تاریخ انتشار : ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۷  ، 
شناسه خبر : ۲۸۹۶۲۳
فياض زاهد در گفت‌وگو با آرمان:
اشاره: ايران و آمريكا در حالي دوباره در وين بر سر ميز مذاكره نشستند كه موضوع مذاكره، پرونده هسته‌اي ايران نبود و موضوع جديدي مطرح بود. ايران و آمريكا اين‌بار درباره بحران سوريه در وين مذاكره كردند. شايد در نگاه اول برگزاري اين نشست در جهت پيدا كردن راه‌حل بحران سوريه صورت گرفته باشد اما بدون شك مذاكره ايران و آمريكا درباره موضوعي به جز پرونده هسته‌اي ايران، نويد بخش روزهاي متفاوتي براي ايران و آمريكا در آينده خواهد بود. به همين دليل و براي تحليل و ارزيابي آخرين تحولات منطقه‌اي و همچنين پيامد نشست اخير وين درباره سوريه، «آرمان» با دكتر فياض زاهد استاد دانشگاه و تحليل‌گر سياسي گفت‌وگو كرده است. در ادامه متن اين گفت‌وگو را از نظر مي‌گذرانيد:
پایگاه بصیرت / احسان انصاري

(روزنامه آرمان – 1394/08/12 – شماره 2893 – صفحه 7)

* در نشست اخير وين ايران و آمريكا درباره موضوعي به جز پرونده هسته‌اي ايران گفت‌وگو كردند. آيا اين مذاكرات نويدبخش آينده بهتري بين ايران و آمريكا خواهد بود؟ احتمال اينكه ايران و آمريكا در موضوعات ديگري نيز بر سر ميز مذاكره بنشينند وجود دارد؟

** مذاكره ايران و آمريكا بر سر پرونده هسته‌اي ايران آغاز مرحله جديدي از رابطه ايران با كشورهاي غربي و از جمله آمريكا بود. به همين دليل نشست اخير وين و نشستن ايران و آمريكا بر سر ميز مذاكره درباره مساله‌اي به جز پرونده هسته‌اي ايران اتفاق غيرمنتظره‌اي نبود و از قبل مي‌شد آن را پيش‌بيني كرد. سياست آمريكا در زمينه حل پرونده هسته‌اي ايران منوط به يك اراده بالاتر از سوي دستگاه حاكميتي اين كشور بود. دولت آمريكا در چشم‌انداز آينده اين تصميم را اتخاذ كرده بود و به همين دليل مجبور بود از ديوار بي‌اعتمادي بين خود و ايران بكاهد.

در نتيجه آمريكايي‌ها پيش از آغاز مذاكرات هسته‌اي تصميم خود را براي همكاري با ايران گرفته بودند. به نظر من گفت‌وگوي ايران و آمريكا درباره سوريه مي‌تواند يكي ديگر از آزمون‌ها و محك‌هاي دو طرف براي بهبود روابط در آينده باشد. البته از اين نكته نيز نبايد غافل شويم كه در 37سال گذشته هيچ‌گاه درهاي گفت‌وگوي ايران و آمريكا بسته نبود و همواره موضوعاتي مانند افغانستان وجود داشت كه ايران و آمريكا بتوانند به يك تعامل نسبي درباره آن برسند. ايران و آمريكا حتي در موضوع عراق نيز به يك تعامل استراتژيك دست پيدا كردند. در شرايط كنوني طرفين مذاكره به اين نتيجه رسيدند كه مساله سوريه نيازمند يك راه‌حل سياسي است كه اين راه‌حل سياسي نيازمند حضور جدي ايران و آمريكا در صحنه سوريه است. در نتيجه ايران و آمريكا بايد به يك جمع‌بندي مشترك براساس منافع دو طرف در سوريه برسند. آمريكا نيز به خوبي به اين مساله پي برده‌ است.

* به نظر مي‌رسد استراتژي آمريكا در درازمدت خروج از منطقه خاورميانه و كاهش تنش با كشورهاي متخاصم با خود در مناطق ديگر جهان است. پايان تنش با كوبا و همچنين طرح احتمال مذاكره هسته‌اي با كره شمالي توسط مقامات آمريكا اين مساله را تاييد مي‌كند. به نظر شما چرا آمريكا دست از سياست‌هاي قلدرمابانه خود كشيده و از سياست‌هاي تعديلي در روابط خارجي استفاده مي‌كند؟

** اين مساله را بايد از سه جنبه مورد تحليل و بررسي قرار داد؛ نكته اول اينكه آمريكايي‌ها به صورت درازمدت در حال خروج از منطقه خاورميانه هستند. در سياست راهبردي آمريكا اهميت منطقه خاورميانه نسبت به دوران جنگ سرد و دوران پس از جنگ سرد كاهش پيدا كرده است. در دكترين استراتژيك آينده ايالات متحده آمريكا هيچ نامي‌ از ايران و روسيه به عنوان خطرهاي بالقوه برده نشده است. در اين سياست راهبردي آنچه آمريكايي‌ها را بيشتر از همه نگران مي‌كند دولت چين است.

به همين دليل آمريكا درحال تغيير مواضع خود از خاورميانه به سمت حوزه اقيانوس هند و اقيانوس آرام است. جايي كه كشورهايي مانند ويتنام، مالزي و اندونزي و در آن سو استراليا قرار دارد. شواهد بسياري وجود دارد كه چيني ها در زمینه‌های مشتركي كه با فيليپين، لائوس، ويتنام و هند دارند درحال خاكريزي در درياها هستند. چيني‌ها همچنين در حال بزرگ كردن وسعت جزاير كوچك خود هستند و در بسياري از اين جزاير در حال ساخت پايگاه‌هاي نظامي‌ و هوايي هستند. در هفته گذشته براي نخستين بار يك ناوگان چيني در اقيانوس آرام به يك ناوگان آمريكايي به صورت جدي اخطار داده است. همه اين مسائل نشان مي‌دهد نبرد آينده بين آمريكا و چين خواهد بود و طرفين در حال آماده‌سازي خود براي اين نبرد سهمگين هستند.

اين نبرد هم در حوزه اقتصادي و هم در حوزه دفاعي و امنيتي و بين‌المللي خواهد بود. با دستيابي آمريكا به منابع انرژي در مناطقي مانند آلاسكا اين كشور تلاش مي‌كند از منابع انرژي خاورميانه بي‌نياز شود. از سوي ديگر به نظر مي‌رسد آمريكايي‌ها در حال جمع‌بندي مواضع خود درباره برخي از كشورهاي خاورميانه هستند. حادثه حمله به خانه اسامه‌بن‌لادن در مركز اسلام‌آباد و همچنين واقعه حمله هفده نيروي جهادي به برج‌هاي دوقلوي مركز تجارت جهاني در يازده سپتامبر 2001اعتماد آمريكا را از دولت‌هاي عربستان و پاكستان از بين برده است.

عربستان و پاكستان دو دولتي بودند كه در ساليان گذشته بيشترين كمك‌هاي مالي را از آمريكا در منطقه خاورميانه دريافت مي‌كردند. به نظر من اگر دولت آمريكا مي‌توانست بر يك نيروي بالقوه اجتماعي در عربستان تكيه كند به صورت جدي از تغييرات سياسي و اجتماعي در عربستان حمايت مي‌كرد. اخبار پيدا و پنهاني كه درباره اختلافات عميق در خاندان سلطنتي عربستان مطرح مي‌شود نشان‌دهنده اين حقيقت است كه بسياري از رهبران سياسي عربستان متوجه نوعي تغييرات اجتماعي در جامعه خود شده‌اند.

از نظر بنيادي عربستان سعودي خاستگاه جريان سني تكفيري است. نكته ديگر اينكه عربستان حمايت‌كننده اغلب جريان‌هايي مانند القاعده، طالبان و داعش بوده كه منافع آمريكا را در منطقه خاورميانه به صورت جدي مورد تهديد قرار داده است. اگر در گذشته آمريكا از اين موضوع احساس خطر نمي‌كرد در شرايط كنوني با به هم ريختن بالانس سياسي در افغانستان، عراق و سوريه احساس خطر مي‌كنند و وضعيت نسبت به گذشته متفاوت شده است. آمريكا در ابتداي بحران سوريه پرچم مخالفت با بشار اسد را بلند كرده بود اما با اتفاقاتي كه در دو سال گذشته رخ داده است اين پرچم روز به روز در حال پايين آمدن است.

آمريكا خيلي زود متوجه شد داعش يك عامل بي‌ثبات‌كننده براي كشورهاي منطقه و همچنين منافع آمريكا در خاورميانه است. بازنده اصلي اين مساله كشورهايي مانند تركيه هستند كه اين شكست در نهايت مورد رضايت كشورهاي اروپايي نيز قرار خواهد گرفت. تركيه دچار يك خطاي استراتژيك در حمايت از داعش براي سرنگوني بشار اسد شد. مقامات تركيه هيچ‌گاه گمان نمي‌كردند داعش به حدي قدرتمند خواهد شد كه به خطر اول براي همه كشورهاي منطقه و از جمله تركيه مبدل شود. اين در حالي است كه در شرايط كنوني تركيه نسبت به داعش احساس خطر مي‌كند و در يك‌سوم خاك تركيه وضعيت فوق‌العاده اعلام شده است. اين وضعيت فوق‌العاده امنيتي تاثير منفي در مساله مهاجرت و همچنين سرمايه‌گذاري در بخش‌هاي مختلف اقتصادي تركيه خواهد گذاشت و مسئولان دولتي نسبت به اين مساله نگران هستند. با وجود تمهيدات امنيتي كه دولت آقاي اردوغان در نظر گرفته تا مردم شكست انتخاباتي گذشته را به فراموشي بسپارند اما در شرايط كنوني اين دولت اردوغان و حزب اعتدال و توسعه است كه هزينه بالاي حمايت از داعش را پرداخت مي‌كند.

كشور ديگري كه از اين وضعيت متضرر خواهد شد عربستان سعودي است. عربستان از يك مكانيسم دوگانه در حمايت از داعش بهره مي‌برد. اين كشور با حمايت از داعش به دنبال تضعيف كشورهاي رقيب از جمله ايران، سوريه و حزب‌ا... در لبنان است. اما از نظر داخلي به دليل اينكه نيروهاي داعش ريشه در خاندان سعودي دارد و پيوندهاي عاطفي، مذهبي و مالي با خاندان آل سعود دارند بي‌ثباتي، بي‌نظمي ‌و عدم اطمينان خاطر را براي عربستان به ارمغان خواهند آورد. اين در حالي است كه دولت آمريكا يك تحليل جامع و كامل از شرايط خاورميانه دارد و در تحليل خود ايران را به عنوان نقطه اتكا و آرامش در منطقه خاورميانه مي‌بيند. آمريكا به خوبي به اين مساله آگاهی دارد كه ايران از نظر نظامي ‌بسيار قدرتمند است، از نظر جغرافيايي پهناور است، از جمعيت قابل ملاحظه‌اي برخوردار است و رفتارهايي مانند يك قدرت بزرگ در منطقه از خود نشان مي‌دهد. در نتيجه چنين كشوري امكان اين را دارد كه بالانس قدرت را در منطقه برقرار كند و رهبر يك موازنه قدرت در بين كشورهاي منطقه خاورميانه باشد.

* سابقه تاريخي نشان داده كه دولت‌هاي جمهوريخواه در آمريكا توجه بيشتري نسبت به دموكرات‌ها به منطقه خاورميانه دارند و اين منطقه را يك منطقه راهبردي و استراتژيك براي خود قلمداد مي‌كنند. آيا در صورتي كه پس از اوباما يك دولت جمهوريخواه در آمريكا به قدرت برسد شاهد تغيير استراتژي آمريكايي‌ها نسبت به منطقه خاورميانه خواهيم بود؟

** خروج آمريكا از منطقه خاورميانه اراده دستگاه حاكميتي آمريكاست و مختص به حزب دموكرات و رياست‌جمهوري باراك اوباما نيست. بدون شك آمريكا در 50 سال آينده حضور كمرنگي در منطقه خاورميانه خواهد داشت. دليل اين مساله نيز كاملا اقتصادي و سياسي است. آمريكا «سفره» خود را بسيار گسترده كرده است. اين سفره گسترده در برخي از مناطق هزينه‌هاي سنگيني را براي آمريكا در پي داشته است. آمريكايي‌ها به تازگي متوجه شدند كه هزينه‌هايي كه در افغانستان و عراق متحمل شده‌اند بسيار بيشتر از پيش‌بيني‌هاي آنها بوده است. ضمن اينكه استراتژي اين كشور در آموزش نيروهاي مخالف سوريه نيز جواب نداده و خود اين نيروها نيز در شرايط كنوني به نوعي معضل براي دولت آمريكا تبديل شده است.

همه اين مسائل ميلياردها دلار هزينه روي دست آمريكايي‌ها گذاشته است. به همين دليل آمريكا در حال تجديدنظر در سياست‌هاي خود در منطقه خاورميانه است. نكته مهم در اين زمينه اينكه آمريكا براي خروج از منطقه خاورميانه نيازمند همكاري حكومت‌هاي باثبات است. در نتيجه آمريكا براي خروج از منطقه خاورميانه به كمك و همكاري مهم‌ترين دولت باثبات منطقه يعني ايران نياز دارد. دولت ايران از نظر مذهبي تمايز آشكاري با كشورهاي منطقه دارد. ايران همچنين داراي مردمي ‌است كه سبك زندگي آنها نزديك‌ترين قرابت را به سبك زندگي كشورهاي غربي دارد. نكته مثبت ديگر اينكه ايران داراي باثبات‌ترين مرزها در منطقه خاورميانه است و استراتژي يكساني در كوتاه‌مدت و ميان‌مدت با ايالات متحده آمريكا دارد. در شرايط كنوني ايران و آمريكا هر دو به اين نتيجه رسيده‌اند كه بايد به يكديگر كمك كنند. با اين وجود هر دو كشور به دنبال استراتژي «قطره‌چكاني» هستند.

ايران به دنبال اين است كه فضاي جديد را آهسته آهسته بررسی كند. آمريكايي‌ها نيز به دليل شرايط اقتصادي داخلي و مشكلاتي كه در زمينه سياسي دارند سياست‌هاي پيدا و پنهانشان يكي نيست. اين وضعيت را مي‌توان در مساله حمله روسيه به سوريه مشاهده كرد. آمريكا در ابتدا مخالف حمله روسيه به سوريه بود اما به مرور زمان اين حملات با همكاري آمريكا صورت پذيرفت. ايران نيز بخشي از اين همكاري را برعهده داشته و از جزئيات اين توافق آگاه بوده است. در نتيجه ميان آنچه اعلام مي‌شود و آنچه در نهايت اجرا مي‌شود بايد تفاوت قائل شد.

* روس‌ها پس از فروپاشي شوروي در 1992هيچ‌گاه راضي نبودند آمريكا به قطب برتر ژئوپلیتيك جهان تبديل شود. از جمله رهبراني نيز كه از اين وضعيت راضي نيست ولاديمير پوتين رئيس‌جمهور فعلي روسيه است. در شرايط كنوني پوتين در معادلات بين‌المللي به چه مي‌انديشد؟آيا وي به دنبال بازگرداندن روسيه به دوران پرشكوه گذشته است؟

** در استراتژي بلندمدت ايالات متحده آمريكا، روسيه دشمن بلندمدت و ماندگار نيست. اما اين مساله به اين معنا نيست كه دولت آمريكا و روسيه با هم رقابت ندارند. بسياري از شواهد مبتني بر اين است كه پوتين به جاي اينكه قصد داشته باشد روياي امپراتوري روسيه را زنده كند بيشتر به دنبال نوعي ملي‌گرايي عصر تزاريسم است. پوتين بيشتر دوست دارد به جاي رهبر حزب كمونيست از وي به عنوان يك تزار در تاريخ نام ببرند. با اين وجود من معتقدم پوتين فريب استراتژي جعلي غرب را در اوكراين خورد. پوتين با الحاق كريمه به خاك روسيه براي بسياري از مردم روسيه الهام‌بخش شد. به همين دليل از نظر ملي پوتين جا پاي پطر كبير مي‌گذارد.

با اين وجود دو سال پس از اين واقعه با پايين آمدن ارزش پول روسيه، مردم تاثير اين اقدام پوتين را به شكل منفي در زندگي خود متوجه مي‌شوند. در شرايط كنوني يكي از بزرگ‌ترين نگراني رهبران روسيه خروج سرمايه از اين كشور است. پوتين علاقه زيادي دارد روسيه را از يك كشور چكمه‌پوش مداخله‌گر در كشورهاي ديگر به يك كشور مدرن و دموكراتيك پيشرفته تبديل كند. با اين وجود مداخله پوتين در بحران اوكراين و الحاق كريمه به خاك روسيه تمام «رشته‌هاي وي را پنبه كرد».

همين مسائل باعث شده كه جنبش‌هاي اجتماعي ضد پوتين در روسيه فعال شود. مساله مهم ديگر اينكه بسياري از چهره‌هاي سياسي روسيه در شرايط كنوني آغشته به فساد اقتصادي هستند و تمايل دارند پول‌هاي خود را به خارج از روسيه انتقال بدهند. پس از فروپاشي شوروي، روس‌ها بالاي 200 ميليارد پوند پول به انگلستان، 600ميليارد به آلمان و 30 ميليارد به آمريكا منتقل كرده‌اند. در نتيجه هنگامي‌كه تكنولوژي به خوبي به روسيه وارد نمي‌شود و اين كشور در تامين مواد غذايي مردم خود با مشكلاتي زياد روبه‌رو است نمي‌تواند يك خطر بالقوه مهم براي ايالات متحده آمريكا به شمار رود. باید به اين مساله آگاهي داشت كه سقوط بشار اسد هزينه در پي دارد. نكته ديگر اينكه روسيه و سوريه داراي قرارداد امنيتي هستند و اين قرارداد در زمان رياست‌جمهوري حافظ اسد بسته شده است. نكته ديگر اينكه بندر ترسوس و لاذقيه كه در خاك سوريه واقع شده همواره محل تردد كشتي‌هاي روسيه بوده است.

ارتش سوريه به صورت سنتي از تسهيلات ارتش روسيه استفاده مي‌كند. روسيه خيلي زود متوجه شد كه با حفظ بشار اسد مي‌تواند از تغييرات منطقه‌اي كه در نهايت به ضرر آنها تمام خواهد شد، جلوگيري كند. روسيه همچنين با حضور در سوريه تلاش كرد اقتدار خود را به رخ تركيه بكشاند و عربستان را منزوي‌تر از قبل كند. ايران اين نكته را به روسيه تفهيم كرد كه با برگ بشار اسد مي‌تواند در معادلات منطقه نقشي مهم بازي كند. روس‌ها حتي متوجه شدند با برگ بشار اسد مي‌توانند در اوكراين نيز بازي كنند.

* روس‌ها همواره نشان داده‌اند كه در اغلب همكاري‌هاي منطقه‌اي و جهاني بيش از آنكه منافع گروهي براي آنها اهميت داشته باشد به منافع خود مي‌انديشند و همواره تلاش مي‌كنند بازي را به سود خود تمام كنند. همكاري ايران و روسيه به چه ميزان مي‌تواند منافع ملي ما را تامين كند و چه تضميني وجود دارد كه روس‌ها به دنبال تك روي در تحقق مطالبات خود نباشند؟

** در شرايط كنوني ايران و روسيه به نقطه تعامل‌بخشي دست پيدا كرده‌اند. ايران پس از موفقيت در مذاكرات هسته‌اي رابطه مثبتي با برخي از كشورهاي اروپايي و غربي در پيش گرفته و با همين اهرم مي‌تواند با برگ روسيه بازي كند. موفقيت در برجام شرايط را به سود ايران تغيير داده و درهاي جديدي را به روي ايران گشوده است. امروز ديپلماسي ايران با توجه به ظرفيت‌هاي موجود با برگ روسيه بازي مي‌كند. البته از اين نكته غافل نشويم كه روس‌ها نيز با برگ ايران بازي مي‌كنند. اين جزئي از ذات سياست است. ما در جاهايي از روسيه امتياز مي‌گيريم و در جاهايي به خاطر روسيه امتياز مي‌گيريم. اين وضعيت درباره روسيه نيز صادق است. با اين وجود همواره بايد اين نكته را در نظر داشت كه روس‌ها هيچ‌گاه قابل اعتماد نبودند.

* به نظر شما هنوز هم قابل اعتماد نيستند؟

** خير، هنوز هم قابل اعتماد نيستند. رابطه كنوني ايران و روسيه نيز به معناي اعتماد مطلق ما به آنها نيست. روسيه و ايران در بحران سوريه به يكديگر نياز دارند. اتفاقا آمريكا نيز سياست‌هايي همسويي با ايران و روسيه در مساله سوريه دارد و به همين دليل هر سه كشور در حال نزديك‌تر كردن مواضع خود در اين زمينه هستند. هر سه كشور به دنبال انتخاب يك حكومت در سوريه هستند كه منافع هر سه كشور را تامين كند. اين اشتراك منافع اتفاق جديدي در تحولات منطقه خاورميانه به شمار مي‌رود. با ورود روسيه به بحران سوريه و حملات هوايي كه صورت داده اعتماد به نفس ارتش سوريه بالاتر رفته است و در شهر حلب و در اطراف دمشق پيروزي‌هاي بزرگي به دست آورده است. در نتيجه هرچه توانايي ارتش سوريه در كنترل بحران كشور بالاتر رود امكان چانه‌زني در مذاكرات آينده را افزايش خواهد داد.

* ارزيابي شما از حملات هوايي روسيه و همچنين عزم آمريكا براي اعزام نيروي ويژه زميني به سوريه چيست؟ آيا اين اقدامات را براي حل بحران سوريه موثر مي‌دانيد؟

** به نظر من هر دوی اين اقدامات با هماهنگي يكديگر صورت گرفته است. روسيه و آمريكا هر دو به دنبال پيدا كردن يك فرمول سياسي و قابل اتكا در مساله سوريه هستند. البته مدل بمباران‌هاي هوايي روسيه در سوريه شبيه آن چيزي است كه در چچن نيز صورت گرفته بود. روسيه بسيار سهمگين حمله مي‌كند و خرابي‌هاي بسياري براي كشور سوريه به بار مي‌آورد. در مساله چچن روسيه هم گروگان‌گير و هم گروگان‌ها را با قدرت از بين مي‌برد. عملكرد روسيه در سوريه نيز به همين شكل است.

* دليل اين نوع حملات سهمگين چيست؟

** به نظر مي‌رسد اين حملات با نوعي استراتژي ايجاد رعب و وحشت صورت مي‌پذيرد. اين حملات هزينه مقاومت در برابر ارتش روسيه را تا به اندازه‌اي بالا مي‌برد كه از نظر رواني توان نيروي مقابل را در هم مي‌شكند. شايد برخي از ارتش‌هاي قدرتمند جهان در چنين شرايطي در حمله به مراكز غير نظامي ‌و خدماتي ترديد داشته باشند اما روس‌ها در حمله به چنين اماكني هيچ ترديدي به خود راه نمي‌دهند و بي‌محابا به مواضع مخالفان دولت بشار اسد حمله مي‌كنند. روس‌ها تلاش مي‌كنند با اين حملات سهمگين ترس و اضطراب را در بين نيروهاي داعش افزايش بدهند و در مقابل اعتماد به نفس ارتش سوريه را بالاتر ببرند.

* مرگ ملك عبدا...، احتمال قطع همكاري آمريكا با عربستان و همچنين فاجعه منا، مواضع عربستان را بيش از گذشته در منطقه خاورميانه شكننده و ترديدآميز كرده است. ارزيابي شما از نقش عربستان در بحران سوريه چيست؟

** مرگ ملك عبدا... يك اتفاق ناگوار براي ساختار سياسي دولت عربستان بود. با اين وجود من جمله معروف جان كري وزير امور خارجه آمريكا به ملك عبدا... را دوباره يادآوري مي‌كنم. هنگامي‌كه وي به وضعيت توافق هسته‌اي ايران با كشورهاي غربي معترض بود جان كري خطاب به ملك عبدا... عنوان كرد: «اين قطار راه افتاده است، شما اگر دوست داريد مي‌توانيد سوار شويد وگرنه بايد از قطار پياده شويد». با اين وجود پس از ملك عبدا...، شيخ سلمان نه مقبوليت وي را در بين كشورهاي عربي و نه توانايي مديريت مناسب بر خاندان آل سعود را در داخل دستگاه حكومتي عربستان دارد.

از منظر روانشناسي سياسي آغاز يك جنگ مانند آنچه در يمن اتفاق افتاده نشان‌دهنده ترس و اضطراب حاكمان سياسي است. به همين دليل جنگ عربستان در يمن بيش از آنكه آثار بيروني داشته باشد آثار دروني در بين خاندان آل‌سعود دارد. روزنامه گاردين به تازگي در يكي از تحليل‌هاي خود عنوان مي‌كند: «ملك سلمان عملا در قدرت سياسي خاندان آل‌سعود نقشي ندارد و جنگ قدرت بين خاندان آل‌سعود آغاز شده است». اداره كردن يك كشور در جهاني كه روز به روز وضعيت پيچيده‌تري پيدا مي‌كند تنها با بشكه‌هاي نفتي و حساب‌هاي بانكي پر از پول امكان‌پذير نيست.

مديريت جوامع در شرايط كنوني نيازمند نوعي هوشمندي و نخبگي است كه رهبران عربستان فاقد آن هستند. مشكل بزرگ‌تر عربستان اين است كه نخواست تغييرات منطقه خاورميانه را بپذيرد و براي آنها هيچ گونه برنامه‌ريزي صورت نداد. عربستان يا نتوانست يا نخواست اين مساله را درك كند كه ايران قدرت همسطح و برابري با عربستان نيست و مدت‌هاست گوي سبقت را از رقباي منطقه‌اي خود ربوده و مدت‌هاست به رهبر بلامنازع منطقه خاورميانه تبديل شده است. به همين دليل در شرايط كنوني عربستان در يك بن‌بست استراتژيک گرفتار شده و به دليل ناتواني در پيداكردن راه‌حل مسالمت‌آميز و راهبردي روز به روز ضعيف‌تر از گذشته شده است.

http://armandaily.ir/?News_Id=133161

ش.د9404241