در تحلیل مسائل سیاسی از سطحی نگری پرهیز داشت و از معدود افرادی بود که به قول خودش مسائل را پیچیده میدید. با این وجود به شدت به مسائل معنوی اعتقاد داشت و اخلاق را رعایت میکرد.
از نخستین روزهایی که با ایشان توفیق آشنایی پیدا کردم حدود 30 سال می گذرد، به جرات می توانم بگوییم که در دوران خدمتم فردی در این حد مظلوم ندیده بودیم. آنقدر مظلوم بود که مطمئنم هرگز نتوانسته از ابعاد این مظلومیتش با کسی حتی نزدیکان خویش صحبت کند.
مشکلات زیادی را تحمل میکرد و دم برنمیآورد. خیلی که خودمانی میشد و صحبت هایش به طول میکشد گوشه ای از مشکلات کاری و زندگی شخصی اش را بیان میکرد. اما چون اهل گذشت بود هرگز از تلخهای گذشته یاد نمیکرد. جویای حال همه میشد و به نیکی از آنها یاد میکرد. حتی از آنها که گلایه مند بود چنان سخن می گفت که انگار همه را بخشیده و همه چیز را فراموش کرده است.
یکی از ویژگی هایش این بود که حال تک تک افراد را جویا میشد و پشت سر آنها از محسنات و تواناییهای افراد چنان سخن میگفت که شاید خودشان به این مختصات و تواناییها در این حد مطلع نبودند. یکي از جملات ثابت وی در غیاب برادرانش و هنگامی که از آنها یاد میکرد، این بود که میگفت نیروهایی که سپاه دارد هیچ جا پیدا نمیشود. تکرار میکرد که من با جاهای مختلفی ارتباط دارم و با افراد زیادی آشنایی دارم و بزرگان زیادی را میشناسم اما مثل بچههای سپاه، بچههای معاونت کمتر آدمهایی با این حد از فهم، اخلاص و پشت کار دیدهام. شاید به جرات میتوان گفت که پشت سر هیچ کس از نقاط ضعف و اشتباهاتش سخن نمیگفت.
در جریان راه اندازی هفته نامه صبح صادق دشواری های زیادی را تحمل کرد که قطعاً می توان گفت که اگر پشت کار و انگیزه ایشان نبود این نشریه متولد نمیشد. اما هرگز دست از حمایت نشریه برنداشت و در بیستمین سالگرد تاسیس آن با اینکه از لحاظ جسمی حال خوشی نداشت شرکت کرد.
در تحلیل مسائل سیاسی از سطحی نگری پرهیز داشت و از معدود افرادی بود که به قول خودش مسائل را پیچیده میدید. با این وجود به شدت به مسائل معنوی اعتقاد داشت و اخلاق را رعایت میکرد. در بسیاری از تحلیلهایش به این مسئله اشاره میکرد که ریشه ناکامیها و بسیاری از رویدادهای ناگوار در بداخلاقی هاست. با تمام وجودش میگفت وقتی اخلاق رعایت نشود خدا هم کمک نمی کند.
از دیگر خصائلش این بود که دوست داشت بیشتر شنونده باشد تا گوینده. هر وقت از او میخواستیم در جلسهای شرکت کند شرطش این بود که مستمع باشد. اما وقتی بحث شروع میشد، آنقدر حرف برای گفتن داشت و نسبت به آینده نظام و کشور دغدغه داشت که نمی توانست سکوت کند.
آخرین باری که زیارتش کردم چند روزی به انتخابات دوم اسفند بیشتر نمانده بود. خیلی اصرار داشت که همدیگر را ببینیم. چند بار قرار گذاشتیم اما عملی نمیشد. تا اینکه یک روز گلایه مندانه گفت چرا نمیتوانیم همدیگر را ببینیم! از خوی بزرگمنشانه اش متوجه شدم که امری ضروری دارد و باید به دیدنش بروم. قرار گذاشتیم و ساعت 4 بعدازظهر در محل کارش حاضر شدم. مثل همیشه جویای حال دوستان شد و از محاسن آنها سخن گفت. و سپس از دغدغه و تلاشهایش برای راه اندازی نشریه ای برای سازمانی که کار میکرد، سخن گفت. و باز هم مثل همیشه از کمبود امکانات و تنگناهای مالی، مطالبی را به میان آورد و تاکید کرد با این وضع کسی حاضر به همکاری با او نیست. اما از من خواست که در راه اندازی این نشریه کمکش کنم. مطالب زیادی در اختیارم گذاشت و با اعتماد به نفسی که به من داد، از هم جدا شدیم.
با سپری شدن ایام انتخابات مجله ای برایش طراحی کردم که همه چیزش مشخص شده بود و آماده بود تا نظراتش را بگیرم و کار را نهایی کنیم. می دانستم که این خبر چقدر او را خوشحال می کند. شنبه صبح با همراهش تماس گرفتم. صدای ناله هایش را که شنیدم به شدت نگران شدم. اما انگار منتظر تماسم بود. با حال ناخوش و لابلای ناله هایش گفت که خودم تماس میگیرم. نگرانی تمام وجودم را فراگرفت! پیامک دادم به محض اینکه بهتر شدید مرا از نگرانی درآورید. چون خبری نشد همان روز با منزلش تماس گرفتم. گفتند فعلا تا جواب آزمایش ها مرخصش کرده اند. اما خبر خوش این بود که تشخیص کرونا نداده اند. چند روز بعد که تماس گرفتم دختری با صدای بغض آلود از بستری شدن پدرش در بیمارستان بقیه الله خبر داد و از التماس دعایش متوجه حال بد برادرمان شدم. دیگر جرات تماس نداشتم و نمیخواستم خبر بدتری را بشنوم که متاسفانه اولین تماس روز کاری پس از تعطیلی، خبر ناگوار از دست دادن وی بود. خبری که حالم را چنان بد کرد که کارم را به پزشک و تزریق کشید!
بدی حالم برای خودش نبود که یقین دارم خدایش با پیک کرونا او را بهشتی کرد. او که بهشتی بود و شفیع بزرگی مثل شهید نیلی، تازه داماد شهیدش داشت. بدحالیم به خاطر آن بود که مثل چون اویی را از دست دادیم که هم در معاشرت های شخصی اش نظیر نداشت و هم در سلوک اجتماعی اش اسوه بود. اما چون دنیا طلب نبود نه به آن چه استحقاقش در اين دنيا را داشت، رسید و نه آنچنان شناخته شد که امروز بتوان ضایعه خلاء وجودیش را ترسیم کرد.
تذری رفت مظلومانه هم رفت، هم داغ یک ملاقات در آخرین روزهای عمرش را به دلمان گذاشت و هم مراسمی که درخور شانش باشد. اما یاد او هرگز از دل ها دلسوزان انقلاب و کشور نخواهد رفت. ضمن آنکه به کمک خانواده و فرزندانش که الحمدلله دستی بر قلم دارند، تلاش خواهیم کرد تا او را بیش از دوران حیاتش به دوستداران و علاقه مندانش بشناسانیم.