قیام حضرت سیدالشهداء موجب احیای سنت رسول گرامی(ص) و تجدید حیات دین شد و در واقع هدف امام حسین(ع) اصلاح جامعه بود؛ آن هم جامعهای که با حکومت یزید در حال حرکت به سوی اضمحلال بود.
حضرت اباعبداللهالحسین(ع) یزید را به هیچ وجه شایسته جایگاه خلافت نمیدانستند؛ بنابراین، با وی بیعت نکردند و هرگز حکومت او را به رسمیت نشناختند؛ به گونهای که امام حسین(ع) در پی سماجت «مروانبنحکم» برای بیعت با یزید فرمودند: «هنگامی که امت اسلامی به زمامداری مثل یزید گرفتار آیند، باید فاتحه اسلام را خواند! من از جدم رسول خدا شنیدم که فرمودند: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است.» نهضت امام حسین(ع) پدیدهای شگرف به شمار میآید که عوامل متعددی در آن دخیل است و همه این انگیزهها و علل را میتوان در احیای دین خلاصه کرد؛ احیای دینی که در آن زمان تحریفزدایی، کشف حقایق نو در حوزه معارف دین، بدعتستیزی و نگاه اجتهادی به مکتب را در برمیگرفت.
در حالی که «بدعتها» جایگزین «سنتها» شده بودند و روح دین در حال نابودی بود و معارف و احکام دین در معرض فراموشی یا تحریف بود و جامعه با بحران تزلزل ارزشهای انسانی مواجه بود، نهضت و قیام سیدالشهداء نسبت به دین و ارزشهای دینی یک حرکت احیاگرانه بود که با قیام «الی الله» بسیاری از گسستهای معنوی در عصر بحران معنویت و عبودیت و اعتقادات و باورهایی مهجور و متروک مانده را احیا کرد.
از بارزترین آسیبهای ایجابی و سلبی که در آن زمان به دین و اعتقادات وارد میشد و در شکلگیری حادثه کربلا سهم بسزایی داشت، «جبرگرایی» و «مرجئهگرایی» است. جبرگرایی به منزله نبود آزادی و تسلط بیمنطق یک قدرت ماورایی بر انسان و افعال او تلقی میشد و مرجئهگرایان هم بین «عمل» و «ایمان» تفکیک قائل بودند و مرتبه عمل را بعد از ایمان میدانستند و معتقد بودند، مؤمن کسی است که بهصورت لفظی یا قلبی به اسلام گرایش دارد.
در خصوص انگیزه حضرت اباعبدالله(ع) برای تشکیل حکومت هم قراین تاریخی وجود دارد که عبارتند از: فرستادن مسلمبنعقیل برای دعوت مردم، گرفتن بیعت، تشکیل حکومت به منظور از بین بردن حکومت یزید؛ چنانکه حضرت در نامهای خطاب به اهل کوفه فرمودند: «اگر مسلم برای من بنویسد که بر همان اعتقادی هستید که در نامههایتان نوشته بودید، به سوی شما خواهم آمد.»
ـ ملاقات امام(ع) با فرزدق در میانه راه و بیان وضعیت کوفه از سوی وی که گفت: «قلبهای مردم با شماست؛ ولی شمشیرهایشان علیه توست.»
ـ ارسال نامه حضرت به بزرگان بصره در مسیر بین مکه و کوفه مبنی بر دعوت بصریان به اطاعت و کمکرسانی به ایشان در قیام علیه حکومت یزید.
بنابراین، مهمترین کارکرد قیام حضرت سیدالشهداء حفظ بقای اسلام بوده است؛ اما پیمانشکنی مردم کوفه و در مواجهه سپاه عبداللهبنزیاد با ایشان و یارانشان عزتمندانه تا آخرین قطره خونی که در شریان داشتند از کرامت دین دفاع کردند و شهادتشان راه جاودانگی را به بشریت آموخت.
در مجموع مؤلفههای تأثیرگذار مورد تأکید امام حسین(ع) در احیاگری دین عبارت است از اصلاح جامعه مسلمین و احیای امر به معروف و نهی از منکر، تشکیل حکومت اسلامی و احیای کتاب و سنت. در تحلیل تطبیقی از قیام و اهداف سیاسی سرور و سالار شهیدان با بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی امام خمینی(ره) میتوان گفت، امام راحل نهضت خود را به تبعیت از قیام سیدالشهداء و بر پایه تجربه تاریخی و عبرتآموزی از نقاط ضعف و قوت قیام شیعیان در ادوار مختلف تاریخ پا برجا کردند و با زنده نگاه داشتن فرهنگ عاشورا و سمبل قرار دادن معیارهای عاشورایی، امتی حماسهساز را خلق کردند که با عبرت از مکتب اباعبدالله الحسین(ع) منشأ بسیاری از تحولات در سراسر جهان شدند؛ به گونهای که ایشان در این باره فرمودند: «اگر قیام حضرت سیدالشهداء(ع) نبود، امروز هم ما نمیتوانستیم پیروز گردیم.»
بارزترین مشترکات ارزشی در این دو نهضت الهی و مقدس عبارتند از:
ـ احیای روحیه ذلتناپذیری و آزادگی؛
ـ احیای روحیه شهادتطلبی و جهاد فی سبیلالله، شجاعت و پرهیز از راحتطلبی؛
ـ مقاومت و پایداری و مداومت در مبارزه؛
ـ احیای فضایل اخلاقی، همچون ایثار و از خودگذشتگی.
نتیجهگیری
نهضت و قیام حضرت سیدالشهداء به ما میآموزد که در مقابل جریان تحریف و بدعتگذاران، ظلم و حکومت جائر باید ایستادگی کرد و با جدیت تا سر حد جان به مبارزه برخاست و از آنجا که فلسفه قیام امام حسین(ع) تلاش برای احیای حکومت اسلامی بود و ضرورت حفظ دین اسلام از طریق حکومت اسلامی امکانپذیر است، بنابراین برای حفظ دین اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی امام خمینی(ره) فرمودند: «حفظ نظام اوجب واجبات است» که این فرمایش گوهربار در عبرتهای عاشورا و قیام امام حسین(ع) ریشه دارد.