1 . تفاوت درس و عبرت
درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگی فردی و اجتماعی، الگو و اسوه قراردادن . در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایی روبه رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثهای بس بزرگ آفریدند، حادثهای که میتوان برای شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوی مناسب و کارآمدی باشد .
عبرت: واژه «عبرت» از ریشه «عبور» و گذشتن از چیزی به چیز دیگر است.
به اشگ چشم «عبره» گفته میشود، (2) چون اشگ از چشم عبور میکند . در تعبیر خواب نیز، این واژه به کار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل میکند . به همین مناسبتبه حوادثی که به انسان پند دهد «عبرت» گویند، چون انسان را به یک سلسله تعالیم کلی راهنمایی میکند . (3)
بنابراین، عبرتآموزی یعنی از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسی و از آن پند گرفتن است . عبرتآموزی از حادثه عاشورا به این معناست که انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقایسه کند تا بفهمد در چه حال و وضعی قرار دارد، چه چیزی او را تهدید میکند و چه چیزی برای او لازم است .
با این بیان، تفاوت اساسی بین درس و عبرت وجود ندارد; چرا که عبرتآموزی نوع دیگری از درس است، اما درس از راه عبرتگیری . با این توضیح که ما در درسآموزی نقطههای اوج و خوبیها را میبینیم و آنها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفی میکنیم . اما در عبرتآموزی، تنها به خوبیها و الگوهای مثبت نگاه نمیکنیم بلکه بدیها و زشتیها و نامردمیها را نیز میبینیم و از آن به گونهای دیگر درس میآموزیم . به گفته استاد شهید مطهری: حادثه عاشورا دو صفحه دارد: سفید و نورانی، تاریک و سیاه . صفحه سفید قهرمانانی چون امام حسین(ع) و قمر بنیهاشم و صفحه سیاه قهرمانانی چون یزید، ابن زیاد و عمر سعد دارد . در بحث عبرتها به صفحه سیاه و تاریک و جنایتهای آنان نیز توجه میشود .
2 . اهمیت بحث در اندیشه اسلامی
هر چند برخی درسآموزی و عبرتگیری از تاریخ را نفی کردهاند، (4) ولی بر اساس بینش اسلامی، این موضوع مورد تایید و تاکید منابع دینی ماست . قرآن و روایات در بسیاری از موارد ما را به درسآموزی و عبرتگیری از تاریخ فرا خواندهاند . از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت یوسف و برادرانش و همچنین انحراف زلیخا و عفاف و پاکدامنی یوسف و دیگر مسائل میفرماید:
«لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب; (5) در قصههای آنان برای صاحبان خرد عبرت است .»
امامان بزرگوار شیعه نیز بر این مساله تاکید کردهاند . به عنوان نمونه: علی(ع) به یکی از کارگزارانش مینویسد:
«و اعتبر بما مضی من الدنیا لما بقی منها، فان بعضها یشبه بعضا و آخرها لاحق باولها; (6) از گذشته دنیا، برای مانده و آینده آن پند و عبرت گیر . چرا که پارههای تاریخ با یکدیگر همانندند و پایانش به اولش میپیوندد .»
آیات و روایات در این باره فراوان است . در اینجا به همین دو نمونه بسنده میکنیم .
3 . ابعاد بحث
عبرتهای عاشورا، از دو زاویه درخور بحث و بررسی است:
الف . از بعد تاریخی; از این بعد محقق با مطالعه و تحلیل چند مقطع از تاریخ اسلام به علتیا علل این فاجعه بزرگ دست مییابد . چرا که این قیام بزرگ بدون مقدمه و زمینه قبلی نبود بلکه مقدمات بسیار از دیر زمان زمینههای آن را فراهم کرده بود . بنابراین، اگر از این بعد بخواهیم به این رویداد نگاه کنیم باید به حدود پنجاه سال پیش از آن برگردیم و پس از بررسی حوادث گذشته به تحلیل روی کارآمدن یزید و فاجعه عاشورا بپردازیم .
ب . از بعد نظری; در اینجا به اصول و عواملی که در این رویداد نقش داشتهاند باید پرداخته شود . به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامی، تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ به دست انسان است:
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم . (7) ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم .» (8)
جامعه و تاریخ همانند دیگر پدیدهها دارای ضابطه و قانون است، و قوانین حاکم بر آنها همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیدهها ثابت و غیر قابل تغییر است:
«و لن تجد لسنة الله تبدیلا .» (9)
خداوند حتی به جامعه مؤمنان خطاب میکند که اگر آنان از ایمان خویش روی برگردانند طولی نخواهد کشید که گروهی را جایگزین آنان خواهد کرد . (10)
بر این اساس پیدایش، بقا، رشد و حرکت و نابودی جوامع در گذشته و حال و آینده پیرو اصول و قانونهایی است که با دقت در منابع و متون دینی میتوان به پارهای از آنها و یا همه آنها دستیافت . در این گفتار، در صدد بیان و تشریح این اصول نیستیم، بلکه میخواهیم با مطالعه تاریخ، اصولی و عواملی را که سبب رویداد عاشورا شدهاند شناسایی کنیم . در این نگاه هر چند مطالعه و تحلیل مقاطع گذشته تاریخ در پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) برای پژوهشگر لازم است ولی طرح همه آن ضرورتی ندارد، پژوهشگر از آن تحقیقات در این نگاه بهره میگیرد .
هر چند هر دو نگاه مفید درسآموز است، ولی در این پژوهش حادثه کربلا را از نگاه دوم مورد بحث قرار میدهیم، یعنی به پارهای از اصول و عواملی که زمینهساز حادثه عاشورا شدهاند اشاره خواهیم کرد .
4 . از قیام عاشورا تحلیلهای گوناگونی ارائه شده است . یکی آن است که عاشورا از اسرار الهی و تکلیفی ویژه برای امامحسین(ع) بوده است و هیچ فرد و یا معصوم دیگری چنین وظیفهای نداشت است . (11) اگر این تحلیل را بپذیریم، سخن گفتن از عاشوراهای دیگر و همچنین درس و عبرتگیری از رویداد عاشورا در ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سیاسی بیمعنی خواهد بود، چرا که وظیفه اختصاص مجالی برای الگوبرداری باقی نمیگذارد . ولی این تحلیل از سوی متفکران اسلامی، از جمله شهید مطهری به عنوان یکی از تحریفهای معنوی عاشورا نقد و رد شده است . (12) اما در تحلیلهای دیگر حرکت و قیام امام(ع) میتواند الگو و سرمشق هر مسلمانی به ویژه رهبران جامعه باشد . همانگونه که خود آن حضرت خواستار آن بودهاند: «و لکم فی اسوة» . (13) بنابراین، قیام امامحسین(ع) از ابعاد گوناگون مادی و معنوی، فردی و اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، نظامی، فرهنگی میتواند الگو و سرمشق باشد . و در نتیجه استنتاج سنتها و قواعدی از این حادثه در وضعیتی همانند وضعیت روزگار امامحسین(ع) امکانپذیر خواهد بود .
درسهای عاشورا
درسهای عاشورا همواره بحثی زنده، حیاتبخش و حرکتآفرین است . هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودی به وقوع پیوست، اما درسهای آن ویژه زمان و مکان مشخصی نیست . اگر تا دیروز عدهای میپنداشتند که عاشورا حادثهای مقطعی است، امروز با توجه به تعالیم عاشورایی امام خمینی و در نتیجه استقرار حکومت اسلامی، باید به عنوان رویدادی تلقی شود که در طول تاریخ میتواند درسآموز بوده و پایههای ستم و استبداد را از بیخ و بن براندازد:
«واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجری تا خرداد 42 و از آن زمان تا قیام حضرت بقیةالله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعی انقلابساز است .» (14)
پس از سال 61 هجری، این رویداد در عرصه رفتار سیاسی الگوی بسیاری از حرکتها شده است: حرکت توابین، مردم مدینه، قیام مختار، نهضت زیدبن علی، قیام محمد نفس زکیه و ابراهیم فرزندان عبدالله ... تا قیام و نهضت مقدس ملت ایران به رهبری امام خمینی همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهی شدهاند . اقبال لاهوری، استقلال و نجات پاکستان را مرهون قیام عاشورا دانسته گاندی، نیز، نهضت عاشورا را الهامبخش خود در رهایی هندوستان میداند . (16) ما در این مقال، در صدد تجزیه و تحلیل قیام و انقلابهایی که در پی رویداد عاشورا صورت گرفتهاند نیستیم و همچنین در پی صداقت و یا درستی و نادرستی این نهضتها نیز نیستیم; ما بر آنیم که اشاره کنیم که رویداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سیاسی منشا حرکتهایی علیه حاکمان ستم در دورههای گوناگون بوده و هست . و در یک کلمه اگر نهضتبزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حرکتهای حقطلبانه و عدالتخواهانه بنامیم و بدانیم سخنی به گزاف نگفتهایم . مصعب ابن زبیر با اینکه خود را رقیب امامحسین(ع) برای حکومت میدانست میگوید:
«و ان الاولی بالطف من آل هاشم
تاسوا فسنوا الکرام التاسیا (17)
مردان بزرگواری از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند که برای بزرگان تاریخ نمونه و الگو است .»
بسیاری از نویسندگان، شاعران و تاریخ نگاران مسلمان و غیر مسلمان از درسآموزی این رویداد برای همه جهانیان سخن گفتهاند . از باب نمونه یکی از نویسندگان مصری به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانایش در کتاب: «ابوالشهداء حسین بن علی(ع)» چنین مینویسد:
«نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانان از این حادثه درس جوانمردی، ایثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند . از سفیر مسیحی که در همان مجلس یزید به او اعتراض کرد بگیریم تا برسیم به قرون میانه، تا روزگار خودمان .» (18)
آری عاشورا از چنان عمق و غنایی برخوردار است که تا پایان تاریخ، پیام آور ارزشهای والای انسانی و الهامبخش انسانهای آزاده و خداجو خواهد بود . عاشورا دانشگاهی است که همه طبقات از زن و مرد، کوچک و بزرگ، باسواد و بیسواد، سیاه و سفید، مسلمان و غیر مسلمان از آن درس میآموزند و در این دانشگاه همواره استادان بنامی چون: حسین بن علی(ع)، قمر بنیهاشم، زینب کبری و دیگر عاشورائیان تدریس میکنند . ولی متاسفانه ما تاکنون نتوانستهایم ارزشهای عاشورا را آن چنان که شاید و باید به جوامع جهانی بشناسانیم . در یکی از فیلمهایی که بر ضد اسلام به وسیله B . B . C با نام شمشیر اسلام، تهیه شده، بخش مهمی از آن را عزاداری و سوگواریهای دوستداران امامحسین(ع) تشکیل میدهد . مفسر این فیلم میگوید:
«باید مراقب بود که اگر این عزاداریها و این همه عشق هدفدار شود و به سوی قلب غرب نشانه رود، دیگر هیچ سلاحی نمیتواند در برابر آن مقابله کند .» (19)
با توجه به سخنان فوق، مهم جهتدار شدن مراسم عاشورا و شناخت درسهای آن در ابعاد گوناگون است .
فداکاری و ایثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤولیت، صداقت و وفاداری، قاطعیت در راه هدف، دفاع از امامت و ولایت، دفاع و پاسداری از دین و ارزشها، تولی و تبری، ستیز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نیکیها، پرهیز از بدیها و زشتیها، انس با قرآن، ترویج فرهنگ نماز، نهراسیدن از نیروی دشمن، پرهیز از سستی و تنبلی در برابر تجاوز به ارزشها، افشای چهره دشمنان اسلام، توجه به معنویات حتی در جبهه جنگ، نفی نژادپرستی، توبه، دعا، استغفار، تسلیم در برابر خدا، قیام برای خدا و ... بخشی از درسهای عاشورا است . البته همین درسها کافی است که یک ملت را از ذلتبه عزت برساند و همین درسها میتواند جبهه کفر و استکبار را شکستبدهد . همانگونه ملت ایران با الهام از همین درسهای عزتبخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همین درسها بود که نقش خود را در جنگ تحمیلی به نمایش گذاشت .
آن چه آوردیم فهرستبخشی از درسها و آموزههای عاشورا بود . صدها بلکه هزارها هزار درس از رویداد عاشورا میتوان آموخت . شرح و تفصیل درسهای یاد شده در این مقال نمیگنجد . از این روی، به شرح نمونههایی از درسها در عرصه رفتار سیاسی بسنده میکنیم:
1 . عدالتخواهی و ستمستیزی
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان ستم و بر پایی عدل یکی از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است . عاشورا به ما میآموزد که انسان مسلمان نمیتواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بیتفاوت بماند; اگر سکوت کرد در حکم همان ستمکار است . امامحسین(ع) در یک سخنرانی که در منزل «بیضه» در برابر سپاهیان حر فرمودند:
«ای مردم . رسول خدا (ص) فرمود: اگر کسی حاکم ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام میکند، عهد و پیمان الهی را میشکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگری رفتار میکند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که این فرد را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند .» (20)
آن بزرگوار سپس از بنیامیه و پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقی از سخنان پیامبر گرامی اسلام یاد کرده و میفرماید:
«مردم آگاه باشید که بنیامیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروی و بندگی خدای بخشنده سرپیچی کردهاند، فساد و تباهی را آشکار ساختهاند و حدود الهی را تعطیل کردهاند و اموال مردم را به خود اختصاص دادهاند . حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند . من از هر کس شایستهترم که وضع موجود را تغییر دهم ... پس لازم است از روش من پیروی کنید زیرا عمل من برای شما حجت و سرمشق است ...» (21)
از سخنان یاد شده چند نکته اساسی زیر استفاده میشود:
1 . مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانین دین واجب است . این برنامه باید سر لوحه زندگی امت اسلامی در گستره تاریخ در هر سرزمینی باشد .
2 . سکوت در برابر حاکم ستم، گناهی بس بزرگ و در حد گناه همان حاکم ستم است .
3 . حکومتیزیدی از مصادیق حاکمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانین الهی است . از این روی مبارزه با او نیز تکلیف الهی است .
امام در نامهای به مردم کوفه مینویسد:
«فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله; (22) به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنهاکسی است که برابر کتاب خدا داوری کند . دادگر و متدین به دین حق باشد . وجود خویش را وقف و فدای فرمان خدا کند .»
امامحسین(ع) در همین نامه سخنان مردم کوفه را که نوشته بودند: «لیس لنا امام; ما امام نداریم، تایید کرده است، چرا که آن بزرگوار یزید را دارای شرایط امامت و حکومت نمیداند . زیرا که اجرای حق و عدالت، عمل به کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را ندارد .
2 . یکی دیگر از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی، درس عزت است . امامحسین(ع) و دیگر عاشورائیان با گفتار و عمل خود به ما آموختند که برخورد مسلمانان با یکدیگر چه در داخل کشور و چه با خارج کشور باید از موضع عزت باشد . چرا که در فرهنگ اسلامی، مسلمان عزیز است و هرگز نباید تن به ذلت و خواری بدهد . ذلت و خواری با مسلمانی قابل جمع نیست . بنابراین، مسلمانی که ذلت را پذیرفته مسلمانیاش کامل نیست . بر این اساس دو نوع زندگی خواهیم داشت: زندگی ذلیلانه و زندگی عزتمندانه . زندگی عزتمندانه در پرتو پذیرش ولایتخدا و اولیاء خدا، و زندگی ذلیلانه در پرتو پذیرش ولایت کفر و شرک و دشمنان خداست . همراهی و دوستی با دشمنان خدا نیز ذلت و خواری است . بر همین اساس قرآن کریم میفرماید:
«یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء; (23)
ای مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولایتبر نگیرید .»
عزت در سخن و عمل همه عاشورائیان تجلی دارد، ولی در سخن و عمل امامحسین(ع) از همه بیشتر . همه این بزرگواران مرگ با عزت را زندگی و زندگی با ذلت را عین مرگ میدانستند . یکی از شعارهای امامحسین(ع) در روز عاشورا این بود:
الموت خیر من رکوب العار
و العار خیر من دخول النار . (24) مرگ از پذیرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است .»
و نیز آن بزرگوار در روز عاشورا میفرمود:
«این ناکس پسر ناکس مرا به پذیرش یکی از دوکار ناچار کرده است . یا شمشیر کشیدن و کشته شدن و یا پذیرش ذلت . ذلت از خاندان ما به دور است . هیهات که ذلت و زبونی را اختیار کنم . نه خدا به ذلت من راضی است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامنهای پاکی که مرا تربیت کردهاند . همچنین مردان غیرتمند و آزاده، کشته شدن را بر پیروی از انسانهای پست ترجیح میدهند .» (25)
آری، امامحسین(ع) در دامن پدر و مادری تربیتشده است که مرگ با عزت را زندگی، و زندگی با ذلت را عین مرگ میدانست:
«فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین .» (26)
آن بزرگوار در جای دیگری میفرماید:
«و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید; (27) به خدا سوگند همانند افراد فرومایه تسلیم شما نمیشوم و مانند بردگان نیز فرار نمیکنم .»
عزت حسینی به او اجازه نمیدهد که برای اینکه چند روز بیشتر زنده بماند با فردی همانند یزید بیعت کند . چرا که بیعتبا یزید به معنای تایید حکومت و کارهای ناپسند او است . چنین کاری نه تنها شایسته آن امام همام که حتی یاران او نیز نیست .
در سخنان یاد شده، امام (ع) به ما میآموزد که در برابر غیر خدا عزیز و سربلند باشید و تنها در پیشگاه خدا متواضع باشید .
آن بزرگوار در جای دیگر میفرماید:
«فانی لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما; (28) من در چنین محیط ذلتباری مرگ را جز سعادت و زندگی با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمیدانم .»
سخنان و رفتار امامحسین(ع) و دیگر عاشورائیان درس استبه همه شیعیان به ویژه کارگزاران نظام اسلامی و هشداری استبه کسانی که خود را شیعه میدانند ولی در این حال خود را در اختیار غیر خدا قرار داده و مرعوب و تسلیم قدرتهای بزرگ شدهاند و دیگران را نیز به این ذلت فرا میخوانند .
3 . پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی
پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی یکی دیگر از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است . پیش از یادآوری این درس از سوی امامحسین(ع) و دیگر عاشورائیان یادآوری این نکته مفید مینماید که: در فلسفه سیاسی، امروزه در باره نقش حکومت در تامین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار است . برخی (حکومتهای لیبرال) بر این باورند که اینگونه امور در قلمرو مسائل خصوصی افراد جای دارد . از این روی، حکومت در این باره هیچ مسؤولیتی ندارد . اما در اندیشه سیاسی اسلام، با دلیلهای بسیار اینگونه امور جزو قلمرو حکومت است . نه تنها حاکم و همه کارگزاران حکومتی باید به اسلام و ارزشهای اسلامی باور داشته باشند که همگان موظف به تبلیغ و پاسداری از آن میباشند . بر همین اساس هنگامی که اسلام و ارزشهای آن از سوی امویان مورد تهاجم قرار گرفته بود و یزید و کارگزارانش به روشنی بر خلاف احکام اسلام و دستورهای آن عمل میکردند ولی در عین حال رفتار خودرا در برابر اسلام مینمایاندند، امامحسین(ع) برای پاسداری از اسلام قیام کرد چرا که اگر امامحسین(ع) قیام نمیکرد دیری نمیپایید که از اسلام جز نامی باقی نمیماند . حکومتیزید درصدد نابودی اصل اسلام بود . از این روی وقتی که امامحسین(ع) دعوت به سازش و بیعتبا یزید شد فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون، و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید; (29) در این صورت باید از اسلام برای همیشه چشم پوشید، هنگامی که امتبه زمامداری فردی چون یزید گرفتار آید .»
امام(ع) در بسیاری از موارد از جمله در نامهای که از مکه به مردم بصره مینویسد همچنین به هنگام رویارویی سپاه امام(ع) با سپاه حر نیز پاسداری از اسلام را وظیفه همه مسلمانان دانسته و از آنان میخواهد که او را در این راه یاری دهند . در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است:
«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) فرا میخوانم . زیرا در شرایط و وضعیتی قرار گرفتهایم که سنت پیامبر(ص) از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است . اگر دعوت مرا بپذیرید شما را به راه سعادت راهنمایی میکنم .» (30)
آن بزرگوار در جای دیگر میفرماید:
«لو لم یستقم دین جدی الا بقتلی فیا سیوف خذینی، (31) اگر دین جدم جز به کشته شدن من استوار نمیماند پس ای شمشیرها مرا فرا گیرید .»
با سخنان یاد شده امام(ع) به ما میآموزد که اگر برای پاسداری از اسلام راهی به جز فداکاری و ایثار و کشته شدن نباشد باید جان خود را فدای اسلام کرد . نه تنها امامحسین (ع) که همه یاران او هدفی جز پاسداری از اسلام نداشتند . از باب نمونه، در آن هنگام که دست راست قمر بنیهاشم قطع میشود میفرماید:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولی من تا زنده هستم از دین خودم حمایتخواهم کرد .»
4 . شهادت در راه خدا
سیاستمداران حرفهای در مبارزه دو گروه با یکدیگر بر توازن قوا تاکید میکنند و از درگیری مبارزان با دشمنی که از جهت عده و عده برتر است، بر حذر میدارند و آنان را به سکوت و گوشهگیری فرا میخوانند . روشنفکران آن زمان نیز امامحسین(ع) را از درگیری با یزید که تا بن دندان مسلح بود بر حذر میداشتند، اما منطق آن بزرگوار چیز دیگری بود . او و دیگر عاشورائیان از ایستادگی در برابر یزید و حکومت اموی هرگز تردیدی به خود راه ندادند و با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیاری کردند . کشته شدن در راه خدا هر چند از سوی انسانهای ظاهر بین جدا شدن از دنیا و لذایذ آن است، ولی از نگاه انسانهای وارسته، شهادت پایان رنجها و سختیها و رسیدن به لقاء الله است . آخرین آرزوی اینگونه انسانها شهادت است .
اسلام با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت کرد که برای دفاع از مکتب، از جان و مال خویش میگذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر یکدیگر پیشی میگرفتند . (32) و گاه برای حضور یکی از آنها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن یکی از آنها در خانه، کار به قرعه میکشید . (33) وقتی که امامحسین(ع) میخواست از مکه حرکت کند در خطبهای، از زیبایی مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر کس آمادگی کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید:
«من کان باذلا فینا مهجته موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا، (34) هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار کند آماده حرکتبا ما باشد .»
در جای دیگر آن بزرگوار میفرماید:
«اگر این بدنها برای مرگ آفریده شدهاند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد .» (35)
استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملتهای دیگر هم ارزشمند است . مردم آزاده دیگر نیز چنین مرگی را تقدیس و ستایش میکنند و آن را برتر از زندگی ذلتبار و زیر ستم و همراه با ننگ و پستی میدانند . بنابراین، چه قدر سست و بیپایه ستسخنان کسانی که امروزه، شهادتطلبی را «خشونت» خوانده و آن را محکوم میکنند . سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است . کوتاه سخن اینکه تلاش و فداکای و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدفهای الهی تا کشته شدن و شهادت در راه خدا یکی از درسهای رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است، یعنی انسان در عرصه سیاسی گاه به جایی میرسد که باید در راه هدف و آرمانهای الهی فداکاری کند و از جان و مال خود بگذرد . این یکی از درسهای امامحسین(ع) و دیگر عاشورائیان در قضیه کربلاست .
5 . جمع بین سیاست و معنویت
جمع بین حضور در عرصههای سیاسی و توجه به معنویات یکی دیگر از درسهای عاشورا است . غفلت از نیازهای روحی و معنوی به ویژه برای کسانی که درگیر کارهای مهم و سنگیناند و مسؤولیتهای بالایی دارند خطرساز و خطرآفرین است که باید در برابر آن هشیار بود . امامحسین (ع) در آن هنگام که رویاروی دشمن ایستاده و حتی در آن هنگامی که در محاصره دشمنان است، هرگز از این مساله غفلت ندارد . از این روی، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا در میان خیمه امامحسین (ع) جنب و جوش عجیب و نشاط فوقالعادهای به چشم میخورد; یکی مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگری مشغول تلاوت قرآن:
«لهم دوی کدوی النحل بین قائم و راکع و ساجد .» (36) و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امامحسین(ع) به قمر بنیهاشم میفرماید: «به سوی آنان برو و اگر توانستی امشب را مهلتبگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم . خدا میداند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم .» (37)
از این درخواست در آن موقعیتبه خوبی میتوان به اهمیت معنویت و خودسازی پی برد . این کار امام(ع) بیانگر آن است که هرگز نباید به دلیل کار و گرفتاری زیاد از خودسازی و توجه به معنویات غفلت کرد . چرا که موفقیتهای انسان در همه عرصهها در گرو همین توفیق است . ممکن است گفته شود کسی که به خاطر خدا کار و یا مسؤولیتی را پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول کار است، کار او بلکه همه حرکتهای او عبادت است، ولی باید توجه داشت که برای عباداتی که بین انسان و خداست اثر و نقشی است که هیچ چیز دیگر نمیتواند جایگزین آن شود .
6 . امر به معروف و نهی از منکر
از درسهای مهمی که در عرصه رفتار سیاسی میتوان از رویداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهی از منکر است . همان گونه که رفتار امت اسلامی با یکدیگر بر اساس امر به معروف و نهی از منکر استبا حاکمان نیز بر همین مبنا استوار است . ولتحاکم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس مراحل امر به معروف و نهی از منکر با او برخورد کرد . امامحسین(ع) در وصیتنامه سیاسی الهی خود یکی از انگیزههای قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر میداند:
«من از روی خودخواهی، غرور و خیرهسری و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگری به پا نخاستهام، بلکه قیام من برای اصلاح امور مسلمانان و ... اجرای برنامه امر به معروف و نهی از منکر در میان امت اسلامی است .» (38)
از این وصیتنامه استفاده میشود که حرکتهای سیاسی انواع گوناگون دارد: حرکت از روی خودخواهی، غرور، ستم و فساد که درست نیست و تنها حرکتی که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهی از منکر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد . درسهای این رویداد در عرصه رفتار سیاسی بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روی، به همین اندازه بسنده میکنیم .
عبرتهای عاشورا
در تفاوت درسها و عبرتها اشاره کردیم که در عبرتها تنها به الگوهای شایسته و خوبیها نگاه نمیکنیم، بلکه بدیها و زشتیها و رذالتها را نیز میبینیم . در این بحث از عوامل زمینهساز این رویداد، علتسکوت و بیتفاوتی مردم در برابر قیام امامحسین(ع) و یا بالاتر، ضدیتبا آن، و چگونگی بهرهگیری از این حادثه بحث میشود . عبرتگیری از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبری چنین ترسیم میکند:
«اولین عبرتی که در قضیه عاشورا ما را متوجه خود میکند این است که ببینیم چه شده که پنجاه سال بعد از درگذشت پیامبر(ص) جامعه اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امامحسین(ع) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری بکند ... . مگر چه وضعی بود که حسین بن علی(ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده میماند و الا از دست میرود؟ عبرت اینجاست، ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد که فردی مثل یزید بر جامعه اسلامی حاکم شد؟ ... چرا باید وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین بن علی(ع) ببیند چارهای ندارد جز این فداکاری عظیم، که در تاریخ بینظیر است . چه شد که آنها به اینجا رسیدند؟ این همان عبرت است ... . چه شد که بیستسال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در همان شهری که ایشان حکومت میکرد سرهای پسران امیرالمؤمنین را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند ... و دخترها و حرم امیرالمؤمنین را در بازار کوفه گرداندند ...» (39)
پاسخ به پرسشهای یاد شده و بررسی و تحلیل عوامل و زمینههای این حادثه میتواند مایه عبرتی برای جامعه اسلامی و نظام و حکومت دینی ما باشد، چرا که وقتی انقلاب پیامبر اسلام(ص) را آن عوامل به فاجعهای بزرگ چون شهادت حسین بن علی(ع) و یارانش و اسارت اهل بیت آن بزرگوار کشانید، بیتردید اگر به جان انقلاب و نظام ما بیفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد که بر انقلاب بزرگ پیامبر(ص) آمد; عبرت عاشورا، این جاست . اگر عوامل زمینهساز این حادثه را به درستی شناختیم و از آن عبرت گرفتیم، یعنی تلاش کردیم که انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورایی دیگر نخواهیم بود و اگر خدای نخواسته عبرت نگرفته و به وظیفه خود عمل نکردیم همان سرنوشت نیز در انتظار ما خواهد بود .
عوامل زمینهساز حادثه عاشورا
در باره عوامل زمینهساز حادثه عاشورا نظریههای گوناگونی اظهار شده است; در مرحله نخست میتوان به عوامل مختلفی چون: عامل نژادی و قومی، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی، اخلاقی و ارزش و ... اشاره کرد . هر یک از این عوامل مورد توجه و تاکید برخی از نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است . شماری یک و یا دو عامل و شماری بیش از آن را زمینهساز حادثه عاشورا شمردهاند . شماری از نویسندگان دشمنی بنیامیه با بنیهاشم، برخی دیگر تغییر ارزشها و برخی از متعصبان اهل سنت نیز عملکرد خود امامحسین(ع) را سبب حادثه عاشورا دانستهاند . گروهی دیگر از بیتوجهی به معنویت و دنیاگرایی و کوتاهی خواص از انجام رسالتخود (40) و ... به عنوان عوامل زمینهساز حادثه عاشورا سخن گفتهاند . از باب نمونه مقام معظم رهبری با استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات» بر آن است که دو عامل، از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف است:
«یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوة و نماز است . یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی . و عامل دوم «اتبعوا الشهوات» استیعنی دنبال شهوترانیها و هوسها و در یک جمله «دنیاطلبی» رفتن و به فکر جمعآوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمانها . این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن استبه این درد دچار بشویم .» (41)
استاد شهید مرتضی مطهری نیز در موارد بسیار به این موضوع اشاره کردهاند از جمله:
«باید گفت: امامحسین(ع) را طمع ملک ری و طمع پول: «خولی میگفت: جئتک بغنا الدهر» ورشوه رؤسا (و اما رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم» و جبن و مرعوبیت عامه و میل به جبران محبتیزید که ابن زیاد میخواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایت عهدی یزید تعلل کرد جبران کند . و خبث ذاتی امثال شمر و غرور و بد مستی شخص یزید و از همه بالاتر فراموش کاری مردم که مسلمان بودند و سیری به تاریخ شصتساله خود نمیکردند و سابقهها را فراموش کرده بودند و گول ظاهر را میخوردند و ... (شهید کردند) .» (42)
از دو نمونه یاد شده که با توجه به واقعیات گفته و نوشته شدهاند میتوان چنین نتیجه گرفت که مجموعهای از عوامل زمینساز حادثه عاشورا شدهاند، بنابراین، نظریههای تکعاملی با صرف نظر از نادرستی برخی از آنها، (43) نمیتوانند رویداد عاشورا را تحلیل و تفسیر کنند . در تفسیر این حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میان این عوامل نیز، میتوان به دنبال یک و یا دو عامل مسلط و مهم بود . پرداختن به همه عوامل اصلی و فرعی، مجالی فراخ و فراخور میطلبد .
از این روی، در اینجا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهیم پرداخت:
الف . دگرگونی ارزشها و آرمانها،
ب . کوتاهی خواص از انجام رسالتخود .
الف . دگرگونی ارزشها و آرمانها
پیش از آنکه به اصل بحثبپردازیم اشارهای به مفهوم ارزشها و همچنین ارزشهای حاکم بر جامعه نبوی مفید و مناسب مینماید:
مفهوم ارزشها
جامعه شناسان، ارزشها را اینگونه تعریف کردهاند:
«ارزشها عقاید عمیقا ریشهداری هستند که گروه اجتماعی هنگام سؤال در باره خوبیها، برتریها و کمال مطلوب به آن رجوع میکند .» (44)
با توجه به تعریف یاد شده ارزشها هدایت کننده رفتار انسان در جامعهاند . هرگونه تغییر و دگرگونی در آنها، دگرگونی در رفتار و هنجار اجتماعی را در پی خواهد داشت . از این روی، شناخت ارزشها و پاسداری از آن، از وظایف اصلی هر جامعه است . (45)
ارزشهای حاکم بر جامعه نبوی
پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتی بتپرستبودند . شناختی نسبتبه معارف الهی چون خدا و پیامبر(ص) و معاد نداشتند . مردم در حیرت و ضلالت و گمراهی زندگی میکردند . نژادپرستی و تکاثرطلبی از ارزشهای آنان بود . عربها در جاهلیت غیرت و شجاعت را بسیار میستودند اما حقیقت این است که غیرت و شجاعت مورد ستایش آنان همان درندهخویی و بیباکی در جهت تامین منافع مادی و حمایت از همقبیلگی خود به حق و یا ناحق بود . عواطف انسانی در میان آنان بسیار کمرنگ بود . دخترکشی اعراب نمونهای از آن است .
پیامبر اسلام(ص) ستیز و مبارزهای پیگیر را علیه نژادپرستی و تکاثرطلبی و دیگر ارزشهای جاهلی آغاز کرد و به صراحت اعلام کرد که در اسلام اینها ملاک ارزش و برتری افراد بر یکدیگر نیست . آن بزرگوار، علم و معرفت نسبتبه خدا و قیامت و دیگر دانشهای مفید را یکی از ملاکهای برتری افراد بر یکدیگر بر شمردند .
ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤولیتسازندگی بود، جایگزین افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند . و با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت کردند که اسوه پاکی و فداکاری، ایثار و همه خوبیها شدند . نمونه بارز این ویژگیها را میتوان در رویدادهای تاریخی صدر اسلام به ویژه در جنگها مشاهده کرد . از باب نمونه: جابربن عبدالله انصاری میگوید: «در جنگ احد به بالین پدرم عبدالله رفتم . در حال احتضار بود . درخواست آب کرد . من رفتم و ظرف آبی آوردم، وقتی خواستم به او بدهم اشاره کرد: آب را به این مسلمان که در کنار من و تشنهتر از من استبرسان . سراغ او رفتم . او به سومی اشاره کرد، سراغ سومی رفتم او به چهارمی، و همچنین تا دهمی . وقتی به سراغ دهمین رفتم دیدم که او به شهادت رسیده است . برگشتم به سراغ نهمی و ... تا اولی دیدم همه به شهادت رسیدهاند .» (46)
از این نمونهها در جنگهای صدر اسلام فراوان است . لازم به یادآوری است که این نمونهها در میان کسانی نمودار شد که تا چند سال پیش از آن، اگر یکی از این افراد به دیگری بر میخورد که مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایی بود و باقیمانده سوسمار را از او مطالبه میکرد، امتناع میکرد و گاهی به خاطر نصف سوسمار انسانی را از میان دو نیم میکرد . (47)
بر این اساس پیامبر اسلام(ص) با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت کرد که دیگران را حتی به هنگام مرگ بر خود پیش میداشتند . و پیش از آن نیز، برای دفاع از مکتب از جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد و شهادت بر یکدیگر پیش میگرفتند .
بازگشتبه ارزشهای جاهلی
بزرگترین و مهمترین خطری که هر نهضت انقلابی را تهدید میکند «ارتجاع» است . این خطر آفتی است که متاسفانه نهضت انقلابی پیامبر اسلام(ص) نیز، گرفتار آن شد . پس از پیامبر(ص) باورها و ارزشهای الهی رنگ باختند و به تدریجباورها و ارزشها و اعمال جاهلی احیا شدند . مردمی که در روزگار پیامبر(ص) ارزشهای الهی: چون ایثار و فداکاری در روح آنان تا آنجا نفوذ داشت که در رفتن به سوی جهاد و میدان جنگ بر یکدیگر پیشی میگرفتند، در زمانی که بدن پیامبر(ص) هنوز روی زمین بود در سقیفه بنیساعده گرد آمدند و شعار «منا امیر و منکم امیر» (48) سردادند و حکومت اسلامی را غنیمتی پنداشتند که باید در میان آنان تقسیم شود . متاسفانه کار بازگشت ارزشهای جاهلی به جایی رسید که چهرههای برجستهای چون: ابیذر، عمار و حجربن عدی آزار و شکنجه و تبعید شدند . در برابر، کسانی که به وسیله پیامبر(ص) تبعید شده بودند جزو مشاوران و کارگزاران خلیفه شدند . تبعیض و غارت بیتالمال، گناه و معصیت در جامعه اسلامی رواج یافت . احساس مسؤولیت، امر به معروف و نهی از منکر جای خود را به بیمسؤولیتی و سهل انگاری و بیتفاوتی داد . ارتجاع و بازگشت از ارزشها به جایی رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومی و بیتالمال، درآمد خلیفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد .
امام علی(ع) پس از آنکه با اصرار مردم حکومت را پذیرفتند از دگرگونی ارزشها چنین یاد میکنند:
«ای بندگان خدا ... شما در زمانی واقع شدهاید که خیر و نیکی به آن پشت کرده و شر و بدی روی آورده است . شیطان جز طمع در هلاکت مردم کاری ندارد پس اکنون زمانی است که وسائل پیشرفتشیطان قوی شده، نیرنگ و فریبش همگانی کشته و بهدست آوردن شکار برایش آسان شده است . به هر سو که میخواهی نگاه کن آیا جز فقیری که با فقر دست و پنجه نرم میکند، یا ثروتمندی که نعمتخدا را به کفران تبدیل کرده، یا بخیلی که با بخل و رزیدن در اداء حقوق الهی ثروت فراوانی گردآورده و یا متمردی که گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها کر است . آیا شخص دیگری جز اینها میبینی؟ کجایند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند همانها که در کسب وکارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدیها دوری میجستند، مگر همه آنها از این دنیای پست و از این زندگی پر مشکل کوچ نکردند . مگر نه این است که شما وارث انسانهای بیارزشی شدهاید که لبها جز به نکوهش آنها حرکت نمیکند تا مقام آنها کوچک شمرده شود و برای همیشه فراموش گردند، فانا لله و انا الیه راجعون، مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغییر دهندهای پیدا میشود، و نه بازدارندهای به چشم میخورد، آیا با این وضع میخواهید در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیای او باشید ...» (49)
دگرگونی باورها و ارزشها تا آنجا پیش رفت که مدعیان خلافت و جانشینی پیامبر(ص) نابودی دین همان پیامبر را در سر میپروراندند .
در گفت و گوی مغیرة بن شعبه با معاویه، وقتی که مغیره از معاویه میخواهد که با مردم به عدالت رفتار کرده و با بنیهاشم بد رفتاری نکند معاویه در پاسخ میگوید: هیهات، هیهات، مغیره گوش کن، ابوبکر به خلافت رسید و پس از آنکه مرد، نامش نیز از بین رفت . همچنین عمر و عثمان حکومت کردند و مردند و نامی از آنها باقی نماند . اما برادر هاشم (مقصود او رسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبتبه نام او در جهان اسلام ندا میکنند و «اشهد ان محمدا رسول الله» میگویند . ای مغیره بیمادر، پس از آنکه سه خلیفه بمیرند و نام محمد اینگونه زنده باشد دیگر چه عملی باقی خواهد ماند جز آنکه نام محمد هم دفن شود و از بین برود . (50)
از این قضیه و امثال آنکه در زندگی معاویه و به ویژه پسرش یزید فراوان است میفهمیم که آنان با اسلام و ارزشهای آن از ریشه مخالف بودهاند و چنانچه قیام عاشورا نبود خدا میداند سرنوشت اسلام به کجا میانجامید . معاویه در گفت و گوی یاد شده از حکومت پیامبر به عنوان ملک و پادشاهی یاد کرده و خواهان دفن نام آن حضرت است .
زمینههای دگرگونی ارزشها
چرا پس از پیامبر(ص) به تدریج ارزشها و آرمانهای اسلامی رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ این پرسش نیاز به شناختیک نکته تربیتی و دقت در اوضاع آن روزگار دارد . همانگونه که روانشناسان گفتهاند: تربیت کاری تدریجی است . پیامبر اسلام(ص) برای تربیت انسانها و تثبیت ارزشهای اسلامی تلاش بسیار کردند . اما ده سال برای تربیت مردمی که درستبر ضد این خصوصیات بار آمده بودن زمان خیلی کمی بود . درست است که مردم اسلام را پذیرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزشهای جاهلی را به کلی فراموش کنند و ارزشهای الهی را با جان و دل بپذیرند به ویژه که بسیاری از مسلمانان پس از فتح مکه و در سال هشتم هجری به اسلام گرویده بودند و پیامبر نیز دو سال پس از آن از این جهان رحلت کرده بودند .
نخستین نشانههای احیای ضدارزشها در جریان سقیفه بنیساعده سر بر آورد . کسانی که از اصحاب و یاران نزدیک رسول خدا(ص) به شمار میآمدند سخنانی را به پیامبر نسبت دادند که بسیار شگفتانگیز بود . با اینکه آن بزرگوار در بسیاری از جاها از جمله در آخرین سفر خود که از مکه برمیگشت، به صراحت فرموده بودند که: تفاوتی بین عرب و عجم، بین غلام حبشی و سید قرشی نیست . اما به ناگاه در سقیفه اعلام شد که آن حضرت فرمودهاند: «الائمة من قریش» ; (51) این نسبتبا صراحت قرآن (52) و سخنان آن بزرگوار (53) ناسازگار است . بنابراین سقیفه بنیساعده نخستین گامها در جهت احیای ارزشهای جاهلی بود . اما چون دینداری بسیاری از مردم قوی بود و هنوز مردم آلوده به دنیا و جلوههای آن نشده بودند این جریان خیلی نمود پیدا نکرد . ولی این وضعیت چندان دوام پیدا نکرد . امت اسلامی هر روز از مسیری که پیامبر معین کرده بودند دورتر و دورتر میشدند . عوامل زیادی زمینهساز این وضعیتبودند; از باب نمونه به پارهای از آنها اشاره میکنیم:
1 . جدایی مردم از اهل بیت(ع)
انحراف رهبری از مسیری که پیامبر(ص) معین کرده بود و انزوای علی(ع) به مدت 25 سال یکی از مسائلی است که زمینه را برای دگرگونی ارزشها فراهم ساخت . چون در جامعهای که پیامبر (ص) خطوط کلی آن را ترسیم کرده بود، آشناسازی مردم با دین و ارزشهای آن یکی از مناصب اهل بیت(ع) بود . که این نقش با انزوای علی(ع) و منع از ترویج احادیث نبوی از آنها گرفته شد . با این وضعیت مردم برای اینکه رفتار خود را با اسلام راستین و ارزشهای آن هماهنگ کنند دچار مشکل شدند . متاسفانه در جهتحل این مشکل نه تنها اقدامی نشد که اقداماتی در جهت عکس آن صورت گرفت . مسلمانان برای شناخت احکام دین به ابوهریرهها و کعب الاحبارها ارجاع شدند .
نقل حدیث و فضائل اهل بیت(ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحدید، معاویه به کارگزارانش نوشت:
«هر کس چیزی در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند خونش هدر است . مالش حرمت ندارد .» (54)
معاویه به این کار نیز قانع نشد، دستور داد تا احادیثی در نکوهش علی(ع) جعل کنند و نیز دستور داد که همه در منبرها باید به علی(ع) لعن کنند . (55) افزون براین در بخشنامهای نوشت:
«انظروا الی من قامت علیه البینة انه یحب علیا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا اعطائه و رزقه; (56) هر که را که ثابتشد از دوستان و شیعیان علی و اولاد او است اسم او را از دیوان قلم بکشید و حقوق و مزایای او را قطع کنید .»
و در بخشنامه دیگری، یادآور شد هر کس را احتمال دادید از دوستان اهل بیت است زیر شکنجه قرار دهید و خانهاش را خراب کنید . (57) معاویه حکومتبصره و کوفه را به زیاد ابن ابیه که پیش از آن از شیعیان علی (ع) به شمار میآمد داد و او چون به خوبی شیعیان را میشناخت دست و پای بسیاری از آنان را قطع کرد و به چشمهای آنان میل کشید و بسیاری از آنان را تبعید کرد و یا کشت تا جایی که شخص مشهوری از آنان باقی نماند .
در اثر تبلیغات معاویه، لعن و نفرین به علی(ع) از بزرگترین عبادتها به شمار میآمد به گونهای که اگر شخصی آن را در نماز فراموش میکرد قضای آن را به جا میآورد . معاویه با شیوه یاد شده تلاش میکرد که مردم را از اهل بیت(ع) جدا کند تا در نتیجه اسلام و ارزشهای آن فراموش شود و اسلام اموی و ارزشهای جاهلی جایگزین آن گردند . از این روی هر کس در برابر این دستورات میایستاد مورد آزار و اذیتباند اموی قرار میگرفت .
2 . تبدیل امامتبه پادشاهی
تبدیل امامتبه پادشاهی یکی دیگر از زمینههای دگرگونی ارزشها و فاجعه عاشورا بود . بدون تردید هر جامعهای به حکومت نیاز دارد تا امور آن جامعه سامان گیرد . از سوی دیگر جامعه اسلامی، زمانی شاهد حاکمیت اسلامی و ارزشهای آن است که حکومت اسلامی بر پا باشد . بر این اساس اگر پس از رحلت پیامبر(ص) امامت عدل علوی استقرار مییافت همان جو ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مییافت . ولی متاسفانه با جریان سقیفه حکومت اسلامی ادامه نیافت و حکومتبه صاحبان اصلی آن نرسید و با فراز و نشیبهای بسیار به حکومت و پادشاهی معاویه و یزید انجامید . خاندانی که امام علی(ع) در باره آنها میفرماید:
«ای معاویه، کی شما رهبر رعیت و رئیس ملتبودهاید؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والای معنوی؟ (یعنی شما شایستگی این کار را نداشته و ندارید .» (58)
با مرگ معاویه زمانی که امامحسین(ع) برای بیعتبا یزید دعوت میشود امام (ع) در پاسخ میفرماید:
«باید فاتحه اسلام را خواند اگر شخصی همانند یزید حاکم مسلمانان باشد .» (59)
و نیز آن بزرگوار به هنگام رویارویی دو سپاه میفرماید:
«آگاه باشید که بنیامیه پیروی از شیطان را بر خود لازم دانسته و پیروی از خداوند را ترک گفتهاند و فساد را آشکار و حدود الهی را تعطیل کردهاند ...» (60)
بدون شک، حکومت نقش مهمی در تثبیت ارزشها و یا ضد ارزشها دارد چرا که امام علی(ع) میفرماید:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم; (61) مردم به حاکمانشان شبیهترند تا به پدرانشان .»
وقتی که حاکمان و کارگزاران جامعه افرادی چون معاویه و یزید باشند که همه توان خود را در جهت تحریف دین و نابودی ارزشها و همچنین مروجان آن به کار گرفتهاند، طبیعی است که افراد جامعه نیز همانگونه تربیتخواهند شد . در چنین جامعهای مردم در برابر دگرگونی ارزشها و کشته شدن مدافعان آن حساسیتی نشان نخواهند داد . همانگونه که در رویداد عاشورا چنین وضعی پیش آمد .
3 . افزون بر دو عامل یاد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتمبخشیهای عثمان نیز یکی دیگر از زمینههای فاصله گرفتن مردم از ارزشها و آرمانهای اسلامی بود . این فتوحات هر چند بر جغرافیای کشور اسلامی افزود، ولی چون همراه آن کاری فرهنگی برای هدایت مردم صورت نمیگرفت، به سرعت مردم را به سوی دنیاگرایی برد . زیرا غنائم این جنگها از آن فاتحان بود و شرکت در یکی از فتوحات بزرگ همراه با غنایم فراوانی بود که کافی بود یک رزمنده با حضور در یکی از نبردها به اوج رفاه برسد . (62)
افزون بر این، حاتمبخشیهای عثمان از بیتالمال و جمع ثروت به وسیله شماری از خواص در این زمینه نقش مؤثری داشت . (63) در بخش دوم (کوتاهی خواص از انجام رسالتخود) توضیح بیشتری خواهیم داد .
4 . یکی دیگر از عواملی که زمینه دگرگون شدن ارزشها را فراهم کرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است . چهرههایی چون عمار و ابیذر به جرم حقگویی تبعید و شکنجه شدند . عبدالله مسعود که از تبعید ابیذر ناراحتبود مورد آزار و اذیت قرار گرفت . گروهی از بزرگان کوفه همانند مالک اشتر زید، صعصعه، جندب، کمیل و ... به شام تبعید شدند . (64)
در برابر عثمان به توصیه ابیسفیان که گفته بود:
«مراقبت کن که حکومت پیوسته در میان ما دستبه دستبگردد . و کارگزاران خود را از بنیامیه انتخاب کن . این فقط ملکداری است، بهشت و جهنم یعنی چه؟!» (65)
همکاران و کارگزاران خود را از خویشان و نزدیکان و بنیامیه برگزید . (66) کسانی انتخاب شدند که در حال مستی به مسجد میآمدند و نماز صبح را چهار رکعت میخواندند و وقتی که با اعتراض مردم روبهرو میشدند میگفتند: میخواهید بیشتر بخوانم؟! (67)
مجموعه عوامل یاد شده دستبه دست هم داد تا ارزشهای عصر نبوی دگرگون شدند . اوج این دگرگونی در روزگار یزید بود، چرا که در راس حکومت فردی قرار گرفته بود که به هیچ چیز اعتقاد نداشت، فردی عیاش و خوشگذران بود و هیچ ابایی از آشکار شدن بیدینی خود نداشت . وقتی که حاکمان جامعه چنین افرادی باشند، به حکم «الناس علی دین ملوکهم» مردم نیز روش و منش آنها را در زندگی به کار میگیرند . در چنین جامعهای مردم در برابر تحریف و یا حذف ارزشها و مدافعان جدی آن بیتفاوت میگردند و حتی ممکن استخود آنها برای حذف آن ارزشها و مدافعان آن بسیجشوند . همانگونه که در رویداد عاشورا این قضیه پیش آمد . عبرتآموزی ما از رویداد عاشورا به این است که مواظب ارزشهای انقلاب اسلامیمان باشیم تا خدای ناکرده به وسیله عوامل یاد شده و همانند آن، دچار تغییر و دگرگونی نگردند .
ب . کوتاهی خواص در عمل به تکلیف
کوتاهی و سستی خواص از ادای تکلیف و انجام وظیفه یکی از عوامل زمینهساز رویداد عاشورا است . نقش خواص در تحولات و دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی از مسائلی است که تردیدی در آن نیست . بر همین اساس رهبر معظم انقلاب خواص را یکی از عوامل بسیار تاثیرگذار در تحولات تاریخ میدانستند و در رویداد عاشورا این تحلیل را ارائه کردند که اگر خواص جبهه حق، تسلیم جلوههای دنیا نگردند و دین را فدای دنیا نکنند و به موقع از حق حمایت کنند، هیچ گاه جامعه اسلامی دچار وضعیت زمان امامحسین(ع) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخی چون عاشورا نخواهد بود .
برای دریافت ابعاد این تحلیل تاریخی و جامعه شناسانه که نسخه شفابخش جامعه امروز ما نیز هست، نخستبه مفهوم خواص و عوام اشاره کرده و سپس به علل و عواملی که ممکن استبرخی از خواص را از انجام وظیفه و مسؤولیتباز دارد و یا آنان را در برابر آن قرار دهد خواهیم پرداخت .
مفهوم خواص و عوام
مردم در جامعههای گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تاثیر گذاری بر اندیشهها و رفتار دیگران و همچنین میزان تاثیر پذیری متفاوتند . در هر جامعه تعدادی اندک به دلیل موقعیت ویژهای که دارند بر رفتار و ارزشهای دیگران تاثیر میگذارند . این گروه، با نامهای: خواص، نخبگان، برگزیدگان ... شناخته میشوند . گروه دیگر که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند از آنان به عنوان: توده یا عوام یاد میشود .
خواص کسانیاند که بر اساس آگاهی و بصیرت تصمیمگیری کرده و حرکت میکنند . در برابر خواص عوام هستند . این گروه دنبال این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است و سپس بر اساس آن حرکت کنند بلکه پیرو جو زمان خود هستند; اکثریتبه هر راهی رفتند اینها نیز به همان راه خواهند رفت . (68)
در این تقسیم و تفسیر هیچگونه معیار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی لحاظ نشده است . بلکه کسی که از روی بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرد و عمل کند هر چند بیسواد باشد جزو خواص به شمار میآید و آنکه بدون بصیرت و تشخیص عمل کند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام» است .
تقسیمبندی خواص
مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهی است . خواص بر دو گونهاند: خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل . عوام نیز به همین دو قسم تقسیم میشوند .
عدهای حق را شناختهاند و تلاش آنها نیز در همین راستاست . و عدهای نیز در برابر حق بیتفاوت و یا ضد آنند . در میان طرفداران باطل نیز آدمهای نخبه و زرنگ و اهل فکر و تشخیص وجود دارد . سخن ما در اینجا در باره خواص طرفدار حق است .
خواص طرفدار حق نیز به دو دسته تقسیم میشوند:
1 . گروهی که آرمانها و ارزشهای اسلامی برای آنها اصل است و در آن هنگام که دین و دنیا در برابر هم قرار گرفتند، دین را بر دنیا و جلوههای آن ترجیح میدهند .
2 . گروهی که جذب دنیا و جلوههای آن (مقام، ثروت، شهرت و . .). شده و با وجود تشخیص حق و اهل حق از عمل به آن باز میمانند . وقتی که پای ادای تکلیف و انجام مسؤولیتبه میان آید نمیتوانند از دنیا بگذرند و دنیا را بر ادای تکلیف پیش میدارند . اگر در جامعه اسلامی گروه نخستبیشتر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثهای همانند روزگار امامحسین(ع) بهوجود نخواهد آمد . ولی اگر تعداد آنها اندک و تعداد دسته دوم بیشتر باشند آن وقت است که جامعه در سراشیبی سقوط قرار خواهد گرفت و حسینبن علیها به مسلخ خواهند رفت . یزیدها و ابنزیادها برسر کار خواهند آمد و امامت تبدیل به سلطنت و پادشاهی خواهد شد .
نقش خواص در رویداد عاشورا
بحث اساسی و مهم در باب «خواص» نقش آنان به عنوان یکی از عوامل زمینهساز عاشورا است . خواص طرفدار حق به ویژه کسانی که به حقانیت امامحسین(ع) باور داشتند، در عرصه سیاسی باید با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان میجنگیدند . چه عامل و یا عواملی سبب شد که اینان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، بیتفاوت ماندند و یا در برابر آن حضرت ایستادند . تعداد آنان که امامحسین(ع) را به خوبی میشناختند ولی بر اساس شناختخود عمل نکردند کم نبودند . بسیاری از کسانی که در مدینه یا مکه به آن حضرت نصیحت میکردند که به سوی کوفه نرود از همین قبیل بودند . (69) بسیاری از کسانی که نماینده امامحسین(ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همینها بودند . تجزیه و تحلیل بیتفاوتی اینان و دستیابی به عواملی که آنان را از انجام وظیفه بازداشت در عرصه رفتار سیاسی برای ما درسآموز و عبرتانگیز است .
این عوامل بسیارند . از این روی، پس از اشاره به عناوین پارهای از آنها به «دنیاگرایی خواص» که از اهمیتبیشتری برخوردار و جنبه محوری دارد خواهیم پرداخت .
بازگشتبه باورها و ارزشهای جاهلی از جمله قومیتگرایی، عافیتطلبی و تجملپرستی، افزونطلبی و مقامخواهی، فرصتطلبی و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنیاپرستی خواص از عواملی بودند که خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظیفه و سؤولیتخود عمل نکردند .
وقتی که بیشتر خواص طرفدار حق چنان باشند که دنیای خودشان برایشان از همه چیز مهمتر باشد، بیشک، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و یا نام و شهرت خود حاکمیتباطل را میپذیرند و در برابر آن نمیایستند و از حق نیز طرفداری نمیکنند و جانشان را به خطر نمیاندازند . وقتی اینگونه شد اولش با شهادت حسین بن علی(ع) آغاز میشود، آخرش هم به بنیامیه و شاخه مروانی و بنیعباس وپس از بنیعباس، هم به سلسله سلاطین در دنیای اسلام، تا امروز میرسد . (70)
دنیاگرایی خواص
هر چند عواملی چون: قومیت گرایی، نفاق و دورویی و غفلتسبب لغزش و انحراف برخی از خواص شد، ولی دنیا و جلوههای آن چون مقامخواهی، رفاهطلبی، ثروت، شهرت از مهمترین و خطرناکترین عواملی بود که در لغزش خواص و رویداد عاشورا نقش اساسی داشت . با نگاهی به تاریخ اسلام مییابیم که اساس همه انحرافها، فتنهها، جنگهایی که از سوی خواص صورت گرفته، دنیاپرستی آنان بوده است . بر همین اساس پیامبر اسلام فرموده است:
«حب الدنیا راس کل خطیئة; (71) دوستی دنیا سر و اساس همه گناهان است .»
علی(ع) نیز دنیا دوستی را اساس همه فتنهها و مشکلات دانسته است:
«حب الدنیا راس الفتن و اصل المحن» . (72)
امامحسین(ع) نیز راز و رمز دگرگونی بسیاری از مردم و کنارهگیری آنان را از حق، دنیاگرایی آنان دانسته است:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون; (73) مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان . حمایت آنها از دین تا زمانی است که زندگی آنها در رفاه باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گرفتند دینداران کم میشوند .»
این سخنان را امام در چه زمانی ایراد کرده است؟ برخی چون طبری بر این باورند که امام(ع) این سخنان را در بین راه و در منزل «ذیحسم» ایراد کرده است . برخی دیگر بر آنند که این خطبه در دوم محرم و در سرزمین کربلا ایراد شده است . این سخنان در هر کجا ایراد شده باشد بیانگر ناخرسندی امام(ع) از وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است. امام(ع) پس از آنکه از دگرگونی اوضاع و سستی و بیتفاوتی مردم در برابر خوبیها و بدیها شکوه کرده با جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستی آنان دانسته است . وقتی که دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر چنین چیزهایی بود . سخنان امامحسین(ع) هر چند بیانگر آن است که دنیاگرایی آفتی عمومی و همگانی است لذا با واژه «الناس» از آن یاد کرده است ولی روشن است که بخشی از مردم که همان خواص باشند بیشتر در معرض این آسیب هستند . چرا که جلوههای دنیا بسیار است . بخشی از آن برای همه کس قابل دسترسی نیست . مقام، پولهای کلان ... را به همه کس نمیدهند . «خواص» با ویژگیهایی که دارند دسترسی بیشتری به دنیا و جلوههای آن دارند . به همه کس ملک ری و کیسه زر نمیدهند . اینها برای عمر سعدها و شریح قاضیها ... آماده است .
مواردی که خواص طرفدار حق به خاطر دنیاگرایی از پذیرش حق سر باز زده و یا با آن به مخالفتبر خواستهاند فراوان است، در اینجا تنها به نمونههایی از چند مقطع تاریخی بسنده میکنیم:
نخستین گامها
دنیاگرایی خواص هر چند در روزگار خلیفه سوم اوج و شدت گرفت ولی پیش از آن نیز جلوههایی داشته است . در روزگار پیامبر(ص) در جنگ بدر، احد و پارهای از حوادث دیگر هر چند دنیا گرایی برخی از خواص ظهور پیدا کرد ولی با حضور آن حضرت خیلی زود جبران و شعلههای آن فرو کش کرد . ولی از آن روز که آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حق نیز آشکا رشد . تخلف از لشگر اسامه، با اینکه این کار موجب ناراحتی آن حضرت شد . (74) افزون بر این، آن حضرت بر کسانی که میخواستند از سپاه او جدا شده و در مدینه بمانند لعنت فرستادند . در عین حال برخی از خواص چون خلیفه اول و دوم از این دستور سرباز زدند . (75)
توجه نکردن به دستور پیامبر (ص) برای نوشتن وصیت و همچنین ماجرای سقیفه به عنوان نخستین گامها از دنیا گرایی خواص و عدول آنان از موضع حق به شمار میآید .
بسیاری از نویسندگان و شاعران این گامها و به ویژه ماجرای سقیفه را سبب و ریشه اصلی رویداد عاشورا به شمار آوردهاند . از باب نمونه مرحوم آیةالله غروی اصفهانی چنین سروده است:
رماه اذ رماه حرملة
و انما رماه من مهد له
سهم اتی من جانب السقیفة
و قوسه علی یدالخلیفه
و ما اصاب سهمه نحر الصبی
بل کبد الدین و مهجة النبی (76)
وقتی حرمله تیر افکند این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که زمینه را برای او زمینهسازی کرده بود . تیری از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دستخلیفه بود . آن تیر گلوی آن کودک را ندرید بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر(ص) نشست .»
مهیاردیلمی نیز اشعاری به عربی دارد که مضمون آن این است:
«ای فرزند پیامبر(ص) روز سقیفه راه کربلایت را هموار کرد و آن گاه که حق پدرت علی(ع) و مادرت فاطمه(ع) را غصب کردند; کشته شدنتخوب جلوه کرد .» (77)
مرحوم نیر تبریزی و بسیاری از دیگر شاعران شیعی همین مضمون را آوردهاند . برخی از نویسندگان اهل سنت نیز بر همین مساله تاکید کردهاند .» (78)
دنیاگرایی خواص در روزگار خلفای ثلاثه
پس از رحلت پیامبر(ص) در دوره ابیبکر دگرگونی محسوسی در زندگی اقتصادی مردم دیده نمیشود، اما در روزگار خلیفه دوم و به ویژه خلیفه سوم در وضعیت زندگانی مردم دگرگونی ایجاد شد و کم کم طبقهای بسیار ثروتمند با امتیازهایی که از بیتالمال به آنان داده شد بهوجود آمدند . خلیفه دوم با اینکه سخت مراقب کارگزارانش بود ولی روشی برای پخش بیتالمال ایجاد کرد که عدهای از خواص به ثروتهای زیادی دستیافتند . در استفاده از بیتالمال نه تنها عربها بر غیر عربها که در بین خود عربها نیز، برخی از تیرهها بر برخی دیگر، امتیازهای چشمگیری داشتند . در سال به برخی دوازده هزار درهم و به برخی دیگر سیصد درهم و یا دویست درهم داده میشد . (79) عملکرد خلیفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت . تا جایی که تصمیم گرفت این تبعیضها را از میان بردارد . خود او میگفت:
«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعایتخواهم کرد و هیچ سرخی را بر سیاه و هیچ عربی را بر عجم برتری نخواهم داد و به گونهای عمل میکنم که پیامبر اسلام(ص) و ابیبکر عمل کردند .» (80)
جذب شدن خواص به دنیا و جلوههای آن آثار خود را بر جای گذاشت تا جایی که شخصی میگوید:
«اگر خلیفه قبله مردم را از مکه به بیتالمقدس تغییر دهد و یا یکی از نمازهای پنج گانه را حذف کند کسی به او اعتراض نمیکند . چرا که همت مردم در بهدست آوردن مال و منال بود و زمانی که بهدست میآوردند ساکت میشدند .» (81)
در روزگار عثمان، بسیاری از خواص و یاران پیامبر(ص) و نزدیکان خلیفه جزو بزرگترین سرمایهداران آن روزگار شدند . امامعلی(ع) از این واقعیت تاریخی چنین پرده بر میدارد:
«قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الربیع; (82) بستگان پدریاش به همکاریش برخاستند . آنها همه چون شتران گرسنهای که بهاران به علف زار بیفتند با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین در آوردند .»
در این برهه خلیفه و همکارانش به جای هزینه کردن بیتالمال در مصالح امت اسلامی، آن را ویژه خود دانستند، و به ثروتهای هنگفتی دستیافتند . مرض مالاندوزی با دستاندازی به بیتالمال در میان بسیاری از خواص رایجشد . بنابه پارهای از گزارشهای تاریخی، عثمان برای نخستین بار خانهای از سنگ و آهک و ... ساخت و اموال منقول و غیر منقول فراوانی اندوخت . عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت از حاتمبخشیهای عثمان برخوردار شدند . زید بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود که با تبر آن را تقسیم کردند . چارپایان و شتران باری و سواری و اسبهای عبدالرحمن بن عوف از هزاران راس میگذشت . گزارشگران تاریخ از خانههای متعدد و کنیزکان، اسبها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارشهای شگفتانگیزی ارائه کردهاند . (83)
بخششهای عثمان به اقوام و خویشان خود به گونهای بود که موجب اعتراض زیدبن ارقم، کلیددار بیتالمال شد . او که از جایزه دویست هزار درهمی به ابوسفیان و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذاشت و گریست . عثمان گفت: چون صلهرحم کردهام میگریی؟ گفت: نه، اما گمان دارم که این مالها را به عوض انفاقهایی که در راه خدا، زمان حیات پیامبر(ص) کردی بر میداری . اگر صد درهم به مروان میدادی باز هم زیاد بود . عثمان گفت: ای پسر ارقم کلیدها را بگذار و برو . فرد دیگری را مسؤول بیتالمال خواهم کرد . (84)
متاسفانه این آفتبه عوام مردم نیز سرایت کرده به گونهای که آن اندک خواصی که از حق و جبهه حق میگفتند سخنان آنان خریداری نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله میگوید: پس از بیعتباعثمان به عراق رفتم و در آنجا از فضایل علی(ع) میگفتم، بهترین پاسخی که میشنیدم این بود که این حرفها را کنار گذار، سخنی بگو که برای خودت و ما سودی داشته باشد . (85)
دنیا گرایی خواص در روزگار علی(ع)
با سپری شدن روزگار خلفای ثلاثه و به خلافت رسیدن علی(ع) انتظار میرفت که جامعه اسلامی کژیها و انحرافها را راست و ارزشهای دگرگون شده را احیا نماید . ولی با نگاهی گذرا به تاریخ آن مقطع، مییابیم که امام علی (ع) در گامهای نخستین با مشکلات زیادی از سوی خواص روبه رو شد . مهمترین و اساسیترین مشکل علی(ع) در مدت حکومتخود همین روحیه دنیا گرایی خواص بود . خواصی که انتظار داشتند همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شود و امتیازهای نامشروع آنان از بیتالمال همچنان ادامه داشته باشد . ولی علی(ع) در برابر خواستههای نامشروع آنان ایستاد و آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل کنند، شماری از آنان به معاویه پناهنده شدند، و گروهی در برابر او ایستادند و جنگ جمل و صفین را راه انداختند .
در سخنان علی(ع) و برخی از کارگزاران او و همچنین برخی از تاریخنگاران آمده که بسیاری از مخالفتهایی که با علی(ع) میشد انگیزهای جز دنیاخواهی نداشته است . (86)
دنیاگرایی خواص پس از امام علی(ع)
پس از شهادت امام علی(ع) دنیاگرایی خواص آشکارتر شد به گونهای که حتی بسیاری از یاران نزدیک امام حسن(ع) یکی پس از دیگری به معاویه پیوستند و امام(ع) به ناچار با شرایطی با معاویه صلح کرد . تصویر و ترسیم دنیاگرایی خواص پس از شهادت امام علی(ع) و امام حسن(ع) در این مقال نمیگنجد، از این روی به چند نمونه بسنده میکنیم:
1 . معاویه به عمرو عاص گفتبا من بیعت کن، او گفت: نه به خدا سوگند از دین خود به تو نمیدهم مگر هنگامی که از دنیای تو نائل کردم . معاویه گفت: بخواه از من آن چه میخواهی . او گفت: حکومت مصر آرزوی من است . معاویه هم پذیرفت و در این زمینه نوشتهای به او داد . (87)
گفت و گوی فوق نمونهای بسیار روشن از دنیاگرایی خواص است . در این گفت و گو عمرو عاص به روشنی بیعتبا معاویه را با تباهی دین خود مساوی دانسته است اما حاضر است آن را تباه کند در صورتی که از دنیا و حکومت معاویه بهرهای داشته باشد .
2 . معاویه میخواست مغیرة بن شعبه را از حکومت کوفه عزل کند . مغیره برای ادامه حکومتخود ولایتعهدی یزید را مطرح کرد . و سپس از سوی معاویه مامور شد که پنهانی از مردم برای یزید بیعتبگیرد . او پس از آنکه از دوست داران بنیامیه بیعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاویه را برای اعلان عمومی این تصمیم تشویق کنند و به هر یک از آنان در برابر این کار سی هزار درهم داد . آنها وقتی بر معاویه وارد شدند معاویه به فرزند مغیره گفت:
«پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریداری کرد . گفت: به سی هزار درهم .» معاویه گفت: دین آنها چه قدر در نزدشان سبک و کم قیمتبود .» (88)
3 . بیشتر کسانی که از کوفه به امامحسین(ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان کوفه بودند . اما وقتی که تهدیدها و تطمیعها از سوی ابن زیاد شروع شد، اکثریت قاطع آنها دینشان را قربانی دنیایشان کردند و اطراف مسلم بن عقیل، نماینده امامحسین(ع) را خالی کردند تا او به شهادت رسید . نقش خواص دنیاگرا در این جا بسیار روشن است . ابن زیاد گروهی از همین خواص را برای تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد . برخی از آنان همانند: شبثبن ربعی، این مرد هزار چهره از کسانی است که به امام حسین(ع) نامه نوشته است . اما وقتی که وضعیت را به گونهای دیگر میبیند به همکاری با ابن زیاد میپردازد . برای روشنتر شدن دنیاگرایی خواص به گزارش زیر که از سوی طرماح بن عدی و همراهانش ارائه شده توجه کنید:
طرماح با همراهان از کوفه میآمد، در منزل «غریب هجانات» با امامحسین(ع) برخورد کردند . در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع کوفه و طرز تفکر آنان سؤال کرد . مجمع بن عبدالله عائذی که یکی از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حکومت رشوهای زیاد گرفته و خود را فروختهاند و بر ضد شما متفق شدهاند، اما مردم دیگر دلشان با شماست ولی همینها به جنگ با شما اعزام خواهند شد . با شما خواهند جنگید .» (89)
از سخنان یاد شده به خوبی استفاده میشود که راه و روش و حرکتخواص، حرکت عوام را در پی دارد لذا از همین کوفه که هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند، بیست هزار نفر یا بیشتر به جنگ امامحسین(ع) آمدند . اگر در آن هنگام که ابن زیاد به تهدید و تطمیع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا میترسیدند و نمیپذیرفتند تاریخ به گونهای دیگر رقم میخورد . گذشتخواص از دنیا و جلوههای آن در وقت لازم اقدام خواص برای خدا به هنگام لازم ... تاریخ را نجات میدهد . اما اگر خواص به وظیفه خود عمل نکردند روشن است که در تاریخ کربلاها تکرار خواهد شد .
در پایان این گفتار این نکته بیسود نمینماید که آن چه آوردیم تنها بخشی اندک از درسها و عبرتها بود . در عین حال، از همین اندک دریافتیم که تحلیل درستحادثه عاشورا و شناخت درسها و عبرتها و عوامل و زمینههایی که سبب پیدایی عاشورا شدند میتواند چراغی فراروی نسل امروز در ابعاد گوناگون به ویژه در عرصه رفتار سیاسی، و نگهبانی از نظام اسلامی ما در برابر آفتها و خطرهای داخلی و خارجی باشد .