جمهوري اسلامي ايران در حالي از طرف مردم و از طريق همهپرسي در سال 1358 سپس از انقلاب شكوهمند اسلامي تشكيل شد كه هيچگونه تجربه حكومتداري به اين شكل در طول تاريخ ايران وجود نداشته و اين كشور در تاريخ چند هزار ساله بين سلاطين پادشاهي به اشكال موروثي و برمبناي جنگهاي ايلي و طايفهاي دست به دست شده است. نبود تجربه حكومتداري براي جريانهاي اسلامگرا آن هم به صورت تركيب جمهوريت و اسلاميت مسئلهاي بود كه امكان داشت چالشهاي جدياي را به همراه داشته باشد؛ ولي در چند دهه گذشته اين نظام سياسي اثبات كرده كه بدون تجربه گامهاي بلندي برداشته است. در بخشي از بيانيه گام دوم انقلاب اسلامي در تبيين اين شرايط، رهبر معظم انقلاب(مدظلهالعالي) ميفرمايند «هيچ تجربه پيشيني و راه طي شدهاي در برابر ما وجود نداشت. بديهي است كه قيامهاي ماركسيستي و امثال آن نميتوانست براي انقلابي كه از متن ايمان و معرفت اسلامي پديد آمده است، الگو محسوب شود. انقلابيون اسلامي بدون سرمشق و تجربه آغاز كردند و تركيب جمهوريّت و اسلاميّت و ابزارهاي تشكيل و پيشرفت آن، جز با هدايت الهي و قلب نوراني و انديشه بزرگ امام خميني، به دست نيامد و اين نخستين درخشش انقلاب بود.»
با اين وصف، يادداشت اخير درصدد بررسي الگوهايي است كه جمهوري اسلامي ايران در چهل سال پيش نه تنها از آنها پيروي نكرد؛ بلكه با ارائه مدل جديدي از حكمراني توانست مسير تازهاي را پيش روي ملت ايران قرار دهد. اين مسير تازه هرچند بدون تجربه كافي از حكومتداري بود؛ ولي هيچگاه در چهار دهه اخير در راه توسعه و پيشرفت متوقف نشده و گامهاي بلند و استواري در حوزههاي گوناگون نظامي، امنيتي، سياسي و اقتصادي برداشته است.
وقوع انقلاب اسلامي در همان ابتدا اولين ضربه را بر پيكره حكومتداري به سبك پادشاهي و سلطنتي زد. بنابراين نفس انقلاب اسلامي به معناي دست ردّ ملت ايران به الگويي از حكمراني بود كه در چند هزار سال گذشته موجب شده بود هيچ گاه مردم ايران وارد مرحله ملتسازي و دولتسازي نشوند. با سقوط رژيم پهلوي عصر حكومتهاي سلطاني و پادشاهي در ايران خاتمه يافت و مردم ايران هيچگاه حاضر به بازگشت به چنين حكومتهاي موروثي و استبدادي نشدند.
پس از حذف چنين الگويي از حكمراني در كشور، گروههاي چپ گرا و مليگرا دو الگوي سوسياليستي و ليبرال دموكراتيك را ارائه كردند كه با وجود مداخله و تبليغات گسترده رسانههاي خارجي، مورد پذيرش مردم واقع نشدند. الگوها سوسياليستي تجربه حكومتداري خود در كشورهاي شمالي ايران و اروپاي شرقي را نشان داده بودند و اقدامات خرابكارانه آنها در ايران سبب شده بود مردم مسلمان ايران و رهبران مذهبي و سياسي رويكرد مثبتي به آنها نداشته باشند. آنها با فروپاشي شوروي سابق، آن هم بر مبناي پيشبينيهاي امام خميني(ره) اندك نفوذ رسانهاي در بين اقشار دانشگاهي را نيز از دست دادند و در نهايت مجبور به تن دادن به دشمنان مردم و ايران اسلامي شدند و نمونه بارز چنين عملكردي همراهي منافقانه مجاهدين خلق با رژيم صدام حسين بود.
با شكست الگوهاي سوسياليستي، برخي افراد و جريانهاي سياسي همانند نهضت آزادي با رويكردهاي مليگرايانه پيشنهاد الگوبرداري از حكمراني ليبرالي و دموكراتيك را داشتند كه اين نوع رويكرد نيز با مخالفت جدي امام خميني(ره) و مردم ايران به حاشيه رفت و در انتخاباتهاي مختلف براي تشكيل حكومت جمهوري اسلامي با دست رد مردم مواجه شدند. جريانهاي ليبرالي بدون توجه به فرهنگ ديدني ايران، سعي در كپيبرداري ناقص از الگوهاي غربي براي يك كشور مسلمان و شيعي داشتند كه با مخالفت همهجانبه مردم اين الگوي حكمراني غربي نيز نتوانست در ايران مورد پذيرش قرار گيرد. (هرچند برخي افراد و جريانهاي وابسته به آنها در دهههاي بعد با رخنه در جريانهاي سياسي با عناوين گوناگون سعي در حفظ اين رويكرد غربي در درون ساختارهاي حاكميتي جمهوري اسلامي ايران داشتهاند).
با شكست و سرنگوني رژيم سلطنتي و عدم پذيرش الگوي حكومتي سوسياليستي و ليبرالي، مردم و جريانهاي انقلابي با رهبري امام خميني(ره) الگوي جمهوري اسلامي را به منزله يك نظام مبتني بر مردمسالاري ديني تأسيس كردند. آنها با تركيب جمهوريت و اسلاميت نظام نويني را شكل دادند كه نمونه آن در هيچ كشوري تجربه نشده است. نداشتن تجربه درباره اين سبك از حكومتداري ممكن بود آسيبهايي را به همراه داشته باشد؛ اما جمهوري اسلامي ايران در چهار دهه حكمراني با رهبري امام خميني(ره) و امام خامنهاي(مدظلهالعالي) بر اساس شاخصههايي، همچون مديريت جهادي، مديريت انقلابي، ايثار و شهادت و ديگر شاخصههاي مردمسالاري ديني توانست در حوزههاي مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي گامهاي بلند و استواري بردارد كه هيچ يك از كشورهاي منطقه با وجود ظرفيتهاي بالايي كه در اختيار داشتند، نتوانستند به توانمنديهاي جمهوري اسلامي ايران دست يابند.