مرتضی درخشان/ یک/ «به خاطر درگیری فدائیان، با نیروهای اشغالگر محدودیت تردد یک هفته ادامه داشت. این مدت فقط با تخممرغ، عدس، لوبیا و زیتون گذشت، اما خوشمزهترین غذاهایی بود که از شروع اشغال خورده بودیم، چون همه تحت حمایت تفنگهای مقاومت احساس غرور میکردند...»
این جملات از کتاب «خار و میخک» است، رمان «سنوار» که از نشر کتابستان به زودی منتشر میشود؛ داستان مردی که تحت اشغال به دنیا آمد، تحت اشغال زندگی کرد، اما آزاد مرد..
اینکه روی میم «مرد» چه علامتی بگذارید با شماست، من آن را به فتح میم میخوانم، آخر آدم آزاد که نمیمیرد.
کد خبر: ۳۶۷۵۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۸
مرتضی درخشان/ بیسیم را برداشت و گفت: «به فلانی بگید تو بچه تهرونی و اونجایی و ما تو محاصره گیر کردیم؟ مشتی، تو زنده باشی و آب واسه خوردن نباشه؟ پ کو اون ابالفضل ابالفضلت؟»
خودش هم نگفت، این پیغام را چمران با واسطه برای فلانی فرستاد!
«ابوالفضل کاظمی» تعریف میکرد عصر نشده توی خط افق دیدیم که خاک بلند شد و از دور یک جیپ سیمرغ پیدا شد، که زیر آتش عراقیها گازکش میآید.
کد خبر: ۳۶۷۵۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۸