سلیمان دعویسرا
همه بر این گمان بودند که ماجرای استقلال کوزوو فقط روابط دو قدرت جهانی، روسیه و آمریکا و روابط دو ملت صربها و آلبانیتبارها را تیره خواهد ساخت. اما وقایعی که در این یک هفته پس از استقلال کوزوو بروز کرده، بسی فراتر از پیشبینی ناظران بوده است. صربهای خشمگین که همواره گرایشات جداییخواهانه را با سرکوب اقلیتها پاسخ میدادند این بار پیش از رویارویی با مسلمانان کوزوو به سراغ قدرتهای حامی استقلال این ایالت رفتهاند. حمله سازمانیافته جوانان صرب به سفارتخانههای غربی و در رأس آنها سفارت آمریکا یک رویداد بیسابقه و پرمعنا در تاریخ تحولات بالکان است که حتی ممکن است روند حضور آتی کشورهای غربی در این منطقه را با چالشهای عمیق روبهرو سازد.
دومین اتفاق شگفت در واکنش کشورهای شرق اروپا به این ماجرا به وقوع پیوسته است. در حالی که پیش از این آمریکا و حتی سازمان ملل این گونه وانمود کرده بودند که جز روسیه هیچ کشور مطرحی مخالف استقلال کوزوو نیست. اما اکنون رساترین فریاد مخالفت با استقلال کوزوو نه از اردوی رقبای آمریکا که از سمت شریکان و متحدان اروپایی به گوش میرسد.
پیوستن اعضای مطرح اتحادیه اروپا نظیر اسپانیا، قبرس، رومانی، مجارستان، اسلواکی و... به صف مخالفان استقلال کوزوو اتفاق بیسابقه دیگری است که اکنون معادلات و سناریو تنظیم شده در اتاق گروه تماس غرب (آمریکا و اتحادیه اروپا) را به هم میریزد. مناقشه کوزوو هم اکنون چنان شکافی در صف اروپای به ظاهر یکپارچه پدید آورده که حتی در بحران عراق و افغانستان نیز چنین شوکی را ساکنان قاره سبز تجربه نکرده بودند. نکته جالب این است که همه کشورهای شرقنشین اروپا که از تصمیم طایفه غربنشینان این قاره درباره کوزوو زبان به سرزنش گشودهاند دلیل اعتراض خود را اوضاع بحرانی بالکان نخواندهاند که برای آنها یک اتفاق طبیعی است بلکه آنها از سرایت این موج جداییطلبی به مناطقی از شرق و حتی مرکز اروپا سخن گفتهاند که اکنون مستعد درگیری اکثریت و اقلیتهای قومی هستند.
چرا آمریکا کانون اعتراض است؟
مهمترین مسئلهای که پس از بروز طوفان اعتراض و اختلاف در فردای کوزوو ذهن ناظران را به خود مشغول کرده این است که آیا به راستی طراحان سناریو استقلال یعنی آمریکا و گروه تماس غرب و نماینده سازمان ملل (مارتی آهتیساری) نقشه راه تشکیل این کشور را نادرست ترسیم کردهاند؟ و اگر کوزوو غیر از سناریو گروه تماس غرب مسیر دیگری را برای دستیابی به استقلال میپیمود این مقصود با هزینه کمتری به دست نمیآمد؟ در این که استقلالخواهی کوزوو یک خواسته ملی، تاریخی و داوطلبانه است تردیدی نیست. اما مسئله این است که دولتمردان پریشتینا برای نیل به آرمان از جاده دیپلماسی غرب بهره جستند. دستکم حوادث روز جشن استقلال این واقعیت را به هر ناظری القا میکرد. آن روز هر جوان کوزوویی در یک دست پرچم سرخ کوزوو و در دست دیگر پرچم قدرتهایی را گرفته بودند که خود را به عنوان بانی و حامی استقلال این سرزمین معرفی کردهاند.
استقلال کوزوو اندیشهای بود که در صحنه جهانی حامیان بسیاری داشت اغلب ملتهایی که سابقه تبعیض صربها و سرگذشت اندوهبار زیستن مسلمانان آلبانیتبار در دوران حکومتهای سرکوبگر بلگراد را در ذهن داشتند حمایت از استقلالخواهی پریشتینا را یک امر انسانی و تکلیف اخلاقی میدانستند اما آنچه باعث شد این روند حمایت خودجوش جهانی از فرآیند استقلال کوزوو مختل شود سیاست شتابزده گروه غرب بود. شیوه عمل گروه دولتهای غربی بویژه آمریکا در این ماجرا هم به لحاظ تاکتیک و هم از حیث استراتژی دچار اشکال بود.
از جهت راهبردی این انتقاد را اغلب ناظران مطرح کردهاند که هیأت پیگیریکننده پرونده استقلال کوزوو موسوم به تروئیکا گام جدی برای زدودن موانع استقلال و نیز فراهم ساختن زمینههای روانی و سیاسی این تصمیم مهم بر نداشت. آنها مسئله حیاتی کوزوو را در فضای مبهم و در میان موج نارضایتی طرف صرب پیش بردند.
اما اشتباه راهبردی دوم که آثاری ناگوارتر بر جای گذاشت این بود که مسئله جدایی کوزوو از پیکره صربستان که موضوعی کاملا حقوقی که برخواسته از مطالبه تاریخی یک ملت بود به واسطه طراحی آمریکا به سوژهای از جنگ قدرت غرب و روسیه تبدیل شد. آغشته شدن مسئله کوزوو به غبار منافع دو جبهه از بازیگران جهانی اتفاقی بود که بیش از همه بر جوهره تفکر استقلالطلبی در بالکان لطمه وارد کرد. پس از آنکه موضوع کوزوو در فهرست چالشهای دو قدرت جهانی قرار گرفت دیگر آنچه در بحران کوزوو به چشم میآمد تضاد منافع واشنگتن و مسکو بود نه اعتراض یک ملت مسلمان به نقض حقوق و مطالباتش توسط قدرت حاکم در بلگراد. این در حالی است که همه تجربههای تاریخی دلالت براین داشتند که مطالبات تاریخی ملتها هرگاه وجهالمصالحه قدرتها قرار گیرد نتیجهای معکوس به بار میآورند. یعنی همان چیزی که اکنون دربالکان شاهد هستیم که خواست یک ملت را به توافق اعضای شورای امینت منوط کردهاند.
اما این، همه داستان لوث شدن جریان استقلالطلبی کوزوو نیست. به لحاظ تاکتیکی ناظران بالکان معتقد هستند که لحن دیپلماسی طرفهای غربی این بار در برافرختن آتش نزاع صربها بسیار تأثیرگذار بوده است. واقعیت این است که تیم قدرتهای غربی در قبال این مناقشه تاریخی به جای زبان اقناع و منطق جلب رضایت، از زبان اجبار و روش تحکم بهره جستند، روشی که دستکم تجربه بالکان میگوید نتایجی سوء به بار میآورد.
آنچه باعث شد که گروه غرب تصمیم خویش برای استقلال کوزوو را بیاعتنا به مخالفتهای بلگراد پیش ببرد، حضور نظامی ناتو و مداخله نظامی این سازمان در 1999 در بحران کوزوو بود. از این تاریخ که ناتو با قوای قهریه صربها را به عقبنشینی از این ایالت فرا خواند و نوعی خودمختاری برای آلبانیتبارهای این ایالت فراهم ساخت، ناتو و آمریکا همواره خود را بازیگر بلامنازع این منطقه فرض کرده و بلگراد را در برابر تصمیمهای خویش مطیع فرض میکردند.
در این مرحله نیز آمریکا و قدرت همراهش (اتحادیه اروپا) با تصور این که صربها امکان هیچ رویارویی با نیروهای ناتو را نخواهند داشت. سناریوی استقلال را به اجرا گذاشتند. به گفته ناظران بالکان این رفتار آمریکا در قبال بلگراد موجب شد احساسات قومگرایانه صربها به صورتی حادتر از گذشته تحریک شود و در نتیجه آن نه تنها سفارت این کشور بلکه دیپلماتیک بسیاری دیگر از دولتهای اروپایی به مخاطره افتد.
بلگراد پیش از این در برابر موج استقلالطلبی مسلمانان کوزوو شرایطی منفعل داشت در برابر تهدیدات و فشارهای تحمیلی آمریکا موضعی مظلومنمایانه به خود گرفت.
تاکتیکهای دیپلماسی صربها
استراتژی برخورد بلگراد در قبال موجهای استقلالطلبی این بار تغییر محسوسی کرده است. در حالی که رهبران صرب به صورت سنتی از ابراز زور برای فرو نشاندن و سرکوب حرکتهای جداییخواهانه بهره میجستند این بار آنها کوشش زیادی میکنند که با اتکا به دیپلماسی به این هدف نائل شوند. در همین راستاست که بلگراد این بار از تاکتیک موثر روانی به نام خطر سرایت جداییطلبی در اروپا بهره میگیرد. تاکتیکی که به نظر میآید بسیار کارساز واقع شده و تاکنون توانسته است شوک جدی در صف حامیان کوزوو در غرب ایجاد کند. به نظر میآید که آمریکاییها چندان پیشبینی این جنبه از حادثه را نمیکردند که بلگراد به کمک روسیه به تاکتیک یارگیری سیاسی روی آورده و دولتهایی که به نحوی با غائله جداییطلبی روبهرو هستند را وارد این جرگه اعتراض سازد.
بلگراد با خوشحالی اعلام کرد که طیف دیگری از کشورهای جهان این استقلال را قبول ندارند، مثلاً اسپانیا که مبارزات جداییخواهانه باسکها روبهرو است، نمیخواهد استقلال کوزوو را به رسمیت شناسد. رومانی و مولداوی نیز با مسائل جداییخواهان در ماورای دنیستر گرفتارند، آذربایجان و گرجستان و سریلانکا و چین نیز از جمله کشورهایی هستند که در مخالفت با استقلال کوزوو اظهارنظر کردهاند زیرا در این کشورها نیز مسئله جداییخواهی اقلیتهای ملی وجود دارد.
روش دیگری که حاکمان بلگراد این بار پیش گرفتند تفکیک مواضعشان از افراطیون صرب و تلاش برای بهرهگیری از روش اعتراضهای مسالمتآمیز بود. در همین راستا آنها مدعی شدند که مخالف آشوبهای خیابانی هستند و در مقابل با کشاندن موج شهروندان خشمگین صرب به خیابانها کوشیدند حمایت مردمی از تصمیم خویش را به رخ آمریکا و شورای امنیت بکشند.