فتنهای که رمز آن «تقلب در انتخابات» بود! فتنهای که جبهه استکبار را آنچنان امیدوار کرده بود که برخی از رسانههای غربی با صراحت هر چه تمام، سال 1388 را سال پایان عمر جمهوری اسلامی در ایران اعلام کردند.
سیدمحمد خاتمی، رئیس دولت موسوم به «اصلاحات» چندی قبل با توجه به حوادث و اغتشاشات ماههای اخیر در کشور میگوید: «براندازی نه ممکن است و نه مطلوب» در تحلیل این نگاه و چرایی طرح آن از سوی وی در این مقطع، گفتنیهای فراوان وجود دارد و به طور قطع دیدگاههای متفاوتی هم در میان جریانهای سیاسی پدید میآید، اما پرسش اصلی آن است که سند و دلیل اصلی این سخن قاطع مبنی بر اینکه در ایران براندازی ممکن نیست، چیست؟
نگارنده با توجه به طرحها و اقدامات براندازانهای که از زمان استقرار جمهوری اسلامی از سوی جبهه استکبار به صورت مستقل و در مواردی هم با مشارکت جریانهایی در داخل به اجرا درآمد و همگی ناکام ماند، بر این اعتقاد است که آقای خاتمی بر اساس تجربه شخصی خودش این سخن را بر زبان جاری کرده است. او از سال 1376 تاکنون به مدت 25 سال در راس یک جریان سیاسی بوده است که بخش عمده رادیکال آن با تشکیل جبههای در داخل و کمکگیری از خارج، تحت عناوین و پوششهایی از قبیل تلاش برای استقرار جامعه مدنی، توسعه سیاسی، انجام اصلاحات و حتی در سال 1388 با بهرهگیری از الگوی انقلابهای رنگی، تلاش کرد تا جمهوری اسلامی را دچار استحاله کرده و به چیز دیگری جز ماهیت اصلیاش تبدیل کند؛ اما هرگز موفق نشد.
در دوره هشت ساله دولت خاتمی و به ویژه مقطع همافزا شدن چهار ساله با مجلس ششم، مجموعهای از رخدادها و رویدادهای سیاسی با دستاندرکاری این تیم رادیکال اصلاحطلب و چشمپوشی و بعضا همراهی خاتمی پدید آمد که هر یک در کانونش، عبور از نظام دینی و رسیدن به یک نظام سکولار هدفگذاری شده بود. در آن دوران که نباید به فراموشی سپرد، اجلاس برلین با میزبانی حزب صهیونیستی سبزهای آلمان در فروردین 1379 به مدت سه روز، نقطه آغازی بود برای تجمیع همه گروهها و تشکلهای داخلی و خارجی برای یک هدف و آن هم، ایجاد تغییرات بنیادی در ایران که ماهیتی جز براندازی نداشت! اکبر گنجی که جایگاه پر سر و صدایی در حوزه رسانه و تبیین و تشریح دیدگاه اصلاحطلبان داشت و همواره مورد حمایت سران این جبهه قرار میگرفت، با صراحت هر چه تمام در پاسخ به پرسش خبرنگار نشریه «اشپیگل» آلمان در خصوص ماهیت و هدف اصلاحات در ایران در حاشیه نشست برلین میگوید: «اصلاحات یعنی اینکه خمینی به موزه تاریخ سپرده میشود!» مطالعه نشریه «راه نو» با مدیر مسئولی گنجی و دهها مجله، هفتهنامه، ماهنامه و روزنامههای زنجیرهای در آن دوران، همگی اسناد محکمی را به خواننده نشان میدهد که در دوره دولت دوم خرداد، اصلاح طلبان رادیکال چه گفتمانی را راهبری میکردند! بنابراین، عبارت «براندازی ممکن نیست»، مبتنی بر تجربه شخصی کسی است که سالها ترفندهای مختلف براندازی نرم را از نزدیک توسط بخشی از منسوبیناش مشاهده کرده است!
با پایان دولت هشت ساله و خارج شدن این جریان از دولت و مجلس با رأی مردم، طرح بازگشت به قدرت با بهرهگیری از الگوی کودتاهای مخملی در بستر انتخابات ریاستجمهوری سال 1388، با یک اتصال همهجانبه بین ظرفیتهای داخل و خارج نوشته شد و در اجرا و عمل، فتنه بزرگ آمریکایی ـ صهیونیستی 88 را پدید آورد و آن همه خسارت به کشور و مردم وارد کرد. فتنهای که رمز آن «تقلب در انتخابات» بود! فتنهای که جبهه استکبار را آنچنان امیدوار کرده بود که برخی از رسانههای غربی با صراحت هر چه تمام، سال 1388 را سال پایان عمر جمهوری اسلامی در ایران اعلام کردند. فتنه 88 اما با حماسهآفرینی مردم در 9 دی 1388 با شکست کامل مواجه شد و روسیاهی برای اصلاحطلبان برانداز و حامیان و ساکتین در فتنه باقی ماند!
اگر فتنه 88 با رمز و دروغ بزرگ «تقلب در انتخابات» کلید خورد، جنگ ترکیبی اخیر با محوریت جنگ شناختی برای ایجاد اغتشاشات براندازانه هم، با دروغ بزرگ «قتل» و اسم رمز «مهسا امینی» کلید خورده است. در این میان این سئوال اساسی مطرح است که به راستی سهم اصلاحطلبان در جا انداختن «دروغ قتل» در افکار عمومی به چه میزان است؟! امروز اما این پروژه براندازانه هم که حتی رئیسجمهور متوهم آمریکا را ذوقزده کرد تا بگوید؛ «ایران را آزاد میکنیم»، با شکست مواجه شده است. لذا آیا این همه کفایت نمیکند که گفته شود، براندازی ممکن نیست؟!