صبح صادق >>  نگاه >> گزارش
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۰:۵۱  ، 
کد خبر : ۳۱۹۸۶۳
به مناسب وفات حضرت عبدالمطلب مجاهد پاک سیرت در روز 27 جمادی الاول

احترام خدا به سرپرست رسول خدا(ص)

پایگاه بصیرت / سیدحسین خاتمی خوانساری

جناب عبدالمطلب در کودکی به همراه پدرش، هاشم به شام رفت، اما در مسیر برگشت در یثرب (مدینه) ماند. پدر او وفات یافت و عبدالمطلب در مدینه تنها گذران زندگی می‌کرد. مدتی گذشت تا عمویش مُطلب به مدینه آمد و او را مکه برگرداند. هنگامی که وارد مکه شد مردم خیال کردند این فرزند، غلام مُطلب است و اشتباهاً او را عبدالمطلب خطاب کردند، ولی پس از آن همین نام برای او ماند. قُصی، جد چهارم پیامبر اکرم(ص) فرزندانی داشت و برخی منابع گفته‌اند هاشم و عبدشمس «دوقلو» بودند؛ اول ‌هاشم متولد شد سپس عبدشمس،‌ در حالی که پاشنه‌ پای یکی به پاشنه‌ پای دیگری چسبیده بود، با تیغ آن دو را از هم جدا کردند؛ به همین دلیل شایع شد میان فرزندان این دو برادر چنان بریدگی باشد که میان هیچ‌کس نبوده است. شاید به سبب اختلاف عمیق بنی‌هاشم و بنی‌امیه این مطلب آمده باشد، زیرا صحت آن مشخص نیست.

زمانی که قبیله جُرهُم منصب‌دار مسجدالحرام و کعبه بودند، بدعت‌ها و فسادهای زیادی در مکه و زیارت خانه خدا ایجاد کردند. هنگامی که مردم علیه آنان شوریدند، این مسئولیت را قبیله خزاعه برعهده گرفت و چیزی نگذشت که قصی خادم و کلیددار کعبه شد. هنگامی که مردم علیه قبیله جرهم شورش کردند، فردی به نام «مضاض بن عمرو» دستور داد زیورآلات و جواهری را که در خانه کعبه بود درون چاه زمزم بریزند و آن را با خاک پر کنند تا اگر روزی دوباره قدرت را در دست گرفتند، از این جواهرات برای تحکیم قدرت خود استفاده کنند. تا مدت‌ها کسی نمی‌دانست چاه زمزم کجاست؛ اما جناب عبدالمطلب که کلیددار و خادم خانه خدا شده بود و با حسن تدبیرش در کوتاه‌ترین زمان میان مردم شبه جزیره صاحب نام گشته بود، در رؤیای صادقه جای چاه زمزم را دید، خاک آن را تخلیه و جواهرات را خارج کرد و آنها را خرج آبادانی کعبه نمود.

کاری دیگر که به عزت و شهرت عبدالمطلب افزود، رفتارش با ابرهه بود. هنگامی که لشکر ابرهه به مکه حمله کرد، عبدالمطلب نزد او رفت و گفت: شتران من به غارت رفته و نزد قوای توست، آنها را به من برگردان. ابرهه ناراحت شد و گفت: من فکر می‌کردم برای منصرف کردن ما از تخریب خانه کعبه آمدی. عبدالمطلب گفت: من مالک شترهایم هستم و می‌خواهم که آنها برگردند و آن‌ خانه نیز صاحب و مالکی دارد که اگر بخواهد‌، قادر است، وگرنه از ما کاری بر نمی‌آید. او دستور داد مردم مکه به کوه‌ها پناه ببرند. وقتی مکه خالی از جمعیت شد، تنها کنار کعبه آمد و با خدا مناجات کرد. هنگامی که لشکر ابرهه با پرندگانِ مأمور از بین رفتند و مردم نجات پیدا کردند، مردم بسیار به عبدالمطلب احترام گذاشتند و علاقه‌شان به ایشان بیشتر شد.

شیخ صدوق در کتاب خصال از امام صادق(ع) نقل کرده است: «نبی‌اکرم(ص) به حضرت علی(ع) فرمود: عبدالمطلب پنج سنت را در جاهلیت اجرا کرد که خداوند همان را در اسلام مقرر فرمود؛ او زن پدر را بر فرزندانش حرام کرد و خداوند هم فرمود: «‌وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ»(نساء/ 22)؛ با زن‏‎هایی که در نکاح پدران‌تان بوده‌اند، نکاح نکنید. او گنجی را یافت‏ (شاید منظور همان اشیائی باشد که «جُرهُم» از هدایای کعبه به هنگام پر کردن چاه زمزم در آن ریختند) و خمس آن را صدقه داد و خداوند عزّوجلّ هم فرمود: «‌وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ»(انفال/ 41)؛ بدانید که آنچه غنیمت به دست می‌‏آورید، یک پنجم از آن خداست. هنگامی که چاه زمزم را حفر کرد، آن را سقایة الحاج (آشامیدنی حاجیان) نامید و خداوند هم فرمود: «‌أجَعَلْتُمْ سِقایةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ»(توبه/ 19) آیا آشامیدنی حاجیان و کلید داری مسجد الحرام را برابر عمل کسی دانسته‌‌اید که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده است؟ عبدالمطلب دیه قتل یک مرد را یکصد شتر قرار داد که خداوند همان را در اسلام جاری کرد. تعداد شوط‌های طواف در میان قریش نامشخص بود که عبدالمطلب آن را هفت شوط قرار داد و خداوند همین هفت دور طواف را در اسلام جاری کرد.» ( صدوق، الخصال، ج ‏۱، ص 455)

یعقوبی می‌نویسد: «او سنت‎‏هایی را پایه‏‌گذاری کرد که رسول خدا آنها را اجرا می‌‏کرد و آیات الهی در مورد آنها نازل شد و آنها عبارت بود از: وفای به نذر، تعیین صد شتر برای دیه، حرمت ازدواج با محارم، وارد نشدن به خانه از راه پشت بام، قطع دست سارق، نهی از قتل دختران، مباهله، تحریم خمر، تحریم زنا و اجرای حدّ بر آن، قرعه، منع طواف به صورت عریان، اکرام میهمان، پرداخت مخارج حجّ از اموال پاک و مشروع، تعظیم ماه‏های حرام و نفی ریاکاری و نفاق.» (تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۰) خداوند به احترام عبدالمطلب و جایگاه و تلاش او برای دور کردن بدعت‌ها و ناپاکی‌ها از خانه کعبه و زحماتی که برای پیامبر(ص) کشید، این سنت‌ها را جزء دستورات اسلامی قرار داد و بر آنها مهر تأیید زد.

مرحوم كلینی در اصول كافی از امام صادق(ع) روایت كرده است: «یحشُرُ عبدالمطلب یوم القیامة أمّةً واحدة علیه سیماء الانبیاء و هیبةُ الملوك؛ عبدالمطلب در روز قیامت یک امت محشور می‌گردد (یعنی در زمان خود تنها او بود كه پیرو دین حق بود) و سیمای پیمبران و هیبت شاهان را داراست.»

جناب عبدالمطلب علاقه شدیدی به پیامبر(ص) داشت و او را به خاطر ادب و کمال و استعداد وافرش دوست می‌داشت. این علاقه شدید پس از وفات حضرت آمنه، مادر رسول خدا(ص) با مراقبت بیشتر در هم آمیخت. رسول خدا(ص) بیشتر از هشت سال سن داشت که دوباره یتیم شد. عبدالمطلب ایشان را به ابوطالب، عموی گرامی‌اش سپرد.

از ویژگی‌های اخلاقی عبدالمطلب پاکی و خلوص او بود. او دین ابراهیمی داشت و به مثابه امتی برای نشر اخلاق الهی کوشید. مردم مکه او را «ابراهیم ثانی» لقب دادند. چه آنکه در فضای آلوده مکه سمت هیچ آلودگی نرفت. در مجالس لهو و لعب اعراب شرکت نمی‌کرد و حتی از محله آنها نمی‌گذشت. تاریخ از ایشان به پاکیزگی، شجاعت، اخلاق و البته تدبر یاد کرده است. هنگامی که عبدالمطلب رحلت کرد، مردم مکه مراسمی باشکوه برای او ترتیب دادند تا جایی‌که حاجیان از این رفتار مردم مکه متعجب شدند. اهالی مکه ایشان را با احترام به قبرستانی در نزدیکی منطقه حجون بردند و کنار جدش، قصی دفنش کردند. مرقد این مرد بزرگ تا چند سال اخیر محل زیارت و عبادت بود، اما وهابیان مقبره او را تخریب کردند و به کسی اجازه نمی‌دهند کنار قبر ایشان حضور پیدا کند. خداوند او را بزرگ کرد و محترم شمرد و پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) برای نام و یاد ایشان احترام ویژه‌ای قائل بودند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات