15 سال میشد که میشناختمش. اولین باری که او را دیدم حدود یک ساعت رو در رو از جبهه و جنگ و ایثار و شهادت تا مشکلات و مسائل جانبازان و ایثارگران صحبت کردیم. نه مصاحبه بود، نه جلسه رسمی. انگار لازم بود در آغاز آشنایی با «حاجحسین صفری» بیشتر از او، شخصیتش، سوابقش و کارهایی که میکند، بدانم... از روزی که توفیق همراهی دستمال سرخها را در غرب کشور و در پاوه داشته تا آن روز که دو چشم و دو پای خود را از دست داد و درگیر عوارض مجروحیت شد... .
بعدها که بیشتر توفیق صحبت با او را داشتم، میگفت که بعضی روزها به دلیل تسکین دردهایش 40 تا قرص میخورد... .
«حسین صفری» بچه پایینشهر با قامت رعنا و همت و اراده والا، پیش از ورود به مبارزات و دفاع مقدس، در سنگر کمک به معاش خانواده جهاد میکرد و حتی از دستفروشی و کارگری ابایی نداشت و بعد از جنگ تحمیلی، که با کارنامهای پرافتخار بر روی ویلچر نشست، جهاد او در عرصهای متفاوت در جریان بود. البته سلامت نفس سردار صفری موجب میشد خود را آنگونه که هست معرفی نکند و من بعدها نقش و جایگاه او را در جامعه ایثارگری کشور بهتر درک کردم.
در سال 1386 که سردار جعفری فرمانده کل سپاه شده بود، جمعی از جانباران به دیدار ایشان رفتند تا مسائل و مشکلاتشان را مطرح کنند. آن روز سردار جعفری پس از شنیدن حرفهای همرزمانش قول داد تا فردی را پیگیر مسائل آنها کند، اما جانبازان به اتفاق پیشنهاد کردند که سردار صفری مسئول پیگیری مسائل جانبازان و ایثارگران در جایگاه مشاور فرمانده کل سپاه باشد و سردار جعفری هم پیشنهادشان را پذیرفت. سردار سلامی هم تا روز شهادت سردار صفری، از وی به عنوان مشاور ایثارگران در حل مشکلات جامعه ایثارگری کمک میگرفت.
شهید صفری با وجود محدودیتهای جسمی و حرکتی با هوش و ذکاوت و دغدغهای که برای ایثارگران داشت، در طول سالهای متمادی، تسهیلکننده مسائل و مشکلات و مرهم دردهای کهنه جانبازان بود، اگرچه با نهایت تأسف خیلی از مراجع رسمی مسئول، آن طور که باید به آنها توجه نمیکردند!
حاج حسین دائرهالمعارف ایثارگران بود. او قوانین و مقررات مربوط به جامعه جانبازان و آزادگان، حتی خانوادههای شهدا را به طور دقیق در ذهن داشت و از مراجع ذیربط در دولت، مجلس، قوه قضائیه، مجمع تشخیص مصلحت، ستاد کل نیروهای مسلح و... پیگیر حل مشکلات تکتک جانبازان میشد.
او یک مدیر جهادی به معنای واقعی کلمه بود. با همه دردها و رنجها و بیمهریهایی که گهگاهی درباره آنها حرف میزد و به شدت ناراحت میشد، اما مشتاقانه و با انگیزه پای کار همرزمانش ایستاد و خانوادهها و فرزندان آنها را پاس میداشت و هر کاری که میتوانست برایشان انجام میداد.
اصرار داشت همیشه شماره تماس دفترش در صبح صادق درج شود تا جانبازان و ایثارگرانی که مشکلاتشان در روندهای اداری حل نشده، بتوانند با وی تماس بگیرند و قدمی برای حل مشکلاتشان بردارد. خودش میگفت بارها پیش آمده که جانبازی از راه دور به تهران آمده تا مشکلاتش را با من در میان بگذارد. اما وقتی وارد اتاقم شده، سکوت کرده و وقتی از او درباره مشکلاتش سؤال کرده، جواب داده که وقتی شما را با این شرایط دیدم، احساس کردم هیچ مشکلی ندارم...
اعتبار او در جامعه ایثارگری و اعتماد ایثارگران به او در حدی بود که مسئولان دولتی هم در برهههایی برای حل مشکلات ایثارگران از ظرفیت او استفاده کردند و در پرتو این تعامل قدمهای بزرگی برای ایثارگران برداشته شد.
درباره سردار شهیدحسین صفری گفتنیها بسیار است. امیدوارم کتاب در دست چاپ شهید صفری به زودی منتشر شود تا ابعاد زندگی و مجاهدتهای وی برای جامعه روشن شود. او در حقیقت در دو جبهه جانبازی کرد؛ ابتدا جنگ تحمیلی و در مقابل دشمنان ملت ایران و پس از آن نیز برای رسیدگی به مشکلات همرزمانش، تا آخرین لحظه عمر پربرکت خود سر از پای نشناخت.
خبر شهادت جانسوز سردار صفری، قلب همه را به درد آورد؛ چرا که یکی از یادگاران ناب و مخلص دفاع مقدس رخ در نقاب هجران کشید و رزمندگان و ایثارگران به عنوان قشر دردمند و مظلوم، یکی از حامیان خود را از دست دادند. امید که متولیان امر ایثارگران برای ادای دین به شهید صفری و صدها و هزاران جانباز انقلاب و دفاع مقدس از هر آنچه در توان دارند برای آرامش و آسایش این فرشتههای زمینی دریغ نکنند و راه شهید صفری عزیز را ادامه دهند.
انشاءالله