* همانطور كه ميدانيد امريكا با چالشهاي بسياري با روسيه بر سر سوريه و اوكراين روبهرو است. به نظر شما در دوماه باقي مانده از دوره آقاي اوباما امكان آن وجود دارد كه براي رسيدن به چارچوبي در حل مسائل به توافق برسند؟
** نگاه روسيه از زمان به قدرت رسيدن پوتين، به كلي دگرگون شد. هدف پوتين احياي اتحاد جماهير شوروي در قالب فدراسيون روسيه است. در گامهاي اول، زمامداران روسيه تعارض منافع چنداني با امريكا نميديدند ولي امريكاييهاي مست از پيروزي غيرمنتظره خود بر بلوك شرق فكر ديگري داشتند. با به قدرت رسيدن نئوكانها در امريكا اين فكر به صورت تغيير ساختار شورايي نظام بينالملل از چند قطبي به نظام تكقطبي سلسله مراتبي با رهبري امريكا تعريف شد. منطقي است در چنين نظامي روسيه نميتوانست جايگاه قابل ملاحظهاي داشته باشد. روسهاي ناسيوناليست اين امر را تحقير آشكار خود تلقي كردند و تقريبا بهمانند تحقير آلمان در پايان جنگ اول جهاني فضاي سياسي در روسيه مستعد روي كار آمدن يك ديكتاتور شد و به صورت انتخاب يك سرهنگ ارتشي به نام ولاديمير پوتين به عنوان رييسجمهور روسيه خودنمايي كرد.
پوتين توانست با روش ديكتاتوري و ضدغربي خود محبوبيت زيادي در ميان ناسيوناليستهاي روسي به دست آورد و به صورت كمابيش رييسجمهور مادامالعمر بماند و آنچه در خاورميانه و امريكاي لاتين معمول است تبديل شود. امريكا اكنون با روسيهاي روبهرو است كه اين تصميم را در اوكراين، خاورميانه و به ويژه در سوريه به نمايش گذاشته است. نكته بسيار جالب آنكه با روي كار آمدن حكومت اوباما هژمونيطلبي نئوكانهاي امريكا كنار گذاشته شد ولي تا آن زمان پوتين و پوتينيسم در روسيه جا افتاده بود. نكته مهم ديگر آنكه موقعيت امريكا در سوريه بسيار پيچيده است؛ امريكا خواهان واژگوني بشار اسد است و نميخواهد اين كار را با دخالت نيروهاي زميني امريكا انجام دهد و بر آن است كه اين كار را با كمك به نيروهاي زميني محلي و با پوشش هوايي امريكا به انجام رساند. نيروهاي زميني مخالف اسد را دو گروه عمده دموكراتها و داعش تشكيل ميدهندكه از نظر امريكا داعش به مراتب خطرناكتر از رژيم اسد است.
در ميان مخالفان اسد، داعش به مراتب يكپارچهتر و موثرتر از گروهاي مخالف ديگر است. كمكهاي لجستيكي امريكا به گروه دموكراتيك هم اغلب به دست داعش ميافتد و در نتيجه امريكا نميداند از گروه مورد نظر خود در سوريه چگونه پشتيباني كند. روسيه توانسته از اين سردرگمي امريكا در بحران سوريه به طور گسترده استفاده كند. به طور مثال وزير دفاع پيشين امريكا، چاك هيگل به همين دليل استعفا داد چرا كه او معتقد بود سياستهاي امريكا به اندازه كافي در خصوص خاورميانه موثر نبوده است. اين ترديد امريكا در خصوص خاورميانه راه را براي روسيه در منطقه باز كرد و اين تصور را براي آنها به وجود بياورد كه قدرت زيادي دارند و اكنون در سوريه حاضر به هيچگونه سازشي نيستند.
حتي امريكاييها به دنبال آن هستند تا يك آتشبس موقتي در سوريه به دست بياورند ولي پوتين اهميتي به اين تقاضاها نميدهد چرا كه او همه مخالفان اسد را تروريست ميداند و با آنها با استفاده از نيروي زميني حزبالله لبنان، ارتش سوريه و پوشش هوايي خود ميجنگد. امريكا در اين زمينه دستش تقريبا خالي است. تنها نيروي مخالف موثر اسد كردها هستند و كمك امريكا به آنها هم مخالفت شديد تركيه، همپيمان ديرينه امريكارا برميانگيزد و آنها را به سوي همكاري با پوتين سوق ميدهد؛ در مقابل استراتژي روسيه كاملا مشخص است و ميخواهد تمام مخالفان اسد را تروريست ناميده و سركوب كند.
* در بحث اوكراين چطور؟
** وقايع اوكراين يك سنتشكني بعد از جنگ سرد به حساب ميآيد. روسيه آمد بخشي از كشوري را كه اهالي آن گرايش روسي داشتند، فتح كرد و بعد از برقراري يك رفراندوم آن را ضميمه روسيه كرد. اگر اين موضوع باب شود تقسيمات جهاني برهم ميخورد. هر كشوري ميتواند اين كار را انجام دهد. زيرا هيچ كشوري نيست كه بيرون مرزهايش كساني را نداشته باشند كه همعقيده فرهنگ داخلي كشور مجاور نباشد. به طور مثال با توجه به گرايشهاي برخي از مناطق به يك كشور اگر اين كشور بخواهد آنها را به نوعي تسخير كند و يك رفراندوم به راه اندازد و به مطلوب خود برسد، طبعا كشورهاي ديگر هم چنين حقي خواهند داشت در چنين حالتي جنگهاي تمامعيار مرزي شعلهور ميشود و تمام نقشه جهان تغيير ميكند.
در حقوق بينالملل يك اصل وجود دارد كه ميگويد هر ملتي حق سرنوشت خود را دارد. شرايط خاصي هم در اين خصوص تعيين نشده است هرچند كه بعدتر شرايطي نيز مطرح شده اما چندان كارايي ندارد. به طور مثال كبك قصد داشت از كانادا جدا شود و شكايتي هم به دادگاه بينالمللي بردند و عنوان كردند كه ميخواهند از حق تعيين سرنوشت خود استفاده كنند. دادگاه اين موضوع را رد كرد و گفت هيچگونه تبعيضي عليه اقليت فرانسه در كانادا وجود نداشته است و در اين موضوع شرط گذاشت.
اگر چنانچه كشوري تبعيضي نسبت به اقليتي روا ندارد آن اقليت نميتواند ادعا كند كه بر اساس اصل تعيين سرنوشت جدا شود مگر اينكه نشان دهد عليه اين اقليت ظلمي صورت گرفته است. اگرچه حق تعيين سرنوشت در چارچوب قوانين بينالمللي به رسميت شناخته شده اما تبديل به يك عرف بينالمللي نشده است. بنابراين روسها از اين موضوع استفاده دلبخواهي كردند چرا كه معلوم نيست اوكراين نسبت به ساكنان روستبار كريمه تبعيضي قايل بود يا نه ولي بدون رعايت هرگونه ضابطهاي اين كار صورت گرفت.
* به نظر ميرسد بحران اوكراين زير سايه بحران سوريه تبديل به آتش زير خاكستر شده است، در خصوص بحث اوكراين با چه شرايطي روبهرو است؟
** اعتقاد من به طور كلي اين است صرف نظر از اينكه چه كسي رييسجمهور امريكا ميشود تغيير عمدهاي در سياست خارجي امريكا صورت خواهد گرفت. چرا كه سياست خارجي سالهاي آخر آقاي اوباما در خاورميانه موفقيتآميز نبوده است. اين سياستها نتوانست از ظهور و پيشرفت داعش جلوگيري كند، همچنين نتوانسته به هدفش در سوريه كه بركناري اسد بوده، برسد. بنابراين تنها موفقيتي كه اوباما در خاورميانه داشت بحث توافق با ايران بود. بنابراين اين سياست خارجي اوباما كه با نرمشهاي زيادي همراه بوده ديگر عمل نميكند.
عدهاي در امريكا از اين جهت از باراك اوباما ناراحت هستند. بنابراين رييسجمهور بعدي هركسي باشد تغيير استراتژي خواهد داد اما اينكه چگونه باشد بسيار مشكل است. به طورمثال ميتوانند امريكا و روسيه به توافقهايي بر سر سوريه و اوكراين دست پيدا كنند اما به نظر ميرسد روسيه به هيچ عنوان نميخواهد به چنين توافقي برسد. زيرا آنها مساله اوكراين را يك موضوع حل شده براي خود ميدانند هرچند كه اعتراضات پراكندهاي نيز در اين خصوص وجود دارد.
* بحث شرق اوكراين كماكان حل نشده است و درگيريها ادامه دارد، پس موضوع عملا حل نشده است؟
** بله!درگيريها ادامه دارد. اما بحث كريمه را روسها يك موضوع حل شده ميدانند. ميماند مساله شرق اوكراين. مشخص نيست كه امريكا و غربيها تا چه اندازه در اين خصوص كمك و همراهي ميكنند تا اجازه جدايي يا خودمختاري شرق را ندهند. از طرفي كماكان مشخص نيست كه دولت اوكراين در اين زمينه تا چه اندازه جدي است كه بخواهد كشور را متحد كند. زيرا درگيريها كماكان ادامه دارد و پيشرفتي هم در اين زمينه صورت نگرفته است. روسيه عملا در شرق اوكراين حضور دارد.
در چنين شرايطي نيازمند يك استراتژي مشخص است. زماني هست كه شما موضعي را اتخاذ ميكنيد و وسيله اجراي آن را نداريد، يك حالت ديگر اين است كه وسيله اجرا داريد اما موقعيت مشخص نداريد.
روسها اكنون وسيله اين كار را دارند و داخل اوكراين هستند و علت مقاومت جداييطلبان هم آشكارا حضور نظامي روسيه در شرق اوكراين است، غربيها اين را ميدانند و روسها هم ميدانند كه غربيها نتوانستند كمكي كنند تا اقدامات روسيه را خنثي كند. بنابراين برد در دست جداييطلبان است زيرا حمايت جدي ارتش روسيه را در اختيار دارند و براي همين است كه اگر تغيير عمدهاي در سياست خارجي دولت آينده امريكا از يك طرف و تغيير در استراتژي ناتو و اتحاديه اروپا در برابر روسيه از سوي ديگر ايجاد نشود احتمال دارد بخشهايي از اوكراين اعلام استقلال كنند. هدف روسيه در اصل ايجاد يك سپر دفاعي به دور خود است همانگونه كه در دوره اتحاد جماهير شوروي شاهد آن بوديم.
* استراتژي اتحاديه اروپا و ايالات متحده در برابر روسيه چه چيزي ميتواند باشد، اگر تحريمها جوابگو نباشد راهحل ديگر چه خواهد بود؟
** براي حل بحرانهاي جهاني سه گام بيشتر وجود ندارد. يكي اينكه كشورها و گروههايي كه باهم اختلاف دارند باهم مذاكره كنند و مساله خود را حل كنند و اگر نتوانستند كشور ديگري بين آنها ميانجي شود و توافق به دست آيد. راه دوم بحث اعمال تحريم است. راه سوم به جنگ منتهي خواهد شد. در اين شرايط طرف مقابل يا بايد هدف خود را پيگيري نكند يا اينكه تنها راهحل جنگ خواهد بود. به طور مثال مساله ايران را اگر در نظر بگيريد، تمام مراحل طي شد و به مساله تحريم رسيد و اگر تحريمها به نتيجه نميرسيد يا بايد گروههايي كه ميخواستند ايران تغيير سياست بدهد از اين هدف خود دست بكشند يا بايد وارد جنگ ميشدند زيرا راه ديگري وجود نداشت. بنابراين در خصوص روسيه نيز من اين عقيده را دارم كه در بحران سوريه و اوكراين تاكنون ديپلماسي به نتيجه نرسيده است. تنها راهي كه باقي مانده تحريم است. اما نه تحريم در سطحي كه اكنون برقرار شده است.
ولي اگر جدي باشند، ميتوانند تحريمي شبيه ايران را عليه روسيه وضع كنند. اما اين كار بسيار مشكل است چرا كه تحريم ايران يك نوع تحريم سازمان ملل متحد و شوراي امنيت بود و حتي راي روسيه نيز در اين زمينه همراه بود و وتويي نيز در كار نبوده است. در نتيجه بر اساس آن تصميم همه كشورهاي جهان موظف بودند كه ايران را تحريم كنند. به استثناي خود ايران بايد همگي ايران را تحريم ميكردند و آنهايي نيز كه تحريم نكردند، نگفتند ما تحريم ميكنيم ولي خود را كنار كشيدند. براي همين هم هست كه كشورهايي كه جزو تحريمكنندگان نبودند تحريمهاي اعمال شده را محترم ميشمردند تا نشان بدهندكه قانون بينالمللي را نقض نكردهاند. در مورد روسيه نميتوان تحريمهايي به سبك ايران از طريق سازمان ملل و شوراي امنيت عليه اين كشور اتخاذ كرد. چراكه روسيه از حق وتوي خود حتما استفاده ميكند. ولي اين تحريمها ميتواند دوجانبه و چند جانبه باشد.
* اكنون مشكل جدي در اين خصوص عدم انسجام اتحاديه اروپا در خصوص تحريم عليه روسيه است. رييسجمهور آينده چگونه ميخواهد در اين خصوص تصميمگيري كند؟
** بله مشكل همين است. اتحاديه اروپا مسائل اقتصادي خاص خود را دارد. بحث انرژي از جمله مهمترين مباحث ميان دو طرف است كه روسيه تامينكننده اصلي انرژي اتحاديه اروپاست. بنابراين كشورهاي اروپايي به مانند امريكا نيستند كه كمابيش بتوانند خودكفا باشند بلكه وابسته هستند. امريكا هم ديگر اين امكان را ندارد كه نيازهاي اتحاديه اروپا را از سمت خود تامين كند. با اين وجود هرچند اين تحريمها نميتواند به مانند ايران شكل بگيرد اما ميتواند تحريمهاي موثر دوجانبه يا چندجانبهاي وضع كرد.
* با اين تفاسير تحريم هم از گزينههاي پيش رو براي حل اختلاف ميان دو طرف برداشته شده است، مرحله بعدي چيست؟
** در وضع حاضر و با توجه به شرايط فعلي مساله جنگ نميتواند مطرح شود. در خصوص ايران شايد بتوان آن را مطرح كرد اما در خصوص روسيه طرح چنين موضوعي آسان نيست. زيرا روسيه دومين قدرت هستهاي جهان است و نميتوان اميدوار بود با اين كشور وارد جنگ شد و اين جنگ را به حالت محدود نگه داشت. هر جنگ محدودي ممكن است رفتهرفته به يك جنگ تمامعيار تبديل شود. هيچ كشوري در حال حاضر نميخواهد در اين زمينه پيشگام و با روسيه وارد نبرد شود. بنابراين يا بايد يك راهحل ديپلماتيك پيدا شود يا همين تحريمهاي شكننده به نحوي اعمال شود كه روسيه را براي مذاكره تشويق كند.
در حال حاضر براي رييسجمهور بعدي امريكا يكي از بزرگترين مشكلاتش ارتباط با اتحاديه اروپاست كه تا چه اندازه بتواند اتحاديه اروپا را با خود همگام كند و اگر اين كار را انجام دهد ميتواند هنوز هم اميدي به تحريمها داشته باشد و اگر نتواند، تنهايي نميتواند با اعمال تحريم عليه روسيه مقابله كند. زيرا هر كشوري راه خود را ادامه ميدهد و تحريم در اسم وجود خواهد داشت ولي در عمل وجود ندارد.
* در بحث سوريه امريكا و روسيه بهشدت وارد چالش شدهاند، به نظر شما تا چه اندازه محتمل است كه دو طرف خارج از مرزهاي روسيه و به خصوص در سوريه با يكديگر درگيري نظامي پيدا كنند؟
** هيچ بعيد نيست بين امريكا و روسيه در سرزمين ديگري جنگي روي دهد. صحبت پيشين من بر مبناي عدم رويارويي مستقيم با روسيه در خاك خودش است. امريكا و روسيه تاكنون در مناطق ديگري از جهان به طور غيرمستقيم با يكديگر جنگيدهاند و چنين رويدادي در سوريه هم محتمل است. چرا كه ممكن است رييسجمهور جديد امريكا راه ديگري در پيش بگيرد و بخواهد سياست رويارويي نظامي با روسيه را اتخاذ كند. زيرا آنها بايد روسيه را به نحوي متقاعد كنند كه به يك توافقي دست پيدا كنند و اين توافق هم بايد آبرومندانه باشد. اين توافق آبرومندانه اصلا مهم نيست چگونه باشد اينكه اسد برود يا بماند.
* به نظر ميرسد بحران سوريه بدون توافق امريكا و روسيه قابل حل نيست و اين موضوع چالش جدي براي رييسجمهور آينده است. آقاي ترامپ بحث گفتوگو با روسيه را مطرح كرده است و خانم كلينتون منطقه پرواز ممنوع را مطرح كرده، به نظر شما كدام راهحل منطقيتر است؟
** اين يك واقعيت است كه بدون توافق امريكا و روسيه بحران سوريه قابل حل نيست. از طرفي منطقه پرواز ممنوع عملي نيست. چرا كه اين موضوع موجب ممنوعيت پرواز جنگندههاي روسي بر فراز سوريه ميشود. لذا امريكا بايد آنها را ساقط كند و اين يعني جنگ با روسيه، بنابراين فكر نميكنم عملي باشم. پرواز ممنوع را يك قدرت برتر هوايي ميتواند اعمال كند كه مطمئن باشد نيروهاي خودي با خطر جدي مواجه نباشند. اما در خصوص سوريه اين موضوع صدق نميكند. چرا كه الان روسيه حضورگسترده نظامي و به خصوص هوايي در سوريه دارد و تجهيزات جنگي خود را نيز امتحان كرده و نشان داده كه از كارايي بالايي برخوردار هستند. فكر نميكنم اين استراتژي جدي باشد اگر هم باشد به نتيجه نميرسد.
تنها راه اين است كه امريكا اول با اتحاديه اروپا روابط مستحكمي برقرار كند. چرا كه پيشرفت روسيه در خاورميانه تنها منافع امريكا را تهديد نميكند، بلكه منافع اتحاديه اروپا و ساير كشورها را نيز تهديد ميكند. آنها بايد به نحوي مذاكره كنند كه در واقع به خاطر منافع دراز مدت خود از منافع كوتاهمدت دست بكشند. اگر امريكا با اتحاديه اروپا در اين زمينه به توافق برسد روسها ميفهمند كه نميتوانند هم با امريكا مقابله كنند و هم با اتحاديه اروپا؛ در نتيجه به نوعي توافق بينابيني طرفين دستپيدا ميكنند كه در تاريخ ايالات متحده نيز سابقه زيادي دارد. به طور مثال در زمان بحران كوبا و خليج خوكها امريكا و شوروي به طور تلويحي با يكديگر توافق كردند. روسها بنا شد موشكهاي ارسالي به كوبا را بازگردانند و امريكا نيز تعدادي از موشكهاي خود را از تركيه خارج كند.
بنابراين چنين موضوعاتي در سياست وجود دارد. ولي طرفي كه در سوريه وارد شده و در حال پيشروي است مجاني متوقف نخواهد شد بلكه بايد تهديد جدي مطرح شود كه قابل باور هم باشد. منطقه پرواز ممنوع قابل باور نيست. استراتژي اگر قابل باور نباشد كوچكترين تاثيري نخواهد داشت. طرف مقابل بايد متوجه شود كه تنها يك تهديد توخالي نيست بلكه پشت سر آن عمل هم وجود دارد.
* استراتژي آقاي ترامپ چطور ميتواند در اين زمينه موفق باشد؟
** استراتژي تنها موقعي ميتواند موثر باشد كه طرف مقابل احتمال كاربست آن را جدي بداند.
* اما آقاي ترامپ دنبال تهديد نيست بلكه به دنبال گفتوگو با روسيه است.
** ترامپ ميتواند جنبه ديپلماتيك استراتژي را انتخاب كند. در هر استراتژي انتخاب بين شقوق مطرح است. هيچ قدرتي نميتواند گزينه نظامي را كنار بگذارد، گرچه گزينه نظامي آخرين و بدترين گزينه است اما كنار گذاشتن آن به معناي از دست دادن مهمترين ابزار مذاكره است. با اين وجود همه استراتژيها از مذاكره دوجانبه تا تحريم ادامه پيدا ميكند. بنابراين استراتژي موضوع ثابتي نيست و بسته به شرايط انتخاب ميشود. حتي در صحنه واقعيت ممكن است يك استراتژي به خوبي عمل نكند و بايد تغيير صورت گيرد. بايد در هر برهه و زماني استراتژي خاص خود را مد نظر قرار داد و اگر موفق بود آن را نگه ميدارند در غير اين صورت تغيير ميدهند. در امريكا هم شرايط اينگونه است. آنچيزي كه آنها مد نظر دارند استراتژي ديپلماتيك است و تنها راه مذاكره است و پرواز ممنوع عملي نخواهد شد.
شما اگر بتوانيد طرف مقابل را به ميز مذاكره بكشانيد بايد طرف بفهمد كه اگر اين مذاكره را انجام ندهد چه ضررهايي متوجه آن ميشود. طرف شما اگر متقاعد شد كه مذاكره كردن به سود اوست تا ضررهاي حاصل از مذاكره نكردن، آن زمان است كه پاي ميز مذاكره مينشيند. طرفي كه فكر ميكند در حال برنده شدن است پشت ميز مذاكره قرار نميگيرد، با اين حساب امريكا بايد كاري كند كه روسها بدانند ادامه اين سياست به ضرر آنهاست. صحبت اينجاست كه امريكا چه كاري ميتواند انجام دهد كه ضرر آن بيشتر از سودي باشد كه روسيه در حال حاضر از سوريه به دست آورده است. اگر روسيه مذاكره را به سود خود ميديد با اوباماي اهل مذاكره اين كار را راحتتر ميتوانست انجام دهد تا با ترامپ غيرقابل پيشبيني.
* آقاي اوباما ميتواند در روزهاي باقيمانده حضور در كاخ سفيد بحران سوريه را در چارچوبي براي رسيدن به راهحل قرار دهد و آيا اين توان در دستگاه ديپلماسي امريكا وجود دارد؟
** نمي دانم. اين موضوع بستگي به اين دارد كه تا چه اندازه روسيه متقاعد شود كه جانشين اوباما ممكن است سياست بسيار جديتري نسبت به سياست روسيه در سوريه اتخاذ كند. مشاهده ميكنيد كه صحبتهايي در خصوص رابطه ترامپ و روسيه نيز مطرح ميشود. بنابراين اگر روسيه به اين نتيجه رسيد كه جانشين اوباما ميتواند يك خطر بزرگ براي منافع روسيه در خاورميانه باشد آن زمان است كه اوباما اين فرصت را پيدا ميكند كه در روزهاي باقيمانده با روسيه به توافق برسد. اين موضوع بستگي به اين دارد كه روسيه اين دو كانديدا را چگونه ارزيابي كند.
* بحثي مطرح است كه روسيه در حال دخالت در انتخابات امريكا است، اين موضوع تا چه اندازه ميتواند تاثيرگذار باشد؟
** من فكر ميكنم در مورد امريكا در حال حاضر صدق نميكند چرا كه ما دو نامزد داريم كه يكي خانم كلينتون است و كمابيش ميدانيم كه تابع سياستهاي اوباما است و روسيه ميگويد ما آن را آزموديم و ميدانيم كه چگونه است. ولي دونالد ترامپ يك گزينه تازه است و آن را مورد آزمون قرار ندادهاند. از همين رو اين فردي را كه نميشناسيد ممكن است سياست بهتري نسبت به ديگري داشته باشد. ولي من فكر نميكنم ترامپ سياستي نرمتر در قبال روسيه داشته باشد كه مسكو بخواهد به نفع او فعاليت كند. با سياستهايي كه ترامپ دارد يك خطر براي تمام عالم ازجمله براي روسيه است. بنابراين فكر نميكنم جدي باشد، روسيه چه اندازه پول ميتواند در اين راه خرج كند كه بيشتر از ثروت ترامپ باشد.
برخي حرفهاي ترامپ هم بيشتر تبليغاتي است و ميخواهد از عوامترين بخش جامعه امريكا به سود سياست خود استفاده كند. روسها اين را ميفهمند كه ترامپ نيازمند كمك مالي نيست، او نخستين نامزد رياستجمهوري امريكاست كه بيشتر هزينههاي انتخاباتي را خود ميپردازد و بنابراين فكر نميكنم چنين موضوعي چندان اثري در نتيجه انتخابات داشته باشد. هرچند كه دموكراتها از اين موضوع استفاده ميكنند عليه ترامپ، بالاخره سياست اخلاقيات خاص خودش را دارد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=59047
ش.د9504755