فرازهایی از سخنان امام خامنهای در دیدار ۵ میلیون بسیجی با ایشان به مناسبت هفته بسیج:
امام در آذر سال 1367، یعنی ۹ سال بعد از تشکیل، آن خطابه والا و شیوا و بلند را در مدح بسیج صادر کردند. چه اتفاقی در این ۹ سال به دست بسیج در کشور افتاد که امام بزرگوار را آنجور تحت تأثیر قرار داد و آن بیان والا و شیوا و این تعبیرات عجیب را و این ادبیات عجیب را به کار بردند؟ «من افتخارم این است که بسیجیام... من دست یکایک شما را میبوسم.» واقعاً اینها فراموششدنی نیست. امام نفرمودند بسیجی دهه ۶۰؛ شما، بسیجیان بعد از شما، تا دورههای آینده، همه مخاطب این امام میگوید من دست شماها را میبوسم.
بسیجی بودن فرهنگ مجاهدان گمنام است. فرهنگ مجاهدان بیتوقع و خطرپذیری است، نترسیدن است، خدمتگزاری است برای همه، برای کشور، از خود برای دیگران مایه گذاشتن است.
بسیجی بودن یعنی مظلوم شدن برای اینکه مظلوم را رهایی ببخشد. دیدید در این قضایای اخیر بسیجیهای مظلوم خودشان مظلوم واقع شدند، برای اینکه نگذارند ملت، مظلومِ یک مشت اغتشاشگر غافل یا جاهل یا مزدور بشود. خودشان مظلوم واقع میشوند، برای اینکه جلوی ظلم دیگران را بگیرند.
بسیجی دهه شصتی و دهه هشتادی و دهه نودی تفاوتی ندارند. شما جوانان نورس هستید؛ نه امام، نه دوران انقلاب و دفاع مقدس را دیدهاید، اما همان روحیه جوان تو میدان جنگ در شما هم هست. دهه شصت و نود و هشتاد ندارد؛ امروز بسیج، همان بسیج دهه شصت است.
امروز، هم کشور ظرفیت دارد که بسیجی تربیت کند و رویشهای نوبهنو را در بسیج به وجود بیاورد. بسیج هم این ظرفیت را دارد که کشور را قدمبهقدم با گامهای بلند جلو ببرد.
این ظرفیت تازه به وجود نیامده، در دوران حکومتهای طاغوتی، همین روحیه بسیجپروری ورود در میدان، نترسیدن، با دشمن سینه به سینه شدن در دوران گذشته هم بود. در تبریز؛ شیخ محمد خیابانی است، او یک بسیجی است، قیام میکند، حرکت میکند بعد هم شهید میشود، در مشهد محمدتقیخان پسیان، در رشت میرزا کوچکخان جنگلی، در اصفهان آقا نجفی و حاجآقا نورالله، در شیراز آسد عبدالحسین لاری و بعضی دیگر از بزرگان علما، شیخ جعفر محلاتی، در بوشهر رئیسعلی دلواری و در جاهای دیگر هم همینطور، زیاد است دیگر، اغلب، شرح حال اینها را شماها نمیدانید متأسفانه؛ باید کتاب زیاد بخوانید؛ باید شرح حال اینها را بفهمید، بدانید. غالباً اینها یا سرکوب شدند یا کمک نشدند یا دولتها برایشان مانع ایجاد کردند. این روحیه بسیجی وجود داشته، اما در دوران انقلاب همین ظرفیت افزایش پیدا کرد به خاطر اینکه انقلاب روحیه ضد استکباری و ضد استبدادی مردم را تقویت کرد.
امام بسیج را شجره طیبه دانستند. خصوصیت شجره طیبه این است که در هر دورهای، ثمرات شیرین خود، نتایج خودش رو بروز میدهد.
در هر دورهای حضور بسیج، زنده بودن انقلاب را نشان میدهد، به کوری چشم آنهایی که از کلمه انقلاب وحشت میکنند، ناراحت میشوند؛ دوست ندارند اسم انقلاب آورده بشود؛ از انقلاب ابراز بیزاری میکنند، برائت میکنند؛ اما وجود بسیج نشان میدهد انقلاب زنده است، انقلاب نوزاست، پدیدآورنده است.
با انقلاب اسلامی کشور هویت وابستگی و آویزان بودن به انگلیس و آمریکا را تبدیل کرد به هویت استقلال، استحکام، روی پای خود ایستادن، حرف قدرتمندانه زدن، باج ندادن. این هویت جدید طبعاً در ایران منحصر نماند. در کشورهای دیگر ملتها بیدار شدند.
بنابراین، غربیها باید به فکر علاج میافتادند، غربیهایی که تا دیروز، در ایران و بر این منطقه مسلط بودند، حالا دیدند همه چیز را تقریباً دارند از دست میدهند، باید چه کنند؟ باید ایران و انقلاب را نابود کنند...
بعد که جنگ تحمیلی شد، هشت سال همه دنیا با صدام همکاری کردند، در عین حال صدام شکست خورد؛ بیشتر فهمیدند که با ایران نمیشود روبهرو شد؛ میدیدند امتداد انقلاب اسلامی و عمق راهبردی انقلاب را.
لذا غربیها به فکر این افتادند که قبل از آنی که از پا بیندازند جمهوری اسلامی را، باید رفت کشورهای دوروبر را، آنجاهایی که عمق راهبردی ایران هست، اینها را بایستی اول فلج کرد. شخصیتهای برجسته سیاسی آمریکایی، این توطئه را افشا کردند: شش کشور هست که قبل از ایران بایستی حکومتهای این شش کشور را ما ساقط کنیم، تسلط بر اینها پیدا کنیم، این شش کشور که ساقط شدند، ایران ضعیف میشود، آن وقت میشود به ایران حمله کرد. این شش کشور، سوریه، عراق، لبنان، لیبی، سودان و سومالی.
اما ایران چکار کرد؟ جمهوری اسلامی در شمال آفریقا مطلقاً ورود پیدا نکرد، نه در لیبی، نه در سودان نه در سومالی، نخواستیم وارد بشیم و وارد نشدیم، اما در این سه کشور، یعنی کشور عراق و کشور سوریه و کشور لبنان، سیاست ایران کارکرد پیدا کرد، حضور نظامی به آن صورت نداشتیم، اما آنجا کار انجام گرفت.
نتیجه این کار چه شد؟ شکست آمریکا در این سه کشور. اینها میخواستند اختیار عراق را در دست بگیرند، نشد؛ اینها میخواستند حکومت سوریه را ساقط کنند، نشد؛ اینها میخواستند حزبالله و أمل را در لبنان از بین ببرند، نشد، نتوانستند.
با نیروی عظیم و کارآمد جمهوری اسلامی که مظهر و پرچم این نیروی عظیم شخصی بود به نام حاج قاسم سلیمانی، این نقشه خنثی شد. حالا معلوم میشود که چرا اسم حاج قاسم سلیمانی برای ملت ایران اینقدر محبوب است، برای دشمنان ایران اینقدر مغضوب است.
استعمار غرب نسبت به منطقه غرب آسیا، که خودشان اسمش را میگذارند «خاورمیانه»، بعد از دو جنگ جهانی استعمار غربی، اول یک توجه و رویکرد خاص دارند، چرا؟ چون منطقه مهمی است. مهمترین عامل حرکت چرخهای صنعتی دنیای غرب به عامل نفت وابسته است. مرکز عمده نفت در دنیا در ایناست و به علاوه منطقه ارتباط شرق و غرب عالم است.
برای اینکه بتوانند به این منطقه مسلط باشند، رژیم غاصب صهیونیستی را به عنوان پایگاه غرب قرار دادند. کشورها را به جان هم بیندازند، جنگ درست کنند، تحمیل کنند، توسعه بدهند، غارت کنند؛ اصلاً رژیم صهیونیستی را برای این بهوجود آوردند.
در منطقه غرب آسیا هم یک نقطه هست که از همه مهمتر است و آن، ایران است؛ ایران از همه مهمتر است؛ به خاطر اینکه هم ثروتش بیشتر از همه این کشورهاست: نفت، گاز، معادن طبیعی؛ هم نقطه وقوع این کشور، حساسترین نقطه است، چهارراه است، چهارراه شرق و غرب.
روی ایران بیشتر از همه حساس بودند. لذا روی ایران سرمایهگذاری کردند. اول انگلیسها آمدند. بعد هم آمریکاییها. بعد کم کم جای پایشان را محکم کردند، دیگران را کنار زدند یا تضعیف کردند، خودشان بر ایران مسلط شدند.
انقلاب اسلامی در ایران ناگهان همه چرتهای اینها را پاره کرد. انقلاب یک ضربه مهلکی به این سیاست استعماری وارد کرد، اینها گیج شدند.