ای آب فرات چقدر باصفایی، چقدر زلال و پاکی. ای آب فرات دلم گرفته، میخواهم حرفهایم را به تو بگویم. این شعری که در مورد تو سرودهاند چقدر غمناک است، دلم را سوزانده. برای من از ظهر عاشورا بگو ای آب فرات، از امام حسین(ع) و از حضرت اباالفضل(ع) و از حلق پاره پاره علیاصغر. تو شاهد تشنگی آنها بودی. تو شاهد بودی وقتی حضرت اباالفضل مشکش را پر از آب کرد، چگونه مشکش را با تیر زدند؟ تو شاهد لبان چاکچاک و خشک حسین بودی. تو دیدی کودک ششماهه را که چگونه از شدت تشنگی ضجه میزد.
ای آب فرات از کجا میآیی؟ ناصاف ولی چه با صفا میآیی
خود را نرساندی به لب خشک حسین دیگر به چه رو به کربلا میآیی؟