انتخابات ریاستجمهوری آمریکا همواره اینگونه نمایش داده شده که برای کشورهای مختلف حائز اهمیت است؛ ولی دلیل آن این است که کشورها و قدرتها همواره با تاکتیک و روشهای اجرای سیاست خارجی آمریکا نوعی همزیستی را نشان داده و یکی را بر دیگری ترجیح دادهاند. نکته اصلی این است که استراتژیهای بزرگ آمریکا در قبال رخدادها و روندهای جهانی ثابت و واحد هستند. شرایط ویژهای که بزرگترین قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی جهان با آن روبهروست، موجب شده تا روش و تاکتیکهای دو حزب رقیب، فاصله و تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته باشند. برای نمونه، منافع استکباری آمریکا در جهان امری ثابت و تهدیدات و سطوح آن دارای یک برآورد است. کنترل منبع ثروت و قدرت در جهان و ابزارهای مهار دیگران در نقاط مختلف باید در اختیار آمریکا باشند تا سلطه و هژمونی آمریکا استمرار یابد و برتری و اقتدار ایالات متحده تضمین شود. مسئله خاورمیانه و غرب آسیا و ایران، یکی از سرفصلهای ثابت برای آمریکاست، همانگونه که نوع تعامل با چین و روسیه، در صدر اولویتهای آمریکا قرار دارند. دوره ترامپ با تمامی اشکال نامتقارن و غیرعادی در رویکرد و روشهایش در جهان به سرآمده و شرایط آمریکا را نه تنها بهبود نبخشیده، بلکه از نگاه ناظران داخلی و بینالمللی به کلاف سردرگم تبدیل شده است. شرایط به گونهای است که حزب دموکرات رقیب، قادر نیست این ریلگذاری را با تغییر زیادی در روش و مدل رفتاری در سیاست خارجی مواجه کند. چیزی که برای دیگر قدرتهای رقیب یا کشورهای مستقل در انتخابات آمریکا حائز اهمیت است اینکه با آمدن بایدن به ساختار قدرت، همه فرصتهای خودزنی ترامپ در سیاست و روابط بینالمللی را از دست خواهند داد و چالشهایشان نیز با گشایش روبهرو نمیشود. در مسئله ایران نیز، آنگونه که مشاوران بایدن اعلام رسمی کردهاند، تمامی رویکردهای ترامپ علیه ایران باقی میماند؛ ولی با بازگشت به برجام که به عنوان یک کارت بازی به طرف ایران فروخته میشود، فرصت اجماعسازی اروپایی و متزلزل کردن یا محتاط کردن رویکردهای روسی و چینی را کسب میکند. حاصل اینکه همان مطالبات ترامپ برای ادامه فشار به ایران و دستور کارهای موشکی و منطقهای و حقوق بشری و دائمی کردن محرومیت هستهای حفظ شده و فرصتهای ابزاری آمریکا علیه ایران افزایش مییابد. نکتهای که نخبگان و برخی مقامات سابق به آن اعتراف میکنند، این است که سازوکارهای فشار به ایران، به وضعیت روزهای پایانی دوره اوباما رسیده و فرسوده شده و قادر به کارکرد مؤثر نخواهند بود و لذا باید با شعار مذاکره، سیاستهای خود را نجات دهند و هیچ چاره دیگری ندارند. اینجاست که نقش جریان غربگرای داخلی پررنگ میشود. این جریان در داخل ایران، آنگونه نیست که تکیه بر منافع و امنیت ملی ایران داشته باشد و کاملاً با رویکرد و مطالبات آمریکایی و غربی همسو است و همان را تکرار یا تسهیل میکند. این جریان اساساً اعتقادی به توان هستهای ایران نداشت و آن را وبال گردن ایران توصیف میکرد و لذا برجام را با محتوایی تقریباً هیچ با طرف آمریکا امضا کرد. اکنون نیز با صراحت بیان میکنند که نفوذ منطقهای و توان موشکی برای ایران مضر است و باید آن را واگذار کنیم. البته با قاطعیت باید گفت، ترامپ و ساختارهای رسمی آن پس از شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی خوشحال بودند و جریان داخلی متمایل به غرب هم در یک سال گذشته، تمامی خواستههای آمریکاییها در کاستن از نفوذ منطقهای را در عراق، افغانستان، سوریه و اخیرا در بحران قرهباغ دنبال کرده و بیطرفی منطقهای دوره قاجار و پهلوی را از خود نشان داده و در برخی موارد به تسهیلکننده و همراه آمریکا در عراق، افغانستان و قفقاز تبدیل شدهاند. حاصل رویکرد جریان غربزده در داخل ایران این است که همه توانمندیهایی که یا در بازدارندگی و حفظ امنیت ملی و منافع ملی نقش دارند یا نقش و جایگاه منطقهای و جهانی برای ایران تولید میکنند را باید به مذاکره (بخوانید واگذار کردن و تحویل دادن) گذاشت. از منظر بسیاری از تحلیلگران حرکت دولت معتقد به تعامل با غرب نیز در مسیر استراتژی مطلوب آمریکا بوده و به عنوان یک دستگاه مسئول برای حل مشکلات مردم و کشور عملکرد ضعیفی داشته است و کمتر در مقابل فشارها و چالشسازیهای دشمن ظهور و بروز داشته است. هم اکنون نیز در رسانههایشان بیمیل به پیگیری خط مذاکره نیستند. از اینرو در برآورد از این دو پدیده خارجی و داخلی، اولویت با مهار و مدیریت جریان غربزده داخلی است، چرا که رخداد انتخاباتی آمریکا در خارج، صرفا زمانی قادر است عمر ابزارهای فشار خود را که فرسوده و ناتوان از تحقق هدف اصلی است، طولانی کند که غربزدههای داخل نقش غضنفر و گل به خودی را به خوبی اجرا کنند. حیات این جریان برای آمریکا و متحدان آن بسیار مهم است و شاید با شکلات فریب، باز هم مقدماتی مانند برجام با 7/1 میلیارد دلار را تکرار کرده و هم اینکه برای خیمهشببازی غربزدهها و فریب مجدد مردم در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ایران، ابزاری فراهم کنند و هم جلوی مرگ این گفتمان بیجان و مشکوک را بگیرند.
لذا در سیاست خارجی باید ضمن حفظ و گسترش رایزنی و پیوند با روسیه و چین، عقبههای اقتصادی، امنیتی و سیاسی سامانیافته و در تعامل و رایزنی با اروپا، هزینههای فزاینده در همراهی و اجماع با دولت جدید آمریکا، به عنوان راهبرد روشن دنبال شود. در محیط داخلی مطالبه عمومی کارآمدی دستگاههای اجرایی و فشار ساختاری و نظارتی برای پاسخگو کردن و هدایت سیاستهای اقتصادی به مجاری مطلوبتر و روشنگری در ماهیت باتلاق گونه هرگونه مذاکره و به ویژه ماهیت تجربه شده غربزدههای برجامی، فرصتهای ملی را احیا و فرصت پاس گل به غرب از طریق غربزدهها را به صفر برسانیم.