در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی سه جریان اصلی سیاسی در برابر هم صفآرایی کردند که هر سه از خاستگاههای مختلف فکری تغذیه میشدند. سه نیروی سیاسی حاضر در صحنه کشور شامل جریانهای اسلامگرایان و خط امام، لیبرالها و التقاطیون راست، مارکسیستها و التقاطیون چپ با تمام توان در برابر هم صفآرایی کردند و از تمامی امکانات و تواناییها و ابزارهای خود برای کسب قدرت بهره جستند.
این سه جریان را میتوان پرچمدار سه گفتمان اسلام سیاسیـ انقلابی، گفتمان ناسیونالـ لیبرالیسم و گفتمان مارکسیسمـ سوسیالیسم دانست. مهمترین محور اختلافات آنان را میتوان چنین برشمرد:
پذیرش رهبری امام(ره)
مهمترین عامل اختلاف و صفآرایی سیاسی سه جریان برشمرده در این مقطع پذیرش حضرت امام(ره) در جایگاه ایدئولوگ انقلاب و رهبری نظام اسلامی بود. جریان لیبرال معتقد بود، هرچند حضرت امام(ره) در جایگاه رهبر نهضت اسلامی ملت در پیروزی انقلاب اسلامی نقش اساسی داشتهاند، اما این رهبری به پایان خود رسیده است و باید کار را به تکنوکراتها و مدیران سیاسی بسپارند و حداکثر نقش ارشاد و راهنمایی را برعهده بگیرند و در جایگاه رهبری معنوی جامعه نقشآفرین باشند. جریان مارکسیستی هم که اعتقادی به رهبری مذهبی نداشت، در ظاهر و با توجه به فضای حاکم در جامعه انقلابی هم جرئت ظهور و بروز آشکار باورهای خود را نداشت. اما جریان خط امام از منظری دیگر به حوادث مینگریست و معتقد بود، انقلاب نه تنها به پایان نرسیده که با حوادثی سخت و دشوار در حال دست و پنجه نرم کردن است و دشمنان در تلاش برای براندازی یا استحاله انقلاب اسلامی ملت ایران هستند. این جریان بر این باور بود که عبور از این بحرانها و چالشها جز با رهبری و مدیریت رهبر بزرگ ملت ایران میسر نخواهد بود، ضمن آنکه در نگاهی فراتر تا تحقق آرمانهای اسلامی انقلاب ملت ایران فرسنگها فاصله است که این راه با محوریت فقیهی اسلامشناس ممکن خواهد بود. همچنین حضرت امام(ره) را ایدئولوگ و مفسّر گامهای بعدی نهضت اسلامی ملت ایران میدانست.
پذیرش حکومت اسلامی
یکی از اختلافات جدی بین سه جریان شاخص این دوره، پذیرش الگوی حکومتی بود که پس از سرنگونی رژیم شاهنشاهی پهلوی باید جایگزین آن میشد. الگوی گفتمان اسلام انقلابی، مدل حکومت اسلامی مبتنی بر نظریه ولایتفقیه بود که حضرت امام(ره) در سال 1348 در نجف اشرف آن را تئوریزه کرده بودند و بر تشکیل حکومتی ایدئولوژیک و انقلابی و فعال در نظام بینالملل تأکید داشتند. اما لیبرالها اعتقادی به تلاش برای پیادهسازی حداکثری شریعت نداشتند و ترجیح میدادند حکومتی به دور از صبغه ایدئولوژیک شکل دهند که مبتنی بر منافع ملی و الگوی دموکراسی اداره شود و وظیفهای جز تأمین امنیت و معیشت مردم نداشته باشد. نگرش مارکسیستها و التقاطیون چپ نیز به لیبرالها نزدیک بود، با این تفاوت که به جای لیبرالدموکراسی از سوسیالدموکراسی سخن میگفتند که شعارهای عدالت و برابری در آن پررنگتر بود.
پذیرش جمهوری اسلامی
اختلاف دیگر بر سر نوع رژیم جایگزین رژیم سلطنتی بود. مارکسیستها و لیبرالها، در بحث همهپرسی تعیین نوع نظام، از نظام غیرمذهبی حمایت کردند؛ آنها با پارادوکسیکال نامیدن ترکیب «جمهوری اسلامی» و ارتجاعی خواندن آن و...، عناوینی چون «جمهوری دموکراتیک»، «جمهوری خلق»، «جمهوری مطلق»، «جمهوری دموکراتیک اسلامی» و... را مطرح کردند و در مخالفت با همهپرسی سخن بسیار گفتند. برای نمونه در اطلاعیه سازمان مارکسیستی «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» آمده است: «محدود کردن دایره انتخابات مردم به دو شکل رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی، چیزی جز محدود کردن دایره دموکراسی و انتخاب تودهها و سرپوش گذاشتن بر خواستهها و نظرات آن بخش از تودهها که بر هیچ کدام از اَشکال پیشنهادی صحّه نگذاشته و هر دو را مردود میشمارند، نمیتواند باشد.» اما جریان خط امام در این همهپرسی، با طرفداری از نظر حضرت امام(ره) مبنی بر «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد» به میدان آمد و حاصل آن رأی اکثریت قاطع 2/98 درصدی مردم به جمهوری اسلامی ایران بود.
نحوه مدیریت کشور
نحوه مدیریت نظام سیاسی در روزگاری که انقلاب نوپا دستخوش تعرضات متعدد بیگانگان و ایادی داخلی آنان در سراسر کشور بود، به عاملی مؤثر در صفآرایی گروههای سیاسی بدل شد. جریان خط امام(ره) الگوی «مدیریت انقلابی» را به مثابه تنها راه عبور از بحران و تثبیت نظام اسلامی میدانست. اما از دیگرسو لیبرالها انقلابیگری را معادل اقتدارگرایی تعریف میکردند و آن را مخالف مردمسالاری و عقلانیت و منافع ملی میدانستند؛ لذا در دورانی که حاکمیت در اختیار لیبرالهای دولت موقت بود، تصمیمات به کندی و به دور از قاطعیت گرفته میشد و در حالی که انتظار میرفت تغییرات به نفع مردم و انقلاب با حداکثر سرعت انجام شود، دولت بازرگان با مسامحهکاری و ضعف در تصمیمگیری مواجه بود و روحیه محافظهکاری وی اعتراضات مردمی را به همراه داشت.
تعامل با غرب و شرق
یکی از مهمترین محورهای مناقشه سه جریان اصلی کشور در این مقطع، مسئله چگونگی رویارویی با غرب و شرق در نظام بینالملل بود. گفتمان اسلام انقلابی شعار عدم تعهد و استقلال از شرق و غرب و وابستگی نداشتن به بیگانگان را در عصر حاکمیت نظام دوقطبی در جهان سر میداد و این در حالی بود که جریان لیبرال تلاش داشت کشور را در منظومه نظام سرمایهداری جهانی تعریف کرده و بهبود روابط با غرب و آمریکا را که بر اثر پیروزی انقلاب اسلامی رو به تیرگی میرفت، دنبال کند. جریانهای مارکسیستی نیز که به ظاهر خود را سردمدار مبارزه با امپریالیسم غرب در جامعه انقلابی آن روز معرفی میکردند، تلاش داشتند تا جامعه ایرانی را ذیل سیطره بلوک امپریالیسم شرق تعریف کنند! و از تقویت روابط با شوروی و بلوک شرق سخن میگفتند و همه سعیشان بر این بود که برای آنها جای پایی در کشور باز کنند.