بیش از یکماه از نبرد طوفانالاقصی میگذرد و همچنان اخبار مربوط به منطقه خاورمیانه، به ویژه درگیریهای سربازان رژیم صهیونیستی و نیروهای مقاومت فلسطینی سرخط مطبوعات جهان است. رژیم صهیونیستی پس از دریافت زخم ترمیمناپذیر از سوی نیروهای حماس، سعی دارد با بمباران و هدف قرار دادن مناطق غیرنظامی، مانند خانههای مسکونی، بیمارستانها، مراکز آموزشی، ساختمان مطبوعاتی و خبری و... به نوعی شدت ضربه دریافت شده از طوفانالاقصی را جبران کند. تعداد شهدای فلسطینی که در میان آنها تعداد قابل توجهی کودکان خردسال هستند، از مرز 10 هزار نفر گذشته است و هر روز به تعداد شهدا افزوده میشود.
حملات رژیم صهیونیستی و قتلعام غیرنظامیان ادامه دارد و کار به جایی رسیده است که در درگیریهای شهری در نواحی شمالی غزه، سربازان رژیم صهیونیستی از اسرای فلسطینی به عنوان سپر انسانی استفاده میکنند. هنوز جنازههای بسیاری از مردم غزه زیر آوارها مانده است و زمین غزه مملو از خون و تکههای بدن شهدای فلسطینی است. این بار پروپاگاندای رسانهای صهیونیستی اگرچه سعی کرد خط روایت را در دست گیرد و با مظلومنمایی و برجسته کردن کلیشه تاریخ مصرف گذشته یهودستیزی، برای خود از سوی مردم دنیا اشک تمساح دریافت کند، اما شدت جنایت رژیم صهیونیستی به حدی بالا بود که از همان روزهای اول جنگ تا به امروز شاهد هستیم گروههای هزاران نفری در اقصی نقاط دنیا، از آسیا تا اروپا و آمریکا با حضور در خیابانها علیه جنایات صهیونیستها شعار داده و ضد آپارتاید یهود موضعگیری میکنند.
در ایران هم وضعیت به همین شکل است؛ از روز اول جنگ تا به این حال عموم مردم ایران نسبت به رژیم و جنایاتش ابراز تنفر و انزجار کرده و با برپایی چند راهپیمایی و گردهمایی در شهرهای گوناگون، عهد مبارزه با رژیم صهیونیستی را تجدید کردند؛ اما با اینحال چیزی را در این ایام مشاهده کردیم که سؤال و ابهامی را برای ما باقی گذاشت؛ سکوت روشنفکران! در ایران مانند هر جامعه دیگری، بخش قابل توجهی از دانشگاهیان و اهالی فرهنگ، هنر و اندیشه تحت تأثیر روشنفکران جامعه هستند و این قشر با فعل و انفعالات خود، مسیر و موضعگیری بخشی از بدنه اجتماعی را تعیین میکنند. روشنفکران ایرانی که همواره در آثار خود آزادی و عدالت را بیتالغزل نوشتهها و گفتارهایشان قرار میدهند، در این ایام روزه سکوت عجیبی گرفته و جز تعداد اندکی از آنان الباقی گویی در خواب عمیق زمستانی فرو رفتهاند و هیچ خبری از عالم و عالمیان ندارند. آنهایی که در فتنه ژینا هر روز بیانیه صادر میکردند و هرچه شایسته و لایق رژیم صهیونیستی و سردمداران دولتهای غربی است، به نظام جمهوری اسلامی نسبت میدادند، گویی تمایل ندارند تا چند خط یا چند جمله در دفاع از مظلومان فلسطینی بگویند یا بنویسند، و بمب فسفری و بمباران بیمارستانها را محکوم کنند. نهایت کاری که آنان انجام دادند، تحریر نامهای به سایر دانشگاهیان جهان بود که در آن هدف پایان یافتن جنگ در غزه را مطرح کردند و حرف مشکوک «به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطینی» را پیش کشیدند؛ گویی آنان رویشان نشده تا ایده مشروعیت دو کشور را مطرح کنند و جالبتر آنکه یک کلام از اسرائیل و 75 سال استعمار با کمک آمریکا در نوشتهها و گفتههایشان نیست. «بیژن عبدالکریم»ی که خود از سلک روشنفکران است، در برنامه «به افق فلسطین» درباره موضعگیری روشنفکران در قبال وضعیت غزه گفت: «ما وقتی از ایرانیها صحبت میکنیم باید منظورمان را روشن کنیم که ایرانی یعنی که؟ اگر منظورمان تودههای مردمی است، متأسفانه بسیاری از افراد را رسانههایی نظیر منوتو، صدای آمریکا و بیبیسی هدایت میکنند، به همین جهت بینش و نگرش بخشی از مردم ما تودهای و عوامانه است. دلیل هم آن است که جامعه ما تبآلود است، به تعبیری به دلیل فشار موضوعات معیشتی دچار تب شدهاند. نیروهای انقلابی باید به این تب توجه داشته باشند و آن را درک کنند. بخش دیگری از مردم روشنفکران ما هستند که من آنان را هیچگاه نمیبخشم، چرا که آنان به خاطر خشمی که از جمهوری اسلامی و شرایط ایران دارند از اسرائیل حمایت کردند. این اتفاق بسیار ننگین است.»
روشنفکرانی که سر ماجرای اوکراین یا طالبان سینهچاک مبارزه با ظلم و حمایت از مظلوم بودند، در قضیه جنگ طوفانالاقصی نشان دادند که روشنفکری و دانشگاهی بودن تنها یک بازی سیاسی و متناسب با آن جهانزیستی است که آنان به آن تعلق دارند و گویا فلسطین در نگرش و قاموس اینان جایی ندارد. برای بررسی این موضوع و تحلیل بیشتر با «حجتالاسلام محمد ملکزاده» عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه و دانشآموخته دکتری سیاست گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
روشنفکران ایرانی که پارسال سر قضیه مهسا امینی دائماً بیانیه و نظر میدادند، امروزه در قبال فاجعه غزه هیچ نمیگویند و در انفعال کامل به سر میبرند، این تناقض را شما چگونه ارزیابی میکنید؟
بیش از یک ماه است که حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی علیه کودکان، زنان و مردم بیدفاع و بیپناه فلسطینی آغاز شده است و رژیم صهیونیستی با تمام توان حمله خود را گسترش میدهد. هر شخصی با هر مرام و مسلک و سلکی که باشد، بیشک در برابر این جنایت عظیم واکنش نشان میدهد و ساکت نمینشیند. در جامعه ما مانند هر جامعه دیگری، بخشی به عنوان خواص شناخته میشوند که بین آنان هنرمندان، روشنفکران و به طور کلی اهالی فرهنگ و اندیشه حاضر هستند که تریبون و مخاطبان بسیاری داشته و وظیفه راهنمایی و هدایتبخشی از جامعه را بر عهده میگیرند. در ایران این طیف به دو بخش تقسیم میشوند: بخش اول کسانی هستند که با توجه به موضوع تعهد، نسبت به موضوعات حساس و مهم ایران و جهان مانند موضوع امروزه فلسطین ساکت نمینشینند و فعالانه به حرکت دست میزنند. آنان از ظرفیت خود همواره برای دفاع از مظلوم استفاده میکنند و هیبت ظالم آنان را فریب نمیدهد، اما در آن سو طیفی وجود دارد که به دلیل مخالفت همهجانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران و ذهنیت سکولار و غربزده خود، واکنششان معطوف به موضعگیریهای نظام جمهوری اسلامی است. برای نمونه، برای اینکه با انقلاب اسلامی مبادا لحظهای همسو شوند، حاضر نیستند از فلسطین دفاع کرده و استعمار و جنایت صهیونیستها را به چالش و انتقاد بگیرند. در چند روز اخیر وجدان جهانی از حملات اسرائیل به مردم فلسطین به درد آمده و شاهد آن بودیم که خیل کثیری از مردم جهان نسبت به این جنایت واکنش نشان دادند و علیه اسرائیل به تظاهرات دست زدند؛ اما در ایران به شکل عجیبی روشنفکران ما که باید پیشروان جامعه باشند یا به کلی سکوت اختیار کرده یا به شکل مزوّرانهای مواضع دوپهلو را اخذ میکنند تا نه سیخ بسوزد و نه کباب.
حقیقت همان است که گفته شد، مخالفت و بغض از نظام آنان را واداشته که در قبال وحشیانهترین اعمال هم که شده، برای دفاع از مردم فلسطین کاری نکنند. پارسال برای فوت طبیعی خانمی در اداره پلیس، همین قشر روشنفکر و هنرمند آن چنان سینهچاک کردند و به بهانه دفاع از حقوق زنان و آزادی با نظام جنگیدند، آیا این دلسوزان حقوق زن و آزادی این تجاوز و قتلعام را نمیبینند؟ آیا کشتار زنان و کودکان را به دست صهیونیستها مشاهده نکردند؟ نکند در قاموس آنان که شعار زن،زندگی،آزادی را سر میدادند، زنان فلسطینی زن نیستند و ارزش دفاع کردن ندارند؟
مسئله فلسطین و جنایات رژیم صهیونیستی به قدری جانسوز است که بسیاری از مجامع بینالمللی و شخصیتهای جهانی در حد حرف هم که شده، در برابر آن موضعگیری کردند. به عبارتی، این یک موضوع جهانی است و ربطی به جمهوری اسلامی ندارد که آنان از ترس اینکه با این نظام سر یک مسئله همسو شوند، نسبت به آن سکوت اختیار کردند. این اتفاق نشان داد جریان روشنفکری و هنری ما تا چه حد به انگارههای غربی و رسانههای آنان وابسته هستند و چگونه خود را به بردگی آنان درآوردند. مسئله فلسطین امروزه یک آزمون و میدان برای روشن شدن چهره واقعی خواص و صاحبان مخاطب است که با فعل و انفعال خود حقیقت وجودیشان را روشن کنند. امروزه با سکوت یا اعتراض در قبال جنایات صهیونیستها، روشنفکران ایرانی واقعیت خود را تعیین و جایگاه خودشان نزد حقیقت را معلوم میکنند.
اثرات این سکوت را چه میدانید؟
بسیاری از مردم ایران چشم به دهان و قلم این قشر دارند تا ببینند در این التهاب منطقهای و بحران بشری، چه واکنشی از خود نشان میدهند. سکوتی که از این افراد میبینیم، اولین نتیجه باطل بودن دغدغه آزادی و حقوق نزد اینان است. به تعبیر روشنتر، پاییز پارسال و پاییز امسال نشان داد، که موضوع دفاع از حق و آزادی یک پوشش برای دشمنی با نظام جمهوری اسلامی و همراهی با دشمنان آن است؛ و الا مگر میشود کسی آزادیخواه و عدالتطلب باشد و در قبال ماجرای فلسطین سکوت را برگزیند؟
موضوع بعدی آن است که مردم خوب درمییابند که این طیف چگونه به مثابه ابزاری در دست سیاست غرب هستند تا بنا به منافع آن حرکت کنند. همچنین رو شدن خود تحقیری روشنفکران ایرانی یکی دیگر از ثمرات سکوت در قبال جنایات صهیونیستها بود. امروزه تمدن وحشی غرب که تجلیاش را در رفتار صهیونیستها میبینیم، بدون رحم به کودک و نوجوان بیمارستانها را هم هدف میگیرد و این روشنفکران همچنان بدون هیچ حرفی سکوت کامل اختیار کردهاند. این یک خیانت به مردم است و تاریخ هیچگاه خیانت روشنفکران را فراموش نمیکند.