تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۹:۳۵  ، 
کد خبر : ۷۱۰۰۴

سارکوزی و تداوم سیاست‌های نمایشی


اکنون که به خاطر تبلیغات رسانه‌های جهانی باب مظلوم نمایی صهیونیست‌ها گشوده است، سارکوزی با تمام توان، خود را وفادار به آرمان قوم یهود نشان داده و در طرفداری از رژیم صهیونیستی راه افراط می‌پیماید. ‌‌
سخنان نیکولا سارکوزی رئیس‌جمهور فرانسه مبنی بر این که وی با کسی که خواهان محو <اسرائیل> است دست نخواهد داد، باعث واکنش دکتر احمدی‌نژاد شد. رئیس‌جمهوری در جمع مردم خوزستان گفت: در ایران کسی درخواست دست دادن با شما را نکرده است.
 سوالی که برای آگاهان سیاسی مطرح است و نیازمند پاسخگویی است، اینست که چرا فرانسه پرچم دفاع از منویات کاخ سفید را اینچنین برافراشته است. ‌‌
تحلیل رفتار سیاست خارجی فرانسه مستلزم توجه به چند داده، مانند تحولات تاریخی این کشور در حوزه سیاسی و جایگاه کنونی این کشور در نظام بین‌الملل از یک سو، و در سوی دیگر، فرهنگ فرانسوی است که هنوز نتوانسته است با فروافتادن این کشور از قدرتی جهانی به قدرتی منطقه‌ای کنار بیاید و حتی اگر توانسته باشد با آن کنار بیاید، نتوانسته است برای آن راهکاری درست بیاندیشد. ‌‌
فرانسه همواره سمبل فرهنگ اروپایی در برابر فرهنگ آنگلوساکسون آمریکایی بوده است. زبان فرانسه زمانی زبان اول بین‌المللی بود، اما پس از جنگ دوم جهانی، این کشور مانند سایر قدرت‌های اروپایی به حاشیه رانده شد و از صف اول قدرت‌های جهانی کنار رفت. از آن زمان تاکنون بیش از شصت سال می‌گذرد و رسیدن به جایگاه نخستین برای فرانسوی‌ها به یک رویا تبدیل شده است. آن‌ها حتی در اتحادیه اروپایی نیز پیشتاز نیستند و باید پس از آلمان آن‌ها را قدرت دوم ذکر کرد. ‌‌
تحلیل روند تاریخ معاصر سیاسی فرانسه به درک موضع‌گیری سارکوزی کمک می‌کند. تاریخ سیاسی فرانسه را در دوران پس از جنگ دوم می‌توان اینگونه بر شمرد: ‌
عصر شارل دوگل: ‌
دوگل که یک فرانسوی ملی گرا بود، تلاش فراوانی به کار برد تا وجهه جهانی فرانسه را که اثری از آن باقی نمانده بود، بازسازی کند وی برای نیل به این منظور تلاش کرد تا از اعتبار شخصی خود خرج کند. وی به خاطر سلطه آمریکا بر سازمان پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) از قسمت نظامی آن خارج شد. وی همچنین شش بار تقاضای عضویت انگلستان برای پیوستن به جامعه اروپا را وتو کرد. تناقض بزرگی که در رفتار سیاسی فرانسه زمان دوگل وجود داشت، این بود که از یک طرف راه خود را از آمریکا جدا می‌دانست و از طرف دیگر استرات-ژی هسته‌ای خود را این گونه تعریف کرده بود که در صورت درگرفتن جنگ هسته‌ای بین آمریکا و شوروی، این کشور بتواند ضربه‌ای به شوروی وارد آورد تا توان این کشور برای مقابله با آمریکا را کم کند. انگلستان نیز همین دکترین هسته‌ای را در جنگ سرد در پیش گرفته بود. بنابراین تفاوتی بین انگلستان که خود را دنباله‌روی محض آمریکا می‌دانست و فرانسه که خود را کشوری مستقل شناسانده بود، وجود نداشت. تفاوت در این بود که فرانسه ژست کشور مستقل گرفته و به نمایش‌هایی که کارشناسان بین‌الملل از آن به سیرک‌هایی به سبک فرانسه یاد می‌کنند، بسنده می‌کرد، اما انگلستان به چنین نمایش‌هایی دست نمی‌زد. ‌‌
پس از دوگل: ‌
پس از دوگل رهبران فرانسه سیاست‌های نمایشی دوگل را تاحدی کنار گذاردند که از جمله آثار آن، موافقت با پیوستن انگلستان به جامعه اروپا بود. در دول اتحادیه اروپایی نیز آلمان‌ها هر روز جای فرانسه را بیش از گذشته تنگ می‌کردند و به همین دلیل گرفتاری فرانسه از جنگیدن لفظی با ایالات متحده به جنگیدن با آلمان بر سر کسب نفوذ بیشتر در اروپا تغییر کرد. این فرایند تا پایان جنگ سرد برقرار بود. ‌‌
پس از جنگ سرد: ‌
پس از جنگ سرد و فروپاشی شوروی، برخی کشورها مانند فرانسه به طمع افتادند تا از خلا قدرت بوجود آمده استفاده کنند و بر حوزه نفوذ خود بیافزایند.
سیاست دولت کلینتون مبنی بر پذیرش دنیای چند قطبی به کمک آن‌ها آمده بود. این دوران با پیروزی تیم نومحافظه کاران در کاخ سفید به پایان رسید. ‌‌
ژاک شیراک تلاش کرد تا فرانسه را در دوره‌ای که فکر می‌کرد خلا قدرتی در نظام بین‌الملل رخ داده است، به جایگاه نخستینش بازگرداند. اوج آن در سال 2003 اتفاق افتاد، در آن موقع شیراک بوش را تهدید کرد که قطعنامه آمریکا را در شورای امنیت برای صدور مجوز حمله به عراق وتو خواهد کرد. فرانسه نتوانست مانع حمله به عراق شود و اعتبار خود را بین اعراب از دست داد. فرانسه همواره تلاش می‌کرد خود را در مناقشه‌های خاورمیانه کشوری تاثیرگذار نشان دهد که طرفدار اعراب است، اگرچه در عمل بیشتر به سمت اسرائیل تمایل داشته است که بزرگترین نمونه آن را در بحران کانال سوئز شاهد بودیم. ‌‌
نیکولا سارکوزی: ‌
دوره سارکوزی از جهات بسیاری در تاریخ فرانسه بی‌سابقه است. وی آشکارا به تمام آرمانگرایی دوگل و سایر رهبران راستگرای فرانسه پشت پا زد. از زمانی که سارکوزی به آمریکا سفر کرد و در مزرعه شخصی بوش حاضر شد، دیگر اثری از ناسیونالیسم فرانسوی باقی نمانده است. وی در دنباله روی و اطاعت محض از آمریکا گوی سبقت را از انگلستان که هیچ وقت با آمریکا به چون و چرا نمی‌پردازد نیز ربوده است. این کشور از آمریکا نیز در حساسیت به منافع این کشور پیش افتاده است. در پرونده هسته‌ای ایران و مسائلی که پیرامون آن وجود دارد، سایر کشورهای اروپایی هنگامی که بر سر دوراهی تعقیب منافع ملی خود و یا منافع آمریکا قرار می‌گیرند، منافع خود را ترجیح می‌دهند و همواره سعی می‌کنند حداقل همراهی را با کاخ سفید داشته باشند. اما فرانسه در تملق و چاپلوسی گفتن از آمریکا هیچ پروایی ندارد. ‌‌
موضع‌گیری‌های فرانسه از منطق به سمت احساسی‌شدن در حرکت است. در کنفرانسی که در حومه پاریس برای بررسی مسائل افغانستان با حضور همسایگان این کشور برگزار شد، ایران به خاطر موضع‌گیری‌های مقامات این کشور، کنفرانس را تحریم کرد. برنار کوشنر، وزیرخارجه فرانسه در حالی از موفقیت کنفرانس علیرغم عدم حضور ایران صحبت می‌کند که بر هیچ کارشناسی پوشیده نیست که بدون حضور و شرکت فعال ایران، تامین امنیت افغانستان برآورده نخواهد شد، اما فرانسوی‌ها از موفقیت کنفرانس سخن می‌گویند. دلیل این امر به سیاست‌های نمایشی فرانسه باز می‌گردد. فرانسوی‌ها به خوبی می‌دانند که قادر به تاثیرگذاری جدی بر هیچ چیزی در خارج از مرزهای اروپا نیستند بنابراین، اقدام به سیاست‌های صرفا نمایشی را در پیش گرفته‌اند. فرانسه سارکوزی در یک موضع با فرانسه پیشین تفاوت دارد و آن هم اینست که فرانسه تا پیش از سارکوزی در مخالفت با آمریکا نمایشی عمل می‌کرد و هم اکنون در طرفداری از آمریکا. اکنون که به خاطر تبلیغات رسانه‌های وابسته به صهیونیسم، باب مظلوم نمایی اسرائیلی‌ها گشوده است، وی با تمام توان خود را وفادار به آرمان قوم یهود نشان داده و راه افراط می‌پیماید. ‌‌
سارکوزی باید به این حقیقت مهم توجه کند که طرفداری بی‌چون و چرا از آمریکا به هر شکل ممکن، منافع ملی این کشور را تامین نمی‌کند و وی در نهایت ناگزیر خواهد شد به واقعیت‌های دنیای سیاست توجه کند و از اقدامات نمایشی بپرهیزد.‌

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات