* جناب دکتر خانیکی! 16 آذر تداعیگر چه مفاهیمی در ذهن شما است؟ به تعبیری تصویر شما از این روز چگونه تصویری است؟
** در بازشناسی 16 آذر و روز دانشجو مهمترین نکته اندیشیدن به این مسأله است که چگونه یک واقعه در 62 سال پیش، به «نمادی هویتی» برای دانشجو و دانشگاه بدل میشود و به عنوان خطی ممتد، 6 نسل را به هم گره میزند. کمتر اتفاق میافتد که چنین یکپارچگی هویتیای برساخته شود که دانشجویان را در فضاهای گفتمانی متفاوت بهم پیوند دهد.
معتقدم با یک نگاه تاریخی میتوان گفت که 16 آذر «نماد و نشانهای از برساخته شدن هویت و نسل دانشجو» در جامعه ما است و به این معنا میتوان گفت که جنبش دانشجویی در این 62 سال با همین تابلو و بیرق چه در فضای سیاسی و چه در فضای دانشگاهی در کانون گفتمان سیاسی و دانشجویی شناخته شده است.
* وجود چه مؤلفههایی در 16 آذر، این روز را به نمادی هویتی بدل کرده است؟
** از آنجا که در 16 آذر سال 1332 بخشی از موجودیت دانشجو و دانشگاه نادیده گرفته شد و دانشجویان توانستند موجودیت و حیات دانشجو را در این روز احیا و اثبات کنند، این روز به شناسنامه و نماد هویتی دانشجو بدل شد. به تعبیری، خود ماهیت این واقعه و رخداد تاریخی، آن را به نماد هویتی بدل کرده است. از این رو، این روز همواره از منظرهای مختلف چه قبل و چه بعد از انقلاب، احساس و ادراکات دانشجویان را دربر گرفته و دانشجویان همواره هر سال 16 آذر را روز تجدید حیات خود میدانند.
* خود شما تا به امروز چند 16 آذر را تجربه کردهاید؟
** من از سال 1348 که دانشجو بودم تا به امروز، 46 سال، 16 آذر را تجربه کردهام.
* در این 46 سال، اوج جنبش دانشجویی را در چه مقطعی دیدید؟
** جنبش دانشجویی به مفهوم یک جنبش اجتماعی صورتهای مختلفی برای ظهور و بروز داشته است. به لحاظ تاریخی و حتی تحلیلی، چه قبل و چه بعد از انقلاب، میتوان برای آن مقاطع متفاوتی قائل شد. در برهههایی از تاریخ، این جنبش خود را به عنوان جنبشی پویا و زنده در درون دانشگاه تعریف میکند و در دورههایی پشت سر جریانهای سیاسی و مبارزاتی قرار میگرفت.
قبل از انقلاب، جنبشهای دانشجویی مسیری برای گذار از مبارزه دانشجویی به مبارزه سیاسی و اجتماعی بود. اما در دوران انقلاب و بعد از آن، جنبش دانشجویی حتی یک مرحله جلوتر آمد و به دلیل اعتمادی که به نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی دارد، به گونهای حامی نظام سیاسی هم هست و حتی اگر نگاه انتقادی به نظام سیاسی دارد، انتقادش را با رویکرد حمایت از نظام و کمک به تثبیت آن مطرح میکند؛ نمونه این امر را میتوان در اقدامات این جنبش برای ساختن نهادهای انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس به وضوح درک کرد. حتی در دوران پیش از انقلاب و در دورانی که هنوز جریانهای سیاسی تثبیت شده، شکل نگرفته بود، پاسخگویی به نیازهای مبارزاتی که به دنبال حرکت حضرت امام خمینی(ره) و دعوت ایشان شکل میگرفت، توسط این قشر انجام میشد.
واقعیت این است که وضعیت جنبش دانشجویی در پیوند با جامعه سیاسی و محیط قابل تحلیل است، هر وقت که محیط سیاسی مناسبتر و بازتر بود، جنبش و کنش دانشجویی هم همدلانهتر صورت گرفت؛ همچون نقشی که دانشجویان در انتخابات سال 76 و 92 داشتند و به «تعبیر فوکویی» به عنوان نمادی از قدرت در مراکز مختلف کشور منتشر شدند. به این معنا، نمیتوان دورهای از جنبش دانشجویی را بر دورهای دیگر برتری داد و این، فضا و جو سیاسی است که اوج جنبشهای دانشجویی را تعیین میکند.
جنبش دانشجویی را چه در وجه «اعتراضی» و چه در وجه «مشارکتجویانه»اش میتوان «جنبشی آرمانخواه» درنظر گرفت که «بهنجار» است و فضای دانشگاه را از انفعال و سردرگمی میرهاند و فرازهای آن به محیطی که در آن به کنشگری میپردازد، بستگی دارد.
اگر بپذیریم که 16 آذر یک وجهه «هویتی» برای دانشجو دارد، باید بگویم که این هویت در تصویر دانشجو از «خود» و «دیگری» (محیط) ساخته میشود. از این رو، به میزانی که بین محیط سیاسی و کنش دانشجویی همخوانی و همسویی وجود داشته باشد، این هویت بسامانتر و متوازنتر میشود و به میزانی که بین محیط فعالیت و کنش دانشجویی عدم توازن و ناپیوندی وجود داشته باشد، به همین نسبت، هویت دانشجویی نامتوازن و بدقواره میشود.
* در سال 1332 فضای سیاسی شرایط مساعدی برای فعالیت باز دانشجویی نداشت، اما ما شاهد کنشگری دانشجویان بودیم، تحلیل شما از این مسأله چیست؟
** آن زمان کنش بر پایه اعتراض و انتقاد نسبت به سیاستی بود که میخواست با خشونت و قدرت این محیط را به تسخیر خود درآورد و جالب این است که اولین اعتراض نسبت به حمله نظامیان به دانشکده فنی (که به شهادت سه نفر از دانشجویان انجامید) توسط استادان فنی دانشگاه تهران صورت گرفت. به این ترتیب که صورتجلسهای امضا کردند و در مورد حادثه رخ داده، شهادت دادند. وگرنه، ممکن بود که بار این مسئولیت برعهده دانشجویان بیفتد و اینجا بود که محیط آکادمیک و علمی برای حفاظت از کیان خود، وارد عمل شد. این در حالی است که پس از شهادتنامه استادان، وقتی مدیریت دانشگاه مرحوم علی اکبر سیاسی در هیأت دولت احضار شد، در پاسخ به نخستوزیر کودتا (سرلشکر زاهدی) که واقعه 16 آذر را علامت فساد میخواند، گفت: «اولاً شما نمیتوانید این اعتراضات را نشانه فساد دانشگاه در نظر بگیرید و در ثانی عضو فاسد را به گفته خودتان، نمیتوانید این گونه قطع کنید.»
* برخی بر این باورند که جنبش دانشجویی قبل از انقلاب در مقایسه با امروز، بیشتر وجهی «اعتراضی» داشت، تا چه اندازه با این دیدگاه همدل هستید؟
** بله، عمده دانشجویانی که در آن دوره فعالیت و کنش سیاسی داشتند، نسبت به محیط خود اطلاعات زیادی داشتند و براساس اطلاعاتشان، مطالبات و آرمانهایی داشتند، به همین دلیل، اغلب فعالیتهایشان جنبه اعتراضی پیدا میکرد. انقلاب، خود محصول این جنبش است؛ بنابراین امروزه وجه غالب اعتراض به نظام سیاسی، بیشتر «اعتراضی-انتقادی» است چراکه نظام سیاسی را از خود میداند.
* پس میتوان نتیجه گرفت که در مقایسه با گذشته، این جنبش روندی «اصلاحطلبانه» پیدا کرده است؟
** بله، به نظر میرسد بعد از انقلاب، جنبش دانشجویی جوهری اصلاحطلبانه دارد و به همین دلیل هم هست که اگر خوب فهمیده شود چگالی غالبش، چگالی اصلاحطلبانهای است که میخواهد وضع موجود را اصلاح کند نه اینکه بخواهد در برابر وضع موجود بایستد و دست به تغییرش بزند.
جنبش دانشجویی در کنار وجه آرمانگرایانه، اعتراضی و سیاسی، میتواند وجوه اجتماعی، فرهنگی، علمی و... نیز داشته باشد. دانشگاه یک نهاد چند وجهی است که کنش علمی، فرهنگی، سیاسی و... دارد. بر این اساس، کنش دانشجویی ابعاد و اشکال متفاوتی از کنش انتقادی، تبعی، مشارکتجویانه گرفته تا کنش اعتراضی، غیرمشارکتی و حتی وجهی پارادوکسیکال کنش تماشاگرانه، را هم دربر میگیرد.
* به اعتقاد شما، امروزه، کدامیک از این وجوهِ جنبش دانشجویی برجستهتر است؟
** به نظر من، امروزه وجه مسلط جنبش دانشجویی، «بیانگیزگی و انفعال» و به تعبیری «تماشاگر و نظارهگر» بودن است. به تعبیری، امروزه «نداشتن دغدغه» در جنبش دانشجویی ما بسیار خودنمایی میکند که البته این امر میتواند دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی داشته باشد.
* تعریف شما از «دانشجوی امروز» چیست؟
** دانشجو در گذشته قشر کوچکی از نخبگان را تشکیل میداد و این نخبگی در همهجا دیده میشد و رفتن به دانشگاه در حقیقت جواز ورود به «شبکه تحصیلکردگان» بود. اما امروزه، دانشجو چه در جامعه ما و چه در عرصه جهانی، افزایش کمی پیدا کرده است و بیشتر در پییافتن تضمینی برای شغل مناسب است تا منزلت اجتماعی بهتری پیدا کند و طبیعتاً از آن سطح «آرمانگرایی» به «انتخاب عقلانی» رسیده است.
در تعریف از «دانشجوی امروز» باید گفت که «دانشجوی امروز» چند وجهی شده است یعنی در کنار ضرورت آگاهی از وظایف و تکالیف شهروندی، همچون آگاهی از حقوق، قانون، وظایف، قدرت مشارکت در امر اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... باید قدرت ارتباط با محیط پیرامونش را نیز داشته باشد؛ یعنی، دیگر وظیفهاش محدود به درسخواندن نمیشود و باید در این سطح گسترده و کمیت بزرگِ «روابط اجتماعی قدرت»، ارتباطش را با جهان و فضاهای مختلف تقویت کند. مقصود من از ارتباط، ارتباط با گذشته و آینده، فرهنگ و مردم است.
ویژگی و بعد سومی که در تعریف دانشجو اهمیت مییابد، داشتن «قدرت خلاقیت» است. ما امروزه با «آموزش عالی انبوه» مواجه هستیم تا «آموزش عالی نخبه». اینجا است که خلاقیت، نوزایی و شکوفایی اهمیت مییابد.
مهمتر از همه، ویژگی چهارم یعنی «قدرت نقادی و انتخابگری» است؛ اینکه چطور دانشجو نقش «منتقد» و «هشیارساز» نیز داشته باشد. امروزه، هر جوانی «دانشجو» میشود؛ اما دانشجو شدن و صاحب مدرک بالا شدن منوط به پاسخ به این پرسش است که آیا قدرت «شهروندی»، «ارتباطی» و «انتقادی»اش نیز بالا میرود؟ این موارد است که دانشجو را در کانون حساسیت و کنشگری قرار میدهد و اگر این ابعاد چهارگانه که پیشتر ذکر آن رفت، نباشد، دانشجو چیزی جز موج و توده «دانشگاهرفته» و «مدرکگرفته» نخواهد بود.
* این چند وجهی شدن هویت دانشجو را چگونه ارزیابی میکنید؟
** این امر بالاخره یک واقعیت است. در درجه اول ما باید اصل تغییر را بپذیریم؛ اینکه زندگی و سبک دانشجویی امروز با زندگی و سبک دانشجویی دیروز متفاوت است و میتواند به اصطلاح ظرفیتهای تازهای را کشف کند و در این فضای جدید، دانشجو و جنبش دانشجویی میتواند تمایز و توانمندی خود را در اشکال مختلف اثبات کند. امروز برخلاف گذشته، صرف دانشجو بودن عاملی برای کنش نیست.
* در شرایطی که همه مدرک دارند و همه به دانشگاه میروند، چه «سرمایهای»، دانشجو را متمایز میکند؟
** اگر به زبان علم ارتباطات بخواهم پاسخ شما را بدهم، باید بگویم که براساس حضور در عرصههای مختلف ارتباطی از شکلگیری سه هویت سخن به میان میآید؛ «هویت مشروعیتبخش»، «هویت مقاومت» و «هویت برنامهدار».
براساس هویت مشروعیتبخش؛ ما نمیتوانیم یک مدل یا الگوی واحد برای همه دانشجویان تعریف کنیم و با دانشجو به عنوان یک «توده» و «امری صنعتی» برخورد کنیم. اینجاست که در برابر یکسان تلقی کردن دانشجویان و تحمیل یک مدل یا الگو «هویت مقاومت» شکل میگیرد که این «هویت مقاومت» در اشکالی، صورتی افراطی و خشونتآمیز به خود میگیرد. اگر دانشجو با توجه به ویژگیهای جوانی و روانشناختیاش احساس کند که به حاشیه رانده شده و نادیده انگاشته شده است برای ابراز وجود خود، در پی واکنشهای نابهنجار و تند میرود.
از این رو، به اعتقاد من، مناسبترین شکل، «هویت برنامهدار» است. «هویت برنامهدار» وقتی شکل میگیرد که فضاهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی «به قاعده»، «گشوده» و «گفتوگویی» باشد؛ در فضاهای بسته و فضاهایی که افراد در آن ناشناخته میمانند و قدرت و مهارت گفتوگو ندارند، «هویت برنامهدار» شکل نمیگیرند و افراد طبیعتاً به انفعال و انزوا میروند. این انزوا بیشترین آسیب و خطرات را ایجاد میکند. چون همان تمایز دانشجویی را که به آن اشاره کردید از دانشجو میگیرد. دانشجو همچون غیردانشجو حامل همان آسیبهایی میشود که دیگران دارند. دانشجو مادامی دارای آن تشخص و معناداری میشود و به تعبیری متمایز میشود که در او «شخصیت گفتوگویی و عقلانی» مبتنی بر «منطق»، «دانش» و «کنش» شکل بگیرد.
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6095/17/103063/0
ش.د9404578