افزايش تنش ايالات متحده با ايران به منظور تسليمپذير كردن و پذيرش قواعد رفتاري و اراده آمريكايي از سوي ايران، حوزه خليجفارس و درياي عمان و تنگه هرمز را بيش از پيش مورد توجه جهاني قرار داده است. اين برجستگي و اهميت مرحلهاي از يكسو به ميزان صادرات نفت كشورهاي پيرامون اين حوزه آبراهي مرتبط است كه حداقل 30 درصد صادرات جهاني نفت و 80 درصد صادرات كشورهاي پيرامون اين منطقه را شامل ميشود و از سوي ديگر و بنا به تأكيد مقامات آمريكايي در تقابل با ايران، راهبرد «صفر كردن صادرات نفت» يا به تعبير دقيقتر «صفر كردن درآمدهاي اصلي اقتصادي ايران» را در دستور كار مرحلهاي خود قرار داده تا ايران را به پذيرش و تحميل سياستهاي آمريكايي وادار كند.
انتقال و جابهجايي نفت و انرژي و فرآوردههاي نفتي، به دليل اثرپذيري از عوامل و بازيگران گوناگون، با مفهومي به نام امنيت انرژي همراه است كه همواره يكي از اهداف اصلي و بزرگ و استراتژيك آمريكا و غرب در غرب آسيا و به ويژه خليجفارس بوده است. اين گونه نيست كه آمريكا و غرب صرفاً به دليل اينكه مصرفكننده اصلي انرژي در جهان هستند، علاقهمند به امنيت انتقال انرژي باشند، بلكه اين تأكيد و هدفگذاري بر امنيت انرژي در خليجفارس با مؤلفههايي، مانند شرايط هژمونيك آنها در غرب آسيا و بر كشورهاي اين منطقه و به ويژه صادركنندگان عرب منطقه است و از سوي ديگر به جايگاهي كه آمريكا و غرب براي خود در نظام جهاني و اصرار بر اثرگذاري بر مؤلفه انرژي و مديريت آن در سطح جهاني دارند، مرتبط است؛ از اين رو مفهوم انرژي در خليجفارس كه مهمترين حوزه آبراهي در صادرات نفت و انرژي جهاني است، با اقتصاد جهاني، منافع و مصالح آمريكا و كشورهاي غربي، مؤلفههاي هژمونيك و موازنه قدرت منطقهاي و بينالمللي، قواعد بازي امنيتي قدرتها و به شكل مرحلهاي و شرايط اقتصاد جهاني و كشورها ارتباط مستقيم دارد.
در توضيح اين مؤلفهها بايد تأكيد كرد:
1ـ اقتصاد صنعتي و برنامههاي اقتصادي كشورها و جهان، ارتباط تنگاتنگي با مؤلفه انرژي و امنيت انرژي در جهان دارد؛ از اين رو هرگونه نوسان و بحران در مسير انتقال انرژي، بلافاصله بر مؤلفههاي اقتصاد جهاني و برنامهريزي كشورهاي مصرفكننده اثر گذاشته، واكنشسازي ميكنند.
نكته قابل توجه در اين بحث اين است كه آمريكا و غرب، دغدغه و نگراني چنداني از تأثيرپذير شدن بحث انرژي در كشورها و قدرتهاي رقيب ندارند و آنچه آنها را به واكنش و مداخله وادار ميكند، حوزههاي اقتصادي و امنيتي و هژمونيك غرب در مقوله انرژي و امنيت انرژي است؛ يعني ناامني براي ديگران در حوزه انرژي از نگاه غرب، امري بديهي و پذيرفته شده است و بنا به شرايط و متغيرهاي ديگر ميتواند در دستور كار غرب باشد يا از حالت فعال خارج شود.
2ـ همانگونه كه تأكيد شد، انرژي صرفاً مسئلهاي اقتصادي نيست و ابزاري با كاركردهاي امنيتي، سياسي و هژمونيسازي است؛ بنابراين غرب آسيا و خليجفارس را كه هارتلند انرژي جهاني است، همواره در اولويت سياست خارجي و منطقهاي آمريكا و غرب قرار داده است. بر همين اساس، آمريكا و غرب با ايجاد يك سلطه منطقهاي و بر كشورهاي آن، يك نظم منطقهاي را همواره در غرب آسيا يا در حاشيه خليجفارس به اجرا گذاشتهاند و هژموني منطقهاي را تضمينكننده منافع اقتصادي غرب و ابزار مديريت جهاني و توليد موازنه قدرت در قبال ديگران ميدانند. يعني هژموني منطقهاي داراي كاركردهاي اقتصادي و سياسي و فشار بر كشورهاي ديگر و مديريت رفتاري آنها بوده است. سياست صفر كردن صادرات نفت ايران از سوي آمريكا كه تكيهگاه اصلي آن، جبران نياز جهاني به نفت از طريق متحدان عرب آمريكاست، از جلوههاي همين مؤلفه است.
3ـ با اينكه در دهههاي گذشته و در قرن گذشته آمريكا براي جلوگيري ديگران از بهرهمندي از اهرم انرژي در مناسبات جهاني تلاش كرده، ولي همواره اين اهرم، بخشي از ابزار سياست خارجي و منطقهاي آمريكا بوده و متناسب با قواعد بازي امنيتي و مرحلهاي از آن استفاده كرده است. حملات آمريكا به كشتيهاي نفتي يا سكوهاي نفتي ايران در هشت سال دفاع مقدس يا بازيهاي امنيتي اخير در هدف قراردادن كشتيهاي نفت در فجيره و درياي عمان كه با هدف تهي كردن راهبرد تقابلي ايران يا انفعال در راهبردهاي تقابلي ايراني است، از جمله مصداقهاي اين مؤلفه است. از نگاه آمريكا، همانگونه كه از برجام خارج ميشوند و ديگران را به خروج از برجام ترغيب ميكنند؛ ولي از ايران ميخواهند در برجام باقي بماند، در عرصه نفتي و انرژي و راهبرد تقابلي و بازدارنده ايران نيز از طريق عمليات ويژه امنيتي، به نحوي عمل ميكنند تا ضمن ايجاد انفعال و عقبنشيني از سوي ايران در راهبردهاي خويش، بيثباتي در فروش نفت ايران امري ضروري باشد؛ ولي هژموني سلطه و حضور و امنيت منافع اقتصادي غرب در انتقال انرژي پابرجا بماند. يكي از لابيگران صهيونيست به تازگي و با صراحت در جمع كارگزاران آمريكايي و صهيونيست بر اين مسئله تأكيد كرده است كه قواعد بازي امنيتي و عمليات ويژه خرابكاري عليه ايران، يك ابزار خاموش و پرثمر در سياستهاي آمريكايي است كه طرح فشار و افزايش آن را عليه ايران حفظ خواهد كرد.
4ـ مسئله ديگر اينكه وضعيت اقتصاد جهاني يا كشورهاي متحد آمريكا نيز از مؤلفههايي است كه اجازه بازي با مسئله نفت، قيمتسازي براي نفت و امنيت آن را خواهد داد. هزينههاي بحرانسازي آمريكا در غرب آسيا و شمال آفريقا به شدت افزايش يافته و ترامپ نيز اشتهاي بيپاياني براي فروش تسليحات و باجگيري از دو شريك اصلي در حاشيه خليجفارس دارد. عربستان با كسري بودجه 80 ميلياردي روبهرو است و ركود اقتصادي در امارات، يك اقتصاد ويروسي شده توليد كرده است. اين شرايط زماني به آمريكا اجازه ميدهد در يك بازي امنيتي محرمانه در مسئله امنيت انرژي، ابزار فشار جديدي عليه ايران ايجاد كرده و به اميد انفعال در راهبردهاي بازدارنده ايران باشد؛ ولي از سوي ديگر با شوك امنيتي به امنيت انرژي، قيمت نفت را به شكل مديريت شدهاي افزايش داده و سيكل و مسير بهبود اقتصادي براي سعودي و امارات را به منظور باجدهي به ترامپ و خريدهاي تسليحاتي از آمريكا و غرب را كامل كند.
بر اساس واكاوي فوق از بحث امنيت انرژي، به خوبي روشن است كه امنيت انرژي، مسئلهاي چند چهره است كه به تفسير از سوي بازيگرها بستگي دارد و اينكه با كدام اهداف و استراتژيهاي منطقهاي و جهاني دنبال شود، اشكال گوناگون پيدا خواهد كرد. براي نمونه، رژيم صهيونيستي و امارات و سعودي، از اينكه سطح تنش ايران و آمريكا از حوزههاي اقتصادي و سياسي به حوزههاي امنيتي و درگيري كشيده شده يا به آن نزديك شود، سود خواهند برد و با اقدامات تحريككننده، آمريكا و غرب را در ميدان بحران انرژي، پرانگيزهتر حفظ خواهند كرد.
با اينكه ايران در مواضع رسمي خود همواره بر امنيت انرژي در تنگه هرمز تأكيد كرده؛ ولي آمريكا و متحدان آن در بازي امنيتي در درياي عمان، به دنبال بحث بينالمللي كردن كنترل تنگه هرمز هستند و رؤياي حذف ايران از تسلط بر اين تنگه را دارند. واكنش چينيها و روسها به تنشآفريني آمريكا با ايران يا افزايش هزار نفري به نظاميان خود در خليجفارس نشاندهنده اين است كه آمريكا در تحركات چند هفته اخير به روشني به دنبال بيثبات كردن امنيت انرژي براي ايران و رقباي جهاني خود و امنيتسازي براي انرژي مصرفي در غرب است.
رخدادها و راهبردهاي اخير از سوي ترامپ و در قبال ايران، نه تنها امنيت انرژي در خليجفارس، بلكه ثبات و امنيت منطقهاي و جهاني را با تهديد روبهرو كرده است كه بايد تفاوت اقدامات عملي آمريكا و غرب و متحدان آن را كه در عمل براي افزايش تنش و بيثباتي حركت ميكنند و در زبان و مواضع كلامي، خود را طرفدار جنگ و ناامني نميدانند، درك كرده و اين نفاق و دوگانگي را در چارچوب سياست كاهش هزينههاي بحرانسازي آمريكا و غرب دانسته و آن را افشا و خنثي كنيم.