تاریخ انتشار : ۱۹ دی ۱۳۸۷ - ۰۸:۰۳  ، 
کد خبر : ۷۱۹۰۵

آمریکا را به کجا می‌برند


پروفسور حمید مولانا
مثلث بحران، با سه ضلع آن -(1) طمع، (2) ترس و (3) جهالت- که امپراتوری ها را به سقوط می کشاند یک پدیده ناگهانی نیست بلکه یک روند تدریجی و مداوم است. تشخیص و مداوای این عارضه مرز بین تصمیمات و سیاستگذاری های عاقلانه و احمقانه را مشخص می کند. امپراتوری بریتانیا (انگلستان) در اوائل قرن بیستم این مسیر را طی می کرد و تصمیم لندن به شعله ور کردن و ورود به جنگ جهانی اول آغاز افول و سقوط آن امپراتوری بود. امپراتوری های اسپانیا، هلند، آلمان، عثمانی و شوروی نیز همین مسیر را طی کردند.
شما اگر در واشنگتن باشید آثار فشارهایی که امروز امپراتوری آمریکا به دوش خود انداخته است را بیشتر احساس می کنید. تبیین این موضوع و تفصیل آن خود یک کتاب می شود ولی یک نگاه اجمالی به رویدادها و وقایع اخیر در زمانی که پیشرفت ها و توسعه فن آوری انرژی هسته ای ایران مورد بحث و گفت وگو است، در تشخیص جو سیاسی و اقتصادی آمریکا بی مورد نیست.
دو سال و 9 ماه از دوره دوم ریاست جمهوری جرج بوش باقی مانده است. امروز اکثر شهروندان آمریکا می پرسند: ما را کجا می برند؟ و مهمتر از همه نظام آمریکا چقدر می تواند این فشارها و بحران ها را تحمل کند؟ محبوبیت دولت بوش به پایین ترین درجه رسیده و حزب جمهوریخواه که اکنون هر سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه (دیوان عالی کشور) را در دست دارد، می ترسد که در انتخابات سال آینده کنگره (مجلس نمایندگان و سنا) شکست بخورد. حزب دموکرات هم که طمع قدرت ولی ترس باختن در این رقابت را دارد، به جای اینکه برنامه و اهداف جدیدی داشته باشد، بیشتر «مدیریت» بوش و نه اهداف سیاست خارجی آمریکا را زیر سؤال می‌برد.
در صحنه بین المللی متفقین آمریکا یکی پس از دیگری در حال سقوط هستند. سیلویو برلوسکنی نخست وزیر ایتالیا و همفکر و همکار بوش، انتخابات آن کشور را باخته است. آمریکا و انگلیس، هر دو در تله سیاسی و نظامی عراق گیر کرده اند. پس از چندین سال هنوز هم از بن لادن در افغانستان و از «تسلیحات کشتار جمعی» در عراق که به بهانه پیداکردن آنها آتش جنگ های اخیر افروخته شد، خبری نیست. اصولگرایان اسلامی در ایران، فلسطین، لبنان و نقاط دیگر پیروز شده اند و نوع «دموکراسی آمریکا» را به چالش طلبیده اند و عدم مشروعیت رژیم های وابسته به واشنگتن و دیکتاتوری و طایفه ای را بیش از هر موقع دیگر آشکار کرده اند. در کشورهای آمریکای لاتین از ونزوئلا گرفته تا برزیل کنترل از دست آمریکا خارج شده است. الگوی کاپیتالیسم آمریکا در اروپا و روسیه با مشکلات و بحران های اقتصادی و سیاسی مواجه شده است. تظاهرات و شورش دامنه دار دانشجویان و جوانان در فرانسه که دولت و جامعه آن کشور را متزلزل ساخت، مسئولان را وادار به لغو قانون اشتغال کرد. این ناآرامی در حقیقت واکنشی بود به الگوی جهانی شدن آمریکا که ضمانت کار را حتی برای طبقه متوسط و تحصیلکرده از بین می‌برد.
بالاترین رقم ورشکستگی فردی و بازرگانی در بین کشورهای صنعتی امروز در آمریکا است. به طور عموم هم مردم و هم دولت آمریکا این روزها با قرض زندگی می کنند و سطح پس انداز ملی بسیار تقلیل یافته است. کسری بودجه دولت آمریکا بالاترین رقم در تاریخ است و چین با خرید بزرگترین رقم اوراق قرضه و بهادار خزانه داری آمریکا همچنین بزرگترین طلبکار مالی واشنگتن است. رئیس جمهور چین هفته گذشته قبل از اینکه به واشنگتن وارد شود، در پکن اعلام کرد که رشد اقتصادی چین در سه ماهه اخیر به 12 درصد رسیده است. درحالی که بزرگترین رقم رشد اقتصاد ملی در آمریکا و اروپای غربی در حدود 3 تا 4 درصد است. (نیویورک تایمز، 17 آوریل 2006). شکاف طبقاتی در آمریکا به حد فوق العاده ای بالا رفته است.
روزنامه نیویورک تایمز اخیراً نوشت که یک کارمند تمام وقتی که حداقل دستمزد قانونی را می گیرد، توانایی اجاره یک آپارتمان یک اتاقه را در آمریکا ندارد و بسیاری از شهروندان آمریکا در این ردیف در اتومبیل خود زندگی می کنند! زیرا داشتن خودرو به علت کمبود وسایل نقلیه عمومی برای اشتغال مهمتر از هر چیز دیگری است. در پنج سال اخیر درآمد سالیانه خانواده های آمریکایی به طور متوسط 8/3درصد تقلیل یافته درحالی که هزینه بهداشت، مدرسه و آموزش و پرورش و مسکن در همین زمان 46درصد بالا رفته است. سود کمپانی نفتی اکسون-موبیل آمریکا سال گذشته، رکورد منفعت مالی تمام شرکت ها را در تاریخ آمریکا شکست و مدیرعامل آن با دریافت 630میلیون دلار پاداش بازنشسته شد. طبق گزارش مطبوعات که بر مبنای آمار رسمی دولت آمریکا است، درآمد یک کارگر آمریکایی با حداقل دستمزد، سالیانه 10500 دلار است درحالی که درآمد مدیرعامل کمپانی اکسون-موبیل آمریکا در هر ساعت (بلی در هر ساعت نه سالیانه) 13700دلار است! قسمت اعظم درآمد ملی آمریکا نصیب یک درصد جمعیت آمریکا می شود. وقتی که این اطلاعات رسمی را با آمار دیگری مانند 45میلیون شهروند بدون بیمه بهداشتی، 2میلیون آمریکایی در زندان و 20 تا 25درصد بیسوادی در آمریکا، در نظر می گیرید، نه تنها تصویر بلکه زیرساخت اقتصادی و اجتماعی امپراتوری که می خواهد بر جهان برتری داشته باشد، یک شکل و قیافه دیگری جلوه می‌کند.
هیچ شهروندی در آمریکا نمی تواند وابستگی نظام آمریکا را به نفت و وابستگی زندگی روزمره خود را به اتومبیل انکار کند و هیچ چیزی مانند افزایش قیمت نفت نمی تواند نارضایتی عمومی را در آمریکا بالا ببرد. دولتمردان و بازیگران سیاسی آمریکا به خوبی از این معادله و رابطه اطلاع دارند. علاوه بر این به مدت قریب به یک قرن است که در فرهنگ اقتصادی و مصرف گرایی آمریکا، اتومبیل شخصی نشانه آزادی، فردیت، پیشرفت و حتی دموکراسی شده است. در زمستان سال 1991 میلادی وقتی که سقوط نظام شوروی رسماً اعلام شد و دولتمردان آمریکایی به خود تبریک گفته و پایان «جنگ سرد» و «پایان تاریخ» را جشن گرفتند، قیمت هر بشکه نفت در بازار بین المللی حدود 17دلار بود. این هفته بهای هر بشکه نفت در بازارهای دنیا به 74دلار رسیده است.
دلیل بزرگی که آمریکایی ها تا این اواخر کمتر به مشکلات و تلفات خود در جنگ های افغانستان و عراق توجه کردند، این است که پس از خاتمه جنگ ویتنام، یعنی از اواسط دهه 1970 میلادی تا امروز، نظام وظیفه اجباری موقتا در سیستم آمریکا کنار گذاشته شده و جای خود را به سربازان داوطلب و مزدبگیر داده است. به عبارت دیگر، دانش آموزان و دانشجویان و جوانان برعکس جنگ ویتنام کمتر به فکر رفتن به جنگ هستند و نگرانی خانواده ها، محدود به افراد داوطلب است. علاوه بر این، مقامات دولتی و رسانه ها برعکس گذشته از پوشش تلویزیونی تلفات آمریکا و تابوت آنها خودداری می کنند. اشتغال بیشتر آمریکا در جنگ و امور نظامی و کمبود قوای انسانی بدون شک باعث خواهد شد که سربازگیری مجدداً برقرار شود. عراق و افغانستان به خوبی نشان می دهد که رایانه ها و موشک های «هوشمند» نمی توانند جایگزین منابع و ارزش های انسانی شوند.
آمریکایی‌ها همیشه از کودتا در آمریکای لاتین، آسیا، آفریقا و به طور کلی کشورهای به اصطلاح شرق مانند چین و حتی روسیه و غیره صحبت می کنند. در یک مانور سیاسی و بی سابقه ای که هفته گذشته در واشنگتن صورت گرفت، عده ای از ژنرال های ارشد و بازنشسته آمریکا که شهرت نظامی بزرگی دارند، خواستار استعفای دونالد رامسفلد وزیر دفاع دولت بوش شدند و سیاست جنگ و مدیریت آمریکا را در عراق به سختی مورد انتقاد قرار دادند. این جریان نخست با مقاله ای که ژنرال پل ایتون در روزنامه هرالدتریبیون (20مارس) تحت عنوان «برای قصورش، رامسفلد باید (کنار) برود» منتشر کرد آغاز شد و سپس به دیگر افسران عالی مقام سرایت کرد.
اینگونه فشارها موقعی به سیستم آمریکا وارد می شود که فساد و قانون شکنی در بالاترین نهادهای آمریکا یعنی کنگره و کاخ سفید در دستور روز رسانه ها و نخبگان این کشور قرار گرفته است: «تام دله» رهبر جمهوریخواهان و همکار بوش در کنگره آمریکا متهم به فساد و خلافکاری مالی شده و تصمیم گرفته است که از سمت رهبری استعفا دهد. رئیس دفتر دیک چنی معاون رئیس جمهور به علت تخلفات و فساد، منتظر دادگاه بوده و یکی از دلال ها (لابی گراهای) بزرگ کنگره به جهت رشوه گیری محاکمه می شود. دولت بوش گفت و شنود شهروندان آمریکا را زیرنظر دارد و اسناد سری را به دلخواه خود غیرسری طبقه بندی می کند و برای نجات از گردابی که به آن وارد شده است، تصمیم می گیرد که رئیس دفتر خود را عوض کند و شاید از همه مهمتر اینکه، طبق گزارش نیویورک تایمز، بوش و بلر نخست وزیر انگلیس با اطلاع به اینکه سلاح کشتار جمعی در عراق وجود ندارد، ولی به بهانه آن حمله به عراق را ترتیب می‌دهند.
تعجب نیست که بسیاری از نخبگان و مردم آمریکا از شرایط کنونی نگران بوده و ترس دارند و زبیگنیو برژینسکی که در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر، مشاور امنیت ملی در کاخ سفید و یکی از بازیگران جنگ سرد در زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران بوده است، امروز به صراحت اعلام می کند که «من فکر می کنم جنگ با ایران پایان نقش برتری کنونی آمریکا در دنیا است.»

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات