چارچوب نظری
تحلیل رفتارها و روابط متقابل دولتها بعنوان واحدهای تشکیل دهنده نظام بین اللمل دغدغه اصلی نظریه ها و رویکردهای بین اللملل بوده است. در واقع نظریهای روابط بین اللملل در پی یافتن چرایی رفتار دولتها میباشد و بنظر می رسد بهره گیری از چارچوب تحلیلی برای رهایی از کلی گوی و ابهام گویی اجتناب ناپذیر میباشد. پژوهشگران روابط بین الملل در پژوهشهای خود ممکن است برای یکی از پارامترها بعنوان متغییر اصلی، نقش محوری قائل شوند. بسته به اینکه کدام یک از پارامتر ها را محور اصلی قرار دهیم، نحوه تحلیل پدیده های سیاسی و نتیجه گیری حاصل از آن متفاوت خواهد بود. در نوشته حاضر سطح تحلیل کلان با تاکید بر ساختار نظام بین الملل و با رویکرد رئالیسم ساختاری (نئورئالیسم) مورد استفاده قرار گرفته است. موج اول تئوری های روابط بین الملل آموزه های آرمانگرایانه بودند که در پی جنگ جهانی اول و به نوعی خستگی جهان از جنگ، برای دستیابی و نهادینه کردن صلح صورت گرفت. بنیان فکری آرمانگرایان به ایمانول کانت فیلسوف سیاسی قرن 18 بر میگردد. در واقع ایده الیسم شکل افراطی لیبرالیسم است[5].
ایده آلیستها به پیشرفت و تحول در روابط بین الملل وجایگزینی منافع بین المللی به جای منافع ملی باور دارند، بر حقوق بین الملل، اخلاق و سازمانهای بین المللی و همکاری های بین المللی تاکید دارند و در اساس دید مثبتی نسبت به سرشت انسان دارند. در مقابل رئالیستها که ریشه های فکریشان به فیلسوفانی چون هابز و ماکیاولی میرسد، دیدگاه بدبینانه ای نسبت به سرشت انسان دارند. آنها بر تنازع، تلاش برای کسب قدرت بیشتر و منافع بیشتر تاکید دارند قدرت در این رویکرد فی نقسه و به خودی خود ارزش تلقی میشود. این دیدگاه همچنین بر ماهیت آنارشیک نظام بین الملل تاکید دارد و آن را فاقد اقدار مرکزی میدانند به همین خاطر بین سیاست در عرصه داخلی و سیاست در عرصه نظام بین الملل تفکیک قائل میشوند. از دید رئالیستها دولتها هنوز هم بازیگران اصلی صحنه سیاست بین الملل هستند و برای حفظ صلح موازنه قوا را در نظام بین الملل را لازم میشمارند. مسئله امنیت، محور اصلی رویکرد رئالیستی محسوب آنها در حوزه امنیت به مسائلی چون بقا، خود اتکایی به منظور دست یابی به امنیت و امنیت بر محور نظامی میپردازند[6] اصولاٌ رئالیستا برخلاف لیبرالها که در پی صلح هستند، امنیت را در نبود تهدید میدانند. هانس جی مودگنتا را میتوان نظریه پرداز اصلی رویکرد رئالیستی به شمارآورد.
در اوایل دهه 80 رویکرد رئالیستی وارد برهه ای جدید از حیات خود شد. کنت والتز در 1979 رئالیسم ساختاری(نئورئالیسم) را ارائه داد. گرچه رئالیسم نیز با تاکید بر اجتناب ناپذیر بودن جنگ و موقتی بودن صلح و همکاری به علت سرشت بشر به نوعی تعیین گرایی[7] و ساختارگرایی معتقد است اما والتز معتقد است که سوءظن و نا امنی در سیاست بین الملل از طبیعت انسان نشاًت نمی گیرد بلکه عموماً به نظام فاقد اقتدار مرکزی مربوط میشود. بر این اساس تعارض میتواند حتی در شریطی که بازیگران سوء نیتی نیز نسبت به یکدیگر نداشته باشند، ظهور پیدا کند[8] همچنین والتز معتقد است که تئوری او سیستماتیک است چون ماهیتی مستقل برای ساختار نظام بین الملل قائل است. والتز تاثیر گذار نهایی را ساختار نظام بین الملل میداند و تئوریهای دیگر را همچون رویکردهای اقتصادی نظریات امپریالیسم را که اقتصاد را زیر بنا میدانند و رئالیستهای سنتی را که صرفاً برفرد و طبیعت او تاکید داراند را تقلیلگرا[9] میخواند[10]
نئورئالیسم با تاکید بر ساختار آنارشیک نظام بین الملل معتقد است که ساختار نظام نوع و قواعد بازی را مشخص میکند نه ماهیت دولتهای حاکم. برآیند این تفکر این خواهد بود که دولتها با رژیمها و ایدوئولوژیهای متفاوت، رفتارهای یکسانی در نظام بین الملل دارند (مانند امریکا و شوروی در دوران جنگ سرد) بنابراین هدف اصلی تمام دولتها، تلاش برای تامین بقا و افزایش قدرت و در نتیجه کسب منافع بیشتر است و عامل تمایز دولتها توزیع متفاوت ابزارهای قدرت در میان آنهاست. بنابراین قدرت هژمون با استفاده از ظرفیتهای بالای خود در عرصه های مختلف نهادها و رژیمهایی جهت حفظ و ثبات هژمونی خود ایجاد میکند و خواستار حفظ وضع موجود است.در مقابل کشورهایی که نحوه توزیع قدرت و ثروت را به شکل موجود قبول ندارند و خواستار تجدید نظر در آن هستند(تغییر وضع موجود)نظام موجود را به چالش میکشند اما فشارساختاری نظام باعث میشود که دولتها در نهایت به نوعی جامعه پذیری در نظام بین الملل(پذیرش قواعد و نرمها) مجبور شوند.
گرچه نئورئالیسم نیز همچنان قدرت را در کانون توجه خود قرار میدهد اما مانند رئالیستهای سنتی آن را فی نفسه هدفی که ناشی از سرشت خود خواهانه بشر باشد، در نظر نمی گیرند بلکه آنرا در خدمت تأمین بقای دولتها می نگرند. مسلماً انقلاب اسلامی ایران در 1357 با ایدئولوژی اسلامی در فضای دو قطبی حاکم دو فرا روایت آن دوران یعنی لیبرالیسم و کمونیسم را به چالش کشید. این ویژگی باعث شد که اندیشمندانی چون میشل فوکو از آن به عنوان انقلابی پسا مدرن یاد کنند بنابراین انقلاب اسلامی به دلیل ماهیت مستقلانه خود با شعار "نه شرقی – نه غربی " در ذیل هیچ یک از دو فرا روایت قرار نگرفت و این باعث شد که جمهوری اسلامی از بدو تأ سیس در سطح بین المللی با مشکلات و محذورات خارجی فراوانی روبرو شود(چه اگر این انقلاب مثلاً ماهیتی کمونیستی داشت اصولاً نیمی از جهان از آن حمایت میکردند) از طرفی دیگر فدراسیون روسیه که از پوست انداختن امپراطوری شوری تولد یافت، صحنه را برای تکروی های تنها ابرقدرت باز مانده از عصر دود و آهن خالی کرد. هرچند در آغاز رهبران متمایل به غرب در روسیه به همکاریهای بلند مدت کشورشان با غرب چشم دوخته بو دند اما حوادث بعدی نشان داد اختلاف و تضاد منافع هنوز هم بین دو کشور وجود دارد. بنابراین فشار سیستماتیک نظام بین الملل بر جمهوری اسلامی ایران و در سطح پایین تری بر روسیه، دو کشور را در کنار یکدیگر قرار می دهد.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
بطور کلی اقداماتی که واحد های سیاسی برای کسب منافع ملی در ارتباط متقابل با دیگر واحدها انجام میدهند را می توان سیاست خارجی نامید که کارآیی و میزان موفقیت آن به اجماع در مورد اهداف در داخل و سازگاری اهداف با جهان خارج بستگی دارد. اصولاً این مفهوم همچون بسیاری دیگر از مفاهیم و نظریه های روابط بین الملل اساساً غربی بوده و با جوامع شرقی بیگانه اند.به همین دلیل پروفسور رمضانی معتقد به لزوم مفهوم پردازی در عرصه سیاست خارجی در کشودهای در حال توسعه است.[11] هرچند نباید از لزوم نظری پردازی متناسب با شرایط داخلی غافل ماند اما کشورهای در حال توسعه نیز در چهارچوب نظام بین الملل به گونه های متفاوت با دیگر کشورها در ارتباط و در پی دستیابی به منافع خود هستند که رفتار آنها نیز با نظریه های موجود در روابط بین الملل قابل تحلیل است. بسته به میزان قدرت و توانایهای کشورها سیاست خارجی شان برون گرا و یا درون گراست یعنی کشورهایی که از امکانات بیشتری در داخل برخوردارند، در خارج نیز با محدودیتهای کمتری روبرو هستند. در طرف دیگر کشورهایی قرار میگیرند که متغییرهای خارجی نقش بیشتری بر شکل دهی سیاست خارجی شان دارد.
عناصر بین المللی در برهه های مختلف تارخی نقش عمده ای در سیاست خارجی ایران داشته است. این امر خود ناشی از موقعیت خاص ژئوپولیتیکی ایران است که به تعبیر گراهام فولردر قبله عا لم واقع شده است. ذخایر عمده انرژی، شاهراه عمده انتقال انرژی به جواع صنعتی، پل ارتباطی بین آسیا و ارپا، داشتن 15 همسایه با خصوصیات متفاوت(پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی).......... باعث شده است که ایران هیچگاه از توجه قدرتهای بزرگ دور نماند و همیشه بر سر تسلط و نفوذ در آن بین قدرتهای خارجی رقابت وجو داشته باشد. به همین خاطر هیچ دولتی در ایران نتوانسته چشم از جهان خارج بشوید و استراتژی انزوا طلبی در پیش گیرد. بنا براین موقعیت جغرافیایی و نظام بین الملل بیشترین تأثیر را بر سیاست خارجی ایران داشته است و البته این به معنای نادیده گرفتن نقش عوامل داخلی نیست بلکه بدین معناست که الزامات خارجی موانع عمده ای برای پیگیری اهداف ایران در منطقه و جهان بوجود آورده است.
ایران و روسیه، پیشینه تاریخی روابط
روسیه از دیر باز بعنوان کشوری اروپایی_ آسیایی با دو قاره در ارتباط بوده است. در نیمه دوم قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم تشکیل دولت متمرکز در روسیه آغاز و این کشور شروع به گسترش قلمرو خود کرد. در اواخر قرن 18 که دوران حکومت پتر اول تزار برجسته روسی بود تحولات عظیمی در این کشور رخ داد؛ نهادهای مدرن دولتی تشکیل شد واصلاحات زیادی صورت گرفت [12]. گرچه اصلا حات دوران پتر کبیر باعث گسترش روابط با کشورهای دیگر خصوصاٌ ارپای غربی شد اما او تمایلات توسعه طلابانه نسبت به قلمرو دیگر کشورها داشت. توسعه قلمرو روسیه در قرن 19 ادامه یافت که طی آن یکی از تراژدی های تاریخ ایران طی جنگهایی با روسیه رقم خورد و منجر به عقد قراردادهای گلستان (1813) و ترکمچای (1828) شد که به موجب آن قسمتهای مهمی از خاک ایران از جمله 17 شهر قفقاز از ایران جدا شد. در نیمه دوم همین قرن آسیای مرکزی نیز به تدریج زیز سلطه روسیه قرار گرفت که باعث بوجود آمدن رقابت شدیدی بین این کشور و انگلستان شد. طی جنگ جهانی اول روسها مناطق شمالی ایران را تحت نفوذ خود قرار دادند اما شکستهای پی درپی نیروهای روس از اتریش و آلمان در کنار بی لیاقتی نیکلای دوم(آخرین تزار روس) و عوامل بسیار دیگر موجب شد که در 27 فوریه 1917 رژیم تزاری با انقلاب بلشویکی سر نگون شود. با پیروزی بلشویکها و تثبیت حکومت کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی کلیه امتیازاتی را که دولت تزاری در ایران کسب کرده بود توسط لنین لغو شد و به موجب عهدنامه 1921 روابط دو کشور شکل جدیدی به خود گرفت.
گرایشهای رضاخان به آلمان در جنگ جهانی دوم باعث شد که روسیه و انگلیس موضع خصمانه ای نسبت به او اتخاذ کنند و سرانجام نیز در سوم شهریور 1320 ایران را مورد تهاجم واشغال نظامی قرار دهند. حمله غیر مترقبه هیتلر به شوروی باعث شد که موقعیت ژئوپولتیکی ایران دو چندان اهمیت پیدا کند. ایران پل ارتباطی و بهترین راه برای ارسال کمکهای متفقین به شوروی بود و در نهایت نیز پل پیروزی لقب گرفت. با این حال نمی توان عوامل دیگری چون سیاستهای غیر عقلانی رضا شاه و منابع انرژی را در اشغال ایران توسط انگلستان و شوروی نادیده گرفت. ایران پس از پایان جنگ با مسئله امتناع ارتش سرخ از تخلیه مناطق شمالی مواجه شد. طبق پیمان سه جانبه که در 8 بهمن 1320 بین ایران، انگلستان و شوروی بسته شده بود نیروهای متفقین می بایست حداکثر 6 ماه پس از پایان جنگ نیروهای خود را از خاک ایران خارج کنند که شوروی از اجرای آن خودداری می کرد. که در نهایت نیز با حمایتهای امریکا از ایران و سیاستهای هوشمندانه محمد علی فروغی شوروی مجبور شد نیروهایش را از ایران خارج کند. این بحران به نوعی نقطه شروع جنگ سرد بین شرق و غرب محسوب میشود. شوروی گرچه در دوران حکومت دکتر مصدق تبلیغات ضد حکومتی را نسبت به ایران قطع کرد اما به دلیل ارزیابی های متعارض از ماهیت حکومت مصدق از او حمایت های لازم را در مقبال انگلیس و امریکا به عمل نیاورد و حتی از پرداخت بدهی هایی که به ایران داشت به حکومت مصدق خوداری کرد ولی در دوران زاهدی بدهی هایش را به ایران پرداخت.[13]ارزیابی های حزب توده از دکتر مصدق و حکومت وی که آنرا بورژوازی می دانست بر جهت گیری های شوروی نسبت به ایران بی تأثیر نبود.
با سقوط دکتر مصدق در جریان کودتای 28 مرداد 1332 و مرگ استالین همکاریهای شوروی با حکومت زاهدی گسترش یافت که نشانگر این امر بود که شوروی از حکومتی در ایران حمایت میکرد که بتواند ثبات سیاسی را تأمین کند و زاهدی با حمایت های امریکا و سرکوب مخالفان و دستگیری دکتر مصدق راه را برای دیکتاتوری محمد رضاشاه هموار ساخت. عضویت ایران در پیمان بغداد به همراه عراق،پاکستان و ترکیه موجب شد که روابط دو کشور تنش آلود شود. شوروی این پیمان را بر ضد خود تلقی می کرد . این وضعیت تا کنگره بیستم حزب کمونیست ادامه یافت. خروشچف برای اولین بار از همزیستی مسالمت آمیز با جهان سرمایه داری سخن گفت. این چرخش در کنگره بیستم حزب کمونیست صورت گرفت و باعث شد که روابط دو قطب صورت دیگری به خود بگیرد که روابط روابط ایران و شوروی نیز متأثر از آن بهبود یافت. خروشچف اعترف کرد که دیپلماسی شوروی باعث شده است که ایران کمکهای بیشتری از امریکا دریافت کند و عملاً به دشمنان شوروی ملحق شود.[14]
با بهبود روابط شوروی و امریکا در پی واقعه خلیج خوکها (1962) که در نهایت به برچیده شدن پایگاه های نظامی شوروی از کوبا و عقب نشینی آن در برابر امریکا، منجر شد روابط ایران و شوروی نیز در دوران اسداله علم گرم و دوستانه شد. شوروی از انقلاب سفید شاه حمایت کرد و مخا لفان آنرا روحانیون مرتجع خواند.ماه عسل روابط دو کشور تا اواخر حکومت پهلوی همچنان ادامه یافت و شوروی اوضاع داخلی ایران را نادیده گرفته، حکومت شاه را قادر به برقراری ثبات و سرکوب مخالفان ارزیابی می کرد. از طرفی نیز فشار بر ایران باعث نزدیکی بیشتر آن به امریکا می شد در مقابل امریکا نیز بی توجهی به تأمین خوسته های تسلیحاتی ایران را که شاه علاقه بیمارگونه هی به آن داشت، باعث گریش ایران به شوروی می دانست.
شوروی و انقلاب اسلامی ایران
از نیمه دوم سال 56 تا پایئز 57 به دلیل بی ثباتی سیاسی ناشی از حرکتهای انقلابی مردم، روابط اقتصادی و صنعتی ایران با همسایه شمالی با فراز و نشیب و کاهش تدریجی ادامه یافت. اما مشی رسمی اتحاد جماهیر شوروی پیروی از سیاست صبر و انتظار بود [15]در واقع شوروی همچون گذشته نسبت به بی ثباتی سیاسی در ایران نگران بود. و از طرفی نظام حکومتی ایران را منسجم و مسلط بر اوضاع، نا آرامی ها را موقتی و گذرا می دانست. از آنجا که در اتحاد جماهیر شوروی حزب کمونیست عملاٌ بر دولت تسلط داشت و ایدئولوژی کمونیستی آن دین را افیو ن توده ها تلقی می کرد لذا شوروی از رنگ مذهبی انقلاب ایران نگران بود. از طرفی حمایت شوروی از مردم و مخالفت با شاه باعث می شد که امریکا بعنوان متحد بلامنازع ایران قرار گیردو احتمال مداخله مستقیم امریکا را در ایران بوجود آورد. شوروی همچنین نگران گسترش روابط ایران و چین نیز بود چنین عواملی باعث می شد شوروی صبر پیشه کند و در نهایت با جریان غالب همراه شود. سرانجام برژنف در 29 آبان 1357 اولین بیانات را در جهت تأیید انقلاب اسلامی ایران بر زبان آورد و با استناد به عهدنامه مودت 1921 ایران و شوروی امریکا را از دخالت مستقیم در ایران بر حذر داشت( طبق مواد 5و6 این عهدنامه در صورتی که ایران پایگاهی برای تهدید و حمله به شوروی قرار بگیرد این کشور حق دارد نیروهای خود را وارد خاک ایران کند.
البته بعید به نظر می رسد که امریکا تهدیدات شوروی را جدی تلقی کرده باشد. آنها فکر می کردند که با دولت انقلابی ایران نیز روابط خوبی خواهند داشت و منافع شان در منطقه همچنان تأمین خواهد شد) و پس از پاکستان دومین کشوری بود که دولت موقت مهندس بازرگان را به رسمیت شناخت. به این ترتیب با تثبیت حکومت انقلابی و قطعی شدن سرنگونی رژیم شاهانشاهی، انقلاب اسلامی ایران از جانب شوروی، ضد امپریالیستی و آزادیخواهانه تعبیر شد. شوروی بطور کلی در ارتباط با ایران ملاحظات ایدئولوژیکی را در نظر نمی گرفت و خوستار ثبات در ایران بود از اینرو سرکوبی احزاب چپ از جانب شاه را نادیده می گرفت. در مقابل محمدرضا شاه نیز گرچه رسماً در بلوک غرب و متحد اصلی امریکا در منطقه بود و نسبت به شوروی سوء ظن داشت اما همواره در پی گسترش روابط با آن بود و خصوصاٌ در زمینه اقتصادی بود و از این کشور بعنوان وزنه تعادلی در برابر امریکا جهت تأمین تسلیحات نظامی استفاده می کرد.
انقلاب اسلامی ایران که با ایدئولوژی اسلامی به پیروزی رسید به دلیل اینکه قرائتی جدید از شیوه حکومتداری و روابط بین الملل ارائه میداد ناگزیر باید ماهیتی تجدید نظرطلابانه نسبت به ساختار نظام بین الملل و قوائد و ارزشهای حاکم بر آن از خود بروز میداد. با توجه به فضای حاکم بر نظام بین الملل در برهه ای که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و دولتهای موجود عمدتاٌ یا در بلوک غرب جای گرفته بودند و یا در بلوک شرق اما جمهوری اسلامی ایران با توسل به قائده نفی سبیل و باز یابی هویت خویش عملاٌ هر دو بلوک(البته نه در یک سطح و به یک اندازه) را به چالش طلیبید.
روشن است که یکی از دلایل اصلی انقلاب سیاست خارجی محمد رضا شاه در وابستگی به امریکا و نارضایتی مردم از چنین رابطه ای بود. گر چه در برهه ای از تاریخ روسیه به دلیل جدا کردن بخشهایی از قلمرو شمالی ایران در میان مردم منفور بود اما بعد از کودتای 28 مرداد 1332 امریکا که تا قبل از آن به دلیل حمایت از ایران در جریان خروج ارتش سرخ در پایان جنگ جهانی دوم از بخشهای شمالی و غربی ایران، از وجهه خوبی برخوردار بود اما بعد از کودتا امریکا در همه عرصه های داخلی ایران حضوری چشمگیر داشت که اغلب از امتیازهای زیادی هم برخوردار بود به همین دلیل جهت گیری انقلاب اسلامی ایران شدیداٌ ماهیتی ضد استعماری و ضد امریکایی به خود گرفت. دکتر هوشنگ امیر احمدی در کتابش به این نکته اشاره می کند و می نویسد: در مجله امام، ماهنامه ای که توسط سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن به زبان انگلیسی منتشر می شد تنها 6 درصد یعنی 39 انگاره کاریکاتوری مربوط به اتحاد جماهیر شوروی بود در حالی که امریکا در 150 انگاره یعنی 4 برابر بیشتر از شوروی به تصویر کشیده شده بود.[16]
اگر ذهنیت تاریخی ایرانیان عهدنامه های گلستان و ترکمنچای را به حساب بی کفایتی شاهان قاجار می گذاشت اما سرنگونی دولت مردمی مصدق که امریکا به همراه انگلیس آنر به بار آورد، توجیهی جز استعمارگری آنها و حمایت از دیکتاتوری در راستای منافع خودشان نداشت. امریکا پس از آشکار شدن ناتوانی شاه در مقابله با مردم نیز به حمایت از شاه ادامه داد و در تقابل با انقلاب قرار گرفت در حالی که شوروی سعی کرد اشتباه سالهای پایانی جنگ جهانی دوم را تکرار نکند و در صدد بهره برداری از اوضاع آشفته ایران بر نیاید.
دولت موقت
اصولاٌ پس از پیروزی اکثر انقلابها با سقوط رژیم پیشین میانه روها قدرت را به دست می گیرند این روند در مورد انقلاب 1917 روسیه و 1789 فرانسه نیز صادق بوده[17]و دوره کوتاهی حکومت میانه روها را پس از انقلاب تجربه کرده اند. میانه رو بیشتر به دنبال رفرم سیاسی هستند و در پی نابودی کامل ساختار رژیم پیشین بر نمی آیند. با بازگشت امام به ایران دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان تشکیل شد. که در صدد اتخاذ سیاست عدم تعهد و به نوعی موازنه منفی بود که از جانب ابراهیم یزدی( وزیر امور خارجه وقت) پیگیری می شددر این دوره مهندس بازرگان با مکانیسم اجرایی ارتباط با دولتها تا حدودی تمایل به غرب و نگرانی نسبت به شرق را در درستور کار خود قرار داد. درواقع برداشت دولت موقت از شعار "نه شرقی، نه غربی " ماهیتی تدافعی داشت نه تهاجمی. آنها معتقد بودند که ایران برای توسعه و پیشرفت به دستاوردهای فنی و تکنولوژی غرب نیازمند است در حالیکه انقلاب اسلامی هم شخص شاه را نشانه گرفته بود و هم امریکا را که حامی اصلی او به شمار می رفت.[18] این ناسازگاری ها در نهایت به عمرکوتاه دولت موقت با تسخیر سفارت امریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، پایان بخشید.
همانطور که گفته شد انقلاب اسلامی ایران با شعار "نه شرقی نه غربی " هر دو ابرقدرت را به چالش کشید اما با توجه به نوع بازی حاکم بر روابط امریکا و شوروی که "بازی با حاصل جمع صفر " بود و بر اساس آن هر نوع زیان و باخت یکی از طرفین، پیروزی دیگری محسوب می شد بنابراین خروج ایران از بلوک غرب و پیمان نظامی سنتو و برچیده شدن پایگاههای نظامی و جاسوسی امریکا از ایران تغییرات مهمی بود که مایه خشنودی شوروی می شد و برایش نوعی پیروزی به حساب می آمد. حضور نیروهای امریکا در ایران و خلیج فارس، برای شوروی تهدید اساسی محسوب می شد. در واقع توجه بیش از حد شوروی به خلیج فارس ناشی از قوائد حاکم بر نظام بین الملل و فشار سیستماتیک آن بود گر چه از دست رسی به آبهای گرم خلیج فارس به عنوان مهمترین بخش از وصیت نامه پتر کبیر یاد می شود اما در ارتقای این ایده بعنوان یک اسطوره در سیاست خارجی شوروی باید محتاط بود. در واقع اگر پترکبیر برای نفوذ در مرزهای شمالی همسایه جنوبی اش تلاش می کرد این امر ناشی از حضور گسترده انگایس در منطقه به خصوص در هند بود. مورین اتکین معتقد است که وصیت نامه پتر کبیر ساخته اروپاییها ست که می خواهند شوروی را توسعه طلب و بعنوان یک تهدید جلوه دهند وی همچنین ادعا می کند که مسئله دسترسی به آبهای گرم برای بهره برداری تجاری و کشتیرانی با در اختیار داشتن کشتی های یخ شکن حل شده است.[19]به هر صورت شوروی مطمئن بود با استقبال از تحولات انقلاب ضد امریکایی ایران، نفوذ مسکو در تهران افزایش خواهد یافت. امریکا نیز از این مسئله هراس داشت که با گذشت زمان ایران به سوی کمونیسم متمایل شود.
استقرار نظام جدید
تسخیر سفارت امریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام نقطه عطفی برای استقرار کامل نظام جمهوری اسلامی در ایران بود که منجر به استعفای دولت موقت و واکنش سریع امریکا شد. امریکا و متحدانش سریعأ موضوع را به شورای امنیت سازمان ملل کشانده و در صدد اعمال تحریمهای گسترده علیه ایران، برآمدند اما شوروی قطعنامه شورای امنیت بر علیه ایران را وتو کرد در نتیجه غرب مجبور شد یکجانبه به تحریم ایران بپردازد. تقریبأ در همان روزی که لانه جاسوسی امریکا از بین رفت، عهدنامه مودت 1921 ایران و شوروی نیز از جانب تهران لغو شد و موضوعیت خود را از دست داد. با این حال شوروی در اعمال فشارهای همه جانبه علیه ایران غرب را همراهی نکرد. اشغال افغانستان توسط شوروی اولین تنشها را در روابط تهران و مسکو به وجود آورد. امام موضع گیری تندی نسبت به مسائل افغانستان اتخاذ کرد وی در دیدار با سفیر وقت شوروی علاوه بر ابراز تمایل نسبت به نابودی رژیم حاکم در افغانستان صریحاٌ از صدور انقلاب اسلامی به هر جایی که مسلمانان تحت سلطه رژیمهای بیگانه قرار دارند، سخن گفت. اگر در مسئله گروگانگیری جمهوری اسلامی ایران مستقیماٌ با امریکا درگیر بود در افغا نستان نیز غیر مستقیم با شوروی درگیر شد.
علاوه بر این با انحلال حزب توده عده ای از سران آن در جریان محاکمه خود اعتراف کردند که عامل اجرای سیاستهای شوروی بوده و در پی برآندازی جمهوری اسلامی ایران بوده اند این امر بر تنشهای روابط دو کشور افزود. البته بنظر می رسد که شوروی به خوبی از جایگاه ضعیف حزب توده در ایران آگاه بود و احتمال پیروزی جریان چپ در ایران را محال می دانست. حزب توده که در دهه 1320 منسجم ترین تشکیلات حزبی را در ایران داشت در دوره های بعد تحت پیگیری شدید ساواک قرار گرفت بطوری که بسیاری از سران آن اعدام شدند و حزب با انشعاباتی که در آن صورت گرفته بود در اواخر حکومت شاه از قدرت و نفوذ چندانی برخوردار نبود.به این دلیل مسکوحزب توده را فقط در حد یک مهره می دانست که ضدیت با امریکا را تشدید می کرد. بنابر این ویژگی ضد امپریالیستی و ضد امریکایی انقلاب اسلامی بیش از هر چیز برای برای مسکو اهمیت داشت. در همین راستا شوروی در صدد بهره گیری از ناسیونالیسم قومی در ایران بر نیا مد و از حکومت مرکزی حمایت میکرد.
جنگ تحمیلی
در آغاز حمله صدام به ایران مسکو را بر سر دو راهی قرار داد که از کدامیک از طرفین درگیر حمایت کند. از یک طرف صدام متحد شوروی محسوب می شد و از طرفی دیگر ماهیت ضد امریکایی و ضد امپریالیستی انقلاب اسلامی ایران قابل چشم پوشی نبود. بنابراین شوروی خواستار پایان بخشیدن سریع جنگ بود و برای فشار آوردن به جمهوری اسلامی ایران برای پذیزش صلح و پایان بخشیدن به جنگ کارشناسان خود را در بهمن 1364 از ایران خارج کرد. این امر از این مسئله ناشی می شد که شوروی هر دو طرف درگیر جنگ را ضد امپریالیستی تلقی میکرد. ایران خواستار آن بود که مسکو صدام را بعنوان آغازگر جنگ محکوم نماید. در سوی دیگر صدام از دستیابی ایران به سلاح های روسی توسط سوریه و لیبی نارضی بود. تلاشهای امریکا نیز برای معماله با ایران و فروش اسلحه به آن که منجر به ماجرای مک فارلین شد، بر نگرانی های شوروی نسبت به ادامه جنگ و حضور مجدد امریکا در ایران، افزود.
گذشته از این ادامه جنگ باعث حضور بیشتر امریکا در منطقه می شد که به زیان شوروی بود بنابراین مسکو خوستار پایان جنگ بدون پیروزی قاطع هیچ کدام از طرفین درگیر بود چنانچه در مواقعی که ایران در موضع برتر قرار گرفت و به پیروزی هایی در برابر عراق دست یافت، شوروی کمک های نظامی خود به عراق را که در آغاز جنگ مقوقف کرده بود، از سرگرفت. ایران نیز متقابلاً نورالدین کیانوری آخرین دبیر کل حزب توده را دسگیر و 18 دیپلمات روسی را اخراج کرد [20]حزب توده متهم شد اطلاعات سری را در اختیار شوروی قرار داده و شوروی نیز اطلاعات را در اختیار صدام قرار داده است (عملیات جزیره مجنون). در نهایت نیز ایران زیر فشارهای امریکا و شوری قطعنامه 598 را پذیرفت و جنگ پایان یافت و همه انرژی انقلابی جامعه صرف دفاع از تمامیت ارضی و امنیت وجودی نظام شد.
دوران سازندگی
جمهوری اسلامی ایران در پایان جنگ در وضعیت دشواری قرار گرفت خرابی های ناشی از 8 سال جنگ که بسیاری از زیرساختهای اقتصادی را از بین برده و رشد و توسعه کشور را متوقف کرده بود. تحریمهای اقتصادی غرب که روندی رو به رشد داشت و در دوران کلینتون به تصویب قانون داماتو بر ضد ایران انجامید، توان دفاعی کشور را خصوصاٌ در عرصه نظامی کاهش داده بود. از طرفی فوت امام که با رهبری کاریزماتیک خود همه جریانها را گرد خود آورده بود، نیاز به اصلاحات در قانون اساسی که با ساختارهای موازی در برخی زمینه ها باعث کندی جریان امور می شد، لزوم باز بینی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی را روشن می ساخت. با آمدن هاشمی رفسنجانی با رویکردی عملگرایانه ای که در سیاست خارجی اتخاذ گردید روابط جمهوری اسلامی ایران با شوروی وارد مرحله نوینی شد. بسیاری از ضرورتهای امنیتی متأثر از شرایط جنگ در درجه دوم قرار گرقته و توسعه اقتصادی در اولویت قرار گرفت. از طرفی انزوا طلبی ناشی از شرایط ویژه انقلاب باعث کناره گیری دستگاه دیپلماسی ایران از مجامع و سازمانهای بین المللی و سعی در ایجاد ارتباط با ملتها و حمایت از جنبشهای آزادی بخش در چارچوب صدور انقلاب داشت. اما در این دوره بر حضور فعال در مجامع بین المللی تأکید شد و این مجامع بعنوان کانالی جهت رساندن پیام انقلاب اسلامی به جهان و حمایت از حقوق کشورهای تحت سلطه تلقی شد.
در اینجا آنچه والتز از آن بعنوان "جا معه پذیری " دولتها در ساختار بین الملل از آن یاد می کند معنا می یابد. بدین معنی که اهداف و استراتژی های جمهوری اسلامی ایران تحت تأثیر سیستم بین الملل و موانع ساختاری آن تغییر شکل میدهد نه تحت شرایط داخلی. در داخل همچنان گفتمان غالب اسلام و آرمانهای آن است اما الزامات بین المللی مانع پرداختن به آن و تحقق آن می شود و باعث می شود که حفظ "ام القری " وپیگیری اهداف اولیه (حفظ بقاء) همچنان در صدر اولویتهای سیاست خارجی باقی بماند. مجموعه این عوامل در کنار نیاز به منابع مالی و سرمایه گذاری خارجی و تلاش برای بالا بردن توان نظامی کشور باعث ارتقای روابط جمهوری اسلامی ایران و مسکو شد از طرفی خروج مسکو از افغانستان یکی از موانع عمده گسترش روابط بین دو کشور را از بین برد. با توجه به اینکه موسکو نیز در آن هنگام در شرایط اقتصادی خوبی قرار نداشت همکاری های اقتصادی و بخصوص همکاری های نظامی و هسته ای با ایران منبع درآمد ارزی مهمی برای مسکو بود که نیاز مبرمی به آن داشت. روند گسترش مناسبات با سفر هاشمی رفسنجانی به مسکو هموار شد.
جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه
فروپاشی اتحاد شوروی از دو جهت بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تأثیر گذاشت. نخست اینکه باعث شد ساختار نظام بین الملل از حالت دو قطبی به بی نظمی اولیه و در نهایت شبه تک قطبی تبدیل شود و دوم آنکه ایران با ظهور همسایگان جدیدی مواجه شد که این امر سیاستهای منطقه ای جمهوری اسلامی ایران را تحت تأثیر قرار داد. در واقع پیگیری منافع در چهارچوب سیستم دو قطبی برای هر کشوری(جز ابرقدرتهای شرق و غرب) آسان تر بود چرا که حوزه انتخابهای آنها بیشتر بود. گر چه جمهوری اسلامی ایران جزء هیچکدام از اردوگاههای شرق و غرب نبود اما با اتحاد شوروی تا حدودی روابط معمول و خوبی برقرار کرده بود که رو به گسترش نیز بود این امر باعث می شد ایران قدرت مانور بیشتری در مقابله با فشارها و تحریمهای غرب داشته باشد و بهتر بتواند از منابع قدرت خود بهره گیری کند. در مقطع نظام دو قطبی سیاست خارجی مطلوبیت محور بود اما در چهارچوب سیستم تک قطبی سیاست خارجی محدودیت محور شده است [21] بدین معنی که کشورها در نظام دو قطبی در تأمین امنیت و اهداف دیگر خود با محدودیت های کمتری نسبت به نظام تک قطبی روبرو هستند. مهمتر آنکه فروپاسی اتحاد جماهیر شوروی آسیای مرکزی، قفقاز و حوزه خزر را با نوعی خلاء قدرت مواجه ساخت که در نهایت باعث حضور بیشتر امریکا در منطقه شد که برای ایران نوعی تهدید محسوب میشود. با استعفای گورباچف در سال 1991 از دبیر کلی حزب کمونیست و انحلال حزب، بی سرانجامی اصلاحات وی بر همگان روشن شد و در نهایت با شکست کودتای اوت 1991 و اعلام استقلال جمهوریهای آسیای مرکزی، قفقاز و اروپای شرقی، عمر امپراطوری کمونیستها به پایان رسید.
یلتسین که از حمایت ارتش برخوردار بود مانع پیروزی کودتا شد و با تصویب قانون اساسی جدید که اختیارات وسیعی را به رئیس جمهور می داد وی عملاً به قدرتمند ترین فرد روسیه تبدیل شد. یلتسین و وزیر خارجه اش کوزیرف غرب گرا(آتلانتیک گرا) بودند این گروه سعی می کردند رابطه ای نزدیک با امریکا ایجاد کنند تا از کمکهای اقتصادی آن برخوردار شوند آنها نیروهای آموزش دهنده روس را از کوبا برگرداندند و فروش تسلیحات به دولت افغانستان را متوقف کردند و برای بهبود روابط با اسرائیل تلاش کردند.[22] همه این اقدامات در راستای نزدیکی به غرب بود. روابط جمهوری اسلامی ایران با فدراسیون روسیه نیز تحت تأثیر این شرایط جدید قرار گرفت. به واقع آنچه سیاستهای ایران در این منطقه پس از فروپاشی اتحاد شوروی را متأثر می ساخت همگرایی روسیه با امریکا بود و نتیجه اش همراهی روسیه با امریکا در جلوه دادن جمهوری اسلامی ایران بعنوان تهدیدی برای کشورهای منطقه بود. این امر باعث شد که ایران نتواند از خلا قدرت بوجود آمده در مرزهای شمالی اش بخوبی استفاده کند و با توجه به همگرایی فرهنگی و مذهبی با کشورهای منطقه نفوذ لازم را در آنجا اعمال کند.
اگر آغاز انقلاب اسلامی شوروی ایدئولوژی اسلامی بعنوان نیرویی ضد امپریالیسم و ضد امریکایی تلقی می کرد دردوره ای که روسیه تحت حاکمیت نخبگان غربگرا قرار گرفت، این ایدئولوژی خطری برای مرزهای جنوبی روسیه تلقی شد. گر چه ممکن است بخشی ازاین تلقی به جهت ایده "صدور انقلاب " در روسیه بوجود آمده باشد اما این ایده بیشتر خاورمیانه را هدف قرار می داد و به شدت سالهای اولیه انقلاب نیز پیگیری نمی شد. در نهایت هر چند که ایران و روسیه سیاستهای خود را در منطقه هماهنگ کرده و در برقراری ثبات در منطقه و حل منازعات با یکدیگرهمکاری کردند اما روابط دو کشور به نحو قابل توجهی تحت تأثیر نوع رابطه امریکا و روسیه قرار گرفت. بنابراین ویژگی اصلی این دوره تلاش روسیه برای گذار از سیستم کمونیستی و حاکمیت ایدئولوژیک آن به نظامی عملگرا و با کمک غرب بود. آتلانتیک گرایان متأثر از مشکلات و ناکامیهای نظام کمونیستی راه برون رفت از آن را در سیتم بازار آزاد نظام غربی جستجو می کردند. کوزیروف شدیدأ پشتیبان این دیدگاه بود او می گوید "دمکراسی های غربی، متحدان طبیعی روسیه هستند. من هرگز از این اندیشه دست بر نخواهم داشت و با همین اندیشه به آن دنیا خواهم رفت. "[23]
در نتیجه اولویت درجه یک سیاست خارجی روسیه در آن دوران رابطه با غرب بود و رابطه آن با جمهوری اسلامی ایران بخصوص در 1993-1991 دچار نوعی رکود شد. امریکا بعنوان یکه تاز عرصه بین الملل در جهت عملی ساختن "نظم نوین جهانی " گام برمی داشت و در نهایت پس از حوادث 11 سپتامبر نقش پلیس جهانی را بر عهده گرفته در ایجاد و تثبیت نظام تک قطبی تلاش کرد. در واقع بن بست نظام تک قطبی در همین نکته نهفته است که ابرقدرت در صورتی که حضوری حداکثری در تمام عرصه های بین المللی داشته باشد ناگزیر به پلیس جهانی تبدیل میشود که نارضایتی قدرتهای درجه دوم را به دنبال دارد. برعکس اگر ابرقدرت حضوری حداقلی در مسایل بین المللی داشته باشد، نظام تک قطبی دوام نخواهد آورد و امنیت(حفظ وضع موجود) که مورد نظر تک قطب است تأمین نخواهد شد. به نظر می رسد امریکا در مسیر دوم گام بر میدارد در واقع امریکا به عقابی می ماند که شکمش چنان بزرگ شده که قادر به پرواز نیست و ناگزیر باید لاغر شود. اگر در جنگ اول خلیج فارس(1991) امریکا حمایت جهان غرب و سکوت شرق را پشت سر داشت در جنگ بوسنی و حوادث بالکان (حمله به یوگوسلاوی از سوی ناتو 1999) با نارضایتی روسیه مواجه شد. حمله به عراق پس از حوادث 11 سپتامبر مقاومت آلمان، فرانسه و روسیه را در پی داشت که در نهایت نیز با نقض قوانین بین المللی دست به اقدام یکجانبه زد و این عمل باعث شد که امریکا به عنوان پلیس جهانی نگریسته شود
چنین فضایی در نظام بین الملل باعث شد که روسها احساس حقارت کنند این امر در کنار عواملی چون حضور امریکا در "خارج نزدیک " روسیه که فضای حیاتی اش محسوب می شود، حوادث بالکان و گسترش ناتو به شرق باعث بی اعتمادی روسیه به غرب و روی کار آمدن آسیایی گرایان به رهبری ولادمیر پوتین شد در نتیجه روسیه بیشتر متوجه شرق(هند و چین) و آسیای مرکزی و قفقاز شد. این تغییرات در بهبود و ارتقای روابط ایران و روسیه تأثیر گذار بود. پوتین با پرهیز از همکاری همه جانبه با غرب برای ایران اهمیت قابل توجهی قائل بود و گسترش روابط بین با ایران را دنبال می کرد. البته این بدین معنا نیست که آسیا گرایان در صدد تقابل با امریکا باشند بلکه آنها در پی افزایش قدرت روسیه وتأمین منافع ملی و در نهایت مطرح شدن دوباره روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ هستند.
تأثیر حوادث 11 سپتامبر بر روابط جمهوری اسلامی ایران و روسیه
امریکا تهدید 11 سپتامبر را بخوبی تبدیل به فرصتی برای حضور و دخالت خود در همه مناطق حساس کرد محیط امنیتی ایران در جهان پس این حادثه تغییر کرد. روشن است که امریکا دو دشمن مهم ایران یعنی طالبان و صدام را از بین برد اما این عمل باعث حضور خود امریکا در مرزهای ایران شد که تهدید بزرگتری محسوب میشود. گرچه طالبان و صدام نیز برای ایران تهدید محسوب می شدند اما قدرت آنها در حدی نبود که خطر اساسی از جانب آنها متوجه ایران باشد. برعکس آنها، امریکا خطری امنیتی برای ایران محسوب می شود که بقاء نظام را مورد تهدید قرار می دهد. روسیه پس از حوادث 11 سپتامبر با امریکا احساس همدردی کرده و در مبارزه با تروریسم در کنار آن کشور قرار گرفت. با توجه به مرز مشترک افغانستان با کشورهای تاجیکستان و ازبکستان، روسیه نگران سرایت بحران به منطقه بخصوص گسترش تندروی در چچن بود. در طرف دیگر علی الرغم سیاستهای محتاطانه جمهوری اسلامی ایران و خشنودی آن از سرنگونی رژیم بعث و طالبان، فشارها بر ایران تشدید شده و "محور شرارت " خوانده شد. اما حمله امریکا به عراق برای روسیه روشن ساخت که امریکا در پی نفوذ گسترده خود در خاورمیانه است و ظرفیت های روسیه (حق وتو) در ایجاد موازنه قدرت در سطح جهانی کارساز نخواهد بود لذا روسیه توجه بیشتری به منطقه خاورمیانه نشان داد و روابطش را با کشورهایی چون سوریه و ایران گسترش داد.
مسایل دریای خزر
تعیین رژیم حقوقی دریای خزر همچنان بعنوان یکی از مسایل اصلی سیاست خاجی جمهوری اسلامی ایران در مرزهای شمالی باقی مانده است. نبود قوانین مدون بین المللی در مورد دریاچه ها بر پیچیدگی موضوع افزوده است. معاهدات 1921 و 1940 بین ایران و شوروی حاکمیت مشاع را بر خزر تأیید می کند این اسناد بعد از فروپاشی شوروی نیز از جانب ایران مورد استناد قرار گرفت. اما فروپاشی شوروی کشورهای ساحلی دریای خزر را به 5 کشور(آذربایجان،قزاقستان،ترکمنستان، روسیه و ایران) افزایش داد. برآوردهای گوناگونی از منابع انرژی این حوزه ارائه شده است که از رقم 30-20 میلیارد بشکه تا 200 میلیارد بشکه در نوسان بوده است.[24] دو کشور آذربایجان و قزاقستان بر حاکمیت قوانین دریا ها بر این حوزه تأکید دارند و آذربایجان با همکاری شرکتهای نفتی غربی از حوزه های نفتی خزر بهره برداری کرده است این کشور برسر حوزه البرز با ایران اختلاف دارد. در سالهای اخیر جمهوری اسلامی ایران از ایده تقسیم عادلانه حوزه خزر به 5 سهم دفاع کرده است که البته هنوز هم مورد مناقشه است . روسیه نیز بعنوان یکی از طرفین قراردادهای 1921 و 1940 در ابتدا از حاکمیت مشاع در خزر طرفداری میکرد اما در سال 1998 در یک چرخش سیاسی صریحأ اعلام کرد که که این قراردادها در زمینه مسایل ماهیگیری و کشتیرانی بوده و در آن به موضوع انرژی اشاره ای نشده است.[25]
این امر باعث شد که روسیه طی موافقتنامه های دو جانبه با آذربایجان و قزاقزستان تکلیف قسمت شمالی خزر را مشخص کند که البته از جانب ایران مورد قبول واقع نشد. اقدامات روسیه در این راستا در واقع از دیدگاه امنیتی آن نسبت به خزر و بیم از حضور بیشتر امریکا و شرکتهای غربی ناشی می شود روسیه دریافت که به جای فشار بر جمهوری ها باید آنها را به طرف خود جذب کند تا از نفوذ امریکا بکاهد. در هر حال هر گونه توافقنامه جامعی که مورد رضایت همه طرفین واقع شود در مرحله اول منوط به حل مسایل بین جمهوری اسلامی ایران، آذربایجان و ترکمنستان است (بخش جنوبی خزر) که بنظر نمی رسد با توجه به مواضع طرفین در آینده ای نزدیک صورت پذیرد.
نتیجهگیری
بطور کلی می توان نتیجه گرفت که میزان و کیفیت روابط تهران و مسکو تحت تأثیر الزامات ساختاری نظام بین الملل و نوع رابطه هر یک از طرفین با امریکا بوده است. در دورانی که غربگرایان در نیمه اول دهه 90 زمام امور را در روسیه در دست داشتند روابط گسترده با ایران را فدای رابطه نزدیک با امریکا کردند. اما آنچه در دوران ریاست جمهوری پوتین تحت عنوان بازگشت به شرق(اوراسیا) و خارج نزدیک مطرح شد نه تمامأ تحت تأثیر مطالبات داخلی بلکه ناشی از فشارهای نظام بین الملل بر تصمیم سازان روسیه بود. به واقع آنها دریافتند مانند گذشته در همه جوانب قادر به برابری و رقابت با امریکا نیستند بنابر این اولویت سیاست خارجی شان را به منطقه اختصاص دادند. پس از فروپاشی سیستم دو قطبی، فدراسیون روسیه با توجه به روابط نزدیکی که با غرب برقرار کرد امیدوار بود که پیمان ناتو نیز مانند ورشو از بین برود. اما نه تنها این اتفاق رخ نداد بلکه ناتو به شرق نیز گسترش پیدا کرد. این امر روسیه را به همکاری های امنیتی با چین و هند در قالب پیمان شانگهای سوق داد.
به نظر می رسد سیاست "منطقه گرایی " در کنار پیگیری منافع محدود می تواند استراتژی خوبی برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باشد. مسئله انرژی بین روسیه و اروپا باعث می شود که اروپا در پی تأمین انرژی مورد نیازش از مناطق دیگر باشد مسلمأ ایران بهترین گزینه خواهد بود. در کنار آن تلاش برای تبدیل شدن به عضو دائم در پیمان شانگهای(ایران، هند،پاکستان و مغولستان اعضاء ناظر هستند) گام مهمی برای مقابله با فشارهای امریکا محسوب می شود. همچنین ارتقای روابط با کشورهایی چون ترکیه، پاکستان، عربستان و روسیه، جمهوری اسلامی ایران را برای ایجاد موازنه در برابر حضور امریکا در منطقه یاری خواهد کرد و موجب خواهد شد که ایران از پتانسیل های خود برای تبدیل شدن به قدرت برتر منطقه بهتر بهرهبرداری کند.