آمریکاییان با همهی اختلافات درونی و تحلیلهای غلط بر سریک موضوع اجماع داشتند و آن این که با سقوط شاه و پیروزی امام خمینی منافع آمریکا در معرض خطر قرار خواهد گرفت. از این جهت تمام راههای ممکن را برای حفظ منافع خود در ایران بررسی و اقدامات لازم را اجرا میکردند.
با اوجگیری انقلاب و سقوط دولت نظامی ازهاری، کارتر دستور داد تا «شورای امنیت ملی» «در ظهر روز سوم ژانویه(13دی)» تشکیل گردد تا به بررسی اوضاع ایران بپردازند. جلسه تشکیل گردید و بحثو بررسی آغاز شد. «تمامی شرکتکنندگان در این نشست اتّفاِق نظر داشتند که دیگر امیدی به بقای سلطنت شاه وجود ندارد. در عین حال هیچ یک از آنها تمایلی به کنار زدن وی از صحنهی قدرت نداشتند. آنها احساس میکردند چنین عملی از یک سو موجب بیاعتمادی در میان دیگر دولتهای منطقه نسبت به ایالات متحده میشود و از سوی دیگر مخالفان شاه چنین عملی را به معنای خروج ایالات متحده از خیل حامیان شاه تلقی میکنند و در نتیجه ایران به صحنهی جنگ داخلی تبدیل میشود.» برای مهاربحران هر کس پیشنهادی را ارایه داد. چارلز دانکن قائم مقام وزیر دفاع پیشنهاد کردژنرال هایزر، معاون فرمانده یگان ناتو در اروپا به ایران فرستاده شود «تا به برقراریتماس با رهبران نظامی ایران بپردازد.» استدلال شد که این اقدام موجب میشود کهحمایت ایالات متحده از رژیم شاه نیز مورد تأکید قرار گیرد. کارتر برای اطمینان بیشتراز چنین تصمیمی با ژنرال دیوید جونز رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا،هارولد براون وزیر دفاع، ونس وزیر امور خارجه مشورت کرد و سپس تصمیم گرفتهایزر را «برای همکاری مستقیم با رهبران نظامی ایران به تهران بفرستد. کار این مأمورنظامی در تهران اقداماتی به منظور حصول اطمینان از وحدت نیروهای مسلح، حمایت ازدولت قانونی و آماده ساختن آنها برای جلوگیری از سقوط و از هم پاشیدگی کامل کشورایران» بود.
دانکن متن پیام به هایزر را تهیه کرد و برژینسکی اصلاحاتی بر آن افزود. در این پیام«حمایت آمریکا از رهبران نظامی ایران و لزوم حفظ وحدت آنها و ارتباط نزدیک باآمریکا» تأکید شده بود و از آنان خواسته شده بود که «ضامن ثبات و قدرت دولتی باشندکه روابط نزدیکی با آمریکا خواهد داشت». پیام برای هایزر فرستاده شد، امّا ژنرال هیگفرمانده ناتو از این مأموریت سخت عصبانی شد. هیگ معتقد بود آمریکا باید با قاطعیتبیشتری با بحران ایران روبهرو شود و «یک نیروی ویژه با ناو هواپیمابر در اقیانوس هندمستقر کند و تعدادی هواپیمای جنگی به عربستان سعودی بفرستد تا ارادهی قاطع خودرا برای حفظ منافعش در این منطقه نشان دهد.»
از طرف دیگر معاون وزارت دفاع با ژنرال الکساندر هیگ تماس گرفت و ضمنتشریح اوضاع ایران به وی اعلام کرد هایزر معاون وی باید برای مأموریت به تهران برود.هیگ خود در مقدمه کتاب هایزر مینویسد: «من با مأموریت هایزر مخالفت کردم، زیرااهداف آن مبهم بود و عمدتاً یک مأموریت سیاسی بود، نه نظامی»؛ امّا بعداً کارتر و کارولد براوان به وی گفتند که با این مأموریت مخالفت نکند. وی «در مذاکرات بعدی بامقامهای کاخ سفید» به این نتیجه رسید که هدف اصلی یک مأموریت نظامی است و آن«به راه انداختن یک کودتا در ایران است.»
نیوسام معاون وزارت خارجه خبر مأموریت هایزر را تلفنی به اطلاع سولیوان رساندو از وی خواست با مأموریت وی مخالفت نکند. سولیوان در ضمن اعلام موافقت گفت:«بهتر است در شرایط بحرانی فعلی مسافرت او به تهران بیسروصدا و به طور ناشناسباشد.»
نیوسام این نظر را مورد تأیید قرار داد و قول داد رعایت شود. هایزر در چهارمژانویه (14 دی ماه) به صورت سرّی با یک هواپیمای نظامی آمریکایی وارد تهران شد ومورد استقبال چندین نظامی آمریکایی قرار گرفت. آمریکاییان بدون اجازهی ایرانیانوارد و خارج میشدند.
حتی' شاه نیز از ورود هایزر مطلع نشد. شاه بعداً در خاطراتشنوشت: «رفت و آمدهای ژنرال هایزر همیشه از پیش برنامهریزی میشد؛ امّا این سفر درهالهای از ابهام کامل فرو رفته بود. ورودش را خیلی مستور نگاه داشته بودند. البتهنظامیان آمریکایی با هواپیماهای خودشان سفر میکردند و خیلی طبیعی بود که بتوانند هنگام ورود به پایگاههای نظامیاشان در ایران تشریفات اداری معمول را نادیدهبگیرند.» وی مدعی است: «در اوایل ژانویه با تعجب خبر شدم که چند روز است ژنرالهایزر در تهران بسر میبرد... ژنرال هایزر شخصیت کوچکی نبود، در مقام معاونفرماندهی ناتو چند نوبت به تهران سفر کرده بود و همیشه هم قبلاً تقاضای شرفیابیمیکرد.» هایزر روز پنجم ژانویه (15 دی ماه) با سولیوان ملاقات کرد و در موردمأموریت خود به او توضیح داد. سولیوان به وی گفت:ارتش ایران به جایی رسیده کهتوان انجام هیچ کاری را ندارد. کار شاه تمام شده و باید هر چه زودتر ایران را ترک کند وبختیار هم نمیتواند دولت با ثباتی را روی کار آورد. گرچه سخنان سولیوان برای ژنرالمأیوس کننده بود؛ امّا او یک نظامی بود و میبایست مأموریت خود را آغاز کند؛ ولیسردرگمی کاخ سفید در مقابل امواج قدرتمند انقلاب اسلامی این نظامی کهنهکار را نیزدر سردرگمی فرو برد. در همان حال پیامی از سایروس ونس رسید: «همهی دستورهایقبلی را نادیده بگیرید.»
ژنرال نمیتوانست آن همه تأکید کاخ سفید بر فوریت مأموریت را با این پیام چگونهتحلیل کند. او ترجیح داد به استراحت بپردازد.
سولیوان فردا، 6 ژانویه به سفارت رفت که مجدداً از طرف وزیر خارجه این پیام آمدهبود: «طبق دستور قبلی عمل کن.»
مأموریت هایزر در حفظ ارتشـ آمریکاییان ارتش ایران را دستآموز خود برایحفظ منافع آمریکا میدانستند. از این جهت حفظ انسجام ارتش با حضور شاه یابیحضور وی در اولویت قرار داشت. آمریکاییان به محض این که مطلع شدند شاهدرصدد کودتای نظامی بعد از شکست ازهاری است، وی را از این کار پرهیز دادند؛ زیرامعتقد بودند یک اقدام بیموقع موجب متلاشی شدن ارتش میشود. سایروس ونسخود چنین نقل میکند که «من میخواستم عدم حمایت آمریکا از چنین اشتباهیبیدرنگ اعلام شود. ما میبایست از مشارکت در چنین کاری که محکوم به شکست بودخودداری کنیم و شاه را متقاعد سازیم که نباید به خاطر حفظ تاج و تخت خود ارتشایران را نابود سازد.» به همین جهت «حفظ وحدت و یکپارچگی نیروهای نظامیایران برای ما به صورت یک مسئلهی حیاتی درآمده بود.» علت واقعی این بود کهآمریکاییان میپنداشتند تلاش مستشاران آنها ساختار ارتش شاهنشاهی را برمبنایمبارزه با کمونیسم و در رأس آن شوری شکل داده است. به همین جهت حفظ ارتشبرای آنها اهمیت داشت. علت نگرانی آنها نیز این بود که آنها معتقد بودند چون ارتشکاملاً به شخص شاه متکی است با رفتن وی ارتش انسجام خود را از دست خواهد داد.به گزارش برژینسکی: «استراتژی واشنگتن بر این استوار بود که هم زمان با خروج شاه ازایران ارتش دست نخورده باقی بماند. ترس ما از این بود که به مقامات فرماندهی ارتشکه از طرف شاه و براساس وفاداری نسبت به شخص شاه انتخاب شده بودند پس ازخروج شاه از ایران دچار تفرقه شوند و از هم پاشیدگی ارتش یا به یک جنگ داخلیویران کننده بیانجامد که شورویها از آن بهره برداری خواهد کرد و یا به هرج و مرجیبینجامد که سرانجام به قبضه کردن قدرت از سوی آیتالله خمینی منجر خواهد شد.»علاوه نقشهی آمریکاییان این بود که با عبور از بحران متلاشی شدن ارتش بعد از رفتنشاه میشود ارتش را در صورت شکست بختیار برای یک کودتا در مقابل امام خمینیآماده ساخت. به همین جهت مهمترین بخش مأموریت هایزر حفظ یکپارچگی و آمادهکردن ارتش برای یک کودتا بود.
هایزر در ابتدای ورود به ایران تصمیم گرفت با چهار افسر عالیرتبه و تأثیرگذار ارتشملاقات کند. این چهار نفر عبارت بودند از سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده نیرویهوایی، دریادار کمالالدین حبیباللهی فرمانده نیروی دریایی، ارتشبد طوفانیان معاونقدرتمند وزارت دفاع و مسئول خریدهای تسلیحات خارجی، ارتشبد عباس قرهباغیرئیس ستاد مشترک ارتش. هایزر ملاقاتهای خود را به صورت جداگانه از همان 16دی ماه آغاز کرد؛ امّا آنها را سخت مرعوب قدرت انقلاب یافت. «طوفانیان از امنیتخودش به وضوح نگران بود و میگفت اگر شاه از ایران برود او هم خواهد رفت والا کشته خواهد شد.» او در ادامهی صحبت پرسید: «آمریکای بزرگ چه وقت ]آیتالله[خمینی را ساکت خواهد کرد؟» ربیعی نیز با عصبانیت پرسید: «چرا سفیر آمریکا شاهرا وادار به رفتن کرده است؟ چرا دربارهی آیتالله خمینی کاری نمیکنید؟» حبیباللهی نیز انقلاب ایران را به خارجیها نسبت داد و استدلال کرد: «آنچه در حالرخ دادن است پیچیدهتر از آن است که تراوش مغز ایرانی باشد.» قرهباغی به ژنرالگفت: «فوراً به رئیسجمهور آمریکا اطلاع دهید که با شاه تماس بگیرد و از او بخواهد کهدر کشور بماند. اگر شاه برود او نمیتواند انسجام ارتش را حفظ کند.» وی همچنینافزود: «آمریکا باید فوراً ]آیتالله[ خمینی را وادار به همکاری کند. هیچ راهی نمانده است که ایران بتواند انجام دهد. در ایران این فشار قابل اعمال نیست؛ زیرا او رهبر مذهبی است و تحت حمایت قانون شرع اسلام قرار دارد.»
ژنرال آمریکایی مأموریت داشت تا فرماندهان نظامی را که این گونه از رفتن شاه بهوحشت افتاده بودند و این گونه دست به دامان آمریکا میشدند تا رهبر انقلاب ایران راساکت کند، منسجم و آمادهی کودتا نماید. هایزر مرد پرکار و امیدواری بود، شب و روزبرای مأموریت خود برنامهریزی میکرد، با فرماندهان صحبت میکرد و به آنها امیدمیداد. هایزر پس از این ملاقاتها چهار برنامه را برای فرماندهان نظامی طراحی کرد:1ـ جلوگیری از فرار فرماندهان بعد از رفتن شاه و حفظ انسجام آنها. 2ـ تغییر انقیادفرماندهان از شاه به بختیار. 3ـ طرح به حرکت درآوردن اقتصاد در جهت حمایت ازدولت بختیار توسط ارتش. 4ـ مقابله با جنگ روانی امام خمینی.
هایزر با مشورت ژنرال گاست رئیس مستشاری آمریکا در ایران به این نتیجه رسیدکه باید برای ایجاد حس مسئولیت و انسجام بین فرماندهان نظامی یک کمیته بحران ازفرماندهان نظامی به وجود آورد. هایزر ابتدا این طرح را با ربیعی در میان گذاشت. ربیعیاین مأموریت را پذیرفت و بعد از ظهر به هایزر خبر داد که «فرماندهان چهارگانه در اتاِریاست ستاد مشترک اجتماع کردهاند و گفتهاند شما هم به آنها بپیوندید.» هایزر با گاستخود را به جلسه رساندند. هایزر برای اولین بار موفق شده بود فرماندهان نظامی ایران رادور هم جمع کند و در مورد مسائل ایران به بحث و مذاکره بکشاند و این خود پیروزیبزرگی بود؛ زیرا شاه تا آن زمان نه چنین اقدامی کرده بود و نه اجازهی چنین اقدامی راداده بود. هایزر در آن جلسه نتیجهی مذاکرات مستقل خود را با فرماندهان که همگی برآنها اشتراک نظر داشتند در سه محور خلاصه کرد: «شاه در ایران بماند، در آیتاللهخمینی نفوذ شود و جلو رسیدن اخبار تحولات مملکتی به مردم گرفته شود.» هایزر درمورد مسئلهی رفتن شاه گفت: «مهم این است که روح ایشان در کشور خواهد ماند.اعلیحضرت به کشوری احتیاج دارند که بعد از مرخصی به آن باز گردند.» فرماندهانمجدداً مسئلهی نفوذ روی امام خمینی را مطرح کردند و هر کدام از مشکلات داخلیمربوط به خودشان کمبود لباس و سوخت سخن گفتند؛ امّا مهمترین مسئله برای هایزرحمایت از بختیار بود. وی گفت: «باید از بختیار حمایت کنید تا بداند که میتواند رویشما حساب کند. شما باید به هر میزان که میتوانید نیروی خودتان را صرف حمایت ازاو کنید.» موضوع مهم دیگر برای هایزر طرح کودتا برای مقابله با امام خمینی بود. ویافزود: «باید طرح عملیات نظامی روز موعود را بریزید. باید برنامهریزی از پیش آغازکنید. باید راهی برای مقابله با جنگ روانی آیتالله پیدا کنید. بدیهی است که آیتاللهمی خواهد بدون شلیک یک تیر کشور را در دست بگیرد. ما تمامی یک ماشین نظامی رادر اختیار داریم؛ امّا ماههاست که از آن استفاده نکردهایم.» هایزر بعد از بحثهایفراوان فرماندهان ارتش را متقاعد کرد که «کار طراحی را شروع کنند» و این گونه کارکمیته بحران آغاز شد.
هایزر دو روز بعد 11 ژانویه (21 دی ماه) به ملاقات شاه رفت، مأموریت خود ودستورات کارتر را تشریح کرد و سپس تشکیل کمیته بحران و آخرین تحولات آن را بهاطلاع شاه رساند. شاه «بسیار علاقهمند به نظر میرسید و قبول کرد که به علت این کهاصولاً برنامهریزی وجود نداشته است، این کار لازم بوده است.»
شاه همان روز به قرهباغی دستور داد تا به حرف هایزر گوش کنند و به وی اطمینانداشته باشند.
حضور هایزر در رأس ارتش شاهنشاهی هم امنیت خاطری بود برای فرماندهانی که به وجود شاه عادت کرده بودند و هم مدیریت وی در هماهنگی و انسجام ارتش درابتدای کار بسیار کارساز بود.