
سکینه نعمتی
اسلام جامعهای را میطلب که عزیز، مستقل و متکی به خود باشد و ملتی را طالب است که سرآمد ملل گردد. در هر زمانی امت اسلامی باید الگو و پیشروی سایرین قلمداد شود و لازمه این کار دستیابی به بهترین ابزار زمانه است تا کمال جامعه اسلامی را تضمین کند. امروز چرخ زندگی بر پایه علم میچرخد و هیچ شانی از شوون حیات بشر جز با کلید علم به انجام نمیرسد از سوی دیگر اسلام، علمآموزی را به عنوان تکالیفی شرعی برای مسلمانان به شمار آورده است و تفسیر علمای دین از این الزام عمدتا منحصر در فقه و احکام آن بوده است با روند توسعه معاصر هماهنگ نیست.
استاد مطهری ضمن تقسیم علوم به دینی و غیردینی میافزاید: "جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضاء میکند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است علم دینی بخوانیم (1)". امروزه باید سیاست را از علوم لازم و ضروری هر جامعهای دانست؛ لذا مسلمانان ناگزیر از تعلیم و تعلم آن هستند چرا که اگر سیاست را علم تدبیر جامعه و مدیریت اجتماع بدانیم هیچ مجموعه انسانی بیسیاست نخواهیم داشت و اگر آن را چیزی جز فریب و نیرنگ برای جلب منافع ندانیم در آن صورت حداقل برای گریز از مهلکههای جانی و مالی در اجتماع و فرد چارهای از فراگیری آن نداریم (2). به قول استاد "یک سیاستمدار تا درس سیاست نخوانده باشد نمیتواند در دنیای امروز سیاستمدار خوبی باشد."
اگر سیاست را در معنای دوم محصور کرده و لازم بدانیم در آن صورت، ضرورت این علم یک وجوب مقدمی برای حراست از کیان و عزت جامعه اسلامی تلقی میگردد و اگر آن را در معنای اول محسوب کنیم مثل سایر علوم مورد تاکید اسلام، دارای وجوب نفس تهیوئی خواهد بود که یک وجوب استقلالی است (3). در حوزه اندیشه سیاسی اسلام بیتردید باید شهید مطهری را یکی از نظریهپردازان انقلاب به حساب آورد که با ژرفای اندیشه و وسعت نظر خویش کوشیده مدلی جامع از پدیده انقلاب در اسلام ارائه دهد و به شرح و بیان علل وقوع، ابعاد مختلف و ارکان آن بپردازد.
1- تعریف انقلاب:
بیگمان ارائه تعریف دقیق، روشن و جامع از انقلاب به هیچ روی آسان نیست به همین خاطر هر کدام از متخصصان علوم سیاسی و جامعهشناسی سعی نمودهاند به نحوی موضوع را تبیین نمایند و لذا حجم انبوهی از ادبیان انقلاب فراهم آمده است اما کاربرد اصطلاح انقلاب آنقدر متنوع و گوناگون است که دستیابی به یک اجماع نظر را دشوار مینماید. به عنوان نمونه برخی از این تعریفها اشاره میشود. "انقلاب عبارت است از جانشینی ناگهانی شدید گروهی که حکومت را در دست نداشتهاند به جای گروه دیگری که قبلا قدرت سیاسی و اداره کشور را در اختیار خود داشتهاند. حسین بشریه در کتاب انقلاب و بسیج سیاسی انقلاب را چنین تعریف میکند: "انقلاب منازعهای خشونتآمیز برای قبضه قدرت در درون واحد سیاسی مستقلی است که در طی آن گروههای خارج از بلوک قدرت دست به بسیج تودهای میزنند و در صورت پیروزی قدرت را در دست میگیرند.
چالمرز جانسون مینویسد: انقلاب عبارت است از تلاشهای موفق یا ناموفق که به منظور ایجاد تغییراتی در ساخت جامعه از طریق اعمال خشونت انجام میگیرد. در برداشت جامعهتری، انقلاب چنین تعریف شده است: انقلاب دگرگونی بنیادی در همه زمینههای اجتماعی، اختلاقی، اقتصادی، حقوقی و به ویژه سیاسی نسبت به آنچه پیش از انقلاب استوار و پابرجا بوده است و این دگرگونیها همیشه با سرنگونی نظام سیاسی حاکم پیش میآید و کمتر با آرامش بوده و اغلب با کارهای خشونتآمیز، ویرانگری و خونریزیهای همگام است (4). "انقلاب به معنایی که در جامعهشناسی مطرح است همان دگرشدن است، حتی نباید بگوییم دگرگون شدن، زیرا دگرگون شدن یعنی اینکه و کیفیتش جور دیگر بشود به عوض باید بگوییم دگرشدن یعنی تبدیل شدن به موجود دیگر (5). شهید مطهری انقلاب را چنین تعریف میکند: "انقلاب عبارت است از طغیان و عصیان مردم یک ناحیه و یک سرزمین علیه نظام حاکم موجود برای ایجاد نظمی مطلوب (6). "استاد در تعریف انقلاب به دو فرآیند اشاره میکند: یکی بر هم زدن نظم حاکم، یعنی تغییر و تحول در ارزشهای جامعه، ساختارهای اجتماع و دگرگونی نهاد و نخبگان حاکم و دیگری دستیابی به وضعیت مطلوب.
2- تفاوت انقلاب، کودتا، اصلاح:
فرق کودتا با انقلاب در این است که انقلاب ماهیت مردمی دارد ولی کودتا چنین شاخصهای را در خود ندارد. همچنین در کودتا یک اقلیت مسلح و مجهز به نیرو در مقابل اقلیت دیگری که حاکم بر اکثریت جامعه است قیام میکند و وضع موجود را در هم میریزد و خود جای گروه قبلی جای میگیرد و این استقرار ارتباطی به صالح با ناصالح بودن کودتاگردان ندارد. آنچه که اهمیت دارد این است که در کودتا اکثریت مردم از حساب خارج هستند و در فعل و انفعالات نقشی ندارند. در نقطه مقابل انقلاب اصلاح قرار دارد. معمولا تغییراتی که در یک جامعه رخ میدهد اگر بنیادی نباشد یعنی جامعه را از نظر بنیاد و ساختمان اصلی و نظامات حاکم دگرگون نسازد بلکه تنها تغییراتی در جهت بهبود اوضاع به وجود آورد اصلاح مینامند (7).
انقلاب و اصلاح تنها در مورد اجتماع صادق نیستند بلکه درباره افراد نیز صدق میکنند گاهی دیده میشود که وضع سلوک اخلاقی و رفتار اجتماعی یک فرد نسبت به گذشته بهتر میشود و اما گاهی نیز اساسا دگرگونی روحی در افراد پیدا میشود آنچنانکه گویی این آدم امروز همان فرد سابق نیست. توبه در اصطلاح به معنی ایجاد یک انقلاب روحی و یک دگرگونی بنیادی در طرز عمل و سلوک رفتار است (8).
3- چگونگی پیدایش شرایط وضعیت انقلاب از نظر استاد مطهری.
وضعیت انقلابی یعنی وضعیتی که نارضایتی از وضع موجود و آرزوی وضع مطلوب با انکار و نفی وضع حاضر توام است. عناصر وضعیت انقلابی عبارتند از:
الف: نارضایتی، مطهری بر این باور است تا نارضایتی و اعتراض علیه وضع موجود نباشد انقلاب صورت نمیگیرد و جامعه رویگردی به تحولات انقلابی نخواهد داشت.
ب: عصیان: از نظر ایشان به صرف اینکه مردم در یک جامعه از وضع موجود ناراضی باشند کفایت نمیکند بلکه باید علیه آن وضع اقدام کنند.
ج: زور: در اغلب تعاریفی که از انقلاب به عمل آمده زور و خشونت از مولفههای اصلی انقلاب به شمار رفته است. از دیگر عوامل در ایجاد وضعیت انقلابی جهاد و طلب است که استاد مطهری آنها را مدنظر خود قرار داده است (9).
4- عوامل انقلاب: آیتالله مطهری انقلاب را به سه دسته تقسیم کرده است:
الف: انقلابهایی که دارای ماهیت اقتصادی هستند. این نوع انقلابها در واقع انقلاب محرومین علیه برخورداران است. آرمان نهایی این انقلابها دستیابی به یک جامعه بیطبقه یعنی جامعهای که در آن مساوات تحقق یافته باشد.
ب: انقلابهایی هستند که استقرار یک جامعه مبتنی بر آزادی و حقوق انسانها را به عنوان آرمان نهایی برگزیدهاند. پیروان این نظریه بر این باورند که همه انقلابها ریشه مادی صرف ندارد. طبق این برداشت انقلاب هنگامی میتواند انسانی باشد که ماهیتی آزادی خواهانه و سیاسی داشته باشد نه اقتصادی.
استاد مطهری علاوه بر دو نوع مذکور معتقد است که انقلاب میتواند دارای ماهیت اعتقادی نیز باشد به تعبیر دیگر، انقلاب ایدئولوژیک باشد. به نظر ایشان در این تحول مردمی که به یک مکتب اعتقاد و ایمان دارند و به ارزشهای معنوی آن شدیدا وابستهاند آنگاه که مکتب خود را در معرض خطر و آسیبدیده و آن را آماج حملههای بنیانکن ببیند خشمگین و ناراضی از آسیبهایی که بر پیکر مکتب وارد شده دست به قیام میزنند (10).