تاریخ انتشار : ۰۵ شهريور ۱۳۸۸ - ۱۰:۱۲  ، 
کد خبر : ۴۱۰۰۷

چرخش استراتژیک آمریکا


علی کرمی
اصطلاح جنگ به انواع اعمال قهریه و جبریه‌ای گفته می‌شود که دولتی یا کشوری نسبت به دولت دیگر به کار می‌برد، تا آن دولت را وادار به تمکین از اراده خود سازد. به عقیده کلاوروتیز، تئوریسن مشهور در این حوزه «جنگ ادامه سیاست است با وسایل دیگر». در ادامه وی معتقد است نتایج جنگ هرگز مطلق نیست. ولی امروزه جورج بوش، رئیس‌جمهور آمریکا از طریق جنگ به دنبال دستاوردهای مطلق است.
ایالات متحده آمریکا با ترک دکترین مونروئه و با ورود به جنگ جهانی اول و دوم رسماً حضور فعال خود را در عرصه بین‌المللی آغاز کرد. واشنگتن براساس دکترین مونروئه به دنبال حفظ منافع در محدوده قاره آمریکا بود و از ورود به مناسبات بین‌المللی خودداری می‌کرد. تا اینکه با خستگی اروپا در دو جنگ جهانی و دراز کردن دست نیاز اروپایی‌ها به سوی آمریکا به خاطر مبارزه با نفوذ کمونیسم و کمک‌های اقتصادی به این کشورها از یکسو و نیرومند شدن آمریکا براساس دکترین مونروئه و در طول دو جنگ جهانی، از حیث اقتصادی و نظامی از سوی دیگر، واشنگتن را بر این اصل واداشت که می‌تواند در عرصه بین‌المللی تاثیرگذار باشد. بدین ترتیب رویکرد آمریکا از انزواطلبی به جهانگرایی تغییر جهت یافت.
همچنین با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، نظام دوقطبی حاکم شد. در دوران نظام دوقطبی آمریکا سیاست گسترش سیادت در جهان را براساس سازوکارهای جنگ سرد و سازمان‌های بین‌المللی نوپا مثل سازمان ملل متحد دنبال می‌کرد.
تاسیس سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و هدایت آن توسط آمریکا، در برخورد با همتای شرقی خود یعنی ورشو با هدایت شوروی، از دیگر سازوکارهای دو قدرت برای نفوذ در جهان بود.
تا زمان فروپاشی شوروی (بلوک شرق) و از بین رفتن نظام دوقطبی و حاکم شدن رویکرد یکجانبه‌گرایی آن هم از سوی آمریکا، واشنگتن فرایند سیادت یا برتری در جهان را از طریق رویکردهای جدید، به خصوص به کار بردن ابزار جنگ دنبال می‌کند. انواع زورگویی‌ها، بی‌اعتنایی به نهادها و سازمان‌های بین‌المللی (به عنوان بهترین مرجع برای رسیدگی به بحران‌های بین‌المللی) و از همه مهم‌تر بی‌توجهی به حق تعیین سرنوشت ملت‌ها به دست خود که در فصل اول، ماده 1 منشور سازمان ملل متحد تاکید شده است، در پروسه جدید سیادت و رهبری آمریکا بعد از تحولات 11 سپتامبر 2001 به وضوح آشکار است.
بدین ترتیب تصمیم‌گیری فردی تیم نومحافظه‌کاران به رهبری بوش جایگزین تصمیم‌گیری جمعی توسط نهادهای بین‌المللی شد و این درست تفسیر همان جمله معروف جورج بوش، رئیس‌جمهور آمریکاست که گفت: «هر آنکه با ما نیست علیه ماست». جنگ‌افروزی علیه افغانستان و عراق گواه این مدعاست.
ایالات متحده آمریکا بعد از حادثه تروریستی در دو برج دوقلوی نیویورک، براساس تئوری جنگ پیشگیرانه، سیادت و نقش‌آفرینی در جهان را در پی گرفت. نظریه جنگ پیشگیرانه مبتنی بر این مفهوم است که قبل از اینکه کشور یا دشمن بخواهد منافع و امنیت کشور دیگر را در هر منطقه به خطر اندازد، باید با آن برخورد کرد، حتی با راه‌اندازی جنگ بدون اعتنا به قوانین بین‌المللی، جنگ عراق در 20 مارس 2003 که توسط آمریکا راه‌اندازی شد، از جمله جنگ‌های پیشگیرانه می‌باشد. همچنین واشنگتن از منظر این رویکرد به دنبال ترویج اندیشه لیبرال دموکراسی سرمایه‌داری خود در خاورمیانه است. زیرا آمریکایی‌ها معتقدند جوامع غیردموکراتیک در خاورمیانه مامنی امن برای رشد تروریسم است. به همین دلیل است که دولت بوش جنگ‌افروزی در افغانستان را تحت رهبری نیروهای ایساف و عراق را تحت رهبری خود، در جهت ایجاد جوامعی دموکراتیک عنوان می‌کند. ولی تاکنون این سیاست واشنگتن ناموفق بوده است. بی‌تردید می‌توان گفت وضعیت نابسامان عراق، نقش یک آهن‌ربا را بازی می‌کند که تروریست‌ها را جذب خود کرده است. 4 سال از حضور نظامی جدید آمریکا در خاورمیانه می‌گذرد که عملا واشنگتن نتوانسته است به اهداف از پیش تعیین شده خود، از جمله ریشه‌کنی تروریسم، ایجاد جوامع دموکراتیک و ثبات در خاورمیانه، نائل آید. ناکامی در عراق اوج ناکارآمدی رویکرد یکجانبه‌گرایی آمریکاست. نکته جالب‌تر اینجاست که با انتشار گزارش بیکر ـ همیلتون، همچنان دولت بوش بر سیاست‌های تک‌محوری و ناموفق خود تاکید می‌کرد. در گزارش علمی و کارآمد بیکر ـ همیلتون به همکاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی به خصوص دو کشور تاثیرگذار همسایه عراق یعنی ایران و سوریه، برای حل بحران امنیتی عراق تاکید شده است. ولی آمریکا بدون اندک تاملی بر این گزارش حاضر به همکاری با ایران و سوریه نبود.
تا اینکه با انتقادهای شدید علیه موضع‌گیری‌های بوش در حل بحران امنیتی عراق از یک سو و متحمل شدن هزینه سنگین ارتش آمریکا در برقراری ثبات و امنیت در بغداد از سوی دیگر، سرانجام دولت بوش را مجبور کرد که در حل بحران سیاسی و امنیتی عراق که تا مرز جنگ‌های طایفه ای پیش رفته، به همکاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی روی آورد که به کرات در گزارش بیکر ـ همیلتون به آن اشاره شده بود.
تشکیل کنفرانس منطقه‌ای بغداد در 10 مارس (20 اسفند) برای ایجاد راه‌حلی مناسب جهت برون‌رفت از معضل امنیتی عراق و شرکت همزمان آمریکا، ایران، سوریه و 5 عضو اصلی شورای امنیت در این کنفرانس، نشان از چرخش استراتژیک کاخ سفید دارد. ناکارآمدی دستگاه دیپلماسی آمریکا در حل بحران عراق و به طور کلی منطقه خاورمیانه، رئیس‌جمهور آمریکا را مجاب کرد که به همکاری‌های بین‌المللی و منطقه‌ای تن دهد. بنابراین می‌توان گفت حضور آمریکا در کنفرانس امنیتی بغداد بیانگر این موضوع می‌باشد که دیگر کاخ سفید به تنهایی نمی‌تواند به دنبال نقش‌آفرینی در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی باشد. شرایط کنونی خاورمیانه به خصوص اوضاع نابسامان افغانستان، عراق و صلح اعراب با اسرائیل، حکایت از این دارد که دیگر آمریکا با رویکرد یکجانبه‌گرایی قادر به حل موضوعات منطقه‌ای و بین‌المللی نیست.
بدین‌ترتیب ایالات متحده آمریکا از طریق همکاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی و ساختارمند، موفقیت‌های بیشتری می‌تواند در مناسبات بین‌المللی کسب کند. در نتیجه سهم صلح و امنیت هم بیشتر خواهد شد. به طور کلی دستگاه سیاست خارجی و دیپلماسی آمریکا در راستای تامین منافع با تغییر رویکردها مواجه است. واشنگتن تاکنون چند رویکرد را در اجرای سیاست خارجی خود به کار برده است که در دوره‌های تاریخی مختلف به کار گرفته شده‌اند. کاخ سفید در مقطعی از تاریخ با رویکرد انزواطلبی براساس دکترین مونروئه به دنبال منافع خود بود. در دوران جنگ سرد و بعد از آن تا حادثه تروریستی 11 سپتامبر 2001، واشنگتن با تغییر در رویکرد خود از طریق همکاری‌های بین‌المللی و احترام گذاشتن به سازمان‌های بین‌المللی به دنبال نقش‌آفرینی در عرصه بین‌المللی بود. نهایت با شکل‌گیری حادثه ابهام‌آمیز تروریستی 11 سپتامبر 2001، آمریکا از رویکرد جهانگرایی به راهبرد یکجانبه‌گرایی روی آورد، بدون توجه به قوانین و نهادهای بین‌المللی.
گرچه به خاطر مولفه‌های برتر قدرت، یکجانبه‌گرایی منافاتی با رهبری آمریکا ندارد و واشنگتن می‌تواند به تنهایی عمل کند. (نمونه جنگ عراق) اما نکته مهم اینجاست که آمریکا برای موفق شدن در حل بحران‌های منطقه‌ای و بین‌المللی محتاج حمایت دیگران است. شرکت آمریکا در کنفرانس منطقه‌ای بغداد نیازمندی دولت بوش را برای حل بحران امنیتی عراق می‌رساند. این نیازمندی کاخ سفید به حل بحران عراق بیانگر قرار گرفتن جایگاه موازی قدرت آمریکا در برابر دیگر قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی است. بدین‌ترتیب حل بحران امنیتی عراق مستلزم تلاش‌های خارق‌العاده از سوی جامعه جهانی به خصوص کشورهای همسایه این کشور منطقه است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات