برخی از کشورها همچون ژاپن و آلمان، مسیر توسعهای کشور خود را در دورهای، به خصوص از حیث صنعت و توانمندیهای تولیدی بسیار محکم کردهاند؛ به عبارتی در دورهای از تاریخ توانستهاند ریشههای اقتصادی کشور خود را در جهت تولید داخل بسیار مستحکم کنند. مستحکم شدن ریشههای اقتصاد مانند قوی بودن ریشههای یک درخت است، تا مادامی که یک درخت ریشههای قوی دارد حتی اگر تنه و ساقههای درخت در اثر حادثهای از بین بروند، ولی به دلیل داشتن ریشه محکم دوباره رشد میکند؛ بنابراین وقتی اقتصاد ریشههای قوی داشته باشد، حتی اگر به دلایلی آسیب ببیند، به کمک ریشههای قوی میتواند به خوبی بازیابی شود و آسیب را جبران کند. ژاپن و آلمان جزء کشورهای بازنده جنگهای جهانی هستند که در اثر این جنگها تقریبا نابود شدند، اما آنچه باعث شد مجدد احیا شوند و به فعالیتهای سابق اقتصادی خود برگردند، مستحکم بودن ریشههای تولید، آن هم به شکل بومی شده در اقتصاد بود.
اما زمانی که این ریشههای مستحکم اقتصادی در کشوری وجود نداشته یا شکل نگرفته باشد، عملاً کشورهای دیگر به اسم کمک، کار خاصی برای آن نمیکنند؛ در واقع به این شکل نیست که کشورهای دیگر توسعه را به این کشور هدیه دهند و با سرمایهگذاری به بخش تولید کمک کنند و معمولاً هر کشوری به دنبال تأمین منافع خود در آن کشور است. لذا مسئلهای که میتواند منافع ملی کشورها را تأمین کند، استحکام اقتصاد داخلی است. این بحث درباره کشور ما نیز صدق میکند؛ تردیدی وجود ندارد که ما از تحریمها ضربه میخوریم، اما آنچه بیشتر به ما ضربه وارد میکند، نبود استحکام داخلی و به هم ریختگی نظامات اقتصادی، بانکی، مالیاتی و ارزی ماست. متأسفانه این نظامات مستحکم نیستند و کارایی لازم را ندارند؛ لذا هر چه تلاش کنیم و با فرض از بین رفتن تحریمها، با دیگران تجارت هم انجام دهیم و آنها را در سرمایهگذاری داخلی تشویق کنیم به دلیل خوب کار نکردن نظامات گفته شده، ما موفق نمیشویم. در واقع در این شرایط فرض شده، اصلاً سرمایهگذار خارجی برای سرمایهگذاری به کشور ما نمیآید یا سرمایهگذاری ورود میکند که برای ما مفید نیست و معمولا آنهایی سرمایهگذاری میکنند که میخواهند از اقتصاد کشور ما و در همین بازارهای به هم ریخته، یک انتفاع قابل ملاحظهای کسب کنند؛ بنابراین کسی که میخواهد سرمایهگذاری سالم انجام دهد و حتی سرریز دانش و تکنولوژی برای ما داشته باشد، ورود نمیکند. شاید مهمتر از حل مسئله تحریم برای ما به منظور گشایش اقتصادی کشور، مستحکمسازی اقتصاد داخلی است که این هم اتفاق نمیافتد جز با ساماندهی نظامات مطرح شده و بهبود کسب و کار، بنابراین این مسائل به کشورهای خارجی ربطی ندارد. در چنین شرایطی برای سرمایهگذار خارجی و حتی داخلی صرفه اقتصادی میشود که به ایجاد کار مولد بپردازد.
زمانی که ما با کشورهای دیگر تعامل داشتیم، جنس تعاملاتمان بیشتر یک طرفه بوده است؛ برای نمونه نفت صادر میکردیم و کالاها و مواد اولیه ماشینآلات و غیره وارد میکردیم، یعنی تولیدِ کاملاً وابسته، در اقتصاد ایران شکل گرفته بود. اگر به تراز تجاری نگاهی انداخته شود، متوجه میشوید که در این دههها غیر از نفت، همیشه منفی بوده است، یعنی 70 تا 80 درصد تراز ما از طریق نفت جبران شده است و ما نفت صادر میکردیم و کالاهای دیگر وارد میکردیم، این موضوع فقط برای بعد از پیروزی انقلاب نیست و حتی قبل از انقلاب اسلامی هم بوده است. در زمان قبل از انقلاب اسلامی و وقتی هم که با دنیا تعامل داشتیم، جنس بیشتر این تعاملات واردات بوده است، به جای اینکه جنس تعاملاتمان، داد و ستد باشد؛ یعنی اینطور نبوده که کالاهای متنوع صادر و کالاهای متنوع وارد کنیم؛ همیشه نفت میدادیم و کالاهای متنوع میگرفتیم. در اقتصاد شاخصی به نام «شاخص پیچیدگی» وجود دارد که دانشگاه «امآیتی» آن را محاسبه میکند و از طریق اینترنت آن را برای همه کشورهای مختلف به نمایش میگذارد. اگر پیچیدگی اقتصادی را حساب کنیم، از جهت تجاری ما متأسفانه جزء سادهترین اقتصادها هستیم و اقتصاد ما کاملاً ساده است. بنابراین اگر منظور از تعامل با دنیا این باشد که ما باید نفت بفروشیم و واردات انجام دهیم، خیلی به نفع اقتصاد و توسعه کشور نیست، اما اگر منظور از این تعامل این است که بعد از مستحکمسازی اقتصاد داخلی، بتوانیم در فضای اقتصاد جهانی نقشآفرین باشیم، کالاهای متنوع صادر کنیم و در کنار آن بعضی از نیازهای کشور را تأمین کنیم، قابل قبول و درست است. به عبارتی اگر 6 هزار قلم کالا وارد میکنیم، بتوانیم 4 هزار قلم کالا هم صادر کنیم و در واقع، اینطور نباشد که 20 قلم کالا صادر کنیم و 6 هزار قلم کالا وارد کنیم که مشکل کنونی اقتصاد ما همین موضوع است.