سردار محمدجعفر اسدی، معاون بازرسی قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء(ص) را امروز میتوان حبیببنمظاهر سپاه دانست[...]
سردار محمدجعفر اسدی، معاون بازرسی قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء(ص) را امروز میتوان حبیببنمظاهر سپاه دانست. چهره نورانی و خستگیناپذیرش همه نشان از یک امر دارد؛ او همچنان در خط مجاهدت است. از او میپرسم سن شما بیشتر بود یا حاج حسین همدانی؟ میگوید حاج حسین دو سال بزرگتر بود، اما حالا سردار اسدی با آن چهره نورانی و دوستداشتنی واقعاً حبیب سپاه است. وقتی از او خواستم درباره حاج حسین همدانی بگوید، بدون لحظهای درنگ و تأمل پذیرفت تا از یار و همرزم قدیمیخود صحبت کند. او پس از شهید همدانی چند سالی فرماندهی سپاه در سوریه را نیز عهدهدار بوده و شاید بهتر از خیلیها ثمرات عمل صالح حاج حسین همدانی را در سوریه دیده است. در ادامه روایت سردار اسدی را از شهید همدانی میخوانید.
همه مدیون امام خمینی(ره) هستیم
بدون استثنا همه مردم ایران مدیون حضرت امام خمینی(ره) هستند. امام این انقلاب را با این عظمت شروع کردند و نمودش از سال ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ مشخص شد و سال ۱۳۵۷ هم به پیروزی رسید. در این میان، پیش و پس از پیروزی انقلاب جوانهایی پرورش یافتند که مستعد بودند و اینها جذب انقلاب شدند و وارد کمیتههای انقلاب و بعد سپاه شدند. این مقدمه خلاصه را گفتم تا عرض کنم در هر نقطه از کشور افراد مستعد و مساعد برای پیوستن به این انقلاب جذب میشدند که یکی از جاهایی که نمود بسیار بالایی برای جذب این افراد داشت، سپاه پاسداران انقلاب اسلامیبود. در استان و شهر همدان هم یکی ازاین عزیزان برادر بسیار عزیزم که در سالهای دفاع مقدس امتحانهای بسیاری داد و دراین امتحانها هم قبول شد، حاج حسین آقای همدانی بود. انصافاً از انسانهای بسیار مخلص و با پشت کار فراوان بود. او در هشت سال دفاع مقدس آبدیده شده و در هر سمت و مکان و جایگاهی خوب امتحان خود را پس داده بود. به طور حتم آخرین این میادین آزمون هم مأموریت دفاع از حرم اهل بیت(ع) در خارج از مرزهای کشور بود. او این مأموریت را در شرایطی انجام داد که مسلحان دست پرورده صهیونیسم، آمریکا، انگلستان، عربستان و امارات و... آن اتفاقات را در سوریه رقم زده بودند. دراین شرایط حاج حسین آقا به کمک حاج قاسم سلیمانی آمد و در سوریه آستین را بالا زد و دست به کار شد و با تجربه و درایتی که داشت شروع کرد به سر و سامان دادن کارها در شرایطی که آن اوایل فقط خدا میداند چقدر این کار سخت بود.
لازم است که برای درک بهتر، این ماجرا را تعریف کنم، کار طوری شد که در دمشق روبهروی ساختمانی که حاج حسین همدانی ساکن بود؛ منزلی اجاره کرده بودند و قصد ترور ایشان را داشتند، از ساختمان روبهرو کشیک میدادند و منتظر ورود حاج حسین به خانه بودند که یک شب وقتی ایشان وارد منزل شد و چراغ را روشن کرد؛ با تیربار خانه را به شدت بسیار بالا به رگبار بستند و حاج حسین با حالت خزیده از کف خود را از خانه خارج کرد و به پارکینگ رساند و با خودرو گریخت و شبانه به ساختمانی رفت که مربوط به سفارت ایران است و آنجا ماند. وضعیت آن موقع به گونهای بود که از فرودگاه دمشق تا بخواهیم وارد شهر شویم، بچهها چند جا کمین میخوردند و زنده ماندن دراین شرایط با خدا بود. اما مصلحت الهیاین بود که ایشان از همهاین ماجراها جان سالم به در ببرد و عامل مهمیدر فرماندهی نیروهای سوری برای آزادسازی بخشهای مهم سوریه باشد. خیلی از مناطق مهم سوریه را حاج حسین فرماندهی کرد تا آزاد شد، شما ببینید بعدها اگر از آزادسازی نبل و الزهرا در دوره بعد از فرماندهی حاج حسین سخن گفته میشود، این آزادسازی اهمیتش خیلی کمتر از سایر مناطق بود؛ اما به واسطه برادران و خواهران شیعه ساکن دراین شهرک نامش سر زبانها افتاد. در حالی که حاج حسین همدانی زمانی سوریه را تحویل گرفت که مسلحان تا ۴۰۰ متری کاخ بشار رسیده بودند. او وارد میدان شد و آنها را پس زد. وقتی وارد شد عملا همه چیز برای سقوط حکومت بشار آماده بود و بعد از سقوط بشار هم عملا دیگر چیزی از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) و سایر آثار اسلامی و تاریخی باقی نمیماند و مدعیان احیای حکومت بنی امیه و مسلحین به احدی رحم نمیکردند. من دو سال بعد از حاج حسین همدانی در سوریه مسئولیت داشتم، ایشان هم سه سال قبل از من آنجا بود، ولذا با ادراک میدانی این مطالب را بیان میکنم. زحمتهای شهید همدانی برایم کامل مشهود بود،ایشان شرایط را سامان داده بود و وقتی که من مسئولیت را تحویل گرفتم، کارها همه سامان داشت. حساب کنید فردی وارد سوریه میشود که به زبان عربی هم مسلط نیست و دور از کشور خودش بعد از مدتی توانست اوضاع را این چنین سر و سامان دهد و بعد ازاین سر و سامان دادن خانواده خود را هم برد دمشق.
سهم خانوادهها در مجاهدتها
همینجا خوب است اشارهای به خانوادههای مجاهدان کنم. خانواده حاج حسین همدانی هم خیلی دراین مسیر با ایشان همراهی داشت و زحمت کشید. موضوع مهمی که هم در دفاع مقدس و هم در دفاع از حرم وجود دارد و متأسفانه خیلی در رسانهها به آن پرداخته نشده است؛ یعنی خیلی از ایثار و وفا و مجاهدت خانوادهها در همراهی با فرماندهان و رزمندگان صحبت نشده است. همین امر هم همچون سایر فرماندهان در مورد خانواده حاج حسین همدانی بود، خانواده ایشان و همسر و فرزندانش هم در دفاع مقدس و هم در دفاع از حرم واقعا آواره محل مأموریتهای ایشان بودند. عموماً هم فرماندهان در محلهای پر خطر مأموریت داشتند و زندگی میکردند. در مورد حاج حسین هم همینطور بود. بعد از اینکه به سوریه مأمور شد و توانست سامان اولیه به کارها بدهد، خانواده را هم برد دمشق، حالا خانواده ایشان در دمشق در آن شرایط همهاش باید منتظر خبر شهادت و جراحت باشند و در چنین فضایی بدون هیچ قوم و خویش و حتی آشنایی باید سختیها را تحمل کنند و متأسفانه اصلاً از این امر هیچ کجا سخن به میان نمیآید. در طول عمر ۴۴ ساله انقلاب کسانی هستند که زحمات فراوانی کشیدند، آن دسته که موفق و ثابت قدم بودهاند، یکی از علتهای اصلیاش همراهی خانواده بوده است. به نظر من در کنار حاج حسین همدانی خانواده محترم ایشان که از خانوادههای اصیل، متدین و مذهبی همدان هستند و بچههای شجاع و سر به راهی دارند یک عامل مهم در تداوم مسیر مجاهدت حاج حسین بودند. برایاین امر باید حساب جداگانه باز کرد و در فرصت مغتنمی درباره آن مبسوط سخن گفت. من در ذهنم دوستانی را سراغ دارم که خیلی شجاع و کارآمد بودند؛ ولی خانوادهشان آنطور که باید در دفاع مقدس یا مأموریتها همراهی نکرد واین عزیزان که قلیل هم هستند، موفق نبودند.
مصداق دیگر همراهی خانواده را حاج قاسم سلیمانی میدانم، من سالها همسایه دیوار به دیوار حاج قاسم بودم و از روز اول ازدواج ایشان را در خاطر دارم که در گرمای طاقتفرسای خوزستان خانواده و فرزندانش همراهی کردند؛ در شرایطی که حتی امروز با وجود امکانات هم زندگی در خوزستان سخت است، آن زمان بدون امکانات خانواده ایشان در سختترین شرایط همراهی میکرد.
به هر جهت در مورد خود حاج حسین همدانی همین نکته را بگویم که ایشان یکی از ستارگان کشور و از افتخارات بزرگ مردم همدان است که توانست هم در دفاع از کشور و شهرهایایران بدرخشد و هم مدافع حریم اهل بیت(ع) و شیعه در دفاع از حرمها باشد.