تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۹:۵۹  ، 
کد خبر : ۹۴۲۵۲

صهیونیزم، انتفاضه فلسطین و دولت‏های اسلامی

مقدّمه: ماهیت حکومت اسرائیل چیست؟ جنبش صهیونیستی چه زمانی و چگونه به وجود آمد؟ انتفاضه فلسطین یعنی چه؟ گروه‏های مبارز فلسطینی چه کسانی هستند و چه اهدافی دارند؟ آیا در این درگیری‏های داخلی، مداخله ما به نفع یا ضرر هریک جایز است؟ آیا با منافع ملی ما مغایرت ندارد؟ این مقاله درصدد پاسخ‏گویی به پرسش‏های مزبور برآمده است تا در پرتو آن، وظیفه شرعی ما به عنوان دولت جمهوری اسلامی و مردم مسلمان ایران، که بخشی از امت اسلامی‏اند، و وظیفه ملّی ما در جهت حفظ منافع ملّی کشورمان معلوم شود. در نهایت، این سؤال پاسخ داده می‏شود که آیا ما به عنوان یک انسان، در این کره خاکی، با صرف‏نظر از وظیفه اسلامی یا ملّی، در چالش اسرائیل با مردم و نهضت مقاومت فلسطین، چه وظیفه‏ای داریم؟ لازم است پیش از هر چیز، ابتدا به یک نمای کلی از تاریخچه بیت‏المقدس توجه کنیم.

تاریخچه بیت‏المقدس
قریب پنج هزار سال پیش، گروهی از «یبوسی»ها همراه قبایل دیگر کنعانی از جزیرة‏العرب به سرزمین فلسطین کوچ کرده و به رهبری ملیک صادق در گوشه‏ای از آن سرزمین، شهری به نام «یبوس» بنا نهادند. حاکم آن مردم مردی صلح‏طلب و پرتلاش برای عمران و آبادانی آن دیار بود. به همین دلیل، مردم آن شهر، نام آن منطقه را به «اورسالم» ـ یعنی شهر سالم و دوستدار صلح ـ تغییر دادند.
«اورسالم» که در زبان عبری «اورشالم» (اورشلیم) خوانده می‏شود، هفده بار مورد حمله و محاصره قرار گرفت و چندین بار با خاک یکسان شد و مردم آن از دم تیغ گذشتند. این شهر پانزده قرن در دست یبوسی‏ها (کنعانیانی که از جزیرة‏العرب آمده و پایه‏گذار اصلی آن بودند) سپس چهار قرن در دست بنی‏اسرائیل و چند قرن در دست ایرانی‏ها و دو قرن در دست یونانی‏ها و اشکانی‏ها و چهار قرن در دست رومی‏ها بود. ولی در تمام این مدت، مردم بومی آن، یعنی کنعانیان و یبوسیان، همچنان در آن ساکن بودند و زندگی می‏کردند.
بنابراین، روشن می‏شود که اورشلیم توسط کنعانیان و یبوسیان عرب ساخته شده و بنای آن کوچک‏ترین ارتباطی به قوم یهود ندارد. عهدنامه مسلمانان با مردم آن شهر نیز نشان می‏دهد که بیش‏تر ساکنان این شهر را یبوسی‏ها و کنعانی‏ها، که مسیحی شده بودند، تشکیل می‏داده‏اند و یهودیانی که با اشغال و تصرف عدوانی به آن جا وارد شدند، به عنوان ساکنان رسمی و اتباع اورشلیم شناخته نمی‏شدند تا در عهدنامه، نامی از آنان ذکر گردد.
قرآن مجید آن‏جا را پربرکت (مبارک) نامیده است. محل معراج و سیر و سفر معنوی رسول مکرّم اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از مسجدالحرام به مسجدالاقصی، که شبانه و ده سال پس از بعثت آن حضرت رخ داد، «اسراء» و سیر ایشان از آن‏جا به حکومت آسمان‏ها را «معراج» می‏نامند. از این‏رو، مسجدالاقصی فرودگاه مقصد برای اسراء و فرودگاه مبدأ برای معراج حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بوده است(1) و نیز در تمام طول سالیان پیش از هجرت و نیز تا 17 ماه پس از هجرت، قبله مسلمانان بود تا این‏که در اثر شماتت یهودیان نسبت به مسلمانان، خدای متعال دعای بنده محبوب خود را مستجاب کرد و قبله مسلمانان به مسجدالحرام تغییر یافت.(2) پس از فتح مسالمت‏آمیز اورشلیم به دست مسلمانان، نام این شهر به «بیت‏المقدس» تغییر یافت و سومین حرم شریف گشت. در زمان فتح بیت‏المقدس، هیچ یهودی در شهر وجود نداشت؛ چرا که توسط مسیحیان از ورود به آن منع شده بودند و از سویی، مسیحیان با مسلمانان شرط کرده بودند که از ورود یهودیان به قدس جلوگیری کنند.
فلسطین در دو دوره جنگ‏های صلیبی، از طرف اروپاییان مورد تهاجم و غارت قرار گرفت. جنگ صلیبی اول در سال 1099م به بهانه رها کردن مرقد مقدّس حضرت مسیح علیه‏السلام از دست مسلمانان،(3) با سپاه 150 هزار نفری در حالی صورت گرفت که مسیحیان علامت صلیب بر سینه‏ها و دوش‏های خود نصب کرده بودند، بیت‏المقدس را تسخیر نمودند و 70 هزار نفر از مردان، زنان و حتی اطفال را قتل‏عام کردند. صلاح‏الدین ایوبی در سال 1187 م آن را باز پس گرفت. اروپاییان بار دیگر در سال 1248 م بر اثر لشکرکشی مجدّد صلیبی‏ها و قراردادی که با پادشاه وقت امضا کردند، بیت‏المقدس را تسخیر نمودند، اما دیری نپایید که در سال 1224 م مسلمانان دوباره بیت‏المقدس را از سلطه و اشغال غربی‏ها خارج کردند و به ساکنان آن اجازه دادند که با کمال آزادی در کنار مسلمانان زندگی کنند. از سال 1517م تا پیدایش جنبش صهیونیزم، بیت‏المقدس تحت اداره حکومت عثمانی بود. بدین‏سان، از سال پانزده هجری تا 1337 ه. (1917 م) جز در مدت یک قرن، بیت‏المقدس در دست مسلمانان بوده و پیروان مذاهب گوناگون از آزادی کامل مذهبی و رفت‏وآمد در آن شهر برخوردار بوده‏اند.
جنبش صهیونیسم
در اوایل دهه شصت قرن نوزدهم بعضی از متفکران یهود برای فعالیت و تلاش به منظور بازگشت به فلسطین و عمران آن، دعوت خود را آغاز کردند. هیرش کالیشر(4) خاخام(5) یهودی اولین کسی بود که این دعوت را در کتاب در جست‏وجوی صهیون در سال 1861 آغاز کرد. چند تن دیگر از یهودیان متفکر نیز با نگارش آثاری در این‏باره، زمینه مهاجرت هرچه بیش‏تر یهودیان و تشکیل دولت صهیونیستی را در اذهان مردم آماده کردند.
در میان متفکران یهودی، دو گونه اندیشه و طرز فکر را می‏توان مشاهده کرد. برخی از آنان روحیه مذهبی داشته، بیش‏تر جنبه عرفان یهودی را مطرح می‏کرده و آرزوی بزرگ اینان قیام قائم یهودیت بوده است. بر این اساس، در هنگام ظهور قائم در آخرالزمان، سلطنت خداوند، که تمام اقوام و قبایل زمین با او میثاق بسته‏اند، برای تمام بشریت تحقق خواهد یافت و تمام بشریت به سوی سرزمین‏هایی که تورات سرگذشت ابراهیم و موسی علیهماالسلام را در آن مکان‏ها ذکر کرده، روان خواهند شد. در قرن نوزدهم، هدف «عشّاق صهیون» ایجاد یک کانون روحانی برای نشر عقاید و فرهنگ یهودی در سرزمین صهیون بود. جالب توجه است که این صهیونیزم مذهبی، که فقط در بین گروه‏های محدودی رایج بود، هرگز به دشمنی با مسلمانان (که خود را به عنوان وابستگان به ذریّه ابراهیم علیه‏السلام و پیرو دین او تلقّی می‏کردند) برنخاست. این صهیونیزم روحانی، بیگانه و به دور از هرنوع برنامه سیاسی، برای ایجاد یک دولت و یا هر نوع سلطه‏ای بر فلسطین بود و هرگز رفتاری که نشانگر علاقه به درگیری بین جوامع یهودی و مردم عرب (مسلمان یا مسیحی باشد)، در پیش نگرفت.(6)
اما صهیونیزم سیاسی به وسیله تئودور هرتزل(7) خبرنگار یهودی تبار اتریشی، با دکترین اقامه دولت صهیونیستی در فلسطین، از سال 1882 م شکل گرفت. وی با تدوین این دکترین در کتاب خود به نام دولت یهود، پس از اولین کنگره صهیونیست جهانی در شهر «بازل» سوئیس به فکر عملی کردن این طرح پرداخت. هرتزل برخلاف صهیونیست‏های مذهبی، نسبت به خدا مطلقا شکّاک بود. او که اشتغال خاطرش عمدتا نه مذهبی، بلکه سیاسی بود، مسأله «صهیونیزم» را به شکلی جدید مطرح ساخت.
اصول کلی اندیشه سیاسی هرتزل عبارت بودند از:
1. یهودیان سراسر دنیا، در هر کشوری که باشند، مجموعا یک قوم را تشکیل می‏دهند.
2. یهودیان غیرقابل جذب و ادغام در ملت‏هایی هستند که در بین آنان زندگی می‏کنند و در آنان تحلیل نمی‏روند.
3. یهودیان همه وقت و همه جا تحت آزار و ظلم بوده‏اند.(8)
از دو اصل اول، ویژگی مهم «نژادپرستی» و از اصل آخر، ویژگی «اشغالگری و تجاوز» صهیونیسم پدید آمد. بر همین اساس، راه‏حل‏هایی که تئودور هرتزل ارائه می‏کند، نفی و ردّ ادغام یهودیان در ملت‏های دیگر، ایجاد نه تنها یک کانون و مرکز فرهنگی برای اشاعه ایمان یهودی، بلکه یک دولت یهودی می‏باشد که تمام یهودیان جهان در آن مجتمع شوند. البته این دولت باید در یک محل خالی و بی‏مدّعا مستقر شود. این بدان معناست که نباید به مردم بومی اهمیت داد و آن را به حساب آورد.
هرتزل، بنیانگذار صهیونیزم، «اوگاندا» را به عنوان مرکز دولت یهودی پیشنهاد کرد، ولی کنگره یهود با پیشنهاد وی مخالفت نمود و تأکید کرد که فلسطین و یا حداقل منطقه‏ای در جوار آن که بعدا بتوانند به فلسطین دست بیابند، باید به عنوان مرکز یهود انتخاب شود. نتیجه خوی نژادپرستی و تجاوزگری صهیونیزم سیاسی، نفی وجود مردم فلسطین بود. این اصل مسلّم، ریشه و منشأ تمام جنایات بعدی آنان است.
خانم گلد مایر در روزنامه ساندی تایمز (15 ژوئن 1969) اعلام کرد: «فلسطینی وجود ندارد. این‏طور نیست که تصور کنیم که یک خلق فلسطین در فلسطین وجود داشته که خود را به عنوان یک خلق فلسطینی تلقّی کرده‏اند و ما آمده‏ایم آنان را بیرون کرده و کشورشان را گرفته‏ایم. آنان اصلاً وجود ندارند»!(9)
پروفسور بنزیون دینر،(10) که اولین وزیر آموزش ملی دولت اسرائیل و دوست صمیمی داود بن گورین، بنیانگذار دولت اسرائیل، بود، در سال 1954 در مقدّمه کتاب تاریخ هاگاناه(11) از انتشارات سازمان صهیونیزم جهانی، می‏نویسد: «در کشور ما، جا برای کسی بجز یهودیان نیست؛ ما به اعراب خواهیم گفت: بیرون. اگر موافق نباشند یا مقاومت کنند، ما آنان را بیرون خواهیم کرد.»(12)
صهیونیزم سیاسی با سوء استفاده تاریخی از تورات، پیوسته ادعای ارضی و «حق الهی» مالکیت بر فلسطین را مطرح می‏کند. در نگرش آنان، همه چیز برای آنان مجاز است. وقتی «قوم برگزیده» خداوند و عامل مطلق باشند، شکنجه و بدرفتاری، ترور، تهدید و ارعاب و دستگیری‏ها، نقل و انتقال اجباری و تبعید دسته جمعی، انهدام اموال و مصادره آن‏ها و کشتارهای دسته جمعی را برای خود محفوظ می‏دانند. یک نمونه از این جنایات، کشتار «دیر یاسین» در 9 آوریل 1948 است.
مناخین بگین، که فرماندهی این جنایت را به عهده داشت، در کتاب خود، تحت عنوان قیام تاریخ ایرگون، می‏نویسد: «بدون پیروزی دیریاسین، دولت اسرائیل نیز وجود نمی‏داشت... "هاگاناه " حمله‏های پیروزمندانه‏ای در جبهه‏های دیگر نیز داشته است؛ اعراب وحشت‏زده فرار می‏کردند، در حالی که فریاد می‏زدند: دیریاسین.»
خانم گلدمایر و مناخین بگین می‏گویند: «این زمین به ما وعده داده شده بود و ما بر آن حق داریم.»(13)
موشه دایان نیز می‏گوید: «اگر بر تورات مسلّطیم، اگر خود را قوم تورات می‏دانیم، بایستی بر سرزمین‏های قضات و ریش سفیدان بیت‏المقدس، حبرون، اریحا و باز هم جاهای دیگر مسلّط شویم.»(14)
این مفهوم و وعده‏ها و حربه‏های تحقق آن، مثل واژه «قوم برگزیده» و «اسرائیل بزرگ، از نیل تا فرات» اساس ایدئولوژیک صهیونیزم سیاسی را تشکیل می‏دهد. استعمارگران همه زمان‏ها و همه اقوام همواره برای ضمیمه‏سازی و غصب و سلطه‏گری‏های خود توجیهی تراشیده‏اند. معمولاً بهانه آنان «برتری فرهنگی» بوده است که به مهاجم و غاصب، به اصطلاح یک مأموریت تمدن‏بخش از طرف نژاد خود برای دیگران اعطا می‏کرده و استفاده ابزاری از مذهب، پوششی برای سلطه یک گروه اجتماعی بر دیگری بوده است. اندیشه «قوم برگزیده» از نظر تاریخی و سیاسی، جنایت‏آفرین است؛ زیرا همواره تهاجم‏ها، توسعه‏طلبی‏ها و سلطه‏گری‏ها را مقدّس وانمود کرده است. اندیشه «قوم برگزیده» از نظر مذهبی پذیرفتنی نیست؛ زیرا هرجا برگزیدگان باشند، طردشدگان هم هستند.
بر مبنای چنین تفکری است که بن گورین با صراحت می‏گفت: «مسأله ما حفظ وضع موجود نیست، وظیفه ماست که دولتی متحرّک در جهت توسعه هرچه بیش‏تر ایجاد کنیم.»(15)
توسعه‏طلبی و تهاجم‏های وحشیانه حکومت اسرائیل از همین منطق ظالمانه و غیرانسانی صهیونیزم سیاسی سرچشمه می‏گیرد. بن گورین از سال 1937 مرزهای اسرائیل را بر اساس مراجع توراتی طرح کرده است. به عقیده او، سرزمین اسرائیل باید پنج منطقه را در برگیرد. جنوب لبنان تا رودخانه لیتانی (که بن گورین آن را «بخش شمالی اسرائیل غربی» می‏خواند)، جنوب سوریه و ماورای اردن (آنچه امروزه «اردن» نامیده می‏شود)، و فلسطین و صحرای سینا. آنان حتی شهر «حمص» در سوریه را با شهر «حمات»، که در سفر اعداد (باب 34 آیات 1و 2و 8) مرز شمالی کنعان را مشخص می‏سازد، یکی دانسته، برخی دیگر این شهر را حتی در ترکیه می‏دانند.(16) اصولاً اندیشه یک جنگ پیش‏گیرنده، که در آن ایده گسترش مرزها محقق شود، منطق نظام صهیونیستی است.
مناخین بگین در 12 اکتبر 1955 اعلام می‏کند: «من عمیقا معتقدم بدون لحظه‏ای تردید، باید یک جنگ پیش‏گیرنده علیه دولت‏های عرب به راه انداخت. بدین صورت، ما به دو هدف خواهیم رسید: ابتدا تخریب قدرت اعراب و سپس گسترش مرزهای خودمان.»(17)
به هر حال، برای اشغال سرزمین فلسطین، یهودیان جهان چندین مؤسسه مالی دایر کردند. هرتزل تلاش کرد سلطان (عبدالحمید دوم) عثمانی را در مقابل پرداخت چند میلیون سکّه طلا اغوا و موافقت وی را با تسلیم فلسطین به یهودیان جلب کند. اما از آن‏رو که سلطان عبدالحمید این پیشنهاد را رد کرده و تأکید نموده بود که سرزمین فلسطین متعلّق به مسلمانان است و حتی با پول همه یهودیان آن را نخواهد فروخت، یهودیان سرانجام دولت وی را در سال 1908 م سرنگون ساختند. هرتزل، که از این نیرنگ طرفی نبسته بود، راهی آلمان، ایتالیا و روسیه شد تا یهودیان را در اشغال فلسطین یاری رسانند، اما آن‏ها از این کار سرباز زدند؛ زیرا فلسطین سرزمینی است که مردم خودش را داشت، اگرچه تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی بود. پس از این، هرتزل به مشوّق اصلی و مروّج ایده صهیونیستی، یعنی بریتانیا، روی آورد و آنان نیز وعده مساعدت دادند.
به دنبال شروع جنگ جهانی اول (1914 م)، بریتانیا در دوم نوامبر 1917 م با موافقت فرانسه، امریکا ودیگر کشورهای غربی، بیانیه‏ای به شکل نامه‏ای از بالفور، وزیرخارجه انگلستان، به لردروچیلد، ثروتمند یهودی انگلستان، صادر کرد. بر اساس این نامه، که بعدا به «بیانیه بالفور» موسوم گشت، بالفور قول می‏دهد وطنی قومی برای یهودیان در فلسطین ایجاد کند.
در اعلامیه بالفور به صراحت آمده است: «دولت شاهنشاهی انگلستان نظر لطف مخصوصی به تشکیل وطن ملّی یهود در فلسطین دارد و در آینده‏ای نزدیک، نهایت سعی و کوشش در راه رسیدن به این هدف و تسهیل وسایل آن را مبذول خواهد کرد.»(18)
در سال 1918 همزمان با شکست ترکیه و اشغال فلسطین توسط بریتانیا، کشورهای یادشده تلاش کردند زمینه و بستر برپایی دولت یهودی را در فلسطین مهیّا سازند و در همین رابطه، جامعه ملل با قیمومیت بریتانیا بر فلسطین به منظور برپایی دولت یهودی در فلسطین موافقت نمود. بریتانیا نیز نماینده‏ای یهودی تبار به نام هربرت صاموئیل را در سال 1920 میلادی به فلسطین گسیل داشت تا مقدّمات کوچ یهودیان سراسر جهان به فلسطین را فراهم آورد. بریتانیای استعمارگر به موازات این اقدام، شروع به تجهیز و آموزش نظامی یهودیان کرد و مساحت‏های وسیعی از زمین‏های دولتی را در اختیار آنان قرار داد تا شهرک‏هایی احداث کنند. یهودیان با کمک انگلستان، اراضی فلسطینیان را تصاحب می‏کردند یا می‏خریدند. خود کشور انگلیس پنجاه هزار هکتار از اراضی فلسطین را که در دست دولت بود، به یهودیان واگذار کرد.
با وجود همه تلاش‏ها، تبلیغات و تمهیداتی که پس از بیانیه بالفور برای بازگشت یهودیان صورت گرفت، تنها 11% جمعیت فلسطین را تا سال 1922 میلادی یهودیان تشکیل می‏دادند (طبق سرشماری انگلیسی‏ها در 31 دسامبر 1922 م) و 89% بقیه آن اعراب مسلمان و مسیحی بودند.
سران صهیونیزم، که پس از جنگ جهانی دوم شاهد قدرت‏گیری روزافزون امریکا بودند، خود را به این کشور نزدیک نمودند. انگلستان اعلام کرد که طبق نظر سازمان ملل در روز 15 مه 1948 فلسطین را تخلیه کرده، جای خود را به سازمان ملل متحد می‏دهد. خروج پیر استعمار پس از آن صورت گرفت که در سال 1947 بریتانیا و امریکا توانستند از طریق سازمان ملل متحد قطعنامه تقسیم فلسطین را صادر کنند. به موجب این قطعنامه ظالمانه، فلسطین بین یهودیان اشغالگر ـ که تعدادشان از 15% جمعیت ساکن فلسطین فراتر نمی‏رفت و تنها 7% از سرزمین فلسطین را در اختیار داشتند، که آن هم عمدتا توسط دولت اشغالگر انگلیسی به آنان اعطا شده بود ـ تقسیم گردید. البته فلسطینیان، عرب‏ها و مسلمانان با تقسیم فلسطین مخالفت کردند و به جهاد و مبارزه خویش ادامه دادند. به هر صورت، ارتش انگلیس در تاریخ 14/5/1948 پس از واگذاری مراکز و تسلیحات نظامی خود به باندهای صهیونیستی و ابقای برخی از فرماندهان در خدمت اهداف یهودیان، خاک فلسطین را ترک گفت. بن گورین رهبر باندهای صهیونیستی، همزمان با خروج انگلستان از فلسطین و با سوءاستفاده از این وضعیت، تأسیس کشور «اسرائیل» در سرزمین‏های اشغالی را در 1948 اعلام کرد. دقایقی نگذشته بود که امریکا دولت صهیونیستی را به رسمیت شناخت و به دنبال آن، اتحاد جماهیر شوروی و سپس کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری و در نتیجه، سازمان ملل متحد این دولت غاصب را به رسمیت شناختند.
دولت اشغالگر صهیونیستی برای تثبیت موقعیت خود، به دنبال استقرار دولتش، حملات وحشیانه‏ای به مناطق عرب‏نشین آغاز کرد؛ مثلاً، در دیریاسین در یک حمله 250 نفر مردم بی‏گناه، زن، بچه و پیران را سر بریدند و ده‏ها هزار نفر را آواره کردند. برای ترساندن ساکنان فلسطین و ترغیب آنان به فرار، جنایات فجیعی را مرتکب شدند. به عنوان نمونه، زنان مسلمان را بدون پوشش سوار بر اتومبیل‏های سرباز می‏کردند و در شهرها می‏گرداندند. به سبب این اعمال خشونت‏آمیز و غیر انسانی، بیش از یک میلیون فلسطینی به کشورهای مجاور پناهنده و آواره شدند.
فلسطینی‏ها این ستمگری‏ها را بر نتافته، به نبرد با صهیونیست‏ها پرداختند. در این نبردها، نیروهایی از ارتش‏های عرب کشورهای مصر، اردن، سوریه، لبنان، عراق، سعودی، لیبی و سودان و همچنین نیروهای داوطلب اخوان المسلمین شرکت جستند، اما از یک سو، به دلیل ضعف تدارکاتی و تسلیحاتی این نیروها و از سوی دیگر، حضور استعمار بریتانیا و فرانسه در اغلب کشورهای منطقه و خیانت برخی رهبران علاوه بر حمایت امریکا و انگلستان از صهیونیست‏ها این نیروها شکست خوردند و این منجر به آوارگی صدها هزار فلسطینی به خارج از فلسطین گشت. به دنبال این جنگ، کرانه باختری، قدس و نوار غزه همچنان در دست فلسطینیان و به دور از اشغالگری صهیونیست‏ها باقی ماند، اما کرانه باختری و قدس تابع اردن، و نوار غزه تابع مصر گشت.
پس از جنگ 1948 کشورهای امریکا، فرانسه و انگلستان دولت غاصب صهیونیستی را به سلاح‏های پیشرفته (هسته‏ای، میکروبی و شیمیایی) مجهّز ساختند. به رغم ناکامی، فلسطینی‏ها دست از مقاومت و پای‏داری برنداشته، گروه‏های چریکی تشکیل دادند و این نیروها حمله به شهرها و شهرک‏های صهیونیستی داخل فلسطین را در دستور کار خود قرار دادند. البته دولت غاصب اسرائیل نیز برای ایجاد امنیت بیش‏تر و نیز عملی کردن توسعه‏طلبی خود، در سال 1956 در توطئه‏ای مشترک به همراهی انگلستان و فرانسه، تجاوز سه جانبه‏ای علیه مصر تدارک دیدند و نوار غزه و بخشی از صحرای سینا را اشغال کردند، اما بر اثر فشارهای جهانی و مقاومت فلسطینیان، ناگزیر از این مناطق خارج شدند.
انتفاضه فلسطین
مردم مظلوم فلسطین از همان ابتدا در برابر قیمومیت بریتانیا و باندهای صهیونیستی پای‏داری کرده‏اند و برای دفاع از زمین و پاس‏داری از مقدّسات، گروه‏های جهادی تشکیل داده و تظاهرات و اعتصاب‏های عمومی به راه انداخته‏اند. قیام‏های 1920، 1923 و 1929 که به «انقلاب براق» معروف گشت، از آن جمله است. شیخ عزّالدین قسّام با تشکیل گروه‏های اسلامی ـ جهادی به نبرد با انگلیسی‏ها و صهیونیست‏ها پرداخت و سرانجام، در سال 1935 به شهادت رسید. در پی شهادت عزالدین قسّام، فلسطین به رهبری حاج امین حسینی، مفتی اعظم قدس، یکپارچه قیام کرد و حسن سلامه، عبدالرحیم الحاج محمد و عبدالرحیم محمود و برخی دیگر از شاگردان شیخ عزالدین قسّام، عملیات متعددی بر ضد ارتش انگلیس و صهیونیست‏ها به اجرا گذاشتند.
در سال 1987 قیام و مبارزه یکپارچه مردم فلسطین در سرزمین‏های اشغالی ابعاد تازه‏ای گرفت. هسته اصلی این قیام، که «انتفاضه» نام گرفت، از مساجد ایجادشده است. همان‏گونه که اشاره شد، قیام‏ها و شورش‏های مردمی از زمان موجودیت اسرائیل در فلسطین وجود داشت، اما انتفاضه که در درون سرزمین‏های اشغالی و با به کارگیری کم‏ترین و ساده‏ترین سلاح‏ها ـ یعنی پرتاب سنگ به سوی سربازان اشغالگر ـ شکل گرفتند، بیانگر آن است که مردم فلسطین از اقدام‏های دیپلماتیک دولت‏های عربی و گروه‏های سازشکار مانند «ساف» ناامید شده‏اند و خود باید اقدامی برای رهایی خویش انجام دهند. یکی از ویژگی‏های انتفاضه، اسلامی بودن آن است. گرایش‏های اسلامی، که در دهه 80، در سرزمین‏های اشغالی پدیده آمده، گرایش‏هایی هستند که به اسلام سیاسی معتقدند.
دو گروه مهم مبارزان انتفاضه عبارتند از: 1. جنبش جهاد اسلامی؛ 2. حماس.
1. جنبش جهاد اسلامی
این جنبش، که شاخه انشعابی «اخوان المسلمین» است و به رهبری دکتر فتحی شقاقی در سال 1980 تشکیل گردیده، از گروه‏های فعّال در مبارزه مردم فلسطین علیه اسرائیل غاصب است. علت انشعاب «جنبش جهاد اسلامی» از «اخوان المسلمین» آن بوده است که اخوان المسلمین با تکیه بر کادرسازی و تربیت نیروی انسانی، کم‏تر به مبارزه عملی می‏پرداخت، ولی جهاد اسلامی به جنبه عملی توجه بیش‏تری داشته است. تشکیل این جنبش از بازتاب‏های انقلاب اسلامی ایران در فلسطین است که از اصولی مانند جهاد، شهادت و فداکاری در راه هدف پی‏روی می‏کند. جهاد اسلامی با اعتقاد به شیوه مبارزه مسلّحانه در داخل فلسطین، در به راه انداختن انتفاضه نقش مهمی داشته، و از رهبران آن محسوب می‏شود.
در واقع، جنبش جهاد اسلامی پاسخی به دو طیف حاکم بر فلسطین بود: یکی «ساف» که به مبارزه بدون اسلام روی آورده بود و دیگری «اخوان المسلمین» که سیاست اسلام بدون مبارزه را الگوی خود قرار داده بود. اما ایدئولوژی جهاد اسلامی حاصل درآمیختن اسلام‏گرایی و ملّی‏گرایی است.
2. حماس
جنبش مقاومت اسلامی (حماس) حرکت مقاومت فلسطینی است و وجه تمایز آن با دیگر سازمان‏ها صبغه اسلامی و در پیش گرفتن مکتب اسلام به عنوان راه پیروزی و رهایی فلسطین و نیز تلاش در جهت ایجاد وحدت کلمه و یکپارچگی، آزادی فلسطین و برپایی حکومت اسلامی در فلسطین است.واژه «حماس» اختصاری و برگرفته از حروف نخست «حرکت»، «مقاومت» و «اسلام» و مفهوم آن، نیرو، شهامت، عزم و اراده و شجاعت است. این جنبش در تاریخ 14/12/1987 رسما اعلام موجودیت نمود.
حماس همان اخوان المسلمین است، منتها در مرحله جدید و تکاملی آن قرار دارد که مرحله عمل است. اخوان المسلمین، که تا آن زمان اعتقاد به کادرسازی و تربیت نیروی انسانی داشت، بنابر گفته رهبر حماس، این سازمان به مرحله عمل رسیده است. با تشکیل حماس، مرحله جدیدی برای اخوان المسلمین به وجود آمد؛ یعنی در واقع، حماس شاخه نظامی اخوان المسلمین است. رهبری معنوی حماس با شیخ احمد یاسین است.اوج‏گیری و گسترش دو جنبش مزبور (جهاد اسلامی و حماس) به گسترش بیداری اسلامی به طور عام مرتبط است که سراسر جهان عرب و جهان اسلام را فرا گرفته است. این نهضت اسلامی ملهم از انقلاب اسلامی ایران و متأثر از بنیش‏های بنیانگذار آن یعنی امام خمینی قدس‏سره می‏باشد. حضرت امام قدس‏سره دشمن‏شناسی فوق‏العاده‏ای داشتند. ایشان بر اساس آموزه‏های دینی، که تجربیات مبارزات سیاسی ایشان نیز مؤیّد آن است، بر این باور بودند که دشمنان دینی ما، از جمله امریکا و انگلستان و اسرائیل غاصب، مثل سگ‏هایی هستند که اگر ما یک قدم عقب‏نشینی کنیم نه تنها آن‏ها نیز از درِ مسالمت در نیامده و یک قدم عقب‏نشینی نمی‏کنند، بلکه ده قدم جلوتر می‏آیند.
اسرائیل غاصب، که شعار «از نیل تا فرات» را می‏دهد، امروزه سوء استفاده و فعالیت گسترده‏اش از وضعیت آشفته عراق در خرید اراضی مردم عراق با همان نقشه‏ای صورت می‏گیرد که در فلسطین اشغالی و به راهنمایی انگلیسی‏ها صورت گرفت. این مؤید نیّت پلید عملی کردن این شعار در فرصت مناسب است و از این‏رو، نمی‏تواند صلح‏طلب باشد. بنابراین، طبیعی است که نه مردم فلسطین و نه گروه‏های مبارز فلسطینی و نه جهان اسلام نمی‏توانند نسبت به مذاکرات صلح خاورمیانه خوش‏بین باشند.
وظیفه دولت‏های اسلامی در دفاع از فلسطین
حضرت امام خمینی قدس‏سره با به دست گرفتن ابتکار عمل، در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی (1358 ه.ش) با اعلام آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان «روز جهانی قدس» دفاع مردم مظلوم فلسطین با شیوه مبارزه مسلحانه و مبتنی بر اسلام سیاسی را تأیید و همه مسلمانان را به حمایت از این نهضت فرا خواندند.
در قسمتی از پیام حضرت امام قدس‏سره در این خصوص آمده است: «روز قدس، جهانی است و روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است، روز مقابله ملت‏هایی است که در زیر فشار ظلم امریکا و غیر امریکا بودند. روزی است که باید مستضعفین مجهّز بشوند در مقابل مستکبرین و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند. روزی است که بین منافقین و متعهدین امتیاز [جدایی] خواهد شد. متعهدین، امروز را روز قدس می‏دانند و عمل می‏کنند به آنچه که باید بکنند و منافقین و آن‏هایی که با ابرقدرت‏ها در زیر پرده آشنایی دارند و با اسرائیل دوستی دارند، در این روز بی‏تفاوت نیستند و یا ملت‏ها را نمی‏گذارند که تظاهرات کنند.
روز قدس روزی است که باید سرنوشت ملت‏های مستضعف معلوم شود. باید ملت‏های مستضعف در مقابل مستکبرین اعلان وجود بکنند، باید همان طوری که ایران قیام کرد و دماغ مستکبرین را به خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملت‏ها قیام کنند واین جرثومه‏های فساد را به زباله دان‏ها بریزند.
روز قدس، روزی است که باید همّت کنند و همّت کنیم که قدس را نجات بدهیم. روز قدس روزی است که باید به این روشن‏فکرانی که در زیر پرده با امریکا و عمّال امریکا روابط دارند، هشدار داد؛ هشدار به این‏که اگر از فضولی دست برندارند، سرکوب خواهند شد. روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است و روز حکومت اسلامی است.»(19)
دولت‏های اسلامی و همه مسلمانان باید از انتفاضه فلسطین حمایت کنند. حمایت ما از مردم مظلوم فلسطین نه تنها یک حق مشروع در اسلام و حقوق بین‏الملل معاصر، بلکه به عنوان یک وظیفه دینی، ملّی و انسانی است که ریشه در سه اصل دارد:
1. آموزه‏های دینی؛ 2. مقتضای منافع ملی؛ 3. حمایت از حقوق بشر.
دلیل اول: تکلیف شرعی همه مسلمانان

یکی از وظایف شرعی غیرقابل تردید یکایک مسلمین و نیز یکی از اصول کلی سیاست خارجی دولت‏های اسلامی، دفاع از امّت اسلامی، بلکه حمایت از همه مظلومان و مستضعفان جهان، به عنوان بخشی از جهاد دفاعی و نبرد مشروع در برابر متجاوزان و ستمگران است. آیات متعدد قرآن، سنّت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و معصومان علیهم‏السلام ، عقل و اجماع فقها و دانشمندان اسلام‏شناس بر این وظیفه دلالت دارند.
1. قرآن کریم: گذشته از آیاتی که به طور عام بر جنگ با متجاوزان دلالت دارند،(20) مانند آیاتی که علت اجازه برای جهاد را «مظلومیت» (مورد ظلم قرار گرفتن) و اخراج از کاشانه و آواره ساختن مؤمنان از وطن خود از سوی ستمگران می‏داند،(21) و یا آیاتی که دستور نبرد همگانی با همه کسانی می‏دهد که با مسلمانان و جامعه مؤمنان نبرد می‏کنند، از جمله این‏که «در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما مسلمانان و مؤمنان می‏جنگند، ولی تجاوزگر نباشید که خدا تجاوزگران را دوست ندارد»،(22) آیات زیر به طور خاص مستند ادعای ما هستند:
1. «... آن کسانی که ایمان آوردند ولی مهاجرت نکردند، هیچ‏گونه ولایت (دوستی و تعهدی) در برابر آن‏ها ندارید، تا زمانی که هجرت کنند، و تنها اگر در (حفظ) دین (خود) از شما یاری بطلبند، بر شما لازم است که آن‏ها را یاری کنید، جز بر ضدّ گروهی که میان شما و آن‏ها پیمان (ترک مخاصمه) است و خداوند به آنچه عمل می‏کنید بیناست.» (انفال: 73)
آن‏گاه در تعلیل لزوم دفاع مسلمانان از یکدیگر و جعل ولایت می‏فرماید:(23) «کسانی که کافر شدند، یار و یاور و مدافعان یکدیگرند. اگر شما این دستور را انجام ندهید، فتنه و فساد عظیمی در روی زمین رخ می‏دهد.» (انفال: 73)
2. «کسانی که پس از آن‏که مورد ظلم قرار گرفتند، یاری بطلبند، ایرادی بر آن‏ها نیست، ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم می‏کنند و در زمین به ناحق ظلم روا می‏دارند.» (شوری: 41و42) این آیه در صورتی می‏تواند مستند موضوع بحث واقع شود که «انتصار» را به معنای «یاری طلبیدن»(24) معنا کنیم.
3. «چرا در راه خدا و (در راه) مردان و زنان و کودکان که (به دست ستمگران) تضعیف شده‏اند، پیکار نمی‏کنید؟ همان افراد (ستم‏دیده‏ای) که می‏گویند: پروردگارا! ما را از این شهر (مکّه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر و از طرف خود برای ما سرپرستی قرار ده و از جانب خدا، یار و یاوری برای ما تعیین فرما.» (نساء: 75)
آن‏گاه در ادامه می‏فرماید: «آنان که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می‏کنند و آن‏ها که کافرند در راه طاغوت پیکار می‏کنند. (نساء: 76)؛ یعنی ضمن ترغیب مؤمنان به یاری مظلومان و مبارزه برای رهایی مستضعفان، آن را از مصادیق جهاد در راه خدا می‏داند.
مؤلف کتاب پیام قرآن ذیل همین آیات می‏نویسد: «روشن است که جهاد برای حمایت از مظلومان و مستضعفان نیز جهاد دفاعی است؛ دفاع از مظلومان در برابر ظالمان.»(25)
4. آیاتی که مؤمنان را برادر یکدیگر دانسته، آن‏ها را به صلح و صفای بین یکدیگر ترغیب نموده است. هر طایفه‏ای که به جنگ تجاوزکارانه روی آورد، سایر مسلمین باید با آنان پیکار کنند تا به فرمان خدا باز گردند. (حجرات: 9،15)
2. سنّت پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و معصومان علیهم‏السلام : در سنّت نبوی و ائمّه معصومان علیهم‏السلام نیز سفارش‏های زیادی به این امر شده است؛ چه این‏که در اسلام، مسؤولیت مقابله با تهدید و ارعاب وظیفه‏ای همگانی است که باید همه یکپارچه در برابر عوامل تهدید و ارعاب بایستند و از مظلوم دفاع کنند و خصم ظالم باشند. چنان‏که دستور نورانی امیرالمؤمنین علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام مبنی بر این‏که «همواره خصم ظالم و یار و یاور مظلوم باشید»(26) همواره بر تارک عالم می‏درخشد و بیانگر تعالی اصول حقوقی اسلام و حقّانیت این نظام حقوقی است. در روایتی از پیامبر عظیم‏الشأن اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده است که فرمودند: «هرکس فریاد دادخواهی هر مظلومی (اعم از مسلمان یا غیر مسلمان) را بشنود که مسلمانان را به یاری می‏طلبد، اما به کمک او نشتابد، مسلمان نیست.»(27)
در روایت دیگر فرمودند: «یاری نمودن ضعیفان، بهترین و با فضیلت‏ترین صدقه‏هاست.»(28)
بر اساس روایات فراوان، مسلمانان و مؤمنان برادر یکدیگرند دانسته شده،(29) مانند روح واحدند،(30) راهنما و نگهبان و یار و غمخوار یکدیگر هستند،(31) در مقابل دیگران «ید واحده» بوده،(32) دشمنان را از یکدیگر دفع می‏کنند(33) و باید به حل معضلات و گره‏گشایی یکدیگر اهتمام داشته، در این زمینه تلاش نمایند، و گرنه از زمره مسلمانان واقعی خارج هستند.(34)
در صحیح بخاری نیز از آن حضرت روایت شده است که فرمودند: «همه مسلمانان برادر یکدیگرند، به همدیگر ظلم نمی‏کنند و در مقابل دشمنان یکدیگر را رها نمی‏کنند و به خود وانمی‏گذارند.»(35) در مسند احمد بن حنبل نیز از آن حضرت روایت شده است: «هرکس که نزد او مؤمنی خوار شود، ولی او را یاری نکند، در حالی که قادر بر نصرت اوست، خداوند ـ عزّوجل ـ روز قیامت نزد تمام خلایق او را خوار خواهد نمود.»(36)
مؤلف فتح الباری در شرح حدیث نبوی در دفاع از مظلوم می‏نویسد: «کسی که قدرت بر نجات مظلوم دارد، بر او لازم است که به هر طریق ممکن، ظلم را از او دفع کند و قصد او در دفاع، کشتن ظالم نیست، بلکه مقصود، دفع ظالم است و در این صورت که دفاع می‏کند، خون ظالم هدر است و فرقی نمی‏کند که دفاع از خویش باشد یا از دیگری.»(37)
علاوه بر آن، سنّت عملی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در انعقاد پیمان‏های دفاعی به عنوان یاری مظلومان، آن‏چنان که در «خلف الفضول» صورت گرفت،(38) یا به عنوان «اعلام همبستگی و حمایت متقابل» آن‏چنان که در پیمان با «بنی ضُمرة»(39) و «خزاعه»(40) انجام شد، گواه این امر است. در پیمان جوان‏مردان (حلف الفضول) افراد شرکت‏کننده، از جمله حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سوگند یاد کردند که در یاری مظلوم و مقابله با ظالم ید واحده باشند تا آن‏که ظالم حق مظلوم را بپردازد و این پیمان مادامی که دریا کنار ساحل خود را مرطوب کند (یعنی برای همیشه تاریخ) استوار است.(41) و در احادیث آمده است که «در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی شدم که اگر حالا (پس از بعثت) نیز مرا به آن پیمان بخوانند، اجابت می‏کنم؛ یعنی حالا نیز به عهد و پیمان خود وفادارم.»(42) ابن هشام نقل می‏کند که آن حضرت درباره پیمان مزبور می‏فرمودند: «من حاضر نیستم پیمان خود را به هیچ وجه نقض کنم، اگرچه در مقابل آن گران‏بهاترین نعمت را در اختیار من بگذارند.»(43)
ایراد برخی از نویسندگان مانند محمد حسنین هیکل به استدلال به این پیمان مبنی بر این‏که «این یک پیمان خاصی بود مربوط به روابط داخلی بین مردم و ربطی به روابط خارجی، که بر اساس شرع تنظیم می‏شود، ندارد»(44) وارد نیست؛ زیرا ـ همان‏گونه که اشاره شد ـ روح حاکم بر این پیمان، دفاع از مظلوم بود که پس از بعثت نیز جرو دستورات و جهت‏گیری‏های اسلامی در امور سیاسی و اجتماعی تثبیت گردید.(45) همچنان که پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله اشاره فرمودند، گرچه این پیمان بیست سال قبل از بعثت منعقد شد، ولی اگر پس از بعثت نیز آن حضرت را به آن پیمان دعوت می‏کردند، آن حضرت اجابت می‏فرمودند.(46) اگر هم ممنوعیت این امر را به دلیل مداخله بدانیم، فرقی در روابط خصوصی یا بین‏المللی نمی‏کند؛ چه این‏که در روابط خصوصی افراد نیز مداخله نامشروع است. علاوه بر آن‏که در پیمان‏های «بنی ضمره» و «خزاعه»، باید در نظر داشت که سرزمین جزیرة‏العرب واحدهای سیاسی آزاد و مستقل دارای حاکمیتی را در خود جای داده بود که به مثابه تابعان حقوق بین‏الملل امروزین، یعنی کشور ـ قبیله(47) بودند و بسیاری از روابط مدینه با کشور ـ قبیله‏های پراکنده در جزیرة‏العرب مانند روابط آن‏ها با کشور ـ شهرهای اطراف آن به عنوان قواعد بین‏المللی تلقّی می‏شد.(48)
3. دلیل عقلی: در موضوع بحث به دو نحو می‏توان به دلیل عقلی استدلال کرد:
الف. همه مسلمانان، امّت واحده به حساب می‏آیند و در این صورت، هرگونه ستمگری به هر کشور اسلامی یا جمعیت مسلمانان، ستم به همه آنان محسوب شده، دفاع از آنان دفاع از خود قلمداد و به حکم عقل واجب می‏گردد. از این‏رو، برخی از فقها وجوب جهاد دفاعی در مقابل هجوم کفار و صهیونیست‏ها بر کشورهای اسلامی و کشتار مردان و زنان و استیلای بر اموال و هتک نوامیس و تخریب معابد و مساجد و نیز مبارزه با تسلط آنان بر کشورهای اسلامی و شؤون و فرهنگ و اقتصاد مسلمانان را یک ضرورت عقلی و شرعی می‏دانند.(49)
ب. دفاع از مظلوم، یکی از آموزه‏های فطری است که هر عقل سلیمی آن را تأیید می‏کند. این مسأله آن‏قدر بدیهی است که حتی کودکان نیز آن را درمی‏یابند؛ چنان‏که در فیلم‏هایی که حاکی از ادبیات یک ملت هستند و برای کودکان تهیه می‏شوند، این مسأله در سناریوی آن‏ها لحاظ می‏شود. به عبارت دیگر، دفاع از مظلوم و دشمنی با ستمگران و متجاوزان از بارزترین پسندیده‏های عقلی است که همواره در باب حسن و قبح عقلی بدان استناد می‏کنند.
4. اجماع: در اظهارنظرهای فقها و اندیشمندان شیعه و سنّی دیده می‏شود که با تعابیر گوناگون، ادعای اتفاق وعدم اختلاف در اصل حکم مزبور نموده‏اند، که به نقل چند نمونه از آن بسنده می‏شود:
1. امام خمینی قدس‏سره می‏فرمایند: «اگرکشورهای (بلاد) اسلامی و مرزهای آن را دشمنان احاطه کنند که به واسطه آن بر اسلام و امّت اسلامی بترسند، بر همه مسلمین واجب است بدون هیچ قید و شرطی، با تمام وسایلی که در توان دارند و با جان و مال خود، از آن دفاع کنند.»(50)
2. آیة‏الله شیخ محمدمهدی شمس الدین: «از مسلّمات دینی، حرمت بی‏مبالاتی به تجاوز کفّار بر مسلمانان و احساس بی‏تفاوتی در این مسأله است.»(51)
3. دکتر محمصانی ضمن شمارش موارد جهاد دفاعی، یکی از اقسام آن را دفع تجاوز متجاوزان و ستمگران و کسانی می‏داند که مسلمانان را از خانه‏هایشان آواره ساخته و از وطنشان اخراج کنند؛ آنچه برای امّت فلسطین در قرن بیستم پیش آمد، و می‏افزاید: «جهاد در این وضعیت، نه تنها جایز و مشروع ،بلکه از واجب‏ترین فرایض دینی و ملّی و اجتماعی است و از مقوّمات و استوانه‏های کرامت و احترام وطن و ساکنین در آن است.»(52)
4. عمر احمد الفرجانی: «اسلام قلمرو مکانی خاصی برای دفاع از مظلوم معیّن نکرده است. هرجا که ظلمی رخ بدهد، ولو در داخل کشورهای دیگر غیراسلامی، جهاد برای رفع ظلم از مسلمانان یا غیر مسلمانان مشروع است.»(53)
5. شیخ ناصرالدین البانی نیز با صحّه گذاشتن بر جهاد دفاعی علیه دشمنی که به برخی از بلاد مسلمانان حمله نموده است، مصداق بارز آن را اسرائیل غاصب دانسته، می‏گوید: «تمام مسلمانان در قضیه فلسطین گنه‏کارند، تا آن زمان که اشغالگران صهیونیست را از سرزمین فلسطین بیرون برانند.»(54)
دلیل دوم: مقتضای منافع ملّی ما
منافع ملّی کشورها مهم‏ترین پارادایم برای تصمیم‏گیری است. از این‏رو، «ملت‏هایی که منفعت ملّی خود را نشناسند، خطر نابودی خودشان را به وجود می‏آورند. ملت‏ها همانند انسان‏ها (با درست نشناختن منافع ملّی خود) می‏توانند خودکشی کنند»؛(55) چه این‏که سیاست در سطح جهان یعنی بررسی تلاقی یا تزاحم منافع ملّی کشورها در موضوعات مختلف(56) و تعارضات بین‏المللی به عنوان بازتاب برخورد و تصادم منافع ملّی بازیگران مختلف بین‏المللی است.(57) آن‏چنان‏که هونتزینگر سیاست بین‏المللی را در واقع نظام وسیع تنظیم منافع ملّی متقابل می‏داند.(58) منافع ملی حیاتی‏ترین نیازهای یک دولت را شامل می‏شود که در برگیرنده حفظ و بقا و استقلال و تمامیت ارضی، امنیت و رفاه اقتصادی است.(59) هونتزینگر در تعریف «منافع ملّی» می‏گوید: «نخستین هدفی که هر دولت تعقیب می‏کند، نگه‏داری خویش است. هر دولتی می‏کوشد لااقل بقای خود را تأمین کند.»(60)
نویسنده دیگری اظهار می‏دارد: «هر واحد سیاسی جهت دفاع از موجودیت و حرکت خود، منافعی را تعیین می‏کند و در مقام ایجاد امنیت برای آن‏ها برمی‏آید.»(61)
به نظر می‏رسد امنیت ملّی و منافع ملّی ما با همه مسلمانان، به ویژه ملت فلسطین، گره خورده‏اند. از این‏رو، حمایت‏های اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی در حد توان از ملت‏های مسلمان دیگر، بخصوص ملت فلسطین، نه تنها با منافع ملّی ما تعارض ندارد، بلکه در جهت تأمین منافع ملّی ایران به حساب می‏آید؛ زیرا:
اولاً، منافع ملّی یک کشور فقط در مرزهای جغرافیایی آن محدود نمی‏شوند. از این‏رو، دولت‏ها به میزان هزینه‏هایی که در کشورهای دیگر مبذول می‏دارند، از توان و قدرت تصمیم‏گیری و تأثیرگذاری بیش‏تری نیز در آینده آن کشور و معادلات منطقه‏ای برخوردار می‏باشند. اصولاً بخشی از امنیت ملّی هر کشوری در خارج از مرزهای آن کشورها تأمین می‏شود. ما نمی‏توانیم در خاک خودمان بمانیم و توقّع داشته باشیم که امنیتمان تأمین گردد؛ همچنان که دشمن بیکار ننشسته، در اقصی نقاط جهان، پایگاه زده، موجبات تهدید امنیت ملی ما و دیگر همسایگان را فراهم آورده است.
ثانیا، حفظ موجودیت، استقلال و تمامیت ارضی و امنیت ملّی کشور، که از عناصر کلیدی و حیاتی تشکیل دهنده منافع ملّی می‏باشند، نیازمند صرف چنین هزینه‏ها و کمک‏های به ملت‏هایی که در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند، می‏باشد. واقعیت آن است که مردم مظلوم و مبارز فلسطین از ما نیز دفاع می‏کنند و ما کم‏ترین وظیفه خود، یعنی تدارکات و پشتیبانی را انجام می‏دهیم؛ همان‏گونه که رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمودند: «اگر صهیونیست‏های افزون‏طلب گرفتار انتفاضه نبودند، بدون تردید برای سیطره بر مصر و سوریه و لبنان و دیگر کشورهای خاورمیانه وارد عمل می‏شدند.»
هسته‏های مقاومت و مبارزاتی و نهضت‏های آزادی‏بخش در سراسر جهان اسلام به عنوان یکی از مهم‏ترین اهرم‏های قدرت، برای جمهوری اسلامی است که ابرقدرت‏ها را ترسانده، موجب بازدارندگی آن‏ها از عملی کردن نیات امپریالیستی آنان می‏گردد و کمک به این مردم مبارز، یعنی استحکام بخشیدن به سنگرهای دفاعی خود. آینده‏نگری و تأمین منافع بلندمدت، خود بهترین دلیل بر انجام چنین اقداماتی می‏باشد؛ زیرا آرمان‏ها و اهداف توسعه‏طلبانه رژیم صهیونیستی هرگز به فلسطین محدود نبوده، بلکه آرزوی سیطره بر جهان اسلام، بخصوص ام‏القرای آن یعنی جمهوری اسلامی ایران، را در سر می‏پروراند. این کمک‏ها یکپارچگی ما را بهتر حفظ می‏کند و قدرت جمعی ما را بر دشمنان افزون می‏سازد و برای مصونیت خود ما از خطرات دشمن مفیدند.
یکی از دشمنان قسم خورده علیه ایران، اسرائیل است. اسرائیلی‏ها تلاش می‏کنند در کشور همسایه ما نفوذ نمایند. آنان سعی می‏کنند در خلیج فارس، آسیای مرکزی و قفقاز حضور فعّال داشته باشند و این را هم تصریح کرده‏اند که ما سعی می‏کنیم در حیاط خلوت ایران نفوذ کنیم. «حیاط خلوت» ما کشورهای همسایه ما (مثل آذربایجان، ترکیه، ارمنستان و کشورهای خلیج فارس) است و اسرائیلی‏ها می‏خواهند با برقراری رابطه با همسایه‏های ما، برما فشار وارد کنند. ما هم اگر قرار باشد اقدام متقابل انجام دهیم و توازنی بین امکانات ما و دست‏رسی‏های اسرائیل فراهم باشد، حتما باید با کشورهایی که با اسرائیل هم مرزند، رابطه داشته باشیم. به همین دلیل، با لبنان و سوریه ـ به عنوان دو کشور هم مرز اسرائیل ـ رابطه استراتژیک داریم و این در حقیقت، کمک بزرگی به حفظ امنیت ملّی خودمان است. سوریه متحد ماست و در لبنان، حزب‏الله متحد ما، و این‏ها در کنار مرز اسرائیل قرار دارند. اگر اسرائیلی‏ها در آذربایجان و ترکمنستان نفوذ کنند، یکی از اهدافشان فشار آوردن بر ایران است و ما هم باید کار متقابل انجام دهیم تا توازن منطقه‏ای به وجود آید. در بسیاری از موارد، امنیت کشورها در سایه توازن استراتژیکی بین نیروهای مختلف با عوامل ایجادکننده قدرت در منطقه حاصل می‏شود. اگر اسرائیلی‏ها بیایند و در جای جای کشورهای همسایه نفوذ کنند، به این معناست که هر وقت خواستند، می‏توانند بر ما فشار آورند و ما وسیله مناسبی برای خنثی کردن فشار آن‏ها نداریم.
دلیل سوم. وظیفه انسانی ما و همه مردم آزاده جهان
حضرت محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در زمان جاهلیت عرب و پیش از ظهور اسلام، اقدام به پیمان مقدّس یاری ستم‏دیدگان به نام «حلف الفضول» نمودند. روشن است که این عمل نه از باب آن‏که پیامبر خدا بود، بلکه به عنوان یک انسان آزاده صورت پذیرفت. آن‏گاه حضرت پس از مبعوث شدن به پیامبری نیز فرمودند: تا همیشه تاریخ بر این پیمان پایبندم.
دکتر صبحی محمصانی در یک تحلیل می‏نویسد: «روابط اجتماعی در سطح خرد و کلان، مبتنی بر عدل و همکاری برای وصول به این هدف و نیز مبتنی بر جلوگیری از ظلم و تخلّف است. قرآن کریم در آیات متعددی، از جمله در آیه 2 سوره مائده، 75 سوره نساء و 251 سوره بقره، به انجام این واجب دستور می‏دهد. منشأ وجوب همکاری و تعاون در مبارزه با ظلم و فساد در زمین، اخوّت و برادری انسانی و نیز همبستگی و تعهد اجتماعی لازم بین بشر است. پس هر تجاوزی بر هر یک از ابنای بشر به عنوان تجاوز به همه آنان قلمداد می‏شود؛ چنان‏که در آیه 32 سوره مائده بدان اشاره نموده است. جهاد دفاع از عدل و جلوگیری از ظلم، فقط در مورد ظلم بر دولت اسلامی مشروع نیست، بلکه دفاع از هر دولت مظلوم دیگر، هرچند غیراسلامی، جایز است و در صورت وجود پیمان همکاری متقابل، واجب می‏شود.»(62)
استاد شهید علّامه مطهری نیز در این زمینه می‏فرماید: «هرگاه گروهی با ما نخواهد بجنگد، ولی مرتکب یک ظلم فاحش نسبت به یک عده افراد انسان‏ها شده است، و ما قدرت داریم آن انسان‏های دیگری را که تحت تجاوز قرار گرفته‏اند نجات دهیم، اگر نجات ندهیم، در واقع به ظلم این ظالم نسبت به آن مظلوم کمک کرده‏ایم. ما در جایی که هستیم، کسی به ما تجاوزی نکرده، ولی یک عده از مردم دیگر، که ممکن است مسلمان باشند و ممکن است مسلمان هم نباشند، اگر مسلمان باشند، مثل جریان فلسطینی‏ها که اسرائیلی‏ها آن‏ها را از خانه‏هایشان آواره کرده‏اند، اموالشان را برده‏اند، انواع ظلم‏ها را نسبت به آن‏ها مرتکب شده‏اند، ولی فعلاً به ما کاری ندارند، آیا برای ما جایز است که به کمک این مظلوم‏های مسلمان بشتابیم برای نجات دادن آن‏ها؟ بله، این هم جایز است، بلکه واجب است. این هم یک امر ابتدایی نیست. این هم به کمک مظلوم شتافتن است، برای نجات دادن از دست ظلم، بالخصوص که آن مظلوم مسلمان باشد.»(63)
در حقوق بین‏الملل معاصر نیز حقوق بشر از حقوق بنیادین و غیرقابل انتقال تلقّی شده که زیستن به عنوان نوع بشر، بر پایه آن‏ها استوار است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات