تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۳۸۷ - ۰۸:۱۱  ، 
کد خبر : ۶۴۳۱۲

به یاد یار انقلاب و ابوذر زمان؛ آیت‌الله طـالقــانــی


 حمیده صفامنش
گروه سیاست: 19 شهریور 1358، چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آیت‌الله سید محمود طالقانی در حالی در اثر سکته قلبى درگذشت که حضرت امام خمینی (ره) در توصیف ایشان فرمودند: «آقاى طالقانى یک عمر در جهاد و روشنگرى و ارشاد گذراند... و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود سستى و سردى نداشت»، «ما برادرى را از دست دادیم و ملت ما، پدرى را و اسلام، مجاهدى را».
وقتی که در مراسم تشیع پیکرش صدها هزار نفر گرد هم آمدند، همگان دانستند که طالقانی مورد وثوق گروه‌های مختلف سیاسی بوده است. چنانکه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نیز در خاطرات خود می‌آورد "در عزای آقای طالقانی تقریبا تمام گروه‌های سیاسی، اعلامیه همدردی صادر کردند و مجالس عزاداری برپا کردند."
رهبر کبیر انقلاب در بیانات خود به مناسبت رحلت آیت‌الله طالقانی فرمودند: «او براى اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویاى او چون شمشیر مالک اشتر بود. برنده بود و کوبنده»، « مرحوم آقاى طالقانى مستقیم بود، مستقیم فکر مى‌کرد، مستقیم عمل مى‌کرد. انحراف به چپ و راست نداشت، نه غربزده بود و نه شرق‌زده، اسلام‌زده بود، دنبال تعلیمات اسلام بود و براى یک ملت مفید بود و رفتنش ضایعه است.»
به گزارش خبرنگار گروه تاریخ ایسنا، آیت‌الله سیدمحمود طالقانی در سال 1289 هجری شمسی در روستای گلیرد طالقان از توابع استان تهران دیده به جهان گشود، او در خانواده‌ای اهل علم و فضیلت و دارای روحیات انقلابی و ضد ظلم رشد کرد و برای نخستین بار در مکتب پدرش «ابوالحسن» -همان کس که امام (ره) از او با عنوان سرآمد پرهیزکاران یاد می‌کند- آغاز به یادگیری مفاهیم اسلامی و درس تقوا کرد. او تحصیلات دینی خود را در مدارس رضویه و فیضیه قم به پایان رساند.
آیت‌الله طالقانی حوزه را به امام جماعتی و مرید و مرادی ترجیح داد
گرچه پس از فوت پدر به وی پیشنهاد می‏شود که در تهران، امام جماعت مسجدی را برعهده گیرد اما سیدمحمود به درس و بحث علاقه داشت، حوزه را به امام جماعتی و مرید و مرادی ترجیح داد و برای تکمیل تحصیلات خود عازم قم شد. پای درس آیت‌الله کمره‌ای نشست و از آنجا برای تلمذ درس خارج در محضر آیت‌الله زاده اصفهانی عازم نجف اشرف شد.
آیت‌الله طالقانی اجازه‌نامه اجتهادش را از مرجع بزرگ آن روز آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی‌ گرفت و از آقای مرعشی و قمی اجازه حدیث. پس از اتمام تحصیلات به تهران آمد و در مدرسه شهید مطهری - سپهسالار سابق- به تدریس علوم دینی مشغول شد.
طالقانی پس از اقامت در تهران همراه با آیت‏الله کمره‏ای در راه نشر معارف اسلامی و جلوگیری از خطر سستی عقاید جوانان و گرایش آنان به اصول و اندیشه‏های مارکسیسم تلاش می‌کنند. در جلساتی با بحث روی نهج‏البلاغه، در مورد نقشه پیاده کردن دولت امیرالمؤمنین مطالعه می‌کنند.
سال 1318 برای اولین‌بار خشم خویش را نسبت به رژیم و دستگاه حکومتی، با دادن اعلامیه‌ای در رابطه با کشف حجاب ابراز کرد و در پی آن دستگیر و زندانی شد.
طالقانی پس از شهریور 1320، با تشکیل گروه‌های گوناگون سیاسی، مبارزه را به طور رسمی آغاز کرد. در همین سال بود که به اتفاق مهندس بازرگان و دکتر سحابی کانون اسلام را در خیابان امیریه بنیاد نهاد و با مجله دانش‌آموز همکاری کرد. در چهارمین شماره این مجله آقای کمره‌ای، مهندس بازرگان، دکتر سیاسی (وزیر فرهنگ)، حسین مکی و تعدادی دیگر مقالاتی نوشتند و سرمقاله با عنوان تفسیری از قران از سیدمحمود طالقانی بود.
پس از پایان جنگ دوم جهانی و به دنبال شورش کمونیست‏ها و تجزیه‏طلبان در آذربایجان به رهبری پیشه‏وری، طالقانی از سوی علما و مجامع دینی و مذهبی همراه با نخستین گروه از تفنگچی‌ها به آن منطقه می‌رود. پس از این تجربه بود که عنوان کرد « انحراف‌های فکری عده‏ای از مردم و جوانان و عواقب آن خطر بزرگی برای تمامیت و استقلال کشور دارد که ممکن است به نابودی و تجزیه آن بکشد و تکلیف شرعی خود دانستم که اهتمام بیشتری در تشکیل جلسات مرتب و مفصل و منظم که مدت‌ها در راه آن می‏کوشیدم داشته باشم... سپاهی از دانشجویان برای بحث و فهم اصول اسلامی و مقایسه آن با اصول مادی تشکیل دادم که در دانشگاه و خارج از دانشگاه آثار آن آشکار و هویدا شد و بر محور همین فکر و نظر، انجمن اسلامی دانشجویان که در سال 1322 تشکیل شده بود، پس از آن (انجمن اسلامی) معلمین و اطبا تشکیل شد.»
آیت‌الله طالقانی می‌خواست مسجد هدایت نمونه‏ای از مساجد صدر اسلام باشد
آیت‌الله طالقانی علاوه بر فعالیت‏ سیاسی بیشتر به مسایل فرهنگی و آموزشی توجه داشت و بدین خاطر مسجد هدایت را از دهه 20 محل وعظ و خطابه خود قرار داد. می‌خواست مسجد هدایت نمونه‏ای از مساجد صدر اسلام در مکه و مدینه باشد که در آن مجاهدین و مبارزین گرد هم می‏آمدند و به شور و مشورت می‏پرداختند و از همین مسجد بود که تا سی سال بعد فریادش به گوش‌ها می‌رسید.
در انتخابات مجلس هفدهم، مردم چالوس و نوشهر او را کاندیدای نمایندگی مجلس کردند و آیت‌الله کاشانی در نامه‌ای به اهالی، سیدمحمود طالقانی را به عنوان فردی دیندار و پاکدامن توصیه کرد. با شروع انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی، فعالیت‏های طالقانی به اوج خود می‏رسد و مسجد هدایت‏ به ستاد مبارزاتی علیه استبداد و خفقان تبدیل می‏شود. به دنبال اوجگیری این مبارزات، جلسات مسجد هدایت ‏به وسیله عوامل رژیم سرکوب و تعطیل می‏شود، اما این جلسات در منزل اشخاص مختلف تشکیل می‌شود. طالقانی به همراه شهید مطهری در این جلسات به تحلیل مسایل اجتماعی و افشای رژیم می‏پردازند.
طالقانی برای شرکت در کنگره اسلامی قدس که سالی یکبار تشکیل می‌شد دوبار در مقام ریاست هیات نمایندگی ایران به بیت‌المقدس سفر کرد و سفری نیز به کراچی می‌رود تا در کنگره جهانی شعوب‌المسلمین شرکت کند. ترتیب یافتن «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» به عنوان یکی بزرگترین اقدامات قرن اخیر در نزدیکی تشیع و تسنن سهمی مهمی داشت. آیت‌الله طالقانی به نمایندگی مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی برای رساندن پیام ایشان به شیخ شلتوت به آن دیار مسافرت کرد.
مبارزات آیت‌الله طالقانی در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران
آیت‌الله طالقانی در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران مبارزات ارزنده ای داشت. در همین زمان با فدائیان اسلام و رهبر آن نواب صفوی آشنا شد. وقتی همکاری دو گروه ملیون و مذهبیون به وادی اختلاف کشانده شدند، سعی در متحد کردن آن‏ها داشت و همواره در تلاش بود که جلوی تفرقه نیروهای مبارز علیه رژیم را بگیرد. به گزارش ایسنا، آیت‌الله طالقانی خود در این باره گفته‌است: «عوامل استبداد داخلی و جاسوسان اطراف این قدرت‌ها شروع به تفحص کردند و نقطه ضعف‌ها را یافتند. به فدائیان اسلام گفتند شما بودید که این نهضت‏ها را پیش بردید، فدائیان گفتند ما حکومت تامه اسلامی می‏خواهیم، به آنها می‏گفتند دکتر مصدق بی‌دین است، یا به دین توجهی ندارد و خواسته‏های شما را نمی‏خواهد انجام دهد، آنها به دکتر مصدق می‏گفتند فدائیان اسلام جوانانی پرشور و تروریست هستند، باید از آنها بپرهیزید و من که خود در این میان می‏خواستم بین این دو تفاهم ایجاد کنم، دیدم نمی‏شود، امروز صحبت می‏کردم، اما فردا می‏دیدم که دو باره چهره‏ها عوض شده؛ باز خصومت و توطئه.»
پس از کودتای 28 مرداد نیز مدتی نواب را در طالقان پناه داد ولی ماموران حکومت نظامی به این راز پی بردند و در یورش به خانه او چون آنها را نیافتند، طالقانی را به زندان بردند.
رفتار و گفتار آیت‌الله طالقانی روی ماموران زندان اثر مثبت می‌گذاشت
به دنبال شکل‌گیری نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی(ره) در سال 1341 و طرح مسایلی چون انجمن‌های ایالتی و ولایتی به پیروی از امام (ره) به مخالفت با رژیم پرداخت و در همان سال به زندان افتاد. وی مجددا در سال 1342 در ارتباط با وقایع 15 خرداد دستگیر شد. پس از بازداشت امام خمینی (ره) و تبعید ایشان، آیت‌الله طالقانی تنها روحانی بود که در این جریان، محاکمه و به 15 سال حبس محکوم شد. آیت‌الله طالقانی در زندان نیز دست از مبارزه و ارشاد برنداشت، رفتار و گفتار مناسبش حتی روی ماموران زندان اثر مثبت می‌گذاشت و در پی همین تلاش‌های فرهنگی و تبلیغی بود که در زندان، با نوشتن تفسیر «پرتوی از قرآن» سعی در آشنا کردن افراد به عظمت و سازندگی قرآن کرد.
طاهره طالقانی در گفت‌وگو با ایسنا می‌گوید: «پدر همواره می‌گفت من تفسیرهایم را مدیون زندان هستم؛ چرا که گاه در آن‌جا روی آیه‌ای یک ماه فکر می‌کرد. ذهنش جرقه‌ای می‌زد. اگر یادداشت نمی‌کرد فراموش می‌شد. از خواندن آن به خوبی می‌توان تشخیص داد که حاصل تامل بسیار است و گویا جرقه‌هایی در ذهن بوده است. به همین دلیل ایشان اسمش را پرتویی از قرآن گذاشت؛ چون نمی‌توانست آن را تفسیر بنامد.»
آیت‌الله طالقانی درباره خود می‌گوید: «من پیش از اینکه در کسوت یک سیاستمدار متعارف و معمول باشم، یک شاگرد کوچک مکتب قرآن و معلم قرآنم».
سال 1346 به واسطه فشارهای داخلی و خارجی بر رژیم شاه، طالقانی پس از تحمل 4 سال زندان، آزاد شد و مبارزه را همچون گذشته ادامه داد. در آستانه سال 1350 همزمان با برگزاری جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی دستگیر و به مدت سه سال در زابل و 18 ماه در بافت کرمان در بدترین شرایط به حالت تبعید به سر برد. در سال 1354 مجدداً به دست ساواک گرفتار و به 10 سال زندان محکوم شد.
طالقانی، زمانی در زندان گفته بود: «همیشه مرا در بهمن‌ماه می‌گیرند و در آبان ماه آزاد می‌کنند. اما امسال به دلم هست که سال آخر است، از عمر ما هم چیزی نمانده.»
طالقانی در آخرین زندان در شمار پیرترین زندانیان بود
سن طالقانی در آخرین زندان از 65 گذشته بود و در شمار پیرترین زندانیان بود. فشار خون و بیماری قند داشت و پیری او را رنجور و ناتوان کرده بود. چهار روز بعد از آزادی طالقانی از زندان، وقتی پزشکی فشار خون او را می‌گیرد، ناگهان بلند می‌شود و می‌گوید: «کاش آنقدر بمانم که ببینم ریشه ظلم کنده شده.»
با آزادی طالقانی از زندان هر روز جمعیت‌هایی از نقاط مختلف برای دیدار او می‌آمدند و بسیاری از حرکت‌های ضد رژیم به این خانه متصل می‌شد.
نقش اصلی طالقانی، آشنایی جوانان و دانشگاهیان با اسلام و قرآن بود
طالقانی نقش اصلی را در آشنایی و جذب جوانان و دانشگاهیان به اسلام و قرآن داشت. شهید مطهری نیز در این باره گفته بود که از جمله پایه‌گذاران آشنایی نسل جوان به دین و اسلام طالقانی بود که این راه را باز کرد.
زمانی خود آیت‌الله طالقانی گفته بود: "... از آن روزی که این جانب در این اجتماع چشم گشودم، مردم این سرزمین را زیر تازیانه و چکمه خودخواهان دیدم. همه شامگاهان در خانه منتظر خبری بودیم که امروز چه حوادث تازه‌ای رخ داده؟ کی دستگیر و تبعید یا کشته شده؟ و چه تصمیمی درباره مردم گرفته‌اند!... از سوی دیگر می‌دیدم مردمی در لباس دین، مرد خودخواهی را با خواندن آیات و احادیث بر گردن مردم سوار می‌کنند و برایش رکاب می‌گیرند. دسته دیگر با سکوت و احتیاط کاری، کار را امضا می‌نمایند. تا آنگاه که بر خرمراد مستقر شد و افسار "زمام" را به‌دست گرفت و رکاب کشید و همه چیز مردم را زیر پای خود پایمال کرد، به دعا و توسل می‌پردازند و از خداوند فرج امام زمان(ع) را می‌طلبند!!"
اعلام راهپیمایی در تاسوعای حسینی با وجود حکومت نظامی
آیت‌الله طالقانی پس از آزادی از زندان با رهبر انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره)، که در آن زمان در نوفل لوشاتوی فرانسه مقیم بود، همواره در تماس بود و به هدایت جریان امور در داخل کشور می‏پرداخت. او در تهران به آرامی زیر پای رژیم را خالی می‌کرد. پس از آزادی او از زندان بود که امام خمینی (ره) در تلگرافی از نوفل لوشاتو فرمودند: آزادی امثال جنابعالی بر خلاف منطق شاه و دولت اوست... شما اکنون از حبس کوچک به حبس بزرگ منتقل شدید» با هماهنگی امام (ره) بود که تصمیم می‌گیرد علی‏رغم حکومت نظامی در تاسوعای حسینی سال ‏1357 اعلام راهپیمایی کند تا بتواند حکومت نظامی را درهم بشکند و قدرت مردم مسلمان ایران را به جهانیان بنمایاند. اعلام راهپیمایی از طرف عموم ملت و مبارزان، مورد تایید و استقبال قرار گرفت و سیلی از جمعیت در آن روز به حرکت درآمدند و جهان را به شگفتی واداشتند. طالقانی در اعلامیه‌ای که در تاریخ 14/9/1357 صادر کرد، چنین ‏گفت:
«اینک بار دیگر برای رساندن ندای حق‏طلبانه ملت مسلمان ایران به گوش جهانیان‏، ما روز یکشنبه را که مصادف با تاسوعای حسینی است‏ به راهپیمایی بزرگی که همه طبقات را در بر بگیرد اختصاص می‏دهیم، باشد که دستگاه حاکمه لجوج و سفاک و نیز دول حامی او و محافل انسانی و آزاده‏ای که همواره به حمایت و دادخواهی ملت‏های مظلوم شهره شده‏اند، از این حرکت قانونی و مسالمت‏جویانه ملت ایران به هوش آیند و مردم ما را برای حاکمیت بر سرنوشت‏خود آزاد بگذارند... بدیهی است در سایر شهرها و قصبات نیز برادران و خواهران در نهایت نظم و ترتیب و با هدایت و رعایت نظرات بزرگان مبارز شهر و پیشوایان محترم مذهبی خود این برنامه‏ها را با شکوه هر چه بیشتر اجرا خواهند نمود.»
افزایش فشار رژیم بر طالقانی و قاطعیت بیشتر وی در حمایت از امام (ره)
با روی کارآمدن دولت ازهاری فشار بر خانه طالقانی بیشتر شد. یک گروه مامور مراقبت از خانه‌ای شد که شهربانی "لانه زنبور" می‌خواندش. گرچه بعد از ورود شهید بهشتی به ایران "لانه زنبور" دیگری نیز ایجاد شده بود اما گروه‌های سیاسی و چریک‌ها را به آنجا راهی نبود و فقط گروه‌های اسلامی در آنجا حضور داشتند. وقتی دولت بختیار و برخی کشورها به امام (ره) اصرار می‌کند که به تهران برنگردد طالقانی می‌گوید «کاسه‌ای زیر نیم کاسه است، زورتان را جمع کنید، یک تکان بیشتر نمانده است.» و در پاسخ به نماینده بختیار گفت: «چطور ممکن است به کسی که میلیون‌ها نفر یک‌صدا او را صدا می‌کنند، بگوییم جواب این‌ها را نده. من آرزو دارم آقای خمینی را در تهران ببینم، وصیتی به ایشان بکنم و همین یکی دو روز بمیرم.» وقتی می‌شنود که از او می‌خواهند ترتیبی دهد که طرفداران قانون اساسی هم تظاهراتی کنند، از خنده به سرفه می‌افتد که «حالا انتظار دارید که من برای اعلیحضرت دسته راه بیندازم؟»
روز 12 بهمن علی‌رغم توصیه پزشکان که مبادا به دلیل کسالت زیادی که داشت رختخواب را ترک کند، اضطراب سفر امام به تهران لحظه‌ای او را آرام نمی‌گذارد. بختیار را تهدید می‌کند که «اگر مویی از سر آن مرد کم شود این مردم خاک شما را به توبره می‌کشند.» به مهرآباد می‌رود و گوشه‌ای بر زمین می‌نشیند و همزمان با آمدن امام (ره) و خوانده شدن سرود استقبال اشک می‌ریزد. وقتی برخی از همراهان امام (ره) خم می‌شوند دست او را ببوسند، به طعنه می‌گوید «تصور کردم دوران دست‌بوسی تمام شده است.»
طالقانی پس از انقلاب مسوولیتی دیگر داشت و همواره همه نیروهای انقلاب را به وحدت دعوت می‌کرد. فخرالدین حجازی شهریور 58 در روزنامه کیهان نوشت: «پس از انقلاب، کار طالقانی بزرگ‌تر و ژرف‌تر و اساسی‌تر بود. تنگ نظران به او خرده می‌گرفتند که با فدائیها دوست است و با چپی‌ها و دیگر سازمان‌ها و واقعا هم راست می‌گفتند؛ که آفتاب بود و بر فراز و نشیب‌ها می‌تابید. شاید که خرده گیاه‌های عمق دره را نیز جذب کند و برکشد و تربیت نماید.»
وقتی غائله کردستان پیش می‌آید در اسکورت خودروهای نظامی راهی سنندج می‌شود که شعله‌های نخستین درگیری پیش از انقلاب در آنجا زبانه کشیده بود. دختر آیت‌الله طالقانی در گفت‌وگویی با ایسنا با اشاره به پیگیری‌ها و تلاش‌های پدرش برای حل مسایل کردستان پس از انقلاب می‌گوید: «زمانی‌که برای انتخابات ریاست جمهوری سال 80 به کردستان رفته بودم، آنها خاطراتی از حضور پدر در آنجا تعریف کردند. پدر در آنجا به انتقادات آنها گوش داده بودند و خواسته بودند که انجمن‌های ایالتی و ولایتی در آنجا شکل بگیرد.»
چند روز از درگیری‌های کردستان نگذشته بود که درگیری در گنبد کاووس آغاز شد. اما این بار طالقانی نتوانست به آن منطقه سفر کند. بیمار بود و تکاپوی لازم را نداشت و از سویی از برخی برخوردها در کردستان، دلسرد بود. او با پیامی عده‌ای از اعضای دفترش را به گنبد کاووس می‌فرستد. به دنبال وقایع ترکمن صحرا طالقانی که دیگر به دلیل تحمل سال‌ها زندان، فرتوت و شکسته شده بود. هر روز از او می‌خواهند که برای حل مشکل و پایان غائله‌ای بشتابد و در همین زمان است که می‌شنود یکی از پسرانش بازداشت شده است.
طالقانی به دنبال دریافت پیام «هانی الحسن» سفیر فلسطین در تهران، ابوالحسن و مجتبی فرزندان خود را به سفارت فلسطین می‌فرستد، هدی همسر فلسطینی مجتبی هم همراه آنهاست. آنها پیام و گلایه‌های هانی الحسن را می‌شنوند. گشایش دفتر سازمان آزادی‌بخش فلسطین در اهواز مسایلی را در پی آورده است، استاندار خوزستان موضوع را با دکتر یزدی، معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب در میان نهاده و او در پیغامی خواستار بستن این دفتر شده و یاسر عرفات، از طریق هانی الحسن خواسته است که اگر دفتر اهواز بسته شد، سفارت فلسطین را در تهران ببندد.
فرزندان و عروس آیت‌الله در بازگشت از سفارت فلسطین، در خیابان شادمان توسط گروهی مسلح دستگیر می‌شوند و کسی از مسولان از این ماجرا با خبر نبود.
طاهره طالقانی در این مورد به ایسنا می‌گوید: «پدر با یکی از برادرانمان، مجتبی که عقاید کمونیستی داشت، صحبت می‌کرد. یک بار که او حدود 17 سال داشت وقتی ساواک به مقابل منزل آمده بود تا او را دستگیر کند، پدر گفته بود او در منزل نیست و از این طریق مجتبی فرصتی پیدا کرد تا فرار کند و بعد هم به آلمان رفت. مجتبی پس از انقلاب به ایران بازگشت که آن برخوردها و دستگیری او پیش آمد. در شرایطی که همسرش باردار بود، آنها را در مقابل سفارت فلسطین دستگیر کردند. بعد از آن مساله و فوت پدر دوباره مجتبی از ایران رفت. مجتبی وقتی به ایران آمد یک شب پدر با او در مورد مسایل اعتقادی تا دیر وقت صحبت کردند. مجتبی پراکنده حرف می‌زد و آخر هم قانع نشدند. بعد از دستگیری مجتبی، پدر از نوع برخوردی که شده بود بسیار ناراحت شدند. البته ایشان معتقد بود که بحث فرزند ایشان نیست و می‌گفتند بچه من اگر مجرم است و تشخیص داده شد که باید اعدام شود، این کار باید انجام شود اما چرا بدون ضابطه؟! اعتراض او به اجرای کارها بدون ضابطه و قانون بود. در نظر گرفتن قانون و نظم برای پدر بسیار مهم بود.»
با پیگری فرزند امام(ره)، فرزندان آیت‌الله طالقانی آزاد می‌شوند. آیت‌الله طالقانی دستور تعطیلی دفتر را می‌دهد و خود به اتفاق سه تن از فرزندانش به سوی شمال به راه می‌افتد و بی‌آنکه کسی از محل او خبری داشته باشد، تهران را ترک می‌کند.
انتشار این خبر جنجال به پا می‌کند. برخی گروه‌های سیاسی که گویا در انتظار فرصتی برای سوءاستفاده بودند با انتشار اعلامیه‌هایی مردم را دعوت به اعتصاب و راهپیمایی می‌کنند. حتی شورای انقلاب نیز در اعلامیه‌ای خبر از نگرانی‌های خود می‌دهد. در شرایطی که فرزندان آیت‌الله طالقانی نیز از محل اقامت او خبر نداشتند، حاج سید احمد خمینی، از سوی امام (ره) از قم به تهران می‌آید. عصر آن روز سید احمد خمینی با آگاه شدن از محل اقامت طالقانی به روستای چالکرود می‌روند.
سرانجام و در حالی که رسانه‌های بین‌المللی و نشریات برخی احزاب داخلی در تلاش برای القای اختلافات بین رهبر انقلاب و آیت‌الله طالقانی بودند و گروه‌های مخالف انقلاب می‌کوشیدند این ماجرا را آغاز این اختلافات قلمداد کنند، سید محمود طالقانی اطلاعیه‌ای در رد چنین القائاتی صادر می‌کند و سپس راهی قم می‌شود و به دیدار امام خمینی (ره) می‌رود. همان زمان طالقانی در گفت‌وگویی تلویزیونی عنوان می‌کند که این موضوع جنبه شخصی ندارد و قصد داشته با ترک تهران دست دولت را برای تحقیقات در این ماجرا باز بگذارد ولی دیگران قصد سوءاستفاده از آن را دارند.
وی چند روزی در قم می‌ماند. در فیضیه سخنرانی می‌کند و بر ضرورت تشکیل شورا‌ها، نظم دادن به سپاه پاسداران و کمیته‌ها تاکید می‌کند. طالقانی ضمن حمایت صریح و قاطع از رهبری حضرت امام خمینی (ره)، راست و چپ افراطی را نیز محکوم می‌کند.
طالقانی به شورایی شدن همه امور معتقد بود و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را جز از این طریق ممکن نمی‌دانست. پس از بازگشت به تهران جمعی را مامور بررسی و تدوین طرح تشکیل شوراهای محلی و ایالتی و ولایتی می‌کند.
پس از آن طالقانی با آیت‌الله مطهری ارتباط عمیق‌تری یافت زیرا این دو از بسیاری جهات شبیه هم بودند اما همین روزهاست که آیت‌الله مطهری توسط گروهک تروریستی فرقان شهید می‌شود و فشارها بر طالقانی و بازرگان بیشتر می‌شود و اینجاست که طالقانی با اینکه پس از مطهری، ریاست شورای انقلاب را بر عهده داشته است، شرکت در جلسات شورای انقلاب را ترک می‌کند و آن را به آیت‌الله بهشتی می‌سپارد.
طالقانی، انقلاب را انقلاب محرومان و پیروان توحید می‌دانست و با همان نگاه اسلامی و عرفانی به دین، انقلاب و امام خمینی (ره) به فرمان رهبر انقلاب به عنوان اولین امام جمعه تهران منصوب شد و اوایل مرداد 1358 از سوی امام خمینی(ره) مامور تشکیل نماز جمعه تهران شد و او که برای این کار، دانشگاه تهران را مناسب‌ترین مکان می‌یابد، اولین و یکی از باشکوهترین نمازهای جمعه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را در پنجم مرداد در دانشگاه تهران برگزارمی‌کند و تا پایان عمر پنج نماز جمعه به امامت ایشان برگزار می‌شود.
با آغار انتخابات خبرگان، گروهای مقابل کوشیدند تا با ایجاد تشکیلات و گفت‌وگوهای پشت پرده جلوی حضور وی را بگیرند ولی از 5/2 میلیون نفری که پای صندوق‌های رای رفتند بیش از 2 میلیون نفر او را انتخاب کردند.
با حوادث درکردستان و دخالت ارتش در آنجا، آیت‌الله طالقانی ایده‌های خود را در مورد شوراها بر باد رفته می‌دید. به مجلس خبرگان که رفت حاضر به نشستن روی صندلی نشد. جلسات در محل سنا برگزار می‌شد و طالقانی از آن ناراحت بود و می‌گفت مایل بوده جلسات در مسجدی برگزار می‌شده است. بسیاری از حاضران در مجلس طالقانی را آخوند توده‌ای می‌خواندند و چنین بود که وقتی سخن از غیبت‌های او از جلسات پیش آمد و او بیماری خود را عنوان کرد، یکی از نماینده‌ها از هیات رییسه خواست که افراد مریض در جلسات شرکت نکنند.
درگیری‌های کردستان بالا گرفته بود. طالقانی در پنجمین خطبه نماز جمعه دوباره به همین موضوع پرداخت و گفت "کفار چهره شناخته شده‌ای دارند. صفتشان جداست ولی منافق آن انسان چند چهره است که با چهره دین نفوذ می‌کند در صف مسلمان‌ها؛ ولی این یک چهره از چهره‌های اوست".
در سالگرد 17 شهریور طالقانی تصمیم می‌گیرد نماز جمعه را در بهشت زهرا اقامه کند و در این آخرین خطبه نماز جمعه خود باز با لحنی تندتر بر اهمیت مسأله شورا به عنوان یکی از اساسی‌ترین مسائل اسلامی تاکید می‌کند. طالقانی در جایی از سخنان خود می‌گوید: «بگذارید این مردم مسوولیت پیدا کنند... امیدواریم که همه ما هوشیار شویم، فرد فرد مسوولیت قبول کنیم و گروه‌گرایی و فرصت‌طلبی و تحمیل عقیده را کنار بگذاریم.»
حسین طالقانی، فرزند ایشان می‌گوید: «آخرین بار روز قبل از فوت آقا ایشان را دیدم. چون سخنرانی‌ها و کارها آقا را واقعا فرسوده کرده بود، از آقای شاه حسینی خواسته بود که طرف‌های کرج یک جایی را پیدا کند که او برود و استراحت کند. بعد از آدران کرج، یک جایی بود که برای کارکنان تربیت بدنی ساخته بودند. آنجا را به آقا اختصاص دادند. گاه گداری می‌رفتیم آنجا. می‌رفتیم کنار رودخانه و با هم قدم می‌زدیم. آن روز من به آقا گفتم: "آقا! این تپه مقابل خیلی جالب است. بیایید تا جایی که ممکن است برویم بالا." آقا هم پذیرفت و آرام آرام رفتیم و مسافت زیادی را طی کردیم و برگشتیم. روز بعد که محمود بانکی، دامادمان به اتفاق برادرم، محمدرضا آمدند آنجا، آقا به آنها گفت در جاده چالوس برویم جلو. قرار بود همان روز عصر با سفیر شوروی در خانه آقای چهپور ملاقاتی داشته باشد... ساعت تقریبا یک ربع به یک بود که تلفنی گفتند بیا که آقا این طور شده.»
طالقانی در شامگاه هجدهم شهریور 1358 با سفیر شوروی در ایران ملاقات داشت. این ملاقات که مکان آن در خانه‌ای بود تا ساعت 24 طول کشید. پس از آن، شام را صرف کرد و به بستر رفت. اندکی بعد از جا برخاست و از ناحیه قفسه سینه اظهار درد کرد. با داروی خانگی آرام گرفت و دیگر بار به بستر رفت. به سراغ پزشک رفتند و هنگامی او بر بستر بیمار حاضر شد که روحش پر کشیده بود.
مردم سراسر ایران با شنیدن خبر درگذشت آیت‌الله طالقانی بیرون می‌ریزند و شعار می‌دهند. 19 شهریور در مراسم تشییع طالقانی دوربین‌ها تصاویری را از جوش و خروش مردمی در عزای عالمی ثبت کردند و تاریخ تا آن روز کمتر آن همه چشم گریان را در سوگ کسی دیده بود.
آیت‌الله طالقانی در وصیت‌نامه‌ی خود نوشت "انسان وقتی به وصیت می‌نشیند، که می‌خواهد از تمامی اندیشه‌ها، پیام‌ها و در نتیجه زحمات سالیان عمر خویش را در کلماتی بگنجاند و آن را تقدیم بازماندگان خویش کند، وقتی این انسان بازماندگانی به وسعت یک ملت داشته باشد نوشتن برایش مشکل‌تر و حساس‌تر می‌شود."
شهریور 59، یک سال پس از رحلت آیت‌الله طالقانی، امام خمینی (ره) در پیامی به ملت ایران به مناسبت اولین سالگرد ارتحال طالقانی ضمن "تجلیل از مقام ایشان" فرمودند: «او می‌توانست با رفتار و گفتارش به اعصاب ناآرام که موجب نگرانی‌ها و تفرق‌ها می‌شوند آرامش بخشد. مجاهد بزرگوار و عالم هشیاری که از عنفوان جوانی تا آخرین لحظات زندگانی در خدمت به اسلام و کشورهای اسلامی متحمل رنج‌ها و حبس‌ها و فشارها بود وهیچگاه از این زحمت ارجمند و خدمت سودمند کناره‌گیری نکرد.»

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات