«یک افسر عالی رتبه عراقی با درجه سرلشکری به واشنگتن فرستاده شد و در سفارت مصر مشغول به کار شد. مأموریت او فقط این بود که نیازهای عراق از سلاحهای آمریکایی را پیگیری کند. حکومت عراق درخواستهایش را از طریق این شخص مطرح میکرد و از آنجا که قوانین آمریکا اجازه نمیداد به دو کشوری که در حال جنگ با یکدیگر هستند به صورت رسمی سلاح فروخته شود، لذا این درخواستها و فهرست نیازهای تسلیحاتی به اسم ارتش مصر ارائه و سپس خریداری میشد و به مصر میآمد و از مصر به طور مخفیانه به دست صدام میرسید. البته در حقیقت مخفیانه نبود و با اطلاع آمریکاییها صورت میگرفت.»
این متن بخشی از کتاب «زیر پوست جنگ» است که با گردآوری و ترجمه «وحید خضاب» خاطرات سه نیروی بعثی عراقی، از جمله «صلاح عمر العلی»، «حامد الجبوری» و «نزار الخزرجی» را روایت میکند. هرسه این افراد از مقامات بالای سیاسی و نظامی عراق در دوران جنگ بودهاند. این کتاب که از دل مصاحبه با این افراد زاییده شده، مشخصه دیگری هم دارد و آن، اینکه خود مصاحبهکننده هم کینه و بغضی عجیب نسبت به جمهوری اسلامی ایران دارد. بنابراین، پرواضح است که شاید برخی از مطالب به دلیل تعصب نژادی و کینه فراوان مصاحبهکننده و مصاحبهشونده از ایرانیها، توی ذوق بزند؛ اما آدمی در نقل خاطرات هر چقدر هم طفره برود، سانسور کند و مسیر پرپیچ و خمی را برای بیان داستانش برگزیند، بالاخره در بزنگاهی مجبور میشود خودش را لو بدهد. از این منظر این کتاب ناگفتهها و پرسشهای بسیاری را که مورد انتظار است از جعبه سیاه نیروهای خودی بیان میکند.
«زیر پوست جنگ» با روایت اول به «صلاح عمر العلی» اختصاص دارد. صلاح عمر العلی پس از اشغال عراق و در زمانی که صدام متواری شده و هنوز دستگیر نشده بود، طی چندین قسمت در برنامهٔ پربیننده و چالشی «شاهد علی العصر» (شاهد یک دوران) شبکهٔ الجزیره شرکت کرد و در پاسخ به پرسشهای مجری این برنامه، خاطراتش را بیان کرد. روایت صلاح عمر العلی در این کتاب، ترجمهٔ گفتههای او دربارهٔ جنگ تحمیلی در برنامهٔ شاهد علی العصر است. روایت دوم، روایت «حامد علوان الجبوری» که مانند روایت صلاح عمر العلی، در چند قسمت از برنامهٔ شاهد علی العصر بیان شده است. روایت سوم هم از زبان «نزار الخزرجی» آمده است. نزار الخزرجی روایت خود را در گفتوگوی بسیار تفصیلی با «غسّان شَربل» (روزنامهنگار مطرح جهان عرب) بیان کرده بود که در روزنامه «الحیات» منتشر شد.
خواندن خاطراتی از این دست، کمک میکند تا بفهمیم در آن روزهای سخت و طاقتفرسا که رزمندگان ما غیورانه و با تمام جانشان در جبههها میجنگیدند، آن سوی «خاکریزها» چه خبر بوده است و جریانها چطور میگذشته و چطور دیده میشده است و بعثیها، که تحمیلگر این جنگ به ایران انقلابی بودند، خود چه نگاهی به مقدمات، سیر و پیامدهای این جنگ داشتهاند.