طرح مسأله
گرچه فرهنگ سکولار با پایهگذاری نظام نوین آموزشی توانست در جامعه ایرانی مرجعیت فکری بیابد؛ اما این امر سبب نشد که فرهنگ و اندیشه اصیل ایرانیـ اسلامی از تکاپو باز ماند و تنها نظارهگر این واقعه فکریـ فرهنگی باشد؛ بلکه میراث داران و درسآموختگان فرهنگ اصیل کوشیدند بهگونهای واقعبینانه و معقول با این رخداد فرهنگی روبهرو شوند و پاسخی درخور شأن برای جامعه ایرانی ارائه کنند. توانایی آنان در انجام این رسالت سبب شد که بتوانند درقلب نظام آموزشی نوبنیاد سکولار، جایگاه و مرجعیت ویژهای بیابند. نمونهای از این افراد استاد مرتضیمطهری است که به دلیل شناخت درست و دقیق از فضای فکریـ فرهنگی دانشگاه، رویکرد جدیدی از مطالعات دینی عرضه کرد؛ ولی متأسفانه با شهادت این استاد عزیز در آغازین روزهای پس از انقلاب اسلامی این رویکرد جدید از حرکت باز ایستاد. گرچه با تجدید چاپ آثارعلمی ایشان تلاش داشتیم یاد و اندیشهاش را برای نسل جوان بعد انقلاب حفظ کنیم، اما هرگز نکوشیدیم تا ادامهدهنده آن باشیم. اگر هم تاکنون آثار علمی استادمطهری برای بسیاری خواندنی و الهامبخش است، به دلیل درونمایههای این آثار است، نه تلاش فکری ما.
بسیاری از مدعیان تصور میکنند که ادامه دهنده راه استادمطهری هستند؛ اما واقعیت امر آن است که آنان هرگز نتوانستند مرجعیت علمیای که ایشان در میان قشر دانشگاهی و دانشآموختگان نظام جدید داشت، کسب کنند. بسیاری از آنان تصور کردند که علت موفقیت استاد شهید در این نکته است که مطالعات دینی معطوف به همان موضوعات مدرن باشد؛ بنابراین مباحث خود را به موضوعات دانشگاهی معطوف ساختند؛ ولی در این کار موفق نبودند؛ بنابراین پرسش بنیادی دراین گفتار آن است که علت این موفقیت و آن عدم موفقیت چیست؟
گمانهای مختلفی برای پاسخ به این مسأله مطرح است. نبود توجه به مباحث جدید نمیتواند دلیلی بر ناموفق بودن باشد؛ زیرا بسیاری از موضوعات مطالعات دینی معطوف به همین مباحث جدید است؛ تا آنجا که از "کلام جدید " سخن به میان میآید. تغییر شرایط و مقتضیات زمان هم نمیتواند توجیهگر این سخن باشد که حتی اگر استادمطهری در شرایط جدید امروز قرار میگرفت، معلوم نبود که در کار خود موفق باشد؛ زیرا آثار بهجا مانده از ایشان که مربوط به دوره پس از انقلاب اسلامی است، کاملاً نشان میدهد که وی این تغییر مقتضیات زمانه را به خوبی احساس و خود را برای وضعیت جدید مهیا کرده است. افزون بر این بسیاری از مباحث ایشان تازگی و مورد ابتلا بودنش را از دست نداده است؛ بنابراین اگر استاد مطهری امروز در میان ما بود، مطمئناً پاسخهای کارآمدی برای مسائل فکریـ فرهنگی ارائه میکرد. پس باید دلیل موفقیت استادمطهری در چیز دیگری باشد و آن دلیل هم به ویژگیای باز میگردد که در مطالعات دینی استادمطهری نهفته است.
بارزترین خصلت این نوع از مطالعات دینی فعال بودن آن است. استادمطهری صرفاً به مسائل جدید پاسخ نمیداد تا همیشه در حالت انتظار قرار گیرد؛ بلکه برای خود موضوع سازی میکرد؛ حتی سرچشمه مسائل جدید را نیز متعلق معرفت و موضوع مطالعات اسلامی خود قرار میداد. بدینترتیب استادمطهری توانسته بود تعامل فکری متقابلی برقرار کند. او صرفاً خود را در معرض تولیدات معرفتی دیدگاه مقابل قرار نداد، بلکه با تولید مباحث جدید، دیدگاه مقابل را مخاطب خود ساخته بود؛ چنانکه بیشتر آثارعلمی ایشان از همین قبیل است و کمتر به پاسخگویی مستقیم پرداخته است. موفقیت وی در این بود که پاسخ مسائل جدید را از درون نظام معرفتی که برای این کار مهیا کرده بود، ارائه میداد.
در این گفتار میکوشیم اذهان را برای اثبات این فرضیه به نمونهای از تولیدات معرفتی استادمطهری معطوف کنیم. شاید ملاحظهای که بیان میشود، جدید به نظرآید و دلیل مقبولی برای مدعای ما باشد.
کتاب "علل گرایش به مادیگرایی " از جمله آثاری است که ارزش آن درمیان آثار استادمطهری ناشناخته باقی مانده است. او در شرایط فکری و اجتماعیای به سر میبرد که همهگونه نظریهپردازی به فلسفه دین معطوف بود و دینداران معتقد نیز غالباً سرگرم پاسخگویی به شبهاتی بودند که از سوی نظریهپردازان غیردینی طرح شده بود؛ بنابراین هیچ مجالی برای تفکری دیگر ورای پاسخ به شبهات غیردینی باقی نمانده بود. ولی ایشان در گرماگرم این مباحث به یکباره آغازگر مبحثی میشوند که تازگی دارد و آن، تحقیق درباره علل گرایش به مادی گرایی است. این مبحث مقدمهای بر رشتهای جدید به نام "فلسفه الحاد " میباشد. در این گونه مباحث فلسفی آنچه اهمیت دارد، عبارت از علل و دلایل وجودی یک پدیده یا واقعه است و دلایل توجیهی آن مطمع نظر نبوده یا مسأله اصلی تلقی نمیشود؛ بنابراین طبیعی است که پژوهشگر بهسادگی میتواند از کنار این توجیهات عقلانی گذر کند و هیچ توجهی به آنها نداشته باشد؛ چنانکه فیلسوفان دین با مباحث و مسائل درون دینی اینگونه برخورد میکنند. آنان هیچگاه خود را موظف نمیبینند که در مقام دفاع از دلایل له با علیه دین برآیند. دقیقاً همین نوع رویارویی در کتاب "علل گرایش به مادی گرایی " مشاهده میشود.
مرتضی مطهری در این اثر، "مادیگرایی " دنیای جدید را موضوع پرسش خود قرار داده و از دلایل وجودی و علل وقوع این گرایش در میان غربیان و به تبع آنان در میان ما ایرانیان بحث کرده است؛ گرچه هیچ الزامی برای وی نبود که با این دلایل و علل درگیر شود؛ اما ایمان و عقلانیت دینی به او اجازه نمیداد که در ضمن بیان علل گرایش به مادیگرایی پاسخهای مقتضی را بیان نکند؛ به همینسبب استادمطهری همواره میکوشید نادرستی برخی از دلایل و علل گرایش به مادی مسلکی را آشکار کند. با این حال ایشان تا پایان کتاب، به این مطلب توجه دارد که مباحث آن از منظر "فلسفهالحاد " است و ویژگی کتاب نیز در همین مطلب میباشد.
انگیزههای استاد
مرتضی مطهری چنین ابراز میدارد که از آغاز تحصیل رسمی علوم عقلی (1323 هـ .ش) میلی درونی به مطالعه آرا و عقاید مادیون از کتابهای خودشان احساس میکرد؛ درنتیجه هر کتاب تالیفی (مانند کتابهای تقی ارانی) یا ترجمه شدهای را مییافت، به دقت مطالعه میکرد. دلیل این احساس جست و جو برای پاسخ به این پرسش بود که آیا اساساً فلسفههای مادی بهمعنای دقیق کلمه، فلسفه است؟ مرز میان فلسفه الاهی و مادی چیست؟ چرا در کتب مادیون مسائل به صورت دیگری طرح میشود؟ او به تدریج که با مفاهیم فلسفی آشنا میشود و توفیق حضور در مجلس درس فلسفه علامه طباطبائی و جلسات درس خصوصی ایشانـ که برای بررسی فلسفه مادی تشکیل شده بودـ مییابد، پی میبرد که اگر کسی عمیقاً فلسفه الاهی را درک کرده باشد، مسلماً در فلسفی بودن فلسفه مادی تردید میکند. او با تعمیق و تأمل بیشتر در کتب مادیون از راز و رمز تغییر روش آنها در طرح مسائل آگاه میشود و آن راز و رمز یک چیز بسیار ساده است که عبارت است از: "ضعف منطق مادیون و ترس آنها از رویارویی با مسائل در چهره اصلی ".
او در این باره گفته است:
"مادیین کاملاً احساس کردهاند که اگر مسائل را به صورت اصلی و صحیح مطرح کنند، کلاهشان سخت پس معرکه است؛ ناچار کانالهای انحرافی ایجاد میکنند و مغلطه به کار میبرند. "
استادمطهری از نوشتههای ماتریالیستی در ایران احساس میکند که از سوی مذهبیها توطئهای برای کوبیدن مذهب در کار است و در این واقعیت هم هیچ تردیدی ندارد. او این نوع ماتریالیسم ایرانی را "ماتریالیسم اغفال شده " مینامد و معتقد است که اگر آنها با وجود ارائه دلایل و براهین محکم عقلی در رد ماتریالیسم، بر گرایش مادی خود اصرار بورزند، به ناچار باید آن ماتریالیسم را "ماتریالیسم منافق " نامگذاری کرد. وی با این مقدمه وارد مبحث علل گرایش به مادیگرایی شده است؛ بنابراین علاقه و گرایش وی در طرح این مسأله، کاملاً دینی و مذهبی بوده است. اما چنین نیست که او علاقه و انگیزه دینیاش را در طرح مسائل آنگونه که هست دخالت بدهد، بلکه میکوشد واقعیت را به همان شکل حقیقی آن گزارش کند؛ پس از این جهت مطهری یک فیلسوف است؛ زیرا درصدد فهم آنچه هست میباشد و از این جهت با بسیاری از عالمانی که معتقد به اصل "لزوم بیطرفی در طرح مباحث علمی " هستند، اشتراک نظر دارد. اما وجه امتیاز وی با آنها در این نکته است که آن دسته از علمگرایان علاوه بر اصل بیطرفی در علم، به اصل "لزوم بیتفاوتی در علم " نیز اعتقاد دارند؛ حال آنکه استادمطهری به این اصل چنین اعتقادی ندارد. او معتقد است که در ارائه گزارش علمی باید بیطرفانه عمل کرد؛ ولی نباید نسبت به این گزارش بیتفاوت بود. هیچ عقل سلیمی در برابر حقیقت بیتفاوت نمیماند؛ بنابراین در لابهلای طرح مسائل علل مادیگرایی وارد بحث شده است و به جرح و تعدیل نظرات میپردازد.
استادمطهری پیش از پرداختن به علل پیدایش مادیگرایی در اروپای امروز به سابقه تاریخی آن اشاره میکند. گرایش مادی پدیده جدیدی نیست وسابقه آن به یونان باستان (پیش از سقوط) باز میگردد. قرآن کریم عقیده مادی مسلکان را روایت کردهاست و در دوره تمدن اسلامی نیز گروهی مانند "عبدالکریم بن ابی العوجا " زندگی میکردند که در مسجد پیغمبراکرم (ص) مینشستند و آزادانه کفرمیگفتند. کتاب "توحید مفضل " حاصل تعلیمات امام صادق(ع) به "مفضلبنعمر " برای پاسخگویی به افراد زندیق است. پس مادیگرایی پدیده جدیدی نمیتواند باشد؛ ولی وجه امتیاز مادیگرایی در اروپای جدید با گذشته در تبدیل آن به مکتب و ایدئولوژی است. در گذشته افراد زندیق و مادیگرا موجود بودهاند، نه مکاتب مادی؛ اما در اروپای جدید مادیگرایی به مکتب تبدیل شده است. محل بحث استادمطهری معطوف به همین وجه امتیاز است که "چه چیز موجب گشت در اروپا ماتریالیسم به صورت یک مکتب ظهور کرد و گروندگان بسیاری پیدا کرد " .
استادمطهری هیچ ادعایی در جامع و کامل بودن این تحقیق نداشته است تا خود را نیازمند بررسی دقیقتر و کاملتری بداند؛ ولی حاضر به تقلیید و تسلیم شدن در برابر مطالعات غیرقابل قبول دیگران هم نیست؛ از این رو عللی را که برای گرایش به مادیگرایی بیان کرده، نتیجه مطالعات خود دانسته است. مجموعه این علل را میتوان به علل: معرفتشناختی، روانشناختی، اجتماعی و فلسفی تقسیمبندی کرد؛ به عبارت دیگر استادمطهری مادیگرایی جدید یا اروپایی را معلول مجموعهای از نارساییهای معرفتی، اخلاقی، اجتماعی و فلسفی میداند. وی نخستبه نارساییهایی که از جانب نهاد کلیسا در امر دین پیش آمده است، اشاره میکند. ارائه تصویر بشری از خدا مهمترین نارسایی معرفتی کلیسا است. این نارسایی به همان شکل از کلیسا به اندیشه مدرن رسوخ کرده است. گرچه "اگوست کنت " با تعلیمات کلیسا مخالف است، ولی تفکرش درباره خدا، کلیسایی است. او نیز از خدا به "پدر طبیعت " تعبیر کرده است. "تحمیل عقاید و نظریات خاص مذهبی و علمی کلیسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادی عقیده "، نارسایی دیگر کلیسا است. او از این نارسایی با عنوان "خشونتهای کلیسایی " یاد میکند.
اما نارسایی فلسفی به اربابان کلیسا اختصاص ندارد. اساساً تفکر فلسفی اروپا در قیاس با حکمت یا فلسفه الاهی مشرق بسیار عقب است. بسیاری از مسائل فلسفی پر سروصدای غرب، جزء مسائل پیش پا افتاده فلسفه اسلامی است؛ از جمله این مسائل، بحث "علت نخستین " است. او برای نمونه، نظریات "هگل "، "برتراندراسل " و "هیوم " را با دیدگاه متکلمان و فیلسوفان اسلامی مقایسه کرده، سپس به نقد این نظریات پرداخته است. اما نارسایی سیاسی و اجتماعی از اینجا ناشی شده است که حکمرانان اروپایی برای مصون ماندن از هرگونه اعتراض و بازخواست مردم درباره اعمال و رفتارشان از مسأله خدا و دین بهرهبرداری نامشروع کردهاند. حاکم فقط در برابر خدا مسوول است و مردم در برابر حاکم مسوولاند و وظیفه دارند. این عمل نوعی استبداد سیاسی است که رنگ و بوی دینی دارد. این امر سبب شده است تا ملازمه نادرستی میان حق حاکمیت ملی و بیخدایی در اذهان مبارزان علیه استبداد سیاسی شکل بگیرد.
یکی دیگر از عوامل اجتماعی گرایش به مادیگرایی مربوط به یک خصلت اجتماعی است. مردم بر اساس عادت در بعضی مسائل تخصصیـ که کمترین آگاهی فنی را دارندـ برای خود حق اظهار نظر و ارزیابی قایلند؛ از جمله این امور، مسائل دینی است. پارهای از مباحث خداشناسی و توحیدی از جمله پیچیدهترین مسائل علمی است که همه کس شایستگی اظهار نظر ندارد.
اما عامل روانشناختی با مقدمهای درباره غرایز بشری طرح شده است. به زعم استاد مطهری انسان به پیروی از غرایز محکوم است و هرگز نمیتوان و نباید غرایز بشری را سرکوب کرد. غرایز برای سوق دادن بشر به سوی هدفی که در متن خلقت است؛ مقرر شده است. انسان خواه ناخواه در برابر هرگونه سرکوب غرایز ایستادگی و مقاومت میکند؛ حال اگر این سرکوب غرایز به نام خدا و دین انجام شود، بالاخره درمقابل آن دین و خدا میایستد و عصیان میکند؛ چنانکه در اروپا این واقعه اتفاق افتاد؛ زیرا در آنجا دین را به عنوان عامل تهدید کننده و سرکوبگر غرایز معرفی کردند؛ از این رو مردم برای پیروی از غرایز به مادیگرایی رو آوردند. حال آنکه حقیقت امر چیز دیگری است. "کار دین و رسالت دین محو غرایز نیست؛ تعدیل و اصلاح و رهبری و حکومت و تسلط بر آنها است ". خداشناسی مستلزم قبول محرومیت و تحمل بدبختی و ذلت این جهانی نیست.
استادمطهری در کنار عامل روانشناختی بالا به عامل دیگری که مربوط به روانشناسی اجتماعی است، اشاره کرده است. پیشفرض وی در بیان این عامل آن است که "هر بذری در هر زمینی رشد نمیکند ". هر فکر و اندیشهای برای اینکه رشد کند و باقی بماند، زمینه روحیــ اجتماعی مساعدی میطلبد؛ از این رو خداشناسی و خداپرستی در هر زمینه روحیــ اجتماعی پا نمیگیرد. اینکه انسان در اعتقاد خداپرست باشد، اما در عمل به دلیل جو اجتماعی مادی باشد، یک حالت غیرطبیعی است و حالتهای غیر طبیعی هم دوام ندارد. عاقبت یکی از دو طرف (اعتقاد و عمل) غالب خواهد شد. علت آنکه اندلس یا اسپانیا از دست مسلمانان خارج شد و کلیسای مسیحی بر آن مسلط گشت، رواج فساد اجتماعی بود که عامل تعالی روح را از بین برد؛ بنابراین با وجود مادیگرایی اجتماعی عاملی برای خداپرستی و تعالی روح باقی نمیماند.
استادمطهری از دیدگاه فرهنگی نیز به مسأله علل گرایش به مادیگرایی در دنیای جدید پرداخته است.
امروز در فرهنگ مبارزان و آزادی خواهان این پیشفرض تبدیل به یک فرهنگ شده است که اگر بخواهید متحرک، پرخاشگر، دشمن استعمار و استثمار باشید، باید به مادیگرایی رو آورید. او ریشه شکلگیری این فرهنگ سیاسی را در این میداند که مفاهیم دینی در عصر جدید از هرگونه روحیه حماسی تهی گشته است. این حالت از هنگامی آغاز شد که در مدعیان پیشوایی دینی، روح عافیت طلبی پدید آمد. مردمی عافیت طلب و اهل زندگی روزمره جانشین پیامبران و پیشوایان راستین دین شدند. این وضعیت عقیده برخی را که داعیهدار اصلاح جامعه و مبارزات اجتماعی بودند، بر انکار خدا و هر مفهومی که از فکر خدا منشعب میشد، جازمتر ساخت. بر این اساس، "علت گرایش آن افراد به ماتریالیسم، محاسن ماتریالیسم نبود، بلکه مفاسدی بود که در دستگاههای به اصطلاح مذهبی از جنبههای فکری، اخلاقی، علمی و اجتماعی پدید آمده بود ".
استاد شهید مطهری از بحث درباره علل گرایش به مادیگرایی چند نکته مهم را نتیجه گرفته است: نخست آنکه باید مکتب الاهی را به طور معقول، علمی و استدلالی عرضه کرد. چنین کاری را حکمای اسلامی با بهرهگیری از آموزههای قرآنی، کلام رسول خدا (ص) و ائمه اطهار(ع)، پیش از این انجام دادهاند؛ پس اکنون در دنیای جدید نیز میتوان انجام داد؛ به همین دلیل او برخی روشنفکران عرب مانند "فرید وجدی " و تا حدی "سیدقطب "، "سید ابوالحسن ندوی " را که متأثر از اندیشههای اشعریگری و فلسفه حسی غرب بودهاند، مورد نقد قرار داده و آنان را مبلغ و رواج دهنده نوعی جمود فکری و لاادریگری در الاهیات اسلامی معرفی کرده است.
گام بعدی، تبیین پیوند مسائل الاهی با مسائل اجتماعی و سیاسی است. دانشمند روشنفکر مسلمان وظیفه دارد که مکتب حقوقی اسلام را از جهات سیاسی و اقتصادی معرفی کند. گام بعدی این است که باید با هرجومرج تبلیغی و اظهار نظرهای غیرتخصصی مبارزه کرد. ایجاد محیطی مساعد برای رشد مفاهیم عالی معنوی و احیای روحیه حماسی به عنوان رکنی از مفاهیم اسلامی، ضرورتهای دیگری است که باید علاقمندان و آشنایان به مفاهیم اسلامی به آنها توجه جدی کنند.
تأملات
پیش از آنکه به جمعبندی و پاسخ به مسأله اصلی در این گفتار بپردازیم، لازم است به تأملاتی که پیرامون تحقیق استادمطهری در موضوع "علل گرایش به مادی " قابل طرح است، به اختصار اشاره شود.
1. همانگونهکه در آغاز گفتار اشاره کردیم، استادمطهری میان "بیطرفیعلمی " و "بیتفاوتی علمی " تفکیک جدی قایل است. عالم باید در گزارش و توصیف واقعیت جانبدارانه رفتار نکند و واقعیت را آنگونه که هست حکایت کند. و بیطرفی علمی دلیلی برای بیتفاوتی علمی نمیتواند باشد. هیچ عالمی نیست که در برابر واقعیات بدون دیدگاه و داوری خاصی باشد. اگر عالمی درستی و بایستگی واقعیتی را نپذیرد، به نقادی آن میپردازد؛ در غیر این صورت چنین دانشوری به مراتب عالیه عالم بودن نرسیده است؛ زیرا "نقادی علمی " یکی از نشانههای مهم مراتب عالیه علم است.
استاد مطهری نیز در برابر واقعیت مادیگرایی در دنیای امروز بیتفاوت نبوده است. او به دلیل نادرست دانستن مادیگرایی، به نقادی آن رو آوردهاست؛ زیرا به نظر استاد، مادیگرایی جریانی مخالف طبیعت و فطرت است؛ یعنی مخالف اصل است و هر آنچه مخالف اصل باشد، مورد نقد و پرسش قرار میگیرد؛ از این رو دیدگاه فیلسوفان غربی درباره علیت، علت نخستین و برهان نظم را به دلیل خلاف اصل بودن آنها مورد نقادی قرار داده است. درباره رابطه دین و استبداد سیاسی از منظر فلسفه اجتماعی اسلامی سخن میگوید. محیط اخلاقی و اجتماعی غرب را به دلیل نامساعد بودن برای رشد فرهنگ معنوی مورد نقادی دینی قرار داده است؛ بنابراین بحث استادمطهری درباره علل گرایش به مادیگرایی از نوع "تحلیل انتقادی " است.
2. ویژگی تحلیل انتقادی استاد معطوف بودن به مبانی و پیشفرضهای مادیگرایی است. ممکن است این رویکرد (توجه به مبانی و پیشفرضها) بهدلیل موضوع بحث باشد. وقتی موضوع تحقیق، علل و ریشههای یک پدیده باشد، توجه پژوهشگر به مبانی آن موضوع خود به خود جلب میشود؛ اما مبانی و پیشفرضهای مادیگرایی جدید را بر اساس تحقیقی که استادمطهری ارائه کرده است، به شکل ذیل میتوان جمعبندی کرد:
ـ برداشت و تصویری بشرانگارانه از خدا داشتن و اینکه خدا جزئی از موجودات عالم است.
ـ تنها موجوداتی که علل آنها در معرفت علمی ناشناخته و مجهول است، آیت و حکایتگر وجود خداوند است.
ـ خشونت، اختناق و استبداد از لوازم تصور دین، خدا و مذهب است.
ـ تنافی نظریه ازلیت ماده با اعتقاد به خداوند.
ـ تنافی میان اعتقاد به آزادی و اختیار بشر با ایمان خداوند.
ـ دین توجیهگر و مشروعیت دهنده مستبدان است؛ زیرا حاکمان مستبد فقط خود را در برابر خدا مسوول دانسته و مردم در برابر آنان مسوول میباشند.
ـ دین با غرایز طبیعی و امور فطری بشر ناسازگار است.
ـ مادیت اخلاقی یعنی اینکه انسان از حیات و زندگی هیچگونه ایده اخلاقی و معنوی نداشته باشد.
ـ خداپرستی با روحیه مسالمتجویی، عافیتطلبی، سکوت و بیتفاوتی در برابر استعمار، استثمار و استبداد سازگار است.
3. آیا میتوان گفت که تحقیق استادمطهری درباره مادیگرایی جدید ناظر به همان مباحثی است که امروز ذیل عنوان "سکولاریسم " مطرح میشود؟ با این تفاوت که ایشان از منظردینی به این مسأله توجه کرده است و دیگران (سکولارها) از منظر غیر دینی بحث کردهاند. ریشه این اختلاف دیدگاه به دغدغههای فکری و اعتقادی افراد باز میگردد. برای انسان دینداری مانند استادمطهری، ایجاد فضای معنوی، دینی و تداوم آن، دغدغه جدی است. او رواج مادیگرایی جدید و تبدیل آن به ایدئولوژیهای سیاسی و اجتماعی را تهدیدی برای رشد معنویت و دینداری احساس کرده است؛ از اینرو در پی فهم و درک رویکرد جدید الحادی برآمده است. بهگونهایکه این دغدغه و حساسیت از همان دوران نوجوانی (سیزدهسالگی) در جان و روح وی پدید آمده بود.
به هرحال تردیدی نیست که مادیگرایی مورد نظر استاد همان فرهنگ و ایدئولوژی است که روشنفکران ایرانیـ اعم از دینی و غیردینیـ از آن با عنوان "سکولاریسم "، "سکولاریزاسیون "، "مدرنیسم " و "مدرنیزاسیون " یاد میکنند. او در تبیین مادیگرایی جدید به سخن اندیشمندانی استناد کرده است که همگی به فرهنگ و مسلک سکولار تعلق دارند؛ افرادی مانند "روسو "، "هیوم "، "هگل "، "راسل "، "سارتر "، "تقی ارانی " و …، بنابراین راه استادمطهری با آن دسته از متجددانی که خود را "روشنفکر دینی " مینامند، از همان آغاز جدا شده است؛ زیرا دغدغه استادمطهری، افزایش ضریب مقاومت فکری و عملی مسلمانان در برابر موج الحاد و مادیگرایی جدید است. اما روشنفکران دینی نه فقط چنین دغدغهای ندارند، بلکه در پی راه حلهایی برای بسط سکولاریسم و دفع موانع موجود آن هستند. درستی این نکته را برخی روشنفکران مذهبی متوجه شده و بر وجه اختلاف میان این دو رویکرد اذعان دارند. به زعم آنان امثال استادمطهری به رویکرد "احیاگری دینی " تعلق دارد، نه روشنفکری دینی؛ زیرا تفاوت ماهوی و کارکردی میان این دو وجود دارد.
از منظر روشنفکر دینی، پروژه اصلی "مدرن کردن سنت " است و فرآیند نوسازی یا بازسازی دین در ذیل این پروژه انجام میپذیرد؛ بنابراین "روشنفکر دینی " دین را بازسازی میکند تا درنهایت، موانع تحقق مدرنیته را کاهش دهد؛ اما از نظر کسی که در مقام احیاگری دین است، پروژه اصلی، "حفظ دین در جهان مدرن " است؛ بنابراین اگر احیاگر دینی به بازخوانی و بازسازی دین دست میبرد، از آن رو است که گمان میکند بدین شیوه بهتر میتواند گوهر دین را در جهان جدید محفوظ نگاه دارد؛ درنتیجه اگر به فرض احیاگر دین به این نتیجه میرسید که شرط حفظ دین در جهان جدید ورود به پروژه دیگری است، ناگزیر آن پروژه را در پیش میگرفت. فعالیت احیاگر دینی، فعالیتی کاملاً کلامیــ الاهیاتی است.
4. استادمطهری مناسبترین واژه قرآنی برای تعبیر گرایشهای مادی، دنیویگری و سکولاریستی را واژه "دهر " میداند. قرآن کریم برای گروه منکران خدا و آنان که جهان را منحصر در دنیای مادی میدانند و اسباب و علل ماورای جهان مادی را انکار میکنند، از واژه "دهر " که به معنای روزگار است، استفاده کرده است؛ "و قالوا ما هی الاحیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا دهر " چنانکه درتفسیر سکولاریسم از تعابیری چون دنیویگری، این جهانیشدن، عرفیگرایی، غیردینی و غیر قدسی بودن استفاده کرده است؛ بنابراین اگر خواسته باشیم به تفسیر قرآنی از دنیویگری نزدیک شویم، کلید واژه "دهر " مناسبترین واژه قرآنی است. "دهریگری " در عامترین مفهوم آن بر گرایشهایی اطلاق میشود که هیچ رابطهای میان زندگی این جهانی و آن جهانی قایل نمیباشد؛ حیات و ممات آدمی را به روزگار باز میگرداند و منکر عاملیت نیروهایی ورای عالم دهر است.
5. آیا پژوهشگر باید به تحقیق درباره "فلسفه دین " رو آورد یا به "فلسفهالحاد "؟ چرا امروز، بیش از آنکه درباره فلسفه الحاد تحقیق شود، درباره فلسفه دین بحث میشود؟ این مسأله پرسش بسیار مهمی است که توجه به آن روشنگر خیلی از مسائل پژوهشی و تولیدات علمی است؛ از این رو پاسخ استادمطهری بسیار تأمل برانگیز است. به زعم ایشان، پاسخ مسأله به یک اصل مبنایی باز میگردد. آیا گرایش دینی برای انسان طبیعی و فطری است یا گرایش غیردینی؟ هرآنچه طبیعی و فطری باشد، تولید کننده پرسش نیست. پرسشها همواره معطوف به امور غیرطبیعی و غیر فطری است. هرگاه گرایش برخلاف طبیعت و فطرت بشر باشد، آنگاه پرسش تولید میشود که چرا این گرایش غیرطبیعی یا غیر فطری است و ریشه و عوامل گرایشهای غیرطبیعی چیست؟ اگر در نظر گروهی گرایش به دین غیرطبیعی باشد ـ چون طبیعت و فطرت انسان غیر دینی استــ خودبهخود به سوی تحقیق درباره "فلسفه دین " رو میآورند. بسیاری از کتب "تاریخ ادیان " که اندیشمندان مدرن آن را نوشتهاند، در پی پاسخ به این پرسش است که "چرا بشر گرایش دینی یافت؟ ". ولی اگر کشش فطری بشر دین باشد، از گرایش بشر به بیدینی پرسش میشود.
بر این اساس، استادمطهری میان خود و اندیشمندان غربی که درباره گرایش دینی بشر تحقیق کردهاند، اختلاف مبنایی مشاهده کرده است. از دید وی، گرایش دینی انسان فطری و طبیعی است، به همین سبب به پرسش نیاز ندارد؛ اما اندیشمندان غربی به دلیل غیرطبیعی دانستن گرایش دینی به مباحث دینپژوهی رو آوردهاند. استادمطهری در اینباره گفته است:
این نظرما درست برخلاف آن است که در کتب "تاریخ ادیان " معمولاً اظهار نظر میکنند. نویسندگان آن کتب غالباً به دنبال این میگردند که چرا بشر گرایش دینی پیدا میکرد؟ از نظر ما گرایش دینی نیازی به پرسش ندارد. آن، کشش فطرت است، بلکه باید کاوش کرد که چرا بشر گرایش به بیدینی پیدا کرد؟
6. بیان دقیقتر نکته بالا آن است که اختلاف مبانی در جهتگیری کلی تحقیق اثر میگذارد، نه در خود پژوهش. مطالعه و پژوهش به دوگونه "درونی " و "پیرامونی " بخشپذیرند. گاه پژوهشگر درباره پدیده و موضوعی معین تحقیق میکند، بیآنکه با آن موضوع همزبانی داشته باشد؛ اما گاه محقق پیرامون موضوع بحث نمیکند؛ او در موضوع غوطهور است و خود را جزئی از موضوع دانسته و درون گفتمان موضوع قرار دارد و مطالعاتش نوعی همزبانی با موضوع است؛ به تعبیر دیگر سخنگوی موضوع میشود. اینگونه مطالعات "درونی " است؛ پس مطالعه "درونی " موضوع غیر از مطالعه "پیرامونی " است. گونه اول مطالعه درونی است و گونه دوم، مطالعه بیرونی یا پدیدار شناسانه. بر این اساس، اختلاف مبانی مربوط به مطالعات پیرامونی یا بیرونی است؛ یعنی مبانی در اینکه پیرامون چه موضوعی تحقیق شود، نقش دارد؛ آیا درباره گرایش دینی تحقیق شود یا درباره گرایش غیردینی؟ اگر فرضاً گرایش دینی را غیرطبیعی دانستیم، به تحقیق درباره دین رو میآوریم؛ اما دیگر اختلاف نظری که در دینپژوهیها وجود دارد، ریشه در آن مبنا (غیرطبیعیبودن گرایشدینی) ندارد. مبانی اولیه در گزینش کلی موضوعات نقش دارد، نه در تحقیق درونی موضوعات. بنابراین طبیعی است که پژوهشهای تمدن اسلامی غیر پژوهشهای تمدن غربی باشد. از این رو باید میان "مطالعه دینی " و "دین پژوهی " تفاوت عمیقی قایل شویم. اولی از سنخ مطالعات درون دینی است و دومی از نوع مطالعات بیرون دینی است. تحقیق استادمطهری درباره الحاد و مادیگرایی نیز از نوع مطالعات بیرونی است. همانگونه که متفکر غربی یا مدرن به دینپژوهی میپردازد، او نیز به "الحاد پژوهی " و تحقیق درباره "فلسفه الحاد " رو آورده است؛ زیرا گرایش غیر دینی را خلاف اصل و غیرطبیعی میداند.
7. این احتمال وجود دارد که تحقیق استاد درباره مادیگرایی انگیزه قوی برای خلق آثار بعدی ایشان بوده است؛ زیرا وی به این نتیجه رسیده بود که باید بازخوانی جدیدی از اعتقادات اسلامی ارائه کرد. درباره نظریات اجتماعی و سیاسی اسلام بهگونهای که جامعه اسلامی را از خمودی و جمودی خارج کند، امر لازم و ضروری است. همچنین احیای روحیه حماسی از لوازم پویایی جوامع اسلامی در دنیای جدید است. به زعم ایشان غنای حماسی در اندیشه اسلامی بسیار زیاد است و گذر روزگار و تحریفات پیش آمده مسلمانان را از این سرچشمه ناب حماسی محروم کرده است. او نابترین روحیه حماسی را در نهضت اباعبداللهالحسین (ع) دیده است؛ حماسهای که فراموش شده است؛ از این رو دراثرارزشمند "حماسه حسینی "، تلاش وافری برای احیای آن دارد؛ چنانکه خود در اینباره گفته است:
"شما در دنیا حماسهای مانند حماسه حسینبنعلی پیدا نخواهید کرد، چه از نظر قدرت و قوت، چه از نظر علو و ارتفاع و انسانی بودن آن و متأسفانه ما مردم این حماسه را نشناختهایم. "
8 . اینکه مطالعه پدیدارشناسانه استادمطهری پیرامون پدیدهای غیردینی (الحاد، مادیگرایی) باعث غنای مباحث درون دینی شده است، جای تأمل دارد. آیا میتوان گفت چنین مطالعهایـ به دلیل تحقیق درباره پدیده غیردینیـ ماهیت بیرون دینی دارد؟ آیا در این مطالعه، تعامل معرفتی یا داد و ستدی میان معرفت دینی و معرفت غیردینی (مادیگرایی) اتفاق افتاده است؟
مسلماً چنین مطالعهای بر همان ماهیت دینی خود باقی است. استادمطهری با همان نگاه دینی به موضوع الحاد ومادیگرایی توجه کرده است. اگر از نگاه بروندینی به این موضوع توجه کرده بود، طرح مباحث و پرسشهای طرح شده پیرامون مادیگرایی از سنخ همان مباحثی بود که مادی مسلکها و سکولارها طرح کردهاند. مباحث استادمطهری درباره مادیگرایی، هیچ سنخیتی با مباحث آنان ندارد. پس ممکن است درباره یک امر غیردینی از منظر دینی بحث کرد و بر همان معرفت دینی خود باقی ماند؛ چنانکه عکس این مطلب نیز درست است.
بسیاری از مستشرقینی که در میان آنها مادی مسلک هم بودهاند (مانند پطروشفسکی)، درباره اسلام و تاریخ اسلام تحقیق کردهاند و تاکنون چه تعداد از آنها به دین مبین اسلام ایمان آوردهاند. علت این امر در ماهیت مطالعه آنان است. وقتی مطالعهای، پیرامونی و بیرونی و به اصطلاح پدیدارشناسانه باشد، همزبانی با موضوع اتفاق نمیافتد و معرفت محقق از سنخ معرفت موضوع نمیگردد؛ بنابراین تا وقتی جریانات فکری خاصی نظیر روشنفکری دینی بر مطالعه بیرون دینی اسلام اصرار میورزد، هرگز نباید انتظار داشت که محصول کار فکری آنان از سنخ معرفت دینی خواهد بود.
مطالعه استادمطهری پیرامون مادیگرایی نمونه مناسبی است برای نشان دادن این نکته که در مطالعات پیرامونی داد و ستدی اتفاق نمیافتد. موضوع پژوهش (مادیگرایی) از محقق مسلماً چیزی اخذ نکرده است؛ یعنی موضوع در این تحقیق فربهتر نشده است. بسیاری از مادیگرایان از چنین تحقیقی با خبر نیستند؛ درنتیجه چگونه ممکن است چیزی بر معرفت آنان افزوده شود. چنانکه اسلامشناسی مستشرقین باعث فربهتر شدن اسلام نمیشود؛ البته معرفت پژوهشگر در این تحقیق فربهتر شده است؛ ولی اینگونه فربه شدنها به دلیل استعداد ذاتی خود معرفت است که بر اثر رویارویی با پدیدهها انبساط مییابد. چنانکه استادمطهری بر اثر تحقیق درباره مادیگرایی به این نتیجه میرسد که باید روحیه حماسی دین را احیا کرد. اگر معرفتی استعداد ذاتی برای فربهشدن نداشته باشد، با هر پدیده بیرونی هم روبهرو شود، فربه نمیشود. مبانی و مؤلفههای اصلی هر معرفتی تشکیل دهنده استعداد ذاتی آن معرفت است.
9. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران (1357) و ظهور جنبشهای مذهبی در دیگر جوامع اسلامی طلیعه تلاش گسترده مسلمانان برای اثبات نادرستی این پیشفرض مادیگرایان و سکولارها است که اسلام درباره جامعه و سیاست هیچ حرفی برای گفتن ندارد؛ بهگونهایکه امروزه تلاش بنیانگذاران این نهضت علمی به ثمر نشسته است و مسلمانان در حال بازیابی و احیای هویت اسلامی خویش هستند. بدون شک نقش استاد شهید مطهری در این نهضت عالمگیر اسلامی، به ویژه در پیروزی انقلاب اسلامی، کم نظیر و بسیار گسترده است.
امروز، تمام جریانات مادیگرا و سکولاری که به گفته استادمطهری در یکی دو سده اخیر رهبری نهضتهای سیاسی و اجتماعی را به عهده گرفتهاند، در برابر این نهضت اسلامی به انفعال کشیده شدهاند؛ زیرا اسلامگرایان به تهدیدی جدی برضد امپریالیسم، استعمار و استکبار جهانی تبدیل شدهاند. خط مقدم نبرد با امپریالیسم و صهیونیسم بینالملل را نیروهای حزب الله پر کردهاند. بسیاری از مادیگرایانی که سالیانی چند قیافه ضد استکباری به خود گرفته بودند، در برابر مجاهدت اسلامگرایان همچون برف آب شدند و هم اکنون در دامان امپریالیسم جهانی دوران بازنشستگی خود را سپری میکنند. بسیاری از سکولارها در نقش روشنفکری دینی سعی در خاموش کردن روحیه فعال اسلامگرایان و بازگرداندن معارف ناب اسلامی به دخمههایی که اندیشه غربی برای دین ساخته است، دارند. بازتاب تجدید حیات اندیشه اسلامی و روحیه مقاومتآمیز مسلمانان به حدی است که استکبار جهانی از نتیجهبخش بودن جریانات سکولار در جوامع اسلامی ناامید گشته است و با تمام عده و عِده نظامی وارد صحنه شده و درصدد تجاوز به سرزمینهای اسلامی برآمده است. اشغال افغانستان و عراق و حمایت گسترده از رژیم غاصب و اشغالگر صهیونیستی نمونههای بارز رویکرد نظامی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امریکا است.
10. وجود عواملی که استادمطهری برای علل گرایش به مادیگرایی ذکر کرده است، امروز سخت مورد تردید است. سلطه کلیسا بر جامعه و سیاست در غرب دهها سال است که نابود گشته است. رهبران و محافل سیاسی و اجتماعی در غرب توصیههای پاپ مسیحی را درحد مواعظ اخلاقی که فقط در حوزه خصوصی (نه عمومی) شنیدنی است، تلقی میکنند. در دو سده اخیر کلیسا برای تداوم زندگی نباتی خود در نقش مسیونرهای مذهبی با نظام مادیگرای جدید همکاری صمیمانهای دارد. تفکر الاهی در اذهان سکولار اروپاییان برجستگی ندارد تا نارساییهای مفهومی کلیسا در گرایش مردم به مادیگرایی نقش داشته باشد. غربیان هویت دینی خود را از دست دادهاند؛ چنانکه در این باره چنین گفته شده است:
"من در عصر حاضر چنین درکی از وحدت دینی ندارم و معتقد نیستم که الان ما میتوانیم صحبت از این بکنیم که دین مایه هویت اجتماعی بشود. هویتهای اجتماعی در عصرحاضر از طرق دیگری ظاهر میشود. "
بنابراین برخی از عواملی که استادمطهری برای علل گرایش به مادیگرایی نامبرده است، از باب علل محدثه پذیرفتنی است، نه علل مبقیه. اگر مادیگرایی هنوز پا برجا است، به دلیل سلطه سیاسی و اجتماعی کلیسا نیست. برای ماندگاری مادیگرایی باید دلایل دیگری را جستوجو کرد؛ البته خلأ مفاهیم و تفاسیر ناب از دین و سلوک دینی هنوز دلیلی برای تداوم مادیگرایی میتواند باشد. تفاسیر جدیدی که از سوی الاهیون بزرگی مانند امام خمینی، علامهطباطبایی و استادمطهری در جوامع اسلامی منتشرشده تا اندازهای بر هم زننده این خلأ فکری بوده است. بیجهت نیست که مادیگرایی جدید و سکولارها در برابر این گروه از الاهیون اسلامی موضع سرسختانهای گرفتهاند.
11. استنادات استادمطهری در مباحث نظری مادیگرایی نسبتاً جامع است؛ ولی در مباحث عینی تحلیلهای سیاسی و اجتماعی استاد پیرامون اروپاییان قوت چندانی ندارد و از این حیث جا دارد پژوهشگران علاقمند، این بخش از کار را قوت ببخشند.
استاد در بحث "نارسایی مفاهیم اجتماعی و سیاسی " برداشت کلی خود را از آنچه در تاریخ فلسفه سیاسی غرب خوانده است، بازگو کرده و دیگر به تفصیل مطلب نپرداخته است؛ برای همین است که بحث را به اختصار گذرانده است. همچنین است مبحث "خداپرستی یا زندگی " که تنها به گفته "راسل " بسنده کرده است. ایشان در بحثهای پایانی به سه علت گرایش به مادیگرایی اشاره کرده است که هر یک از این سه علت "هم در میان ما وجود دارد و هم در میان مسیحیان ". حال آنکه بنا بود علل گرایش به مادیگرایی جدید در اروپا را مطرح کند. استاد مطهری مسأله اصلی را در این دانسته است که "چه چیز موجب گشت در اروپا ماتریالیسم به صورت یک مکتب ظهور کرد و گروندگان بسیاری پیدا کرد ". ولی این جنبه از بحث چندان برجسته نشده است. در این تحقیق فرایند ایدئولوژیک شدن مادیگرایی و مختصات آن روشن نشده است. استناداتی که به جوامع اسلامی شده است، دلیلی برای مکتب شدن مادیگرایی در اروپای جدید نمیتواند باشد.
همچنین به نظر میرسد منابع استادمطهری در زمینه فرهنگ جدید اروپا منحصر به تحقیقات ترجمه شده ماتریالیستهای غربی است؛ زیرا برخی از جامعهشناسان غربی درباره فرهنگ جدید مادی غرب به نقش پارهای از فرقههای مسیحی اشاره کردهاند؛ ولی به نظر میرسد که تا پیش از انقلاب اسلامی (1357) به دلیل سلطه جامعهشناسی مارکسیستی در دانشگاههای ایران، این بخش از تحقیقات غربیان تعمداً در ایران ترجمه نشده است؛ برای نمونه به آثار "ماکسوبر " (1864-1920) جامعهشناسی شهیرآلمانی میتوان اشاره کرد که همه آن آثار پس از انقلاب اسلامی ترجمه شده است. بخشی از تحقیقات "ماکس وبر " مربوط به علل پیدایش فرهنگ مادی یا سرمایهداری نوین است. او در کتاب "اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری " اثبات کرده است که فرهنگ ریاضتکشی در آیین پروتستانتیسم مسیحی در پدید آمدن روحیه سرمایهداری نقش بسزایی داشته است. او نتیجه تحقیقش را در پایان بحث چنین بازگو کرده است:
"یکی از عناصر بنیادی روح سرمایهداری جدید، بلکه همه فرهنگ جدید، یعنی شیوه زندگی عقلانی برمبنای ایده شغل به عنوان تکلیف[Beruf]، از روحیه ریاضت کشی مسیحی زاده شد و این مطلبی است که بحث حاضر در صدد روشن ساختن آن بوده است. "
بنابراین با تکیه بر اینگونه تحقیقات علمی میتوان گفت که فرهنگ دینی تنها از جهات سلبی سبب پیدایش مادیگرایی نمیشود؛ بلکه برخی قرائتهای دینی به لحاظ ایجابی در گرایش به مادیگرایی نیز مؤثرند. البته این مطلب به نوبه خود مسأله مهم دیگری را فرا روی پژوهشگران دینی ایجاد میکند که پارهای از قرائتهای دینی ایجاباً (نه سلباً) در گرایش به مادیگرایی مؤثرند.
جمعبندی
دراین تحقیق تلاش ما بر این نکته بود که رمز موفقیت استادمطهری در تولید دانش اسلامی آن است که ایشان صرفاً در پی پاسخ به مسائل طرح شده نبود. او با موضوعسازی پدیدههای پیرامونی خود و طرح مسائلی مستقل از هژمونی فرهنگی دانش جدید، آنها را متعلق معرفت خود قرار داده است؛ برای همین است که موضوعات و مسائل مورد توجه استادمطهری نوآورانه بوده است. از این جهت استادمطهری را میتوان یک روشنفکر واقعی یا اندیشمند مدرن اسلامی نامید. او بدین ترتیب در پویایی و تولید دانش اسلامی در دنیای معاصر نقش بسزایی داشته است. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.