برچسب ها
کد خبر: ۳۶۲۲۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹

زهرا اخلاقی/ به مناسبت چهلمین روز شهادت حسین امیرعبداللهیان/ یک جرعه دیگر قهوه می‌نوشم، آرام و قرار ندارم! خبر سانحه بالگرد، همه برنامه‌هایم را به هم می‌ریزد. به رابطم در ایران زنگ می‌زنم؛ تلفنش را جواب نمی‌دهد. داد می‌زنم: «لعنتی جواب بده!» تلفن را به طرفی پرت می‌کنم. مرور خاطراتم با مرد بلندقد و خوش‌قواره، از عقربه‌های ساعت هم جلو می‌زند....
کد خبر: ۳۶۲۱۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

کد خبر: ۳۶۱۸۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۱

کد خبر: ۳۶۱۵۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۴

کد خبر: ۳۶۱۱۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۷

کد خبر: ۳۶۱۰۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۶

کد خبر: ۳۵۹۹۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۱

گفتم: «من همیشه دم دستتون بودم دیگه امروز منو معاف می‌کردید، چی می‌شد؟» گفت: «کم غر بزن جمال، تا ساعت شیش با مایی، بعدش برو هر جا دلت خواس...» خودم را از تک و تا نینداختم و ادامه دادم: «بابا امروز مثلا روز دختره تا شب که بیرون باشم، کی برم برای صوفیا جشن بگیرم؟ منتظره طفلک، بهش قول دادم...» همانطور که دوربین و وسایل را توی ماشین می‌گذاشت، گفت: ....
کد خبر: ۳۵۹۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۷

کد خبر: ۳۵۹۴۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۴

روی تخت کنار حیاط دراز کشید. فکر دخترش الهام و دامادش، پسر و عروس تازه واردش، ذهنش را مشغول کرده بود. اختلاف‌شان هر روز بیشتر می‌شد و پیرزن حالا که وقت استراحتش بود، باید حرص‌شان را می‌خورد. نمی‌دانست چطور باید راضی‌شان کند. دیروز که کار به دعوای لفظی رسید، پیرزن از ترس به خودش می‌لرزید. کسی هم متوجه نبود. بحث‌هایی که نتیجه‌ای هم نداشت. جز اینکه همه را نسبت به هم بدبین کند...
کد خبر: ۳۵۹۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۸

کد خبر: ۳۵۹۲۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۷

کد خبر: ۳۵۸۹۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۰

کد خبر: ۳۵۸۴۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۷

نفیسه محمدی/ بوی دم‌پختک پیچیده بود توی اتاق. قل‌قل سماور هم با صدای آرام تلویزیون ۱۴اینچ قدیمی، توی هم پیچیده بود. پشتی را برداشتم و زیر سرم گذاشتم، روی پتوی گل‌گلی کنار اتاق دراز کشیدم. دور از هیاهوی شهر و شلوغی انتخابات آمده بودم یک گوشه دنج تا کمی استراحت کنم...
کد خبر: ۳۵۷۶۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۵

کد خبر: ۳۵۷۵۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

کد خبر: ۳۵۷۳۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۶

نفیسه محمدی/ صدای زنگ در خانه که آمد، چشم‌هایم را باز کردم. علیرضا بود که از مدرسه رسیده بود. آنقدر بی‌حال و بی‌رمق بودم که نفهمیدم زمان چطور گذشت و ظهر شد. علیرضا با نگاه مأیوسانه نگاهم کرد و گفت:« ناهار نداریم؟» خجالت‌زده نگاهش کردم و گفتم: «نیمرو می‌خوری؟» نمی‌خواست دلم را بشکند و ناراحتی‌ام را ببیند. خیلی حواسش بود که با این حال مریضم، ناراحتم نکند....
کد خبر: ۳۵۶۹۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۹

زهرا اخلاقی/ خودش را در حال فرار می‌بیند. هرچه تندتر می‌دود ساواکی‌ها به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند. نگران اعلامیه‌هاست. داخل کوچه‌ای می‌ایستد، نزدیک است که قلبش هم بایستد. کوچه‌ بن‌بست است... نفس عمیقی می‌کشد و صدای اذان او را از کابوس نجات می‌دهد. عبدالقادر در حالی که اعلامیه را از یقه لباسش بیرون می‌کشد، خوابش را برای احمد تعریف می‌کند. هر دو می‌خندند. احمد اعلامیه را به دیوار می‌چسباند. یک‌دفعه صدای ترمز جیپ شهربانی هر دو را می‌ترساند. خودش را در جیپ تصور می‌کند. یکی از ساواکی‌ها پیاده می‌شود و به طرف آنها می‌دود. احمد دست عبدالقادر را می‌کشد و هر دو پا به فرار می‌گذارند...
کد خبر: ۳۵۶۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۸

کد خبر: ۳۵۶۸۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۷

کد خبر: ۳۵۶۵۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۹

پربیننده ترین