صبح صادق >>  جبهه >> گزارش
تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۹  ، 
کد خبر : ۳۶۰۸۰۵
بررسی زندگی و بازگشت خانواده‌ها به خرمشهر پس از آزادسازی شهر

دوباره خرمشهر

پایگاه بصیرت / فاطمه ساداتی
آزادسازی خرمشهر در جریان عملیات «الی بیت‌المقدس» نقطه عطفی را در تاریخ هشت ساله دفاع مقدس ثبت کرد؛ اتفاقی که سبب شد روح استقامت و مقاومت در کالبد جنگی سخت نقش ببندد و ملت ایران را مصمم کند تا در حمله نابرابر صدامیان برای پیروزی در میدان مبارزه و پایانی خوش همچنان به جهاد در این راه ادامه دهند. «زندگی» در خرمشهر پس از حمله صدام رنگ دیگری گرفت. بسیاری از خانواده‌ها مجبور شدند کوچ کنند و اندک مردان و زنانی که در شهر ماندند، اسلحه به دست مقابل دشمن ایستادگی کردند. پس از آزادسازی «زندگی» مردم خرمشهر به گونه‌ای دیگر رقم خورد، شوق بازگشت به شهر و امید در جان‌شان ریشه دواند و آنان را در انتظار برگشت به خانه نشاند. با این حال، شرایط منطقه و آتش بی‌امان دشمن در خرمشهر باعث می‌شد که بازگشت آوارگان به تأخیر بیفتد. برخی رزمندگان و مدافعان شهر گزارش‌هایی از بازگشت چند خانواده و از سرگیری زندگی در شهر داده‌اند که در این مطلب قصد داریم این موضوع را بررسی کنیم که آیا پس از آزادسازی خرمشهر کسی از ساکنان شهر توانست برای زندگی به شهر بازگردد یا نه؟
نام خرمشهر که به میان می‌آید، گویا این جمله آوینی تکرار می‌شود: «خرمشهر دروازه‌ای در زمین دارد و دروازه‌ای دیگر در آسمان و تو در جست‌وجوی دروازه‌ آسمانی شهر هستی كه به كربلا باز شده است و جز مردترین مردان را به آن راه نداده‌اند. جنگ بر پا شده بود تا از خرمشهر دروازه‌ای به كربلا باز شود.» آوینی خوب خرمشهر را می شناخت و مثل همه مردان و زنانی که او را چون مادری یافتند و هنگامه هجوم دشمن دست به اسلحه بردند تا از او دفاع کنند، او نیز قلم به دست گرفت و روایتگر سرزمینی شد که وجب به وجبش با خون شهیدی در آمیخته و خاکش مشق مقاومت می‌کرد. مقاومت مدافعان خرمشهری در سال ۱۳۵۹ سرآغاز حرکتی شد که تا قرن‌ها می‌توانست نمایش الگویی از مقاومت و ایستادگی باشد. داستان‌های رقم خورده در خرمشهر نه اسطوره‌ای و اساطیری و نه خیالی و اغراق‌آمیز، بلکه بخشی از حقیقتی است که بخش مهمی از تاریخ ایران زمین را شامل می‌شود؛ اما بسیاری از داستان‌ها و وجوه آن تا به امروز گفته و بررسی نشده است. سرانجام مقاومت 45 روزه خرمشهر شکسته شد و دشمن توانست 17 ماه بر شهر مسلط شود. فتح پر خون دشمن اما دوام نیافت و در عملیاتی سخت به نام الی بیت‌المقدس بار دیگر مردان شیردل حماسه‌ساز توانستند شهر را پس بگیرند. قلب خرمشهر از زمان حمله بعثی‌ها تا به امروز مأمن هزاران خاطره و حرف گفته و ناگفته است که گاه در طول زمان و در جست‌وجوی افراد و ماجراها آشکار شده و گاه تا به امروز سر به مهر مانده است.
صدام برای غیر قابل نفوذ کردن خرمشهر هر کاری می‌توانست انجام داده بود. انبوه میادین مین، کانال‌های انفجاری و تله‌گذاری شده، شبکه‌ای از مواد اشتعال‌زا و کنترل تحرکات از طریق شبکه تلویزیونی مدار بسته در همه شهر، تنها گوشه‌ای از این اقدامات بود تا «زندگی» و «زمین» را از مردم شهر بگیرد؛ اما خدا خواست و همت رزمندگان به میدان آمد تا خرمشهر آزاد شد. سؤال اینجاست که تا چه مدت بعد از بازپس‌گیری خرمشهر به دست رزمندگان ایرانی این شهر خالی از سکنه بود و عملاً چه زمانی مردم به شهر بازگشتند؟ آیا پس از آزادی خرمشهر کسی از ساکنان به شهر بازگشت؟ 
پس از فتح خرمشهر هیچ چیز شهر شبیه قبل نبود. بندری که روزی نگین بندرهای خاورمیانه به شمار می‌آمد، حالا به شهر جنگ‌زده‌ای تبدیل شده بود که آثار ویرانی و خرابی در همه جای آن مشهود بود. بسیاری از خانه‌ها تخریب شده بود و آن را غیر قابل سکونت می‌کرد و تأسیسات زیر ساختی، مانند آب و برق از بین رفته بودند. به عبارت ساده‌تر، همه چیز برای زندگی مردم از بین رفته بود. مردم خرمشهر که بیش از یک سال قبل با شروع جنگ مجبور به ترک خانه‌های خود شده بودند، با وجود سختی‌های مهاجرت عملاً نمی‌توانستند به دلیل از بین رفتن زیرساخت‌ها به شهر بازگردند. با این حال، اطلاعات ضد و نقیضی از بازگشت خانواده‌ها پس از آزادسازی خرمشهر وجود داشت، مثل این مطلب از کتاب بازسازی خرمشهر اثر «شریف مطوف» که روایت می‌کند: «... یک خانواده کم بضاعت خرمشهری که پیش از جنگ، به زحمت زیاد توانسته بود خانه‌ای کوچک در نزدیکی بلوار چهل متری برای خود بسازد، با شروع جنگ در سال ۱۳۵۹ مجبور به ترک شهر و آواره شد. هنگامی که خرمشهر در ۳ خرداد ۱۳۶۱ آزاد شد، این خانواده با خوشحالی به شهر بازگشت تا ببیند خانه‌شان توسط ارتش متجاوز بعث کاملا تخریب و به گونه‌ای تسطیح شده بود که سربازان عراقی در آن فوتبال بازی می‌کردند. تلاش این خانواده برای بازسازی خانه خود در سال‌های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ به جایی نرسید و با شدت گرفتن جنگ در سال‌های ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷ آنها بار دیگر از شهر آواره شدند.» هرچند این روایت بدون مستندات و حتی آوردن نامی از خانواده رسماً آن را از دایره مطالب متقن خارج می‎کند، اما می‌توان این گمان را داشت که همچنان خانواده‌ای بلافاصله پس از آزادسازی به شهر بازگشتند یا نه؟! 
در مقابل گزارش عده زیادی از رزمنده‌هایی که پس از آزادسازی خرمشهر در خط پدافندی حضور داشتند، از قابل سکونت نبودن در شهر می‌گویند و حضور خانواده‌ها را ناممکن می‌دانند. چنانکه طبق گفته رزمنده‌ها از سال 1363 نیز به صورت رسمی ورود هرگونه فرد غیر نظامی به شهر و منطقه غیر ممکن بود. «علی رستمی» از نیروهای مخابرات لشکر انصارالحسین همدان می‌گوید: «پدافند شهر خرمشهر از تاریخ ۵ خرداد ۱۳۶۵ تا ۱۶ شهریور در دست گردان ۱۵۶ لشکر انصارالحسین(ع) همدان به فرماندهی برادر رضا میرزایی بود و طی این مدت بنده مسئول مخابرات بودم. مقر ما تابستان همان سال در خرمشهر و در طبقه زیرین مدرسه‌ای 2 طبقه در 200 متری اروند بود که فاصله خط پدافندی با عراقی‌ها در ام الرصاص در بعضی نقاط 250 متر می‌شد. برای ما که در سنگر و ساختمانی مطمئن مستقر بودیم و نان و آب و غذا به صورت منظم دست‌مان می‌رسید، زندگی بسیار سخت بود. هیچ غیر نظامی‌ در شهر ندیدم و یقین دارم قبل و بعدش هم ورود غیر نظامیان از دژبانی نورد اهواز ممنوع بود. همین موضوع سکونت در سال‌های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ را برایم غیر قابل باور می‌کند.»
«معصومه رامهرمزی» نویسنده و محقق ادبیات پایداری که خود نیز در سال‌های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ در منطقه آبادان و خرمشهر حضور داشت، به نقل از «بتول کازرونی» همسر سیدصالح موسوی، از مدافعان خرمشهر نقل می‌کند که چهار ماه بعد از آزادی خرمشهر (سال ۱۳۶۱) در کوی طالقانی ساکن شدند. خانواده آبکار هم در نزدیکی آنها زندگی می‌کردند. خانواده پورحیدری هم در محله دیگری ساکن بودند. خانواده‌های دیگری هم به شکل موقت برای زندگی به خرمشهر می‌آمدند؛ ولی به دلیل نبود امنیت و کمبود امکانات بعد از چند ماه به آبادان یا شهرهای دیگر می‌رفتند. خانم کازرونی روایت می‌کند که رزمندگان شهر، هاجر کوچولو را دختر تنهای شهر صدا می‌زدند. این سه خانواده به‌طور ثابت نزدیک به دو سال در خرمشهر بودند. یک سال بعد از اقامت آنها، خانواده دیگری برای زندگی به شهر آمدند. مرد خانواده یک مغازه ساندویچ فروشی در شهر زد که عموم مشتری‌هایش رزمندگان بودند.»
«حاج ایادبرام‌زاده» از مدافعان خرمشهر که در 17 سالگی مقابل بعثی‌ها ایستاد و یک چشمش را در خرمشهر و چند انگشت دستش  را در عملیات خرمشهر از دست داد نیز در این باره می‌گوید: «مادر شهیدان پوراحمدی که همسرش اسیر بود به اصرار خود به خرمشهر آمد. روبه‌روی مسجد امام جعفرصادق(ع) در نزدیکی مسجد جامع در منزل آقای سلیمانی، پناهگاهی برای او ساختیم. یک پسرش در فتح خرمشهر شهید شده بود و پسر دیگرش که بعدا در انفجار مین به شهادت ‌رسید، گهگاهی شب‌‌ها نزد او می‌رفت. تأمین آب و غذایش با یگان‌هایی بود که در خرمشهر بودند و او را می‌شناختند. به غیر از ایشان، تا ماه‌ها بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ و شاید سال ۱۳۶۸ به هیچ فرد غیر نظامی و خانواده اجازه ورود به خرمشهر نمی‌دادیم.»
طبق گفته رزمندگانی که در آن سال‌ها در خرمشهر و نزدیکی آن حضور فعال داشتند و نیز خانواده‌هایی که در آبادان زندگی می‌کردند، اگرچه زندگی در خرمشهر پس از آزادسازی ظاهرا امکان‌پذیر نبود، اما بازگشت یک و حتی چند خانواده به خرمشهر و زندگی در این شهر با وجود سختی‌ها و مشکلات فراوانی که وجود داشت و آتش دشمن که قطع نمی‌شد، جمله «عدم هرگونه زندگی در خرمشهر» را نقض می‌کند. 
«حاج قاسم صادقی» از رزمندگان فداییان اسلام که در ماه‌های ابتدایی جنگ به آبادان و خرمشهر رفته بود و هم اکنون نیز مسئولیت یادمان ذوالفقاریه آبادان را برعهده دارد، حضور یک زن و پسرش را به عنوان تنها خانواده تأیید می‌کند و می‌گوید: «گلناز گل نبی که ما به او «ننه مریم» می‌گفتیم، پس از اشغال خرمشهر در هتل پرشین آبادان و در کنار نیروهای فداییان اسلام که در این هتل مستقر بودند، زندگی می‌کرد. یک پسرش شهید و همسرش اسیر شده بودند و در آزادسازی خرمشهر مرتضی پسر ننه مریم به شهادت می‌رسد که چون قبرستان خرمشهر همچنان در دست عراق بود مرتضی را در آبادان دفن می‌کنیم. در پاکسازی‌های بعد از آزادسازی خرمشهر و در سال ۱۳۶۱ ننه مریم اولین خانواده‌ای است که وارد خرمشهر می‌شود. او گوسفندی قربانی می‌کند و آن را بین رزمندگان تقسیم می‌کند. پس از پیدا کردن خانه‌اش جهاد سازندگی برای بازسازی خانه به کمکش می‌آید و از مقر جهاد تا خانه‌اش که حدود 500 متر می‌شد را کابل برق می‌کشند، یخچال و تلویزیون به او می‌دهند و منبع آبی را در خانه‌اش کار می‌گذارند. پاییز سال ۱۳۶۴ با آزادی «بابامراد» همسر ننه مریم آن دو برای سکونت به سربندر رفتند، اما ظاهراً خیلی مواقع به خرمشهر می‌آمدند و در آنجا می‌ماندند. تا اینکه جنگ تمام شد و مردم به شهرهای خود بازگشتند و ننه مریم نیز به خرمشهر بازگشت.
به پاس حضور این زن قهرمان در خرمشهر رزمنده‌ها به او لقب «مادر شهر» را دادند که روی سنگ مزارش در آرامستان خرمشهر نیز حک شده است.»
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات