محمدرضا نوروزپور
زمانی که مسجد لعل اسلامآباد به محاصره نیروهای ارتش پاکستان درآمد تا مشتی تندروی مسلح که امنیت عمومی پایتخت را بر هم زده بودند بر جای خود نشانده شوند، پیامهای تهدیدآمیزی از قبایل شمالی و حتی برخی از رهبران مذهبی تندرو ساکن در پایتخت که هنوز به طالبان و افکار افراطی آنها وفادارند برای پرویز مشرف ارسال شد.
عمده این تهدیدها با حمله سراسری ارتش به مسجد لعل و کشتن عبدالرشید غازی مرد شماره 2 افراطیون مسلح به همراه نزدیک به 100 نفر دیگر از همراهانش و دستگیری برادر بزرگش مولانا عبدالعزیز، جنبه عملی پیدا کرد. گذشته از چندین تظاهرات اعتراضآمیز که در پایتخت و شهرهای بزرگ پاکستان بر ضد مشرف به راه افتاد، قبایل شمالی این کشور که عمدتا متمایل به تندروهای طالبان هستند توافق صلح خود با دولت مرکزی را پایان یافته اعلام کردند و بر علیه مشرف اعلام جهاد کردند.
حالا در مدتی کمتر از دو هفته از آغاز غائله مسجد لعل شاهد سیزدهمین حمله تروریستی هستیم که حتی شعاع آن به قلب این کشور نیز رسیده است و هر بار شدت آن از دفعات قبل بیشتر بوده است. آنچه این روزها ذهن بسیاری از تحلیگران را به خود مشغول داشته این سوال نگرانکننده است که آیا تروریسم کنترل نشده در افغانستان و عراق به پاکستان راه یافته است؟ آیا پاکستان سومین کشور پر تروریست خاورمیانه پس از عراق و افغانستان خواهد شد که به زودی در شعلههای وحشت، آدمربایی، عملیاتهای انتحاری و نوارهای ویدیویی حاوی تصاویر سربریده شدن افراد خواهد سوخت؟
پاسخ این سوال به راحتی امکانپذیر نیست، چرا که در سیاهی و تاریکی تروریسم، یافتن عامل و آمر عملیاتها تقریبا غیرممکن است. مثلا آن دسته از مخالفان مشرف که گروه کثیری از آنها در زمره طرفداران افتخار چودری رئیس دیوان عالی کشور هستند و عدهای از آنها روز سهشنبه قربانی یک حمله تروریستی انتحاری شدند، مشرف را آمر انجام آن میدانند و معتقدند که او با دستاویز قرار دادن تهدید شمالیهای وزیرستانی، قصد نابود کردن افتخار چودری و ایجاد رعب و وحشت در میان طرفدارانش را دارد. دولتیها و سیاستمداران نزدیک به مشرف اما، با رد این اتهام آن را عملیاتی سازماندهی شده از سوی تروریسم طالبانی نزدیک به القاعده میدانند و معتقدند که آنها با این اعمال دو هدف را دنبال میکنند؛ ابتدا ایجاد وحشت و ناامنی در جامعه و دوم تحریک مخالفان دولت از طریق بمبگذاری و انجام عملیات انتحاری در میان مخالفان مشرف که نهایتا به شورش و بلوای عمومی و سقوط او منجر شود.
جدای از این احتمالات و این سوال که چه کسی از تروریسم پاکستانی سود خواهد برد؛ نباید از نکته مهمی غافل شد و این که در جامعه قبیلهای و دور از هرگونه ارتباطات گسترده و منطقی که لازمه درک و تحلیل صحیح از اوضاع است، هنوز دهها هزار پاکستانی بر این باورند که مشرف به دستور آمریکا و برای خشنودی بوش و متحدانش ـ که البته اسرائیل را نیز شامل میشود ـ به مسجد لعل حمله کرده است و از این رو اقدام او را در کشتن طلاب دینی، نوعی جنایت نابخشودنی میپندارند که مستوجب عقوبتی سخت است. این نگرش در گفتههای برخی از تندروهای وزیرستانی که مشرف را به گرفتن انتقامی سخت تهدید کردهاند میتوان به وضوح مشاهده کرد. با فرض درستی هر سه فرضیه، آن نکته بسیار حائز اهمیت است که بیثباتی در پاکستان به معنی هرج و مرج و نابودی یک کشور اسلامی دیگر است که در این حالت پیروزی دیگری برای تروریسم و صهیونیسم جهانی محسوب خواهد شد. از همین رو دولت مشرف به هر قیمتی که هست باید از تبدیل کشورش به عراق یا افغانستانی دیگر جلوگیری کند.