یک بار دیگر پرده موکب را کنار زدم. خودش بود. داشت کفشهای درهم ریخته جلوی موکب را مرتب میکرد. چیزی هم زیر لب میخواند و اشک میریخت[...]
کد خبر: ۳۳۹۷۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۵
علایم حیاتیاش را بررسی کردم. هنوز سطح هوشیاری بالا نیامده بود و کم و بیش امیدمان ناامید شده بود. پیرمرد با دستهای خشک و زمختش روی تخت مراقبتهای ویژه افتاده بود[...]
کد خبر: ۳۳۹۵۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۰۷