشیشی روبهرو شدم او با مشاهده ناراحتیام گفت جوان چه مشکلی داری؟ ابتدا پاسخ ندادم ولی اصرار او باعث شد، ماجرا را برایش تعریف کنم. او فوری مرا پیش معاون مالی و اداری دانشگاه برد که از قضا دوست قدیمی بودند. کشیش بهمحض اینکه وارد دفتر معاون مالی و اداری دانشگاه شدیم، گفت: یک میهمان ایرانی برایت آوردهام. معاون مالی دانشگاه با شنیدن نام ایران به وجد آمد و گفت که اتفاقاً تازه از ایران برگشتهام و بعد شروع به تعریف کردن از ایرانیها و زیباییهای شهر اصفهان و دیگر نقاط ایران کرد. آنقدر گرم صحبت در خصوص ایران شدند که نگران شدم، مشکل مرا به کلی از یاد ببرند. بویژه که ساعتهای آخر نام نویسی هم داشت، به پایان میرسید. سرانجام کشیش مشکل مرا به معاون مالی دانشگاه گفت و او بلافاصله با صدا کردن مسئول آموزش گفت: این جوان ایرانی را با مسئولیت من نام نویسی کنید.
* از شروع دوران تحصیلتان در دوره دکترا بگویید و اینکه در این دوره چه کارها و اقدامات علمی انجام دادید؟
** همان طور که گفتم به طور مشروط در رشته روابط بینالملل نامنویسی کردم و قرار شد ابتدا 12 واحد درس بهطور مشروط بگذرانم. وقتی این دروس را با معدل خوب تمام کردم به طور رسمی وارد رشته روابط بینالملل شدم. در حال تدوین رساله دکترا بودم که مؤسسه آموزش عالی سنت مری از من دعوت به همکاری برای تدریس درسی درباره خاورمیانه کرد. در این هنگام خودم را برای دفاع از رساله دکترا آماده میکردم و مصمم بودم دعوت این نهاد دانشگاهی را بپذیرم و بعداز چند سال تدریس در امریکا به ایران برگردم. در این هنگام تماسی از سوی یک هیأت ایرانی در واشنگتن داشتم که خواهان ملاقات با من بودند. کار آنها رصد کردن دانشجویان ایرانی تحصیل کرده در امریکا جهت جذب در دانشگاههای ایران بود. آنها مرا تشویق به آمدن به ایران کردند. پس از بازگشت این هیأت به ایران، نامهای از رئیس وقت مرکز مطالعات عالی بینالمللی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بهدستم رسید مبنی بر اینکه همه چیز در ایران برای آمدن شما فراهم است و ما علاقهمند به فعالیت علمیتان در این مرکز هستیم.
به این ترتیب خودم را مقابل دو پیشنهاد تدریس همزمان دیدم. یکی از طرف یک نهاد آموزش عالی امریکا و دیگری از ایران. ابتدا نیتم این بود که چند سالی در امریکا مشغول تحقیق و تدریس شوم و بعد به ایران برگردم اما خبر مریض شدن مادرم باعث شد با عجله سری به مادرم در ایران بزنم. خوشبختانه حال مادرم خوب شد و اتفاق خاصی برایش پیش نیامد. دو روز پیش از حرکت به امریکا جلو دانشگاه تهران راه میرفتم که ناگهان به یاد آن دعوت به تدریس شدم. همانجا تصمیم گرفتم به دیدار ایشان بروم. وقتی بدون قرار قبلی وارد اتاق وی،که حالا رئیس دانشکده شده بود، شدم، با استقبالی گرم مرا پذیرفت. صحبتها شروع شد و وی شروع به تعریف کردن از دانشکده و آمدن به ایران کرد. در نهایت متقاعد شدم به ایران برگردم. همین کار را کردم و به طور رسمی در سال 1349 در دانشکده حقوق و سیاسی در کسوت استادی مشغول کار شدم بعد از گذشت 6 ماه دیدم خبری از حکم استخدامی بنده نیست و این اصلاً برایم خوشایند نبود و پیش رئیس دانشکده رفتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم.
گفتند ساواک با استخدام شما در دانشگاه مخالف است ولی پیشنهاد میدهد، درجایگاه یک مقام معتبر اداری مانند مدیر یک بانک مشغول به کار شوید. دلایلی که برای مخالفت ساواک مطرح کردند، این بود که در محافل و نشستهای چپ گرایان ایرانی در واشنگتن به نام «خانه ایران» شرکت میکردم. این اتهامات در حالی مطرح میشد که هیچ گونه وابستگی فکری و سیاسی به این محفل نداشتم و صرفاً ارتباط دوستانه با دوستان چپگرا در واشنگتن داشتم. با تمامی پیشنهادها مبنی بر مدیر شدن و غیره مخالفت کردم و گفتم در صورت مخالفت به امریکا باز میگردم. رئیس دانشکده که خود ارتباطاتی با محافل امنیتی داشت، آنها را قانع کرد با استخدام من موافقت کنند. از همان سال در دانشکده مشغول شدم تا اینکه در سال 1385 بازنشسته شدم و از آن به بعد هم به صورت مدعو در این دانشکده مشغول تدریس در رشته روابط بینالملل هستم.
* یکی از مراحل جالب در دکترا بحث تز و رساله است. معمولاً در نظامهای آموزشی غربی به این مسأله اهمیت خاصی داده میشود. ابتدا بفرمایید که آیا همینطور است یا نه؛ و اینکه تز خودتان چه بود؟
** دقیقاً همین طور است در امریکا عنصر اساسی آموزش، پژوهش و تحقیق است. تلاشها بر این است که پژوهش رهگشای آموزش شود، یعنی استاد آخرین یافتهها را در کلاس عرضه کند، نه مطالب نامربوط نسلهای گذشته را. عنوان رساله من هم «سیاست بینالملل و سیاست ملی کردن صنعت نفت در ایران» بود. جالب اینکه در دانشگاهی که مشغول تحصیل بودم، استاد متخصصی در این خصوص وجود نداشت. دانشگاه با پرداخت مبلغ قابل توجهی یک نفر را از وزارت خارجه امریکا که در مذاکرات مربوط به ملی کردن نفت ایران شرکت داشت،جهت هدایت رساله من به دانشگاه دعوت کرد و ایشان راهنمایی رساله مرا برعهده گرفت. این امر نشانگر تخصصی بودن دانشگاهها در امریکاست اما متأسفانه نگارش رساله و پایان نامه در ایران در بسیاری موارد نه تنها منظور و مقصود از انجام کار پژوهشی را برآورده نمیسازد بلکه سرچشمه فساد علمی بزرگی هم میشود که خود دو جنبه داخلی و خارجی دارد.
جنبه داخلی آن مربوط میشود به پرداخت معادل حدود بیست واحد حق التدریس به استاد راهنمای رساله دکترا ومعادل چهار واحد درسی به استاد راهنمای پایان نامه کارشناسی ارشد. یعنی حدود دو میلیون تومان برای هر رساله. این در حالی است تا آنجایی که من میشناسم و میدانم در کشورهای دیگر راهنمایی پایان نامه و رساله جزو جدا ناپذیر وظیفه استاد است. تا قبل از انقلاب در ایران هم به همان روال کشورهای دیگر عمل میشد یعنی بابت این کارها پولی به استاد راهنما پرداخت نمیشد. ولی راهنمایی پایان نامه کارشناسی ارشد و دکترا معادل انتشاریک مقاله علمی بوسیله استاد راهنما در نشریات داخلی وخارجی ارزیابی میشد و در ترفیع و ارتقای او نقش داشت. نمیدانم پرداخت حق راهنمایی را از سیستم آموزش عالی کدام کشور اقتباس کردهاند، ولی شاهد بودم و هستم که این کار چه پیامدهای اسفباری داشت. استادان کوشیدند دانشجویان خود را «تشویق» به گذراندن پایان نامه یا رساله خود با ایشان بکنند.
ناگفته پیداست «تشویق» هم میتوانست بهمعنی اعطای نمرات بالا در امتحان درس و ارزیابی پژوهش باشد. از آنجا که استادان زیادی بهدنبال «تشویق»دانشجویان بودهاند، نوعی مسابقه عمدی یا غیر عمدی میان استادان محترم برسرجلب دانشجویان به جریان افتاد. در چنین وضعی استادان سهل گیر طبعاً دانشجویان بیشتری جلب کردند. از سوی دیگر هم افزایش سریع تعداد دانشجویان دوره کارشناسی ارشد و دکترا سبب شد استادان آسانگیر تعداد خیلی زیادی پایان نامه و رساله را بهطور همزمان در دست بگیرند و در نتیجه نتوانند بدقت آنها را بخوانند تا چه رسد به تقلبی بودن یا نبودن آنها. در چنین فضایی بود که دانشجویان پی بردند میتوانند هر کار تقلبی را بهعنوان پژوهش خود به استاد راهنما بقبولانند.
از اینجا فساد علمی درون دانشگاهها به بیرون سرایت کرد و در اندک مدتی قانون عرضه و تقاضا کار خود را کرد. با افزایش تقاضا برای کارهای تقلبی، موسسات تقلب پردازی و تقلب فروشی در اطراف دانشگاهها سبز شدند و دارای نام و نشان و کارگزاران مخصوص به خود شدند. آنها بهطور علنی دیوارها را پر از آگهی کردند و هیچ نهادی هم جلو این فساد علمی را نگرفت. هم اکنون این تقلب پردازان برای هر کارتقلبی خود مبلغی از مشتری میگیرند، بدین ترتیب تقلب خر و تقلب فروش هر دو، بدون کوچکترین واهمهای، به مطلوب خود میرسند. بهنظر میرسد از دیدگاه برخی مسئولان دانشگاهی، تقلب از آن جهت که آمار فارغ التحصیلان کارشناسی ارشد و دکترا را بالا میبرد،اشکالی ندارد.
* شیوه آموزش در دانشگاههای امریکا را چگونه دیدید و چه تفاوت هایی میان نظام آموزشی ایران با امریکا وجود دارد؟
** همچنانکه اشاره کردم اهمیت پژوهش در این دو سیستم کاملاً متفاوت است و شیوه آموزش آنها هم در ایران و امریکا تفاوت کلی با یکدیگر دارند. در امریکا دانشجو برای اتمام تحصیل خود با مسأله محدودیت زمانی رو به رو نیست. فقط در دوره دکترا است که دانشجو رزیدنت به حساب میآید، یعنی باید بمدت دو سال دانشجوی تمام وقت باشد. بعد از آنهم میتواند با پرداخت هزینه نام نویسی برای واحدهای درسی باقیمانده وپایان نامه تا هر زمانی که لازم است به تحصیل خود ادامه دهد. درسطوح دیگر تحصیل، اجباری برای نام نویسی تمام وقت اصلاً وجود ندارد و دانشجو میتواند تحصیل خود را متوقف کند و آن را در زمان دیگری از سر بگیرد. از این رو اصل اساسی در نظام آموزشی امریکا کیفیت و برجستگی کار است و نه کمیت وزمان. ممکن است دانشجویی سالها روی موضوعی با استاد مشخص کار کند، دانشگاه به شیوههای مختلف تشویقی هایی هم به این کار میدهد.
مسأله بعدی اینکه در امریکا اغلب دروس اختیاری است. دانشجو بیش از 70 درصد درس خود را با اختیار خود انتخاب میکند و میتواند درس مورد علاقه خود را در هر یک از دانشگاههای عضو یک انجمن دانشگاهی با استاد مد نظر خود بگذراند. از زمانی که وارد دانشگاه تهران شدم مرتب روی این مسأله تأکید کردم که باید زمان بندی آموزشی کنار گذاشته شود. زیرا این امر تأثیری جز پایین آوردن کیفیت آموزشی و علمی دانشجو ندارد. تفاوت مهم دیگر در چگونگی ورود دانشجویان دوره دکترا از مرحله آموزشی به مرحله پژوهشی است. دانشجو برای این کار باید در امتحان جامع قبول شود. از آنجا که یک فرهیخته دوره دکترا باید با آخرین نظرات و پیشرفتها در رشته خود آگاه و همگام شود و از طرف دیگر هم نمیتوان همه این تحولات را در درسهای محدود کلاسهای یک رشته گنجاند، لیستی از منابع مهم را از ماهها پیش در اختیار دانشجویان دوره دکترا قرار میدهند تا با مطالعه آنها به آنچه در کلاسهای درس گفته شده ژرفا و پهنای بیشتری ببخشد و آن را در امتحان جامع نشان دهد.
در ایران تنها از اسم امتحان جامع تقلیدکردهاند. در روش ایرانی، دانشجوی دوره دکترا از استادان خود نمره قبولی میگیرد تا واجد شرایط شرکت در امتحان جامع شود.در مرحله بعدی همان استادان از همان درسهای خود امتحان دیگری میگیرند و اسمش را میگذارند امتحان جامع. یعنی دانشجو بدون آنکه چیزی بر معلومات خود بیفزاید دوباره امتحان قبلی را تکرار میکند جالب آنکه اغلب اتفاق میافتد دانشجو با وجود گرفتن نمره بسیار بالا از همین استاد در همان درس در مرحله اول، در مرحله دوم یعنی در«امتحان جامع» مردود میشود.
* وضعیت رشته علوم سیاسی و کیفیت علمی استادان را چگونه ارزیابی میکنید؟
** برای اینکه یک نظام آموزشی به موفقیت لازم برسد به چهارعنصر اساسی نیازمند است. 1-چگونگی برنامه درسی. 2- کیفیت علمی استادان. 3- نحوه انتخاب دانشجو. 4- امکانات آموزشی دانشگاهها.
متأسفانه امروزه مخصوصاً در سالهای اخیر این موارد به کلی نادیده انگاشته شده است. در دانشگاههای معتبر جهان، کیفیت علمی استادان را اعضای برتر هیأت علمی تعیین میکنند. اما امروز به عنوان استاد دانشگاه نمیدانم استادان جدید در ایران چگونه و از چه مجرایی جذب میشوند. این برای تداوم کیفیت آموزشی دانشگاهها چندان خوشایند نیست.برنامه درسی رشته علوم سیاسی و روابط بینالملل نیز قدیمی واغلب نا مربوط با مسائل زمان است. این برنامه در سال 1362 تدوین و قرار شد، بهعنوان یک برنامه موقت و آزمایشی اجرا شود و سپس به طور اصولی مورد بازنگری قرار گیرد. این برنامه موقتی هم مانند برخی امور موقتی دیگر، به ادامه همیشگی آن منجر شده است. طبیعی است اغلب دروس ارائه شده ارتباط چندانی با واقعیتهای سیاسی بینالمللی روز ندارد.
در بعد سوم هم انتخاب دانشجو است که کاملاً از مجرای دیگری صورت میگیرد. مشخص نیست دانشجویی که وارد این رشته میشود از توانایی علمی و انگیزشی لازم برخوردار است یا نه. امکانات آموزشی هم در دانشگاهها در ضعیف ترین شکل ممکن قرار دارد. نیاز است کتابخانهها و آزمایشگاههای مجهزی ایجاد و سازماندهی شود و دانشجو نیز از امکانات ارتباطی لازم برای ورود به دانشگاههای دیگر برخوردار باشد. در وضعیت موجود هیچ یک از این شرایط مهیا نیست. از این رو همه این عوامل دست به دست هم داده تا با یک رکود و افت علمی جدی در رشته علوم سیاسی و روابط بینالملل مواجه شویم.
* در حال حاضر انگیزه و توانایی علمی دانشجویان رشته علوم سیاسی را چگونه میبیند و از دیدگاه شما با ادامه وضعیت فعلی آینده این رشته به چه سمت و سویی میرود؟
** تا آنجا که من میدانم اغلب دانشجویان علوم سیاسی و روابط بینالملل، این رشتهها را به عنوان گزینه اول خود انتخاب نمیکنند و درکلاسهای درس هم ترجیح میدهند دربحثهای سیاسی شرکت نکنند یا خیلی با احتیاط حرف بزنند. بنا بر این شیوه تحلیل مسائل سیاسی، بویژه شیوه نقد قدرت سیاسی را یاد نمیگیرند. مانند دیگران فکر میکنند که نقد یعنی ملامت این و آن. غافل از اینکه نقد فلسفه خاص خود را دارد. در نقد بنا بر این گذاشته میشود که دانش هر انسانی در هر موضوعی ناقص است و هیچکس نمیتواند مطلبی را چنان بفهمد و بیان کند که در آن واقعیت بیشتری برای کشف در آینده وجود نداشته باشد، یا بهسخن دیگر هیچ انسانی نمیتواند در هیچ امری به دانش مطلق یا حقیقت دست یابد.در این رابطه شعری به ابن سینا نسبت میدهند که میگوید:
دل گرچه درین بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذرهای راه نیافت
امروز غیر از جزم اندیشان متعصب و اهل جهل مرکب همه دانشمندان میدانند که دانش انسان درباره هستی ناقص است واز آنجا که انسان فرآوردههای مادی و معنوی خودرا بر پایه دانستههای خود به وجود میآورد بنا بر این همه فرآوردههای او هم ناقص است.از این رو روشنفکر کسی است که این نقصها را میبیند و بیان میکند. نخستین وظیفه اجتماعی یک تحصیل کرده علوم سیاسی هم دیدن و بیان کردن عیبها یا کمبودهای سیاسی است. اگر قبول کنیم پیشرفت در هر زمینهای از طریق کشف عیب ورفع عیب صورت میگیرد، آنوقت باید بپذیریم که کمبودهای سیاسی کشور نا گفته ماندهاند در نتیجه عمرها وهزینههای صرف شده دراین زمینه دستاوردی برای جامعه نداشته است.
* اگر با دوران دانشجوییتان حساب کنیم میتوان گفت که جنابعالی حضور نیم قرنی در دانش سیاسی دارید؟ در این مدت چه تألیفات و آثاری داشتید؟
** من در این مدت نوزده درس در زمینههای مختلف علوم سیاسی و روابط بینالملل تدریس کردهام ودر نتیجه برای هریک از آنها درسنامهای تدوین کردهام که نسخههای آنها در کتابخانه دانشکده حقوق وعلوم سیاسی ودر دست دانشجویان قرار دارد. ولی به دلایلی نتوانستهام آنها را چاپ کنم. ولی مقالات نسبتاً زیادی در نشریات دانشگاهی دارم.
* آقای دکتر فضای دانشگاه در سالهای ورودتان به دانشگاه چگونه بود و از ارتباط تان با دکتر حمید عنایت بگویید؟
** نحوه ورود خود به دانشگاه را بهطور خلاصه گفتم، فکر میکنم بهتر است بقیه را به خاطرات خود از دکتر عنایت اختصاص دهم.
دکتر عنایت در سال 1345 بهعضویت گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران در آمد و در سال 1358 بهعنوان مدیر آن گروه انتخاب شد. من هم در سال 1349 بهعضویت همانگروه علوم سیاسی درآمدم، ما دو نفر بهعلاوه مرحوم دکتر مقتدر، تنها اعضای گروه بودیم که از دانشگاههای آنگلوساکسونی فارغ التحصیل شده بودیم، بقیه اعضای گروه، تحصیل کرده فرانسه یا کشورهای فرانسوی زبان بودند. خیلی زود متوجه شدیم در ایران همانند کشورهای فرانسوی زبان، علوم سیاسی چیزی جز زائده کم اهمیت رشته حقوق نیست، حتی علوم سیاسی را هم حقوق سیاسی نامیدند.
برگرداندن این رشته هنجاری و حقوق پایه به رشتهای اثباتی و جامعهشناسی، یک ضرورت به نظر میرسید ولی غلبه بر مقاومت خو گرفتگان به روش قبلی تدریس، کاری نبود که از عهده دو سه نفر برآید. افزون بر آن اگر چه مرحوم دکتر مقتدر کارشناسی ارشد خود را در انگلستان گذرانده بود ولی بیشتر گرایش حقوق داشت و با وضع موجود زیاد احساس بیگانگی نمیکرد. دکترعنایت هم گاهی به علت مسافرت در محل کار خود حضور نداشت. با این حال او در سال 1351 برنده جایزه بهترینکار تحقیقاتی دانشگاه تهران شد و سال بعد هم بورس کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد را دریافت کرد. او سال 1352 بعد از بازگشت از این سفر مدیر گروه علوم سیاسی شد. با این انتصاب امکان تحول در برنامه درسی هموارتر شد.
در همین رهگذر بود که درسهای اساسی علوم سیاسی مانند اندیشه سیاسی و استراتژیهای نظامی انقلابهای جهان، روش تحقیق در علوم سیاسی، جنبههای سیاسی نفت، مسائل سیاسی و اقتصادی کشورهای اروپای شرقی و چند درس دیگر به واحدهای دانشگاهی اضافه شدند تا استخدام استادان مناسب تدریس اکثریت این درسهای تازه تأسیس بجز دو سه درس اندیشه سیاسی که دکتر عنایت تدریس میکرد، به گردن من افتاد. طوری که نوزده درس در رشتههای علوم سیاسی و بعداً در روابط بینالمللی تدریس کردم. با استخدام نیروهای تازه نفس به تدریج کار من کاهش یافت. دکتر عنایت آثار کلاسیک غرب را بسیار جدی میگرفت و میگفت شناخت ایرانیان از غرب بسیار سطحی و محدود به دستاوردهای تکنولوژیک آن دیار است و از اینکه این تکنولوژی محصول چه دستاوردهای فکری و فرهنگی است بهکلی غافل هستند و پیشرفت هم تنها در سطح تکنولوژیکی برایشان مطرح است. به همین علت است که این تلاشها راه به جایی نمیبرد.
وی که به آزادی و بیان اندیشههای متفاوت و متعارض سخت پایبند بود، برای پیبردن بهاندیشههای دینی در جلسات درس آیتالله مطهری در منزل ایشان شرکت میکرد و گاهی هم به حوزه علمیه قم میرفت. او کسی بود که پیش از همه بهجنبشهای دین پایه در آینده پی برد و به همین منظور کتاب پرآوازه اندیشه سیاسی در اسلام معاصر را به زبان انگلیسی منتشر کرد. دکتر عنایت پس از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاههای ایران، در سال 1358 همراه همسر و دو فرزند خود هادی و آمنه به انگلیس رفت و در کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد بهعنوان عضو هیأت علمی آن دانشگاه استخدام شد و دو سال بعد هنگام بازگشت از یک مسافرت به لندن در سن پنجاه سالگی در اوج شکوفایی و پختگی علمی در هواپیما سکته کرد و در گذشت و در گورستان مسلمانان لندن دفن شد. دانشگاه آکسفورد برای پاسداشت مقام علمی او، بنیاد عنایت را پایهگذاری کرد. این بنیاد سالی یکبار جلسات سخنرانی درباره اسلام و خاورمیانه برپا میکند.
از حدود بیست سال پیش شاگردان پیشین و دوستان دکتر عنایت به فکر تدوین یادنامهای برای او افتادند. برای این منظور مصاحبههایی با همکاران و آشنایان دکتر عنایت به عمل آمد وهمراه با یک کتابشناس توصیفی از نوشتههای او فراهم شد ولی متأسفانه سالها فرصت انتشار نیافت. ولی در این فاصله برخی از همکاران و دانشجویان دکتر عنایت مانند محمد باوی و علی قیصری و دکتر صادق زیباکلام مقالههایی درباره آثار او منتشر کردند و یادنامه او با حدود دو دهه تأخیر بالاخره در سال 1380 با عنوان یادمان دکتر حمید عنایت، پدر علم سیاست ایران با اهتمام داوود غرایاق زند به وسیله نشر بقعه منتشر شد.
عنایت علاوه بر توان علمی و قدرت قلمی کم مانند، از ذوق ادبی و هنری سرشاری هم بهرهمند بود. در سال 1355 جایزه ادبی فروع بهپاس خدمات او بهزبان فارسی به وی تعلق گرفت. همه نوشتههای علمی او جنبه ادبی، هم دارند. آندسته از نوشتههای او به زبان انگلیسی که به فارسی ترجمه شدهاند عموماً این جنبه را از دست دادهاند در کتابشناسی، از او هشتاد و دو اثر به صورت کتاب و مقالههای کوتاه و بلند یا مجموعه مقالات به زبان فارسی و انگلیسی نام برده شده است. شوخ طبعی و خندههای بلند دکتر عنایت باعث میشد فرد مقابل او همه گرفتاریها را فراموش کند و برای مدتی در حضور دکتر عنایت شاد و خوشحال باشد. یک روز از او پرسیدم این خندهها را از کی یاد گرفتهای، گفت از نیچه. این فیلسوف آلمانی گفته است انسانتنها موجودی است که میداند روزی خواهد مرد. پس برای اینکه از غصه زود اسیر مرگ نشود، خنده را اختراع کرده است. عنایت همچنین میگفت پنجاه سالگی در خانواده ما سن خطرناکی است. معمولاً در همین سن سکته به سراغ افراد خانواده ما میآید متأسفانه در مورد خودش درست از آب درآمد.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/BlockPrint/117137
ش.د9406042