«ازدواج» در عین اینکه موضوع زیبا و لطیفی است، نیاز به آگاهی و دانش ویژهای دارد. امری نیست که یک شبه بتوان درباره آن تصمیم گرفت و تنها به جنبههای اقتصادی آن توجه کرد. چه بسا زوجهایی که با داشتن همه امکانات مالی، زندگیشان موفق نبوده است. بنابراین، لازم است پیچیدگیها و زوایای پنهان شخصیتی طرف مقابل را درک و آن را لحاظ کنیم.
به گفته کارشناسان، ازدواج باید زمانی اتفاق بیفتد که فرزندان به بلوغ عقلی و احساسی درستی رسیده باشند تا بتوانند درست انتخاب کنند.
دکتر زهرا عباسی، دکترای فلسفه و کارشناسارشد مطالعات زنان و خانواده، اصلیترین عامل عدم گرایش جوانها به ازدواج را چالشهای فرهنگی میداند و معتقد است: «مؤلفه شناخت فرهنگی در ازدواج بسیار تأثیرگذار است و این موضوع به آموزش نیاز دارد، اما متأسفانه جای آن در نظام آموزشی خالی است.»
گفتوگوی زیر با این استاد دانشگاه در بررسی زوایای گوناگون ازدواج است که در ادامه میخوانید.
به عنوان اولین سؤال چگونه میتوانیم به بلوغ فکری فرزندانمان کمک کنیم؟
در تربیت و پرورش فرزندان نباید مانعی از جمله سرزنش کردن، مقایسه کردن و متهم کردن ایجاد کرد. هیچ وقت موضوعی را اجبار نکنیم و اگر میخواهیم مطلبی را بگوییم، علت و فلسفه آن را با آگاهی و هوشمندی توضیح دهیم؛ سپس با توجیه منطقی آن را با فرزند یا فرزندانمان در میان بگذاریم. نباید نظراتمان را به آنها تحمیل کنیم تا از قدرت تفکر فرزندان هم استفاده شود و فکرشان ناکارآمد نماند و عملیاتی شود. آنها را با هیچکس حتی خواهر، برادر، همکلاسی و همدانشگاهی مقایسه نکنیم و فقط با خودشان مقایسه کنیم. اجازه دهیم به همان شکل فطری و خلقتی خود رشد کنند و به موقع به بلوغ عقلی برسند. آنچه عقل آنها را تعطیل میکند، جبرهای بیحدی است که نسبت به آنها لحاظ میشود. باید عالمانه و آگاهانه به فرزندان اجازه دهید از قدرت استقلال شخصیتیشان خوب استفاده کنند؛ یعنی عوامل حماقت و نادانی آنها را ایجاد نکنید. در این صورت است که فرزندان به بلوغ فکری خواهند رسید.
در این صورت میتوان گفت او آمادگی لازم برای تشکیل یک زندگی مشترک را دارد؟
فرزندان به تعبیر قرآن باید به بلوغ اشُدّ برسند؛ یعنی کاملترین و جامعترین بلوغ عقلی. در این صورت میتوان گفت، آنها آماده ازدواج هستند.
چگونه به این تربیت جامع میرسند؟
بلوغ عقلی در سایه کشف استعدادهای جسمانی و تشخیص علاقهمندی بچهها نسبت به خودشان و آیندهشان شکل میگیرد. نکته بسیار مهم این است که فرزندان باید به مسئولیتپذیری برسند، مسئولیتپذیری نسبت به خود، آینده، خانواده و جامعه. باید این بار مسئولیت را احساس کرده و توانمندیهای درونیشان را ابراز کنند. در این صورت، او آماده ازدواج و تشکیل یک زندگی مشترک است.
بنا به گفته روانشناسان ازدواج تحمیلی پیامدهایی دارد. در این صورت چطور میتوان جوانها را برای انتخاب درست کمک کرد؟
انتخاب درست و رسیدن به این مرحله نتیجه فرآیند طولانیمدت سبک زندگی در خانواده و جامعه است. ما باید روش درست و مستمری را در اختیار فرزندان قرار دهیم تا صحیح و منطقی عمل کنند. بچهها باید سبک زندگی صحیحی را از همان ابتدای کودکی ببینند تا برای رسیدن به انتخاب صحیح ریلگذاری شوند. متأسفانه، امروزه در جامعه ما از این قضیه غفلت شده است. به همین دلیل، توجه جوانها به ازدواج کم شده است و معیارهای سطحی را ملاک قرارمیدهند و فقط بخش سختافزار مسئله را میبینند. غافل از اینکه آیا آن فرد عقل معاش، خردمندی و مسئولیتپذیری را دارد یا نه! بنابراین، فرزندان را باید در فرآیند صحیحی از سبک زندگی قرار داده و در عمل هم به آنها نشان دهیم.
آیا آشنایی پیش از عقد لازم است؟ این روابط باید چگونه مدیریت شود؟
ازدواج به سه مرحله شناخت در دوران پیش از عقد، دوران عقد و دوران ازدواج برمیگردد که در هر دوره چند درصد از شناخت شکل میگیرد. آشنایی دوران عقد لازم است، اما نه به این شیوه که در بین برخی جوانها رواج یافته است! این نوع رابطه نه تنها کمککننده نیست؛ بلکه مخرب است؛ چراکه با مؤلفههای ازدواج فرق میکند. آشنایی باید به گونهای باشد تا از آسیبهای ارتباطاتی به دور باشد و با نظارت خانوادهها به شناخت دقیق و سوگیریهای منطقیتری برسد.
یکی از سنتهای ازدواج تعیین مهریه برای همسر است. در سنت پیامبر(ص)، مرد پس از خطبه عقد باید مهریه را به همسرش بپردازد؛ ولی امروزه شاهد آن هستیم که میزان مهریه در بعضی ازدواجها به گونهای تعیین میشود که مرد در پرداخت آن ناتوان است.
طبق برآوردهای پژوهشی و تجربیات شما، بهترین رویکرد برای تعیین مهریه چیست؟
در این مورد هم سبک زندگی مؤثر است. وقتی از یک جوان درباره موانع ازدواج سؤال میشود، او مشکلات اقتصادی را مطرح میکند؛ اما طبق برآورد اندیشمندان در سراسر دنیا، اصلیترین عامل گرایش نداشتن جوانها به ازدواج چالشهای فرهنگی است و نه اقتصادی. چهبسا افرادی با وضعیت اقتصادی خوب ازدواج میکنند، اما در آخر به طلاق میانجامد. بنابراین، مؤلفه شناخت فرهنگی بسیار تأثیرگذار است. انتقال فرهنگ غلط، مانند چشم و همچشمی، افراط و تفریط به ویژه در مسائل اقتصادی که امروزه بسیار دیده میشود، در بحث ازدواج هم وجود دارد. مهریه، از جمله این موارد است که از اطرافیان به خانواده دختر منتقل میشود که آن را سنگین بگیر تا پشتوانه محکمی باشد؛ در حالی که نه در آموزههای دینی و نه از سوی هیچ روانشناسی سفارش نشده است. متأسفانه، خانوادهها به جای اهمیت دادن به فهم و دانش فرد به فرعیات، از جمله زیبایی یا شهرت اجتماعی توجه میکنند. این فرهنگسازی باید در مدرسه، دانشگاه و محیط خانه شکل بگیرد. باید از دوره راهنمایی، دانشآموزان آموزههای صحیح ورود به زندگی و ملاکهای اصلی زندگی را یاد بگیرند. این مهم باید از سوی خانوادهها و اهل رسانه مطالبه شود تا در آینده این چالشـ که مانع از ازدواج خیلی از جوانها شده است ـ از بین برود.
امروزه انواع گوناگونی از ازدواج را شاهد هستیم که از نوع سنتی آن فاصله گرفته است. آیا این سبکها، جوان را به آن هدف مطلوب میرساند؟
ازدواج سنتی معانی متعددی دارد. در قدیم بعضی از ازدواجها به اختیار دختر و پسر نبود و شروع بسیار نامطلوبی داشت. در چنین ازدواجی، فرد دچار عقدههای روانی میشد و اگر مخاطب هم فرد خوبی بود، اما سرانجام آن به طلاق میرسید. نمونه دیگر با واسطه خانواده یا آشنایان انجام میشود که هنوز هم رواج دارد. از مدلهای غیر سنتی ازدواج که این روزها بیشتر شاهد آن هستیم، آشنایی افراد در محیط کار یا دانشگاه است. این آشنایی مانعی ندارد، اما باید در مسیر و چارچوبی قرار بگیرد تا شناخت طرف مقابل با روش صحیح و منطقی انجام شود و دو طرف به اشتباه نیفتند و استفاده سوئی نشود؛ چراکه در ارتباطگیری، پسرها هدفمحور و دخترها رفتارمحور هستند، بنابراین باید مراقبت شود. به عبارتی، در هر مدلی از ازدواج این هوشمندی و آگاهی داده شود تا ارتباطگیری با شاخصههای علمی و منطقی به هدف مطلوب برسد. نوع دیگری از ازدواج هم داریم که متأسفانه سوغات جوامع غربی است، به نام ازدواج سفید و همباشی. این نوع ازدواج برای فرار از بار مسئولیت است که مرهون غفلت از سواد ازدواج است. ما مدام از سواد رسانه صحبت میکنیم؛ اما از سواد ازدواج غافل هستیم. امروزه، سواد ازدواج مرهون عواملی از جمله رسانه، جامعه و تحولاتی است که در دوران ما اتفاق میافتد و نتیجه آن رواج این قبیل ازدواجهاست برای تن ندادن به ازدواج شرعی.
و در آخر، ازدواج جزء ضروریات زندگی است که انسان را به رشد و تعالی شخصیت میرساند. ازدواج حرکتی جمعی است که میتواند انسان را رشد داده و به سمت جمعی شدن سوق دهد. این تصور که ازدواج تنها برای غریزه جنسی است، تصوری اشتباه است. این حداقلترین مسئله در ازدواج است، اما به واسطه آن انسان به اُنسی میرسد که به واسطه آن به آرامش نهایی دست مییابد. افرادی که ازدواجی آگاهانه و زندگی عاشقانهای دارند، توانستهاند شاخصههای رشدی و تکاملی بسیار خوبی به دست آورند.