تحلیل سیاسی (تحلیل گفتمانی انتخابات)
با توجه به آنچه در شماره قبل و در مرحله توصیف سیاسی نگاشته شد، می توان به تحلیل و تفسیر سیاسی دست پیدا کرد که در این شماره به آن خواهیم پرداخت.
تحلیل سیاسی، بررسی یک رویداد سیاسی در یک واحدکل و با اهتمام به تحلیل اجزا در نسبت به کل می باشد. از آنچه در قسمت توصیف سیاسی بیان شد می توان به این نتیجه رسید که بازیگر اصلی در انتخابات مختلف، گفتمان ها بوده اند. در مرحله توصیف سیاسی چنانچه مرسوم است تلاش شد همین موضوع فارغ از ارزش گذاری تبیین گردد؛ این که کدام گفتمان راه صواب پیموده است و کدام گفتمان با آرمان های انقلاب اسلامی فاصله داشته است، خارج از موضوع است. بررسی کارآمدی یا ناکارآمدی گفتمان های مطرح شده نیز ما را از بحث اصلی دور می سازد، در اینجا آنچه به وقوع پیوسته است از نگاه مردم و از منظر جامعه شناختی آورده شده است نه آنچه مطلوب است و باید باشد، چرا که اساساً طرح باید و نبایدها در توصیف سیاسی صورت نمی گیرد و جایگاه دیگری دارد.
نکته مهمی که باید به عنوان یک اصل مورد توجه قرار گیرد این است که هر گفتمانی با کمرنگ شدن یا کمرنگ کردن گفتمان مسلط، روی کار آمده است که این موضوع در بحث غیریت سازی در گفتمان ها بسیار مهم است. پیش فرض این موضوع نیز آن است که در انتخابات، گفتمان ها در میدان مبارزه قرار می گیرند نه اشخاص؛ به عبارت دیگر اشخاص با ایجاد یک گفتمان و سوار شدن بر یک موج گفتمانی است که می توانند پیروز انتخابات شوند و این موضوعی است که به نظر می رسد در انتخابات 96 از سوی جریان ارزشی کشور نادیده گرفته شد.
ضعف اصلی جریان ارزشی در این انتخابات عدم توانایی ایجاد یک گفتمان با مختصات کامل بود به نحوی که این گفتمان بتواند با گفتمان موجود مسلط(گفتمان اعتدال محور) مرزبندی و غیریت سازی نموده و آن را به چالش بکشاند. به طور کلی زوال گفتمان های دولت های قبلی در دوره دوم دولت ها به وجود آمده است و زمینه ساز تشکیل گفتمان جدید بوده است اما از آنجایی که گفتمان اعتدال محور نتوانسته بود بین مدلول های خود و دال اصلی این گفتمان رابطه ای منطقی برقرار کند( تا جایی که برخی آن را شبه گفتمان می دانند)، زوال آن در همان دوره اول دولت، کلید خورده بود و لذا زمینه برای تشکیل گفتمان جدید در انتخابات 96 فراهم شده بود، اما آنچه در عمل اتفاق افتاد این است که اساساً گفتمان متقابلی شکل نگرفت و تنها سعی شد تا گفتمان موجود آن هم به طرق ناشیانه به چالش کشانده شود که نتیجه آن مظلوم نمایی جریان مقابل بود.
البته هر چند تأکید بر مشکلات اقتصادی و معیشت مردم در دستور کار کاندیداهای جریان ارزشی بود اما بر اهل علم واضح است که ایجاد یک گفتمان در گام اول و تبیین این گفتمان در مرحله بعدی بسیار فراتر از این موضوعات سطحی است. نفی وضع موجود به تنهایی کافی نیست و تشریح نظم مطلوب و راه رسیدن به آن از الزامات گفتمان است. بنابراین مهم ترین آسیب در انتخابات 96 از سوی جریان ارزشی کشور این است که یا گفتمانی جامع حتی به لحاظ نظری ارائه ندادند و یا اگر گفتمانی شکل گرفته، این جریان توانایی تبیین و بسط این گفتمان را نداشته است.
تفسیر سیاسی( چه باید کرد؟)
رسیدن به استنباط در مورد روابط متغیرهای سیاسی و استخراج نتایج از آن را تفسیر سیاسی می نامند. در اصل تفسیر سیاسی بر پایه یافته ها و نتایج حاصل از تحلیل درباره روابط مورد مطالعه است و لزوماٌ درباره این روابط پدیده سیاسی نتیجه گیری می کند و راهبرد آینده را مشخص نموده و راهکار ارائه می دهد لذا تفسیر سیاسی را مقصود تحلیل سیاسی گویند.
از دل قواعدی که در مرحله تحلیل سیاسی انتخابات 96 به دست آمد می توان به آسیب شناسی انتخابات 1396 پرداخت و نقشه راه آینده را مشخص نمود.
اولین نکته که در این زمینه می بایست به آن توجه نمود این است که در پشت صحنه هر گفتمانی یک تیم مطالعاتی و فکری وجود داشته است، آقای هاشمی رفسنجانی در طرح گفتمان خود از هیئت اندیشه ورزی که تأسیس کرده بود، وام می گرفت. خاستگاه فکری گفتمان آقای خاتمی حلقه نیاوران بود و گفتمان اعتدال نیز از مکتب نیاوران تغذیه می شود. حال سوال اصلی این است که کدامین اتاق فکر رسالت طرح گفتمان جریان انقلابی را بر عهده گرفته است؟ آیا اساساً چنین اتاق فکری وجود خارجی دارد؟ به طور خاص در انتخابات اخیر که جمنا نقش اصلی جریان ارزشی کشور را بر عهده داشت،آیا در جلسات جمنا صحبتی از لزوم نگاه گفتمانی صورت گرفته است و یا فقط بر روی اشخاص بحث می شده است.
برای روشن شدن اهمیت موضوع بد نیست نیم نگاهی به جریانهای دیگر داشته باشیم؛ برای مثال اگر محتوای همین جلسات مکتب نیاوران را که در کتب مختلفی چاپ شده است بررسی کنیم خواهیم دید که چه مباحث بسیاری در این جلسات طرح شده است تا دال های گفتمان اعتدال تشکیل شود و تازه با این همه، بسیاری معتقدند که آنچه حاصل کار بوده است در حد گفتمان نیست و از آن تعبیر به شبه گفتمان می کنند.
سیدرضا صالحی امیری، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم که نقش ویژه ای در این جلسات داشته است، در این باره می گوید: « ما در هشت سال گذشته در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام یک تیم بودیم که با آقای روحانی همکاری داشتیم و لیدر این جریان نیز آقای روحانی بود. در این هشت سال بحث و جدل و گفت و گوی متعددی در خصوص این که اعتدال چیست و در عرصه قدرت و دولت باید چه مشی ای داشته باشد، انجام شد . ما آن را مکتب نیاوران نام گذاری کردیم . این ها چارچوب فکری مکتب نیاوران بود.» (صالحی امیری، 30/2/93).
در اصل، در بین جریان ارزشی کشور تا صحبت از گفتمان سازی می شود بنا را بر این می گذارند که می بایست برخی مفاهیم را در بین جامعه نشر دهند؛ اما قبل از آن می بایست در مورد این سوال تأمل نمود که چه چیزی باید نشر داده شود؟! آیا بر روی ادبیاتی که قصد دارید در جامعه رواج پیدا کند کار مبنایی و فکری شده است تا ذهن مخاطبان پذیرای آن باشد؟ آیا گفتمانی که سعی می شود آن را در جامعه مسلط کنید توان اقناع سازی دارد؟ برای مثال وقتی به دنبال تبیین گفتمان انقلابی گری هستید یکی از کلیدواژه هایی که بر روی آن تأکید می شود، « استقلال » است. اما آیا این مفهوم به گونه ای ایده پردازی شده است که مشخص سازد در شرایط کنونی چگونه می توان علی رغم تعامل با دنیا از استقلال برخوردار بود. گفتمان اعتدال تکلیف خود را با این مفهوم مشخص کرده است و به راحتی با طرح نظریه لوکوموتیو و وابستگی متقابل که متأثر از نظریه روستو و نظریه های لیبرالیسم است وجود استقلال دولت ها را در عصر فعلی که از آن تعبیر به عصر پسا بین الملل می کنند، نفی می کند.
برای مثال محمود واعظی (وزیر ارتباطات دولت یازدهم و رئیس دفتر ریاست جمهوری دولت دوازدهم) الگوی توسعه مطلوب را در وابستگی متقابل دولت ها به یکدیگر معرفی می کند و معتقد است:
« راهبرد های تحقق توسعه، از الگو های گذشته که بر پایه مفاهیمی مانند خودکفایی، استقلال و انزوا استوار بودند، از نظر محتوایی فاصله گرفته اند و به الگوی توسعه برون گرا نزدیک می شوند که البته در این الگو، مفاهیم خودکفایی و استقلال بازتعریف شده اند. شاخص توسعه گرایی حاکم بر جهان کنونی بر اساس راهبرد تعاملی می باشد؛ چراکه راهبرد انزواگرایی مانع از توسعه می شود. در این شرایط، هر برنامه کلان توسعه ملی برای دستیابی به موفقیت، نیازمند تعامل با جریانات اصلی نظام اقتصاد سیاسی بین الملل و استفاده از امکانات جهانی است ؛ چراکه این الگوی توسعه مبتنی بر وابستگی متقابل است و یک ضرورت به حساب می آید .»( واعظی، محمود، کنفرانس ملی چشم انداز بیست ساله والزامات سیاست خارجی توسعه گرا،تهران:مرکز تحقیقات استراتژیک، 1386، ص 20)
محمود سریع القلم از اعضای حاضر در جلسات مکتب نیاوران نیز در نفی استقلال مدعی است:
« جمهوری اسلامی خواهان اقتصاد غرب و قرارداد نفتی ده میلیارد دلاری است و اقتصاد غرب یا روابط تجاری، بازرگانی، صنعتی، تکنولوژی با غرب را خواستار است، اما سیاست، فرهنگ و فلسفه آن را قبول ندارد. غرب هم متقابلاً از سال 1995 رسماً خود را یک سیستم معرفی کرد؛ یعنی مجموعه ای از اقتصاد، فلسفه، سیاست و فرهنگ که یا باید همه آن پذیرفته شود یا همه آن رد شود...غربی ها می گویند شما حق تفکیک ندارید و ما اجازه نمی دهیم روابط اقتصادی بدون روابط سیاسی باشد. اگر حرکت در مسیر پیشرفت کشور را بخواهیم، این خواسته نیازمند کار با دنیاست، چون پول و تکنولوژی در آن است.»( سریع القلم، محمود، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، مجله مجلس و راهبرد، شماره 35، 1381، ص72)
در چنین فضایی و وجود چنین دیدگاه هایی در جامعه، گفتمان جریان انقلابی کشور می بایست نظریه پردازی در خوری نسبت به مفهوم استقلال و دیگر مفاهیم گفتمانی خود داشته باشد. البته نظریه های جریان مقابل قابل نقد است و چون آبشخور آنها دنیای غرب می باشد، و بومی سازی نشده است، کارایی لازم را نیز نخواهد داشت؛ ولی ثم ماذا؟! نقد این نظریات، واکنشی است که نسبت به کنش مقابل انجام می شود، در صورتی که باید فرازتر از این حرکت کرد و نسخه های جایگزین را در گفتمان خود معرفی نمود. به عبارت دیگر دال و مدلول های گفتمان جریان انقلابی می بایست آنقدر مستدل و قوی باشد که گفتمان های متعارض، فرصت ظهور نیابند و از اقبال عمومی محروم گردند. بنابراین مشکل اصلی در گفتمان سازی، تولید فکر و نظریه پردازی است، نه نشر فکر.
نکته دوم در مورد ایجاد یک گفتمان، توجه به دال های تهی و نیازهای جامعه است؛ چنانکه در مرحله توصیف نشان داده شد که دست گذاشتن بر روی همین دال های تهی عامل پیروزی یک گفتمان در انتخابات بوده است. کشف دال های تهی نیازمند کار علمی و نگاه جامعه شناختی است؛ برای مثال اقتصاد مقاومتی جزء دال های تهی گفتمان مقام معظم رهبری می باشد که بر اساس شرایط زمان به این گفتمان افزوده شده است.
این دال های تهی می بایست تمام نیازهای جامعه، حتی نیازهای کاذب جامعه را پوشش دهد و برای آنها مدلول ارائه دهد. یکی از این نیازهای کاذب درخواست آزادی بود که در انتخابات اخیر مطرح شد و جایگاهی در گفتمان جریان ارزشی کشور پیدا نکرد. به عبارت دیگر گفتمان جریان انقلابی کشور می بایست تکلیف خود را با چنین نیازهایی روشن سازد تا دگر باره از این ناحیه ضربه نخورد. اگر آزادی واقعی و عزت و احترام انسانی در گفتمان جریان انقلابی تبیین می گردید و مطالبه گری آن از قبل از انتخابات صورت می گرفت، جریان مقابل نمی توانست آزادی را در قالب تلگرام و ورزشگاه و ... تعریف نماید و از آن سوء استفاده کند.
نکته سومی که ضرورت ایجاد نگاه گفتمانی در جریان انقلابی کشور را روشن می سازد این است که وقتی یک گفتمان در یک جامعه مسلط شد، اکثریت مردم فارغ از خواستن یا نخواستن آن گفتمان، تحت تأثیر آن خواهند بود. چرا که گفتمان سازی در اصل فرآیند تبدیل و یا ورود نظریه و یا گفتمان های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به ادبیات رایج جامعه و زندگی مردم است. بنابراین گفتمان سازی ایجاد یک باور عمومی است، یعنی سخنی که مورد پذیرش اکثریت مردم قرار گیرد. از این رو گفتمان سازی نه تنها جهت گیری رأی مردم در انتخابات را مشخص می نماید بلکه در سایر حوزه ها نیز تأثیر بسزایی خواهد داشت و می تواند همراهی یا عدم همراهی مردم در زمینه های مختلف را با نظام جمهوری اسلامی به ارمغان آورد.
نکته چهارم اینکه از آنجا که گفتمان سازی فرآیندی است که با شناخت جامعه هدف و استفاده از ابزار رسانه و آموزش صورت می گیرد، لذا اغلب فرآیندی زمان بر و فرآیندی درازمدت است. از این طرح ریزی و نشر گفتمان های مناسب در جریان ارزشی کشور برای موجه شدن با اقبال عمومی در انتخابات بعدی از هم اینک باید کلید زده شود. رسالت نخبگان سیاسی نیز در این زمینه جایگاه ویژه ای دارد؛ چرا که هم از این گروه های فکری در طرح گفتمان و تولید فکر می توان بهره برد و هم نشر گفتمان در جامعه بر دوش آن ها می باشد. تمرکز نخبگان سیاسی بر گفتمان ها نیز از دوجهت اهمیت دارد:
اول اینکه با تسلط بر گفتمان های موجود و نقد آن ها می توانند گفتمان های رقیب را کمرنگ ساخته و در نتیجه نمایندگان این گفتمان ها را از رأی آوری محروم سازند. این در حالی است که امروزه بخش زیادی از انرژی نخبگان سیاسی صرف بحث پیرامون مسائل فرعی و شخصیت های سیاسی می گردد که حاصلی در بر ندارد. بنابراین نگاه «شخصیت محور» می بایست به نگاه «گفتمان محور» تغییر پیدا کند.
دوم اینکه با ترویج گفتمان های اصیل انقلابی، می توان زمینه را برای رأی آوری نمایندگان این گفتمان ها فراهم کرد. به عبارت دیگر اگر گفتمان سازی مناسبی صورت گیرد، نمایندگی این گفتمان کار دشواری نخواهد بود و افراد انقلابی می توانند با بهره گیری از این گفتمان مورد توجه افکار عمومی قرار گیرند. در این زمینه هم نخبگان سیاسی زمینه را برای رأی آوری فرد مناسب از قبل فراهم خواهند کرد. اینجاست که با مشخص شدن گفتمان معیار، اگر تناقضی بین عملکرد بانیان گفتمان و ادبیات گفتمان صورت گیرد، فرد متضرر اصلی خواهد بود و از صحنه بیرون رانده خواهد شد.
در پایان می بایست به این نکته اشاره کرد که علی رغم اهمیت نظریه ها در علوم سیاسی، بطور عام هیچ نظریه اي توان تبیین کامل جهان پیرامون ما را ندارد و بطور خاص هم نظریه گفتمان توان تبیین کامل انتخابات 96 را ندارد، بنابراین درک پدیده های سیاسی بسیار پیچیده است چرا که از یک سو به نظریه نیاز داریم و از سوی دیگر هم به یک نظریه نمی توانیم اکتفا کنیم و هر نظریه ای یک بعد از واقعیت پدیده سیاسی را برای ما روشن می کند، لذا رهیافت گفتمان نیز مدعی نیست که این است و جز این نیست. بنابراین انتخابات 96 می بایست از زوایای دیگری نیز از جمله از منظر جامعه شناختی و نقش NGO ها نیز نگریسته شود تا سایر روابط علی و معلولی آن کشف گردد.