«کسانی که به عملیات میروند، نباید زنده برگردند.» این جمله مسعود خدابندهلو، یکی از توابین سازمان منافقین در کتاب «از تهران تا تیرانا» است. انسان بما هو انسان و جان او در این مسلک نه کرامتی دارد و نه اصالت. آنچه اصالت دارد، رسیدن به هدف حتی با جان انسانهاست. در اغتشاشات سال گذشته هم ما با همین رویه روبهرو بودیم. هدف براندازان و تجزیهطلبان این بود که با سوار شدن بر احساسات، التهاب کف جامعه را زنده نگه دارند؛ روزی مهسا، روزی سارینا، روزی کیان و... . این موج و التهاب با این کشتهسازیها و سوءاستفاده از کشتگان باید زنده نگه داشته میشد. البته این سناریو قدیمی بوده و هست؛ سناریویی که احمد باطبی با خون آلود کردن پیراهنی که با خون گوسفند آن را در 1378 استارت زد و در سال 1388 و در اوج فتنه پیگیری شد. کشتهسازی از ندا آقا سلطان، ترانه موسوی و... صرفاً برای زنده نگه داشتن التهاب در کف جامعه بود.
در داستان کیان پیرفلک هم ما با همین سناریو روبهرو هستیم. در لحظات اول این موضوع مشخص شد، به دلایل گوناگون از جمله مسلح نبودن نیروهای حافظ امنیت آن کسی که اقدام به تیراندازی کرده است، اغتشاشگران مسلح موجود در خیابان بودند؛ اما به علت غلیان احساسات و تلاش براندازان و تجزیهطلبان برای جلوگیری از عادیسازی جامعه و زنده نگه داشتن التهابات آنها سعی کردند در این خون و احساسات برآمده از آن بدمند.
امروز اغتشاشات تمام شده است، اما از نگاه طرف مقابل التهابات نباید تمام شود و جامعه نباید به حالت عادی برگردد. عادی شدن جامعه، یعنی مرگ امیال و آرزوهای ربع پهلوی، مصی علینژاد، حامد اسماعیلیون و... که به قول اکبر گنجی از براندازی و تجزیهطلبی برای خود دکان دونبشی ساختهاند و سرویسهای امنیتی را تیغ میزنند و روزگار میگذرانند. به همین دلیل طرف مقابل تلاش دارد با خبرهایی، مانند مسمومسازی دانشآموزان، گرامی داشتن کشتهشدگان یا معدومان اغتشاشات و... مانع از عادیسازی جامعه شود.
در کنار جلوگیری از عادی شدن جامعه، براندازان و تجزیهطلبان سرویسهای امنیتی اهداف دیگری را پیگیری میکنند که یکی از آنها سرگرمسازی نیروهای امنیتی در داخل یا خودمشغولی امنیتی است. دستگاههای امنیتی پشت صحنه تلاش دارند با جزیرهای کردن و تکثر ناامنیها رقیب بزرگشان در منطقه، یعنی مجموعههای امنیتی نظام را به خود مشغول دارند؛ البته این خودمشغولی آفات بسیاری دارد و آن هم تعدد و تکثر سوژهها خواهد بود که اجازه نخواهد داد ساختارهای امنیتی یک ذهنیت متمرکز و عقلانی داشته باشند.
هدف سوم آنها در این ماجرا استفاده از ظرفیت قومیتی علیه حاکمیت است. قوم بختیاری قومی سلحشور در مبارزه با استبداد و استعمار بوده و هست. در شهری مانند ایذه که شهر نسبتاً کوچکی نیز هست، ۳۰۰ شهید به انقلاب اسلامی تقدیم شده است؛ به همین دلیل دشمن تلاش دارد این ظرفیت عظیم و خالص را علیه نظام کرده و به جنگ قومیتی، یعنی طوایف با همدیگر و طوایف با نظام تبدیل کند.
اگر این جورچین سه ضلعی را کنار همدیگر بگذاریم، دیگر موضوع اخیر را موضوع یک جشن تولد نمیدانیم؛ بلکه داستان فراتر رفته و به یک امر ملی تبدیل میشود. در این شرایط دو امر اهمیت مییابد:
نکته اول به مسئولان امنیتی و اجرایی برمیگردد. «مگس بر روی زخم مینشیند»؛ این شاید کوچکترین توصیف از محرومیتهای شهرستان ایذه است. خاندان بزرگ بختیاری و شهری، مانند ایذه از محرومیتها رنج میبرد. بیشک ارتباط حسنه با بزرگان و اقوام، تلاش برای رفع محرومیتهای این شهرستان، استفاده از ظرفیت بزرگان اقوام و طوایف در حل مشکلات و... میتواند آبی باشد بر آتشی که دشمن تلاش دارد آن را بیفروزد و به کل کشور تسری دهد.
نکته دوم نظام با وجود مشکلات انکارناپذیر در شهرستان تلاش کرده است چهره مظلومیت و محرومیت را از آن بزداید و سوءاستفاده برخی افراد جنجالی این شهرستان از سعهصدر و صبر استراتژیک نظام نباید موجب گستاخی این افراد شود. بیشک تقویت حواشی موجب حاشیه رفتن خدمات خواهد شد و دود آتشی که برخی افراد جنجالی ساختهاند، به چشم مردم خواهد نشست.
ایذه را باید با ۲۵ شهید غیور و مظلومش در کربلای۵ بشناسند، نه توهمات عدهای که معلوم نیست انشای روزانهشان را چه کسانی مینویسند و کنترلشان در دست چه کسی یا چه گروهی است!
کیان پیرفلک به شهادت رسید، آن هم با تیر انسانهای جاهلی که امنیت ملی و آرامش قوم بختیاری را نشانه گرفتند. این خون را باید تکریم کرد و گرامی داشت؛ نه اینکه محلی باشد برای کاسبی سیاسی عدهای لاشخورِ برانداز و سوءاستفادهگر تجزیهطلب.