مردم پاکستان با تلاشهای شبانهروزی و خستگیناپذیر رهبران مسلمانان خود توانستند شصت سال پیش در 14 آگوست 1947 میلادی مصادف با 1326 هجری شمسی از کشور هندوستان جدا و در جغرافیای سیاسی جهان ظاهر شوند. این کشور در 30 سپتامبر همان سال به عضویت سازمان ملل متحد درآمد. سیستم اداره پاکستان تا 23 مارس 1956 به صورت فرمانداری کل بود و فرماندار کل از پادشاه انگلیس حکم میگرفت.
به گزارش ایرنا رهبران نهضت استقلال «محمدعلی جناح»، علامه «محمد اقبال لاهوری»، «محمدعلی جوهر»، «ظفر علیخان»، «راجا صاحب محمودآباد»، «فاطمه جناح» و «نواب لیاقت علیخان» تلاش بسیاری کردند تا این استقلال را بدست بیاورند.
علامه اقبال در دوم ژوئن 1937 به «محمدعلی جناح» بنیانگذار پاکستان نوشت: «امروز شما تنها فرد مسلمانی در هند هستید که جامعه اسلامی شبهقاره رهبری شما را در طوفانی که عنقریب دامنگیر همه این سرزمین خواهد شد، خواهانند». در حقیقت روح اقبال توسط محمدعلی جناح جلوهگر شد و طراح پاکستان پیش از وفات خویش طرح استقلال را نوشت و برای جناح فرستاد و 9 سال بعد از فوت او کشور مسلمان پاکستان در 14 اوت سال 1947 در نقشه جهانی پدیدار شد.
آنچه که تاریخ بیان میکند، روند سلطه برای منطقه توسط انگلیسیها با حضور «واس کودیگامه» سیاح انگلیسی برای تجار در قرن پانزدهم آغاز شد. در قرن پانزدهم اوضاع شبهقاره بسیار وخیم شد و برای این اقدام اروپا به بهانه تجارت منطقه را در اختیار گرفت و بعدها در جنگ «پلاسی» و «بکسر» انگلیسیها تقریبا همه نقاط شبهقاره را به تصرف خود درآوردند.
در سال 1857 عدهای کوشیدند تا با جنگ، آزادی را به شبهقاره بازگردانند که شکستخوردند و شبهقاره کاملا در اختیار پادشاه بریتانیا قرار گرفت. سید «احمدخان» موسس دانشگاه «علیگر» در هند به این نتیجه رسید که اگر بنا باشد مسلمانان از قید و بند ظلم رها شوند باید به علوم و فنون روز دست یابند و تلاش بسیاری کردند تا دانشکده علیگر را تاسیس نمود و در سال 1920 این دانشکده به دانشگاه تبدیل شد. بعد از آن سید احمدخان نظریه «دو ملت» بودن را ارایه داد و تاکید کرد که مسلمانان و هندوها و دو ملت جدای از یکدیگر هستند.
همزمان مردی شاعر، ادیب و اندیشمند که بعدها ستاره شرق نام گرفت با اشعار حماسی و احساسی خود، آگاهیبخش ملت مسلمان از ظلم، ستم و رهایی بندگی شد و او کشی نبود جزء علامه اقبال لاهوری. اقبال زمینهساز حرکت استقلال و تقویتکننده بنیه فکری، اندیشه و اسلام برای مسلمانان شبهقاره بود. او تلاش کرد با اشعار شورانگیز خود روح انقلاب را در کالبد مسلمانان شبهقاره بدمد و آنها را از خواب بیدار کند و نسبت به حقوق و سرنوشتشان آگاهی دهد.
مردم مسلمان که با تحصیلات هم همراه شده و آگاهی پیدا کردند برای بدست آوردن حقوق و تعیین سرنوشتشان دست به حرکتهایی زدند که بوی جدایی و استقلال میداد. در سال 1940 اجلاس سالیانه تنها حزب مسلمان «مسلم لیگ» در لاهور امروزی مرکز ایالت پنجاب پاکستان برگزار شد و در آن تلاش همه حاضرین برای استقلال کشوری به نام پاکستان به توافق رسیدند.«محمدعلی جناح» که از فرنگ برگشته بود به عنوان رهبر حزب مسلم لیگ روح نوشتههای علامه اقباللاهوری او را در خود گرفته و برای استقلال تلاشی شبانهروزی کرد.
معمار انقلاب پاکستان «اقبال لاهوری» در بسیاری از نوشتهها خود خطاب به جناح و دیگر رهبران تاکید بر قرآن، اسلام و حتی اهل بیت(ع) برای رهایی از ظلم و آزادگی دارد. زمانی که پاکستان مستقل شد، علامه اقبال 9 سال بود که دارفانی را وداع گفته بود اما اشعار او چنان بود که ملتی را تکان داد. شاید امروزه بعد از شصت سال استقلال روند سیاسی و تغییر منش به سمت و سویی رفته است که نیاز به بررسی مختصر دارد.
محمدعلی جناح یکسال بعد از استقلال بیمار و دارفانی را وداع گفت، اما 11 سال سیاستمداران و حکمرانان پاکستان در جنگ و جدل با کشور همسایه خود هند بودند. چهار فرماندار وقت «محمدعلی جناح»، «خواجه ناظمالدین»، «ملک غلام محمد» و ژنزال «اسکندرمیرزا» به ترتیب برای 11 سال زمام امور را در دست گرفتند. بعد از تغییرات در قانون اساسی و تصویب در مجالس ملی و سنا، کشور جمهوری شد. موضوعات مورد اختلاف مانند «کشمیر»، مناطق شمالی و باتلاق مرزی «سرکریک» رودخانه «وولار»، ارتفاعات و یخچالهای «سیاچن» مسایلی بود که از استعمار پیر به جای ماند و تا جایی پیش رفت که سه جنگ بزرگ بین دو کشور تازه استقلال یافته هند و پاکستان رخ داد.
در همین دوران نقش ارتش کشور پررنگ شد و ارتش آبدیده و کارآزموده در جنگها وارد سیاست شد. ژنرال «ایوبخان» در سال 1958 علیه ژنرال اسکندر میرزا کودتا کرد و 11 سال بر مسند قدرت باقیماند. مردم که استقلال خود را با کودتا مغایر دیدند توسط رهبران مذهبی و سیاسی به خیابانها ریختند که نتایجی در برنداشت، ژنرال «یحییخان» در 25 مارس 1969 کودتای نظامی کرد و 2 سال حکومت راند که در همین دوران پاکستان غربی (بنگلادش فعلی) از این کشور جدا شد. مردم دوباره مهر سکوت را شکسته و به خیابانها آمدند و «ذوالفقار علی بوتو» رهبر حزب مردم را انتخاب کردند که وی از سال 1971 تا 1973 زمام امور را در دست داشت تا اینکه با روی کارآمدن «چوهدری فضلالهی» او را به دار آویختند.
سومین کودتا در کشور توسط ژنرال «ضیاءالحق» رخ داد که او نیز از سال 1987 تا اوت 1988، 10 سال بر مسند قدرت ماند تا اینکه آمریکاییها او را به همراه سفیر خوددر پاکستان در هواپیمایی که جنوب کشور به سمت اسلامآباد میآمد، منفجر کردند. در این مدت هیچ سیاستمداری علیه حکومت نظامی حرفی نمیزد و همه همراه بودند، ین بار نیز مردم ساکت نماندند دوباره برای حفظ دستاوردهای استقلال کشور که روزی علامه اقبال لاهوری و محمدعلی جناح میگفتند به خیابانها ریختند. در این دوران ژنرال «اسلمبیگ» فرمانده ارتش پاکستان برای حفظ نظم امور حکومت را به دست گرفت و «غلام اسحاقخان» که در این دوران رییس مجلس «سنا» بود، به عنوان رییسجمهوری تعیین شد.
غلام اسحاقخان انتخابات عمومی برگزار کرد و در نتیجه خانم «بینظیر بوتو» دختر پدری که به دار آویخته شده بود با اکثریت آرا در سال 1988 نخستوزیر شد. در این دوران احزاب از یکدیگر تفکیک شده بودند و پاکستانی که استقلالش را مدیون «حزب مسلملیگ» بود، شاهد تفکیک احزاب به تعداد زیادشد.
روند حضور نظامیان همچنان حفظ شد تا اینکه «نواز شریف» رهبر حزب مسلملیگ (نواز) در سالهای 1990، 1993، 1997 سه دوره با رای اکثریت نمایندگان مجلس ملی نخستوزیر شد که در دوره سوم نخستوزیری خود ژنرال «پرویز مشرف» را به سمت فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب کرد. اختلافات این دو بالا گرفت و همچنان نقش ارتش در حکومت دارای پررنگ شد تا جایی که نوازشرف در 12 اکتبر سال 1999 ژنرال مشرف را از این مسئولیت عزل کرد اما قدرت ارتشیها چنان قوی بود که این حکم پذیرفته نشد و بلافاصله ظرف کمتر از 24 ساعت ژنرال مشرف بعد از نشستن هواپیمایش در فرودگاه اسلامآباد زمام حکومت را با کودتایی بدون خونریزی به دست گرفت.
ژنرال مشرف به عنوان رییس اجرایی کشور نخستوزیر وقت «نواز شریف» را دستگیر و روانه زندان کرد و برای چندمین بار در طول تاریخ امور کشور مستقیما به دست ارتش افتاد. ژنرال مشرف بعد از روی کارآمدن مردم کشور را به دو جناح «میانهرو» و «تندرو» تقسیم کرد و تا سال 2002 امور کشور را اداره کرد. وی از سال «2002 میر ظفراللهخان جمالی» را نخستوزیر معرفی کرد و وی 2 سال در این مسئولیت بود تا اینکه دولت موقت با نخستوزیری «چوهدری شجاعت حسین» رهبر حزب مسلملیگ (حاکم) یا (قاعد اعظم) انتخابات جدید برگزار کرد و «شوکت عزیز» که تازه از آمریکا بازگشته و مدتی نیز وزیر اقتصاد و دارایی بود با اکثریت آرا به نخستوزیری انتخاب شد. همچنین بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 میانهروها به «روشنفکران» جامعه تبدیل شدند و تندروها به «افراطیون» مبدل گردیدند. شاید این سوال بسیاری از مردم و مسئولان پاکستانی باشد که خواستههای رهبران استقلال تامین شده است و آیا با روی کار بودن ارتش آنچه را که علامه اقبال لاهوری و محمدعلی جناح دنبال میکردند ادامه دارد یا خیر؟