داستان - صفحه 99

برچسب ها
گفتم: «خسته‌ای هنوز؟ می‌خوای بخوابی تا غروب، بعد بیدارت کنم؟» خمیازه‌ای کشید و گفت: «نه بابا خواب چه موقع؟ باید پاشم برم[...]
کد خبر: ۳۳۷۷۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۹

ساعت از هفت صبح گذشته است. مترو مثل همیشه شلوغ است. همه برای رسیدن به مقصد عجله دارند. مرد جوان مثل دیگران در ایستگاه می‌ایستد[...]
کد خبر: ۳۳۷۶۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۳