آگاهی و شناخت همواره از سرچشمههایی از جنس خود سیراب نمیشوند و عوامل گوناگون مادی و محیطی در شکلگیری آن تأثیرگذارند[...]
آگاهی و شناخت همواره از سرچشمههایی از جنس خود سیراب نمیشوند و عوامل گوناگون مادی و محیطی در شکلگیری آن تأثیرگذارند. این موضوع در زمینه نوع شناخت سیاستمداران و تحلیلشان از جامعه و تصمیمگیری بر این اساس اهمیّت مضاعفی دارد و این موضوع ما را وا میدارد نوع شناخت دولتمردان و سرچشمههای آن را به جدّ بررسی کنیم؛ هرچند این بررسی به رویکرد برخی ایدئولوژیهای مادی نزدیک میشود، اما با این حال اهمیّت موضوع و تأثیرگذاری آن بر مسائل و مشکلات کشور ایجاب میکند، بدون پذیرش تامّ آموزههای آن ایدئولوژیها و با اجتناب از نگرش تک علیّتی آنها به جامعه، به این بررسی وارد شویم.
اقتصاد نفتی و سلطه بر حیات جامعه
مسئله اصلی دیروز و امروز جامعه ایران که کمتر بررسی شده، همان عوامل تأثیرگذار محیطی و مادی بر شناخت و معرفت سیاستمداران است و در بین این عوامل، عامل «اقتصاد» از تأثیرگذاری بسیار زیادی برخوردار است. بنابراین فارغ از زبان حجیم و مستورکننده اقتصاددانان امروز ایران، با نگاهی سادهـ که الزاماً به معنای سادهسازی مسئله نیستـ میتوان گفت، ماهیّت اقتصادی جامعه ایران را بیشتر دو ماده «نفت» و «آب» تشکیل داده و به ایجاد دو حوزه قدرتمند در اقتصاد ایران، یعنی اقتصاد نفتی و کشاورزی منجر شده است. روشن است که این دو حوزه با نیازهای اساسی جوامع سروکار دارند و میتوانند به شکلگیری پیشرفتی پایدار و همهجانبه منجر شوند، در حالی که در عمل این اتفاق رخ نداده و مشکلات اقتصادی همچنان فشار زیادی بر مردم تحمیل میکند. از اینجا باید به آنچه کمتر دیده شده است، پرداخت و آن، عرصه و محیط شناختی است که اقتصاد نفتی و کشاورزی فراهم کردهاند. اقتصاد نفتیـ و متعلقات آنـ که از دوران قبل از انقلاب اسلامی تا به امروز سرمایه اصلی دولت State ایران را تشکیل میدهد، با توجّه به حجم و گستردگی زیادی که دارد، بخش قابل توجّهی از فضای فکری و تصمیمگیری دولتمردان را به خود اختصاص داده و دریچه اصلی نگاه سیاستمدارن به مسائل کشور به شمار میآید. در همین حال، نفت و محصولات نفتی کشور سالهاست که در فضایی از خصومت و تقابل نظام سلطه با جمهوری اسلامی صادر میشود و به ویژه دستیابی به درآمد این کالاها نیازمند درگیری پیچیدهای با ابزارهای تحریمی دشمن است، این وضعیّت نیز بر اشغال بیشتر فضای فکری و معرفتی سیاستمداران میافزاید و همچنان اقتصاد نفتی را به محیط اصلی تولید اندیشه و تصمیم برای کشور تبدیل میکند. نیاز به گفتن نیست که بخش صنعت نیز به دلیل وابستگی به خارج و به تبع آن وابستگی به ارز حاصل از درآمدهای نفتی، تبعیّت نسبتا کاملی از اقتصاد نفتی داشته و زیر سلطه آن قرار میگیرد.
برخلاف حوزه صنعت، بخش کشاورزی از استقلال و خودبنیادی بسیار بیشتری برخوردار بوده و همین استقلال نوعی هماوردطلبی در برابر اقتصاد نفتی به شمار آمده و بنابراین اندیشه و تصمیمات حاصل از اقتصاد نفتی با رویکردی تقابلی و تخاصمی با اقتصاد کشاورزی مواجه شده است. این موضوع از نشانههای پُر رنگی برخوردار است. ایجاد صنایع آببَر (صنایع فولاد، پتروشیمی، کاشی و سرامیک و...) در استانهایی که حتی با کمبود آب آشامیدنی مواجه هستند، تبدیل شدن مزارع شمال کشور به شهرکها و مراکز اقامتی و ظهور مگامالها و هایپرهای بزرگ در اراضی کشاورزی اطراف شهرها و... اقداماتی است که در سلطه تفکر و تصمیمات حاصل از اقتصاد نفتی ریشه دارد. سخن اصلی در اینجا این است که این تفکرات و تصمیمات به هیچوجه اقتصادی نیست؛ بلکه برخاسته از وضعیّت جنگی حاکم بر اقتصاد نفتی، نوعی واکنش و تهاجم عصبی به حوزه اقتصاد آبی و کشاورزی به شمار میآید. به عبارت دیگر، بازیگران اقتصاد نفتی مشکلات خود را با انتقام از حیات و اقتصاد آبی و کشاورزی رفع کرده و میکنند.
آب و اقتصاد کشاورزی بستر اصلی حیات و زندگی شهر و روستا به شمار میآیند و حیات صرفاً تأمین خورد و خوراک و به راه افتادن صنایع غذایی را شامل نمیشود. حیات اصلی یک جامعه در نشاط و امیدواری آن است و این موضوع نیز از جانب حفاظت از منابع آبی و رونق اقتصاد کشاورزی تأمین میشود و البته در اینجا هم باز تهاجم اقتصاد نفتی و به تبع آن اقتصاد صنعتی به ایجاد کشاورزی سودمحور، اما آلوده به انواع سموم و مواد شیمیایی، خود مشکل دیگری است که تأثیرات حیات بخش اقتصاد آبی و کشاورزی را خنثی میکند.
تهدید زیست بوم و آثار سیاسی آن
به این ترتیب اقتصاد نفتی و به تبع آن اقتصاد صنعتی در مقامی سلطهگرانه، اقتصاد آبی و کشاورزی و در نتیجه، حیات جامعه را مورد تهاجم قرار دادهاند. این موضوع از منظری دیگر تهاجم به زیست بوم جامعه به شمار میآید. زیست بوم نیز همانند مادهای، چون آب و فعالیّتی چون کشاورزی، از معنای مادی خود فراتر میرود و حتی به حوزه سیاست یک جامعه راه میبرد.
زیست بوم محل رشد طبیعی گیاهان و جانوران، موقعیّت اصلی حیات طبیعی یک جامعه است و باز هم باید گفت، حیات طبیعی تنها یک حیات مادی نیست؛ بلکه بستر و زمینه اصلی تفکر سیاسی در دوران جدید واقع شده است. این موضوع در حوزههای گوناگون اندیشه سیاسی عصر جدید ظهور یافت و اگر یک حوزه آن آرزوی زندگی طبیعی و بازگشت به طبیعت در دوران مدرن بود که برخاسته از گرایشهای رومانتیسیستی، زمینه سادهسازی حوزه سیاست و در نتیجه رادیکالیسم راـ آنچنان که در اندیشه روس و ظهور یافتـ فراهم کرد، حوزههای دیگری از آن الهامبخش توجّه به انسان، حقوق طبیعی او، و در دوران اخیر کاستن از خشونت صنعت با نقد عقلانیّت ابزاری واقع شد.
در مجموع، طبیعت و دفاع از آن، به نوعی الهامبخش صلح و مدنیّت در دوران اخیر بوده است و البته با ردّ رویکرد غیرالهی غرب به طبیعت، در اینجا تنها همین الهامبخشی مهم است، ضمن اینکه از تأکیدات دین اسلام بر دفاع از طبیعت نباید غفلت کرد، اما توجّه به آن الهامی که اندیشه طبیعی در جهان غرب برانگیخته، از این منظر مهم است که تأثیر بیتوجهی به طبیعت از طریق عقلانیّت ابزاری و وقوع جنگهای جهانی در کشورهای سردمدار مدرنیته را نشان میدهد و این وضعیت باید برای ما درسآموز باشد. آیا اندیشه و تصمیمات حاصل از اقتصاد نفتی که تحت فشارهای خارجی است و سلطه این اندیشه و تصمیمات بر اقتصاد آبی و کشاورزی که منجر به سیطره بر زیست بوم کشور شده است، نمیتواند نتایج خشونتباری مانند آنچه در غرب اتفاق افتاد، در بر داشته باشد؟
از اینجا ارزش ارتباط قوی و همدلانه مسئولان و دولتمردان جدید با حوزه اقتصاد آبی و کشاورزی روشن میشود و البته این ارزش زمانی پایدار میماند که مسئولان از خاستگاه اندیشه و تصمیمات اقتصاد نفتی به سراغ طبیعت، منابع آبی و اقتصاد کشاورزی نروند و نه مسلط بر این حوزه، بلکه در کنار آن قرار گرفته و موانع رشدش را بر طرف کنند. حوزه آب و کشاورزی، حوزه رشد طبیعی و حیات طبیعی یک کشور است و حوزه اقتصاد نفتی، حوزه رشد و حیات مصنوع؛ حیات طبیعی نیازمند مراقبت است و حیات مصنوع نیازمند مهندسی. این دو حوزه اقتصادی مهم اقتضائات خاص خود را دارند؛ اما باید به شدت مراقب سلطه صنعت بر طبیعت بود؛ زیرا بیتوجهی به آن نتایج فاجعه باری به دنبال خواهد داشت که برخی از نشانگان آن را در دنیای توسعهیافته غرب مشاهده میکنیم.